فاریا بارلاس
خشونت طلبی حاکمیت نقطه توافق تمامی منتقدان است اما نقش مردم در سیکل معیوب خشونت قابل تامل است.
اعمال خشونتهای رفتاری و گفتاری در جامعه فعلی ما به صورت سیستماتیک سیر صعودی داشته است. خشونتهای روحی و جسمی در ابعاد متفاوت و در جایگاههای گوناگون قابل رویت است. خصوصأ در دو سال اخیر مشاهده اعمال خشونتهای خیابانی از سوی حاکمیت، سبب ملموس شدن این واژه برای عموم مردم جامعه شده است. به صورتی که ضرب و شتم و سرکوب مردم در خیابانها از یک سو و فشارهای روحی از طریق ایجاد فضای رعب و وحشت از سوی دیگر، سبب شده که مردم زندگی در یک جامعه با حاکمیت خشونت طلب را به صورت روزانه تجربه کنند.
اعمال خشونت از سوی حاکمیت مبحثی است که در شرایط فعلی بیشتر به آن پرداخته می شود و شاید بتوان خشونت طلبی حاکمیت را به عنوان نقطه توافق مشترک بین تمامی منتقدان حاکمیت فعلی مورد توجه قرار داد. تمرکز بسیار بر این مهم و نادیده گرفتن نقش کلیدی مردم جامعه در چرخیدن سیکل معیوب خشونت، سبب شگفتی و بروز خشم هنگام مشاهده اعمال خشونت از سوی مردم نسبت به یکدیگر می شود. به طور مثال شرکت جمع عظیمی از مردم به قصد تماشای اجرای حکم اعدام فردی که به سنّ قانونی هم نرسیده بود، عکسالعمل شدیدی از سوی فعالان سیاسی و حقوق بشری و دیگران را به دنبال داشت و انگیزه این جمع کثیر برای حضور در چنین مراسمی برای بسیاری سئوال برانگیز شد.
نگارنده با تاکید بر مبحث حساسیت زدایی تدریجی خشونت، از دیدگاه روانشناختی ، این مهم را مورد برسی قرار میدهد.
حساسیت زدایی تدریجی (systmatic desensitivation) یكی از مكانیسمهای كلیدی پیشنهادی برای پنهان داشتن آثار قرار گرفتن در معرض خشونت است. حساسیتزدایی، به معنای تخفیف یافتن یا از بین رفتن واكنشهای شناختی، عاطفی و رفتاری در برابر یك محرك است. روند حساسیتزدایی میتواند به طور مستقیم و به منظور خاصی دستكاری شود.
برای مثال، حساسیتزدایی نظاممند، تكنیكی است كه بیشتر در رفتاردرمانی كسانی استفاده میشود كه هدف آنها از این كار، كاهش دادن یا از بین بردن واكنشهای عاطفی خاصی، از راه قرار دادن فرد در معرض محركهای اضطراببرانگیز درجهبندی شده یا تحت نظارت است.
حساسیتزدایی نظاممند، یكی از اجزای كلیدی مداخلههای درمانگرانه در كودكان است كه كاراییهای مستندشدهای در تغییر دادن احساسات، عواطف و رفتارهای آنها در پی داشته است.
حساسیتزدایی از خشونت، روندی ظریف و تقریباً تصادفی است كه میتواند به عنوان یكی از نتایج قرار گرفتن پیدرپی در معرض خشونت زندگی واقعی و نیز خشونتهای رسانهای رخ دهد.
حساسیتزدایی عاطفی، زمانی مشهود میشود كه واكنشهای كندی در برابر حوادثی صورت میگیرد كه عموم آنها به واكنشی قوی نیاز دارند.
یکی از فنون رفتار درمانی، حساسیت زدایی منظم است که میتوان آن را فرایند "ناشرطی سازی" یا " شرطی سازی تقبلی" به شمار آورد. در این شیوه اصل درمانی عبارت است از ضعیف سازی یک پاسخ غیرمنطقی به کمک نیرومندسازی یک پاسخ مخالف یا ناهمساز با آن. به طور مثال به فرد آموخته می شود در کنار بازنماییهایِ تخیلی موقعیتهای اضطراب زا، خود را آرمیده کند. حساسیت زدایی منظم یک فرایند تدریجی است.
بنابرین حساسیت زدایی تدریجی که در روانکاوی به عنوان یکی از راهکارهای درمانی مکررا مورد استفاده قرار میگیرد، یکی از کلیدیترین فاکتورها در بالا بردن تحمل مردم هنگام مشاهده صحنههای خشونت آمیز به شمار می آید. به بیان ساده تر هنگامی که فرد به صورت پیاپی در معرض اعمال خشونت قرار میگیرد و یا شاهد رفتارها و گفتارهای خشونت آمیز در سطح جامعه است، خشونت به صورت تدریجی بخشی از ساختار فرد گشته و توام با عوامل دیگر همانند بستر خانواده، میزان تاثیرپذیری فرد و دیگر فاکتورهای شخصیتی، تماشای صحنه خشونت آمیزی مانند اعدام در ملا عام را تسهیل میبخشد.
بدیهی است که برای بررسی علل و پیامدهای انواع انحرافات اجتماعی، روانشناسان و جامعه شناسان نظریات مختلفی را مطرح نموده که هرکدام از آنها به ابعاد خاصی از پدیده انحرافات اجتماعی می پردازد و بنابراین هیچکدام از این نظریات تمامی جنبه های واقعیت مورد نظر را تحلیل و تفسیر نمی کند.
بنابر این با این دیدگاه میتوان از افرادی که در تماشای اعمالِ حرکات خشونت آمیز شرکت می کنند نیز به عنوان قربانیان خشونت در جامعه نام برد، و با در نظر داشتن این نوع نگرش، بر عدم رفتارها و گفتارهایی که در روانشناسی آن را برچسب زنی (labelling) می نامند تاکید کرد.
بطور خلاصه نظريهپردازان برچسب زنی ميگويند كه پاسخ يا عكسالعمل اجتماع به يك عمل، نه خود رفتار، انحراف مشخص و تعريف ميكند، هنگامي كه رفتار مردم به عنوان رفتاري كه از هنجارهاي متعارف دور است، ارزيابي شد اين كار «زنجيرهاي از عكسالعملهاي اجتماعي را سبب ميشود» و ديگر افراد اين رفتار را تعريف كرده، ارزيابي ميكنند و برچسب بر آن ميزنند. انحراف بستگي به اين دارد كه يك جامعه چه قوانيني را انتخاب می کند و در چه موقعيتها و در مورد چه افرادي مورد تأكيد قرار می دهد. اهميت عمده تماشاگران و ناظران اجتماعي اين است كه آيا عمل فرد به عنوان منحرف برچسب ميخورد يا نه. پس به نظارت اجتماعي، ماهيت قوانين و برچسبهايي كه به افراد زده ميشود توجه شده است. برچسب زدن به افرادی که به سهولت ناظر اعمال خشونت هستند با عناوین «خشونت طلب، وحشی، حیوان صفت» سبب می شود که شخص تصویر داده شده از سوی دیگران را بپذیرد و براساس آن تصویر شخصی خود را تغییر دهد و خود انگاره مجرمانه در وی شکل گرد. رفتار مجرمانهای که در بسترِ یک خود انگاره نامجرمانه به علل مختلف زیستی، روانشناسی و جامعه شناسی روی می دهد، انحراف اولیه است؛ ولی رفتارِ مجرمانهای که در بستر یک خود انگاره مجرمانه ارتکاب مییابد انحراف ثانوی و فرایند آن انحراف بیشتر و تقویت رفتار فرد منحرف به عنوان واکنشی نسبت به نشان دار شدن است. بنابر این منزوی کردن و برچسب زدن بر افرادی که خود قربانیان جامعهای مسموم به خشونت هستند، سبب ایجاد انشعابی با دید منِ "خوب" و اوِ "بد" می شود.
هدف نگارنده، پر رنگ کردن بحث خشونت در جامعه و تاکید بر گوناگونی قربانیان خشونت در ابعاد مختلف است. بالا بردن سطح آگاهی در مورد عوامل روانشناختی عاملان و ناظران خشونت، مسیر دیدگاه عمیق تر به شناخت این قاعده در حوزههای اجتماعی را میسّر ساخته و گامی هرچند کوچک به سمت آفت زدایی اصل خشونت گرایی را امکان پذیر میسازد.
*نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.
0 comments:
ارسال یک نظر