جنبش سبز ، تا کنون هزینه های بسیاری را برای مبارزه با استبداد متحمل شده است . بیشتر از صد نفر تا کنون شهید شده اند . بیشتر از هزار نفر در زندان ها به سر می برند و بیشتر از این عددها ،آواره شده اند .
جنبش سبز ، با صرف این هزینه ها توانسته است ، ماهیت استبدادی و دیکتاتور پرور نظام فعلی را اثبات کند ، چشم و گوش مردم را بروی آنچه در کشور می کذرد باز نگهدارد ، مشروعیت سیاسی و اخلاقی حاکمیت را به چالش بکشد ، ناکارآمدی آن را آشکار کند و نوعی اجماع در جامعه ی جهانی علیه دیکتاتور ایران به وجود آورد .
نتیجه آن است که عمله های استبداد دینی سخت ترین روزهای خود را می گذرانند و شرایط داخلی و خارجی هر روز برآنان هر روز دشوارتر می شود . می شود گفت به تنگنایی رسیده اند که هر آن ممکن است به بن بست بخورد .
در این وضعیت ، گفتمان اصلاحات با معیارهایی که سید محمد خاتمی در نظر به آن معتقد است و در عمل در پیشبرد آن ناتوان است ، به معرکه ی آراء اصلاح طلبان قدیم و جدید تبدیل شده است .
دغدغه جدی است . دغدغه البته حضور گفتمان اصلاح طلبی نیست که اگر امکان رقابت بیابد ، پیروز میدان است . دغدغه این است که مخالفان اصلاحات هم ، به این قاعده آگاهند و حاضرند سالهای سال حلقه ی هتاک و قانون گریز احمدی نژادی را تحمل کنند اما دیگر به دامن حاکمیت دوگانه نیافتند .
دغدغه این است که اصلاح طلبان ، هیزم انتخاباتی شوند که نخستین انتخابات با حضور جنبش سبز است . دغدغه این است که با دلخوشی به باز شدن چند مطبوعه و گرفتن چند ده کرسی مجلس ، «اعتماد » مردم به نظام بازسازی شود و دست رنج خونین جنبش سبز به فنا برود . دغدغه اصلی حضور و میدان داری اصلاح طلبانی است که اهل اصلاح نیستند .
باید واقع بین بود . فارغ از حقانیت ها ، در عرصه ی عمل سیاسی آیت الله خامنه ای ، نشان داده است که در 20 ساله ی اخیر موفق ترین و ماهرترین سیاستمدار ایرانی است . او در حفظ قدرت و به در کردن حریف از میدان رقابت ، عالی عمل کرده است . او بهتر از همه ی مجتهدان دیگر ادبیات دینی را به نفع خود مصادره کرده و دین سیاسی را دستمایه ی کار خویش می کند . او در سازمان دهی افکار عمومی و موج سازی و بهره برداری از تریبون های رسمی و مدیریت قوای نظامی بی رقیب است . در یک کلام « او موفق ترین شهریار ایرانی در دو دهه ی اخیر است .»
باید واقع بین بود ، آقای خاتمی با همه ی محبوبیت ها حریف سیاسی آقای خامنه ای نیست . گفتمان اصلاحات با همه ی روشنفکران و تحصیل کرده ها و مدیران با سابقه اش ، مغبون و مقهور مداحان و عوام فریبان و اوباشانی است که برگرداگرد « گفتمان دشمن » حضور دارند . بهتر است هر گاه که بخواهیم به واقعیت این ناتوانی پی ببریم بیاد بیاوریم که هشت سال قدرت سیاسی اصلاحات و مطبوعات نسبتاً آزاد نتوانست از عهده ی قاضی بی تجربه و جوانی چون مرتضوی بربیاید و او را برکنار کند . بیاد بیاوریم که در انتخابات دور دوم شوراها و ریاست جمهوری هشتم ، اصلاحات در مقابل عوام فریبی شکست خورد .
چشم پوشی از یک « فرصت سیاسی » ، صد البته کار سیاستمدار نیست . تحریم انتخابات و زدن بر طبل انقلاب هم در داخل ایران مشتری خاصی ندارد . مردم ایران هنوز به این سطح از آگاهی نرسیده اند که میان مصلحت فردی و مصلحت جمعی را جمع ببندند . هنوز هم در ایران تئوری کهنه ی جان اسمیت برقرار است که هر کس باید آنچه را انجام دهد که تنها به نفع اوست . هنوز در ایران کسی حاضر نیست به خاطر مصلحت عمومی خود و آینده ی فرزندانش یک روز را سرِکار نیاید . هنوز در ایران اقتصاد دولتی صاحب اختیار مصلحت فردی است . هنوز در ایران می شود با یک بخشنامه مردم را به پای صندوق های رای کشید . هنوز هم در داخل ایران این صدا و سیما است که افکار عمومی را سامان می دهد و این بیست و سی است که بیشترین بیننده ها را دارد و این آقای خامنه ای است که حکم می راند . هنوز در ایران مردم به دنبال کم هزینه ترین راهکار برای مبارزه با استبداد می گردند .هنوز هم جامعه ی ایرانی تنها حاضر است که در چارچوب تاریکِ صندوق رای خود را فریاد بزند و سکوت خود را بشکند .
در این وضعیت شعار دادن و بد بیراه گفتن ، نهایت بی هنری است . سالهاست اپوزیسیون ایرانی به این هنر مشغول است و طرفه ای نبسته است . تخطئه ی فعالان جنبش سبز هم بازی به نفع استبداد است . بهتر است در کنار انجام رسالت حرفه ای به وظیفه ی اخلاقی خود نیز بیاندیشیم . غرض اگر مبارزه با استبداد است ، باید آن را از زندانیان اوین آموخت اگرنه بگذارید خیال خیلی ها را راحت کنم که مردم داخل ایران از این هیاهو بی خبرند و هنوز هم اینترنت ایرانی اجازه باز کردن صفحات یوتیوب را نمی دهد .
دغدغه جدی است اما واقعیت این است که هر کس دستاورد های جنبش سبز را به باد دهد ، نام نیکی در حافظه تاریخ به یاد نخواهد گذاشت . واقعیت این است که جای خالی میر حسین و بیانیه ی چون بیانیه هفدهم او احساس می شود .
دغدغه جدی است . آیا در این وضعیت که استبداد را ضعیف کرده ایم و عملگان استبداد را خسته ایم ، بهتر نیست خسته نشویم و پر انرژی تر و هنرمندانه تر بازی کنیم؟!
*نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.
0 comments:
ارسال یک نظر