کیانوش وحدت
آنچه انگیزش اصلی نگارش این سطور شد، دو رخدادی است که در دو هفته اخیر صحنه سیاسی ایران را تحت تأثیر گذاشت. یکی اجرای حکم ناعادلانه و بی سابقه شلاق به نخبه دانشجوی ما خانم سمیه توحیدلو و دیگری نقل قول میرحسین موسوی ناظر به مطالعه کتاب گارسیا مارکز برای پی بردن روزگار او در حصر.
الف) اجرای حکم عجیب خانم سمیه توحیدلو موجی از تنفر و تعجب و اندوه میان مردم و نخبگان و فعالان و ناظران سیاسی بپا کرد. اینکه یک فعال مسالمت جو جامعه مدنی را به اتهام واهی توهین به رئیس جمهور، شلاق بزنند، یکی از عجایب قضایی روزگار ماست. طبق قانون مجازات اسلامی، توهین به بنیانگذار و رهبر فعلی جرم محسوب می شود و هرکس چنین کند به حبس از شش ماه تا دو سال محكوم خواهد شد. (ماده 514)
حال بر طبق کدام بند قانون، توهین به رئیس جمهور جرم است؟ و مجازاتش شلاق؟ بر ما و شما روشن نیست. بد نیست خانم توحیدلو متن حکم خود را انتشار دهند تا بر همگان روشن شود دستآویز بیدادگاه در صدور و اجرای این حکم کدام مستند قانونی است. لذا این اتهام نه تنها واهی و پوچ بوده و هست بلکه صدور و اجرای این حکم جز کینه توزی و انتقام گیری نظام از نخبگان بویژه بانوان فعال و منتقد وضع موجود و مبتکر در دوران انتخابات چیز دیگری نیست. خواسته اند با این نمایش شوم، دلهای سیاسیون را نگران کنند و به خیال خود درس عبرت دهند. حال آنکه تلاش برای ایجاد شور انتخاباتی در مردم و حداکثر سازی مشارکت ملی در انتخابات در هر کجای دیگر این جهان، ارزشمند و شایسته تقدیر است. به هر حال، این اتفاقات شوم جز نظام سیدعلی خامنه ای در هیچ تاریخ و جغرافیایی سابقه نداشته است. طرفه اینکه این اتفاق را در کنار ادعاهای رئیس دولت کودتا باید قرار داد که مدام ادعا می کند ایران آزادترین کشور جهان است و کسی به جرم اندیشه و اظهار نظر در زندان نیست. البته از یک نظر این گفته درستی است. از منظر نظام سیدعلی خامنه ای انسانهای مخالف او و مخالف رئیس منصوب و منسوب او، اساساً شأنیت وجود ندارند. همه ملت آزادند در مدح و ثنای این نظام سخن بگویند و کسی را به خاطر اظهار بندگی و تأیید نظام در زندان نمی کنند.
ب) رخداد دیگر اما نقل قول از مهندس موسوی بود که واقعاً باید بدان اندیشید. از او نقل شده است که مردم برای آگاه شدن از وضعیتش، کتاب «گزارش یک آدم ربایی» اثر مارکز را بخوانند. این پیشنهاد میرحسین چنان شوری بپا کرد که در کمترین زمان ممکن این کتاب در صدر فروش کتاب در کشور قرار گرفت و دو ترجمه موجود از آن در بازار به سرعت کمیاب شد. این موج در میان مردم، برای ناظران امر غریبی است. اینکه مردم ما بعد از بیش از دو سال همچنان میرحسین و گفته هایش را دنبال می کنند، و او و وضعیتش برای مردم از اهمیت برخوردار است، نشانه عمق پیوندی است که مردم با رهبر جنبش سبز دارند. این را مقایسه کنید با میلیاردها تومان بودجه برای ایجاد علاقه میان مردم و رهبر. هزینه های سرسام آوری که صرف می شود تا با ایجاد گردهمایی های صوری و دولتی و دستوری، به نوعی نشان دهند رهبر ایران در میان مردم محبوبیت دارد. حکومتی که میرحسین را محصور کرده، به درستی از عمق اجتماعی او آگاه است. یک نقل قول از او اینچنین مردم را به تکاپو می اندازد تا گفته او را اجابت کنند. این میزان محبوبیت از دید حاکمان دور نیست. لذا می توان گفت که یکی از دلایل حصر میرحسین همین محبوبیت بالای اوست در میان مردم ایران.
سیدعلی خامنه ای، مغرور از مقام و نظام خود، می پندارد با خرج کردن پولهای هنگفت و تبلیغات زیاد و ثنا گفتنهای منبریان منصوب و قطار کردن انواع القاب و عناوین عجیب و غریب، محبوب مردم است. حال آنکه می دانند میر محصور کجا و آن سید مغرور کجا؟!
*نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.
آنچه انگیزش اصلی نگارش این سطور شد، دو رخدادی است که در دو هفته اخیر صحنه سیاسی ایران را تحت تأثیر گذاشت. یکی اجرای حکم ناعادلانه و بی سابقه شلاق به نخبه دانشجوی ما خانم سمیه توحیدلو و دیگری نقل قول میرحسین موسوی ناظر به مطالعه کتاب گارسیا مارکز برای پی بردن روزگار او در حصر.
الف) اجرای حکم عجیب خانم سمیه توحیدلو موجی از تنفر و تعجب و اندوه میان مردم و نخبگان و فعالان و ناظران سیاسی بپا کرد. اینکه یک فعال مسالمت جو جامعه مدنی را به اتهام واهی توهین به رئیس جمهور، شلاق بزنند، یکی از عجایب قضایی روزگار ماست. طبق قانون مجازات اسلامی، توهین به بنیانگذار و رهبر فعلی جرم محسوب می شود و هرکس چنین کند به حبس از شش ماه تا دو سال محكوم خواهد شد. (ماده 514)
حال بر طبق کدام بند قانون، توهین به رئیس جمهور جرم است؟ و مجازاتش شلاق؟ بر ما و شما روشن نیست. بد نیست خانم توحیدلو متن حکم خود را انتشار دهند تا بر همگان روشن شود دستآویز بیدادگاه در صدور و اجرای این حکم کدام مستند قانونی است. لذا این اتهام نه تنها واهی و پوچ بوده و هست بلکه صدور و اجرای این حکم جز کینه توزی و انتقام گیری نظام از نخبگان بویژه بانوان فعال و منتقد وضع موجود و مبتکر در دوران انتخابات چیز دیگری نیست. خواسته اند با این نمایش شوم، دلهای سیاسیون را نگران کنند و به خیال خود درس عبرت دهند. حال آنکه تلاش برای ایجاد شور انتخاباتی در مردم و حداکثر سازی مشارکت ملی در انتخابات در هر کجای دیگر این جهان، ارزشمند و شایسته تقدیر است. به هر حال، این اتفاقات شوم جز نظام سیدعلی خامنه ای در هیچ تاریخ و جغرافیایی سابقه نداشته است. طرفه اینکه این اتفاق را در کنار ادعاهای رئیس دولت کودتا باید قرار داد که مدام ادعا می کند ایران آزادترین کشور جهان است و کسی به جرم اندیشه و اظهار نظر در زندان نیست. البته از یک نظر این گفته درستی است. از منظر نظام سیدعلی خامنه ای انسانهای مخالف او و مخالف رئیس منصوب و منسوب او، اساساً شأنیت وجود ندارند. همه ملت آزادند در مدح و ثنای این نظام سخن بگویند و کسی را به خاطر اظهار بندگی و تأیید نظام در زندان نمی کنند.
ب) رخداد دیگر اما نقل قول از مهندس موسوی بود که واقعاً باید بدان اندیشید. از او نقل شده است که مردم برای آگاه شدن از وضعیتش، کتاب «گزارش یک آدم ربایی» اثر مارکز را بخوانند. این پیشنهاد میرحسین چنان شوری بپا کرد که در کمترین زمان ممکن این کتاب در صدر فروش کتاب در کشور قرار گرفت و دو ترجمه موجود از آن در بازار به سرعت کمیاب شد. این موج در میان مردم، برای ناظران امر غریبی است. اینکه مردم ما بعد از بیش از دو سال همچنان میرحسین و گفته هایش را دنبال می کنند، و او و وضعیتش برای مردم از اهمیت برخوردار است، نشانه عمق پیوندی است که مردم با رهبر جنبش سبز دارند. این را مقایسه کنید با میلیاردها تومان بودجه برای ایجاد علاقه میان مردم و رهبر. هزینه های سرسام آوری که صرف می شود تا با ایجاد گردهمایی های صوری و دولتی و دستوری، به نوعی نشان دهند رهبر ایران در میان مردم محبوبیت دارد. حکومتی که میرحسین را محصور کرده، به درستی از عمق اجتماعی او آگاه است. یک نقل قول از او اینچنین مردم را به تکاپو می اندازد تا گفته او را اجابت کنند. این میزان محبوبیت از دید حاکمان دور نیست. لذا می توان گفت که یکی از دلایل حصر میرحسین همین محبوبیت بالای اوست در میان مردم ایران.
سیدعلی خامنه ای، مغرور از مقام و نظام خود، می پندارد با خرج کردن پولهای هنگفت و تبلیغات زیاد و ثنا گفتنهای منبریان منصوب و قطار کردن انواع القاب و عناوین عجیب و غریب، محبوب مردم است. حال آنکه می دانند میر محصور کجا و آن سید مغرور کجا؟!
*نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.
0 comments:
ارسال یک نظر