۱- بیانیّهی موسوی تمام آن چیزهایی را داشت که برای حفظ نظام، تمام شدن بحران و بازگشت آرامش لازم است به جز یک مورد. و این یک مورد است که کمتر میبینم کسی به آن اشاره کند، چه دوستان سبز که بخشهای ملایم این بیانیّه آنها را به واکنشهای منفی یا مثبت انداخته و چه طرفداران حاکمیّت که جرأت اشاره به آن یک مورد را ندارند. این مورد چشم اسفندیار نظام اسلامی و بر هم زنندهی آرامش پیش از طوفان در کشور است.
۲- این موارد، مواردی هستند که قضایا را به نفع ادامهی حکومت ولایی و بقای شخص ولیّ فقیه پایان میدهند:
الف: او خواهان آرامش است، پس برای عاشورا اطّلاعیّه نداد.
ب: تبرّی جستن از قدرتهای خارجی و گروهکهای ایرانی خارج از کشور.
ج: تأکید بر هویّت اسلامی.
د: هر گونه حرمت شکنی در روز عاشورا مورد تأیید او نیست.
هـ: دست برداشتن از انکار دولت و پذیرفتن آن.
و: آزادی زندانیان سیاسی نشانهی درایت نظام است.
ز: آزادی مطبوعات، احزاب، تجمّعات و ... نشانهی اقتدار نظام است.
۳- اگر خوب دقّت کنید، موارد بالا را من پیشتر در ضمن ده توصیه به رهبر گفته بودم. امّا با این قید که «اگر طرفدار رهبر» بودم، یعنی تمام ناراستیها را نادیده میگرفتم و میخواستم «او» به عنوان رهبر و ولیّ فقیه باقی بماند، پس بسیاری مسائل را نگفتم. اصلیترین چالش نظام با منتقدان و چشم اسنفدیار آن «آزادی انتخابات» در ایران است. دولت خاتمی بر سر لایحهی انتخابات بود که به بن بست محض رسید و اعتراض به ردّ همین لوایح در شورای نگهبان از مقدّمات تحصّن و استعفای مجلسیان بود. اینجا خطّ قرمز اوّل و آخر نظام است. نظام موجود بر اساس غربالگری افراد در مرحلهی نامنویسی و نظارت دقیق استصوابی شکل گرفته است. استصواب یعنی طلب صواب، یعنی ما آنچه صواب و لازم و درست است برای مردم برمیگزینیم ولی جوری وانمود میکنیم که خودشان برگزیدهاند تا پز مردمسالاری و دموکراسی هم بدهیم. راهحلّ دوّم موسوی دقیقاً این است:
« تدوین قانون شفاف و اعتماد برانگیز برای انتخاباتها به نوعی که اعتماد ملت را به یک رقابت آزاد و منصفانه و بدون خدعه و دخالت قانع سازد. این قانون باید شرکت همه ملت را علیرغم تفاوت در آراء و اندیشهها تضمین کند و جلوی دخالتهای سلیقهای و جناحی دستاندرکاران نظام را در همه سطوح منتفی سازد. مجالس اوّلیه انقلاب میتواند به عنوان الگویی مورد توجه قرار گیرند.»
اجرای این راهحل به معنای این است که تمام افراد با هر اندیشهای بتوانند نامزد شوند و رأی آزادانهی مردم به آنها تعلّق بگیرد. در صورت اجرای چنین قانونی، از افراد حاضر در ساختار سیاسی به نظر من، ده درصد هم باقی نخواهند ماند. مجلس سراپا دگرگونه میشود، رئیسجمهور عوض میشود و مجلس خبرگانی روی کار میآید که جایگزین مناسبتری برای سیّدعلی خامنهای خواهد داشت.
۴- داوود میرباقری پیداری ساخته بود به نام «گرگها» که در آن حاکم( داوود رشیدی) بیمار شده بود و رو به مرگ میرفت و هیچ علاجی هم کارساز نبود، حکیمی حاذق( علی نصیریان) به مداوای او پرداخت و مداوایش نتیجه داد. حاکم هم روز به روز بهتر شد، هم از رفنار ظالمانهی گذشتهاش فاصله گرفت امّا آخرین توصیهی حکیم این بود که حاکم صندلی قدرت را رها کند ولی او برافروخته شد و نپذیرفت. او به اعمال گذشتهاش بازگشت و قربانی بیماری عود کرده و دسیسهی اطرافیانش شد. حالا موسوی در هیئت یک سیاستمدار تمام عیار به حاکمیّت میگوید خودت را در معرض رأی مردم قرار بده، یعنی به زبان بیزبانی:«برو کنار». چون خودشان هم میدانند که بدون نظارت استصوابی و دخالت در روند انتخابات، بختی برای ماندن ندارند و گرنه چرا باید چنین کنند؟ اگر آنها میپندارند که اکثریّت مردم با آنهاست، استصواب را کنار بگذارند تا هم مهمترین بهانهی مخالفان را از دستشان بگیرند و هم با اکثریّتی حقیقی- و نه رسانهای و حاصل جمعآوری مردم در خیابانها-، بر سریر قدرت باقی بمانند. این اتّفاقی است که هیچگاه نخواهد افتاد و این بیانیّه نه راه آخر پیش از فروپاشی بلکه اعلام آغاز فروپاشی نظام تمامتخواه است.
0 comments:
ارسال یک نظر