به گزارش جرس، فاطمه الوندی مادر این زندانی سیاسی، با اشاره و بیان وعده های مقامات قضایی پیرامون اعزام فرزندش به مرکز درمانی و همچنین مرخصی، در صورت عدم مصاحبۀ خانواده با رسانه ها، گفته است "آنها به من گفتند اگر مهدی دو، سه ماه حرفی نزند و شما هم با کسی مصاحبه نکنید حتما به او مرخصی می دهیم.من و پدرش و بقیه خانواده و بخصوص دوستانش با اصرار زیاد از او خواستیم تا دیگر سکوت کند و او نیز برخلاف میل خود به احترام دوستان و من و پدرش قبول کرد.ما نیز باوجود تماسهای مکرر با هیچ جا مصاحبه نکردیم اما الان با گذشت چند ماه نه تنها با درخواست مرخصی او موافقت نکردند بلکه حتی با وجود سه مرتبه دستور پزشکی قانونی حاضر به اعزام او به بیمارستان هم نشدند و معلوم شد همه قولهایشان دروغ بوده و فقط قصد فریب ما را داشته اند."
این مادر سالخورده، با اظهار نا امیدی از دروغ و ظلم و بیعدالتی حاکم بر کشور می گوید "دیگر جز خدا راه به جایی ندارم و در این مملکت فریاد رسی نمی بینم به مراجع قم هم خبر دادیم فقط سر تکان دادند و متاسف شدند و گفتند خودشان هم از این ظلمها خبر دارند اما کاری برای ما نکردند. در این کشور اسلامی از دست مراجع دینی هم کاری بر نمی آید."
متن مصاحبۀ مادر مهدی محمودیان پیرامون وضعیت فرزندش و عملکرد مسئولین کشور به شرح زیر است:
خانم الوندی چرا در چند ماه گذشته جز خبری که دو هفته قبل از ملاقات نوه تان با پدرش در زندان به رسانه ها دادید دیگر هیچ صحبتی با رسانه ها نداشتید؟
من نه سخنرانم نه اهل سیاست و تا قبل از دستگیری مهدی چیزی از این حرفها سرم نمیشد.اما حالا کم کم دارم یک چیزهایی میفهمم و از اینکه فرزندم باعث شد ولو در سن پیری چشم و گوشم نسبت به این مسائل باز شود خیلی خوشحالم و به ام افتخار میکنم.
من تا قبل از این شرایط فکر نمیکردم که مسئولین دروغ بگویند و قصد فریب مردم را داشته باشند و هر چه از این حرفها درباره آنها زده می شد باور نمی کردم اما حالا دارم با پوست و گوشت خودم این چیزها رو احساس می کنم.
چطور؟
مثلا همین که در این مدت نه مهدی و نه من و پدرش در این مدت هیچ حرفی نزدیم یکی از فریب کاری مسئولین بود.آنها به من گفتند اگر مهدی دو،سه ماه حرفی نزند و شما هم با کسی مصاحبه نکنید حتما به او مرخصی میدهیم.من و پدرش و بقیه خانواده و بخصوص دوستانش با اصرار زیاد از او خواستیم تا دیگر سکونت کند و او نیز برخلاف میل خود به احترام دوستان و من و پدرش قبول کرد.ما نیز باوجود تماسهای مکرر با هیچ جا مصاحبه نکردیم اما الان با گذشت چند ماه نه تنها با درخواست مرخصی او موافقت نکردند بلکه حتی با وجود سه مرتبه دستور پزشکی قانونی حاضر به اعزام او به بیمارستان هم نشدند و معلوم شد همه قولهایشان دروغ بوده و فقط قصد فریب ما را داشته اند.
اما ما مطلع شدیم که ظاهرا ایشان خودش حاضر نشده است که به بیمارستان اعزام شود.آیا این خبر صحیح است؟
بله اما یک دفعه میخواستند بدون آنکه مرخصی بدهند خودمان هزینه درمان را بپذیریم که او قبول نکرد و با وجودیکه ما خواستیم که بپذیرد اما گفت این برخلاف قانون است و تا زمانی که من در زندانم هزینه درمان با سازمان زندانهاست و یکبار دیگر همین دو روز پیش بود که از ساعت 8 صبح تا 11 مهدی و چند زندانی دیگر را در یک اتاق کوچک نگه می دارند و وقتی می خواهند آنها را به بیمارستان اعزام کنند میگویند به دستور دادستان بایستی علاوه بر دستبند و پابند دست و پای شما را از هر طرف به یک سرباز زنجیر کنند که هیچ یک از آنها حاضر به این کار نمی شوند و رئیس زندان هم اجازه اعزام نمی دهد.ولی من اگر جای آنها بودم حتما قبول می کردم چون هم درمان می شدم و هم به مردم نشان می دادم که اینها با آدمهایی که قصدشان ساختن و اصلاح مملکت است چگونه رفتار می کنند و اتفاقا خیلی هم خوبست و امیدوارم تا قبل از هفته آینده که وقت ملاقات است این حرف من را بشنوند و به آن عمل کنند.
آیا در زندان هم درمان صورت می گیرد؟
بله اما زندان فقط یک دکتر عمومی دارد و خودتان بهتر می دانید که زندانی ها با بیماریهای مختلف و حادی که دارند به دکترهای متخصص نیاز دارند.بدتر اینکه همان دکتر هم وقتی دارو می دهد آنها نسخه را به خودمان می دهند تا دارو را تهیه کنیم. من تا حالا چندین نسخه بالای صد و دویست هزار تومانی تهیه کرده ام اما این داروها را اینقدر دیر به دست زندانی می رسانند که دیگر هیچ فایده ای ندارد.مثلا سه هفته پیش به ما یک نسخه داد که ما دو هفته پیش داروها را در ملاقات بعدی به زندان تحویل دادیم اما هنوز بعد از دو هفته داروها را به او نداده بودند.آن هم دارویی که برای درمان معده درد و اسهال بود و گمان نمی کنم دیگر بعد از سه هفته فایده ای داشته باشد.
اما خدای ناکرده ممکن است اگر وضع به همین صورت ادامه پیدا کند آسیب جدی به ایشان و سایر زندانیها وارد شود. فکر می کنید راه چاره چیست؟
از من راه چاره می خواهید؟من پیر زن چه می دانم چه کار باید کرد.مگر به همین علت دو،سه نفر از زندانیهای سیاسی نمرده اند؟ مگر فرقی در رفتار آقایان کرد؟ مگر اثری روی آنها گذاشت؟ من کاری که می توانم انجام دهم همین کارهایی است که تا حالا انجام می دادم. به دادسرا بروم و برای درمان فرزندم درخواست مرخصی کنم. و به هر کس بتواند کاری کند خبر بدهم و از او درخواست کمک کنم. گرچه این کارها هم گمان نکنم فایده ای داشته باشد.دیگر از رهبر که بالاتر نداریم مگر مهدی به ایشان نامه ننوشت و از وضعیت زندان و زندانی ها خبر نداد؟ فکر می کنید چه اتفاقی افتاد؟ هیچی! فقط بازجوها و مسئولین زندان به مهدی گفته اند "فکر می کنی میگذاریم کسی که جرات می کند به رهبر نامه بنویسد از اینجا سالم بیرون برود"؟ آخر مگر در آن نامه به رهبر توهین شده بود؟ آیا جز این بود که می خواست به رهبر کشور خبر دهد که در زندانها چه می گذرد؟ نمی دانم نامه مهدی را به ایشان داده اند یا نه اما خوب می دانم که جز حق چیزی نگفته بود. خب حالا شما می خواهید من چه کار کنم؟ من که دیگر جز خدا راه به جایی ندارم و در این مملکت فریاد رسی نمی بینم به مراجع قم هم خبر دادیم فقط سر تکان دادند و متاسف شدند و گفتند خودشان هم از این ظلمها خبر دارند اما کاری برای ما نکردند. خب وقتی در این کشور اسلامی از دست مراجع دینی کاری بر نمی آید از من توقع داری راه چاره نشان دهم؟
با مردم صحبتی ندارید؟
نه.فقط باید بگم در این مدت فهمیدم که مهدی درست تشخیص داده بود و سکوت فایده ای که ندارد هیچ، انگار ضرر هم دارد. شاید اگر مردم از وضع بچه های ما با خبر شوند لااقل برای آنها دعا کنند بلکه از این وضعیت و از دست ظالم خلاص شوند.
0 comments:
ارسال یک نظر