بازگرداندن نوار تاریخ

فرهاد مرادی

یکم -

هراس از حضور سیستماتیک نهادهای سانسور ، نوشتن را در شرایط فعلی به عملی خطیر تبدیل کرده است. گرچه می توان هراس به وجود آمده را حاصل عینی اما مقطعی خواست قدرت در سرکوب حقیقت به شمار آورد ، اما سوال اصلی و شرافتمندانه باید چنین مطرح شود که مسئولیت نویسنده در برابر این خواست ارتجاعی قدرت چیست ؟

"محمد جعفر پوینده" در این باره چنین می گوید : "نویسنده باید بار دو مسئولیت بزرگ را که مایه ی عظمت کار اوست بر دوش گیرد. خدمتگزاری حقیقت و خدمتگزاری آزادی و نویسنده باید شرف هنر را پاس بدارد." دیدگاه جعفرپوینده در پاسداری از حقیقت و آزادی آن هم در بستری از مناسبات تاریخی که به قول روشنفکر راستین ایرانی ، صادق هدایت ، "سخن گفتن و درست اندیشیدن جرم است!" ، نمی تواند چندان کم هزینه و بی خطر باشد.

تجربه ی تلخ گرفتار آمدن بسیاری از نویسندگان متعهد این سرزمین زخم خورده در کام ترور ، سرخوردگی و یا جلای وطن ما را در اثبات ادعایی چنین وحشت زا یاری می کند. پس به ناچار باید گاه برای بیان آن چه حقایق اجتماعی محسوب می شود به بازی های زبانی و ساختارهای خلاقانه تری رجوع کرد.حال با تکیه بر این مقدمه ی الکن ، هدف نوشتار حاضر را نمی توان چیزی جدا از تحلیل شرایط امروز خودمان دانست. تنها امیدوارم با پرهیز از زبان گرد و غبار گرفته ی به اصطلاح روشنفکری و به مدد آرای بزرگانی که به نامشان اشاره کرده ام بتوانم تمام آن چه را که از امروز در ذهن دارم ، بیان نمایم.


دوم -

"بهرام بیضایی" در ابتدای دهه ی هفتاد، فیلمی هوشمندانه ساخت. "مسافران" روایتی نمادین دارد. خانواده ای با هزار امید و شادی انتظار برپایی جشن عروسی خواهر کوچک شان را می کشند. جشنی که می تواند بسیاری از کدورت ها و تضادهای پیدا و پنهان افراد خانواده را ، حتی برای اندک زمانی ، از بین ببرد. در این میان صحبت از آیینه ایست که طبق سنت با هر ازدواجی به دست نو عروس سپرده شده و نشانه ای از روشنایی حیات محسوب می شود. خواهر بزرگ تر - که آخرین وارث آیینه است - از شهرستان به تهران می آید تا در جشن عروسی خواهرش شرکت کند و آیینه را به دست او بسپارد. اما حادثه ی رانندگی او را به همراه دو فرزند و همسرش به کام مرگ می کشد. مقدمات برپایی جشن عروسی به مقدمات عزا تبدیل می شود و تمام خانواده در ماتمی بزرگ فرو می روند. آیینه به نو عروس نمی رسد و همه چیز در فضایی تلخ و درهم آبستن نومیدی می شود.
انطباق روایت فیلم "مسافران" با آن چه مردم ایران در دهه ی شصت شمسی پشت سر گذاشته اند ذهن مخاطب را درگیر این سئوال می کند که کدام جشن ما به عزایی بزرگ و جمعی تبدیل شد؟

بی شک انتظار مردم ایران از واقعه ی 57 نه شهادت و اسارت و مفقودالاثر شدن عزیزانشان در جبهه های جنگ بود و نه گرفتار آمدن متفکران و آزاد اندیشان جامعه در کام مرگ و سکوت و مهاجرت ! پس به یقین تبدیل صحنه های جشن و پایکوبی مردم در بهمن 57 - که بارها آن ها را در رسانه های جمعی دیده ایم - به صحنه های سینه زنی و عزاداری های جمعی در دهه ی شصت ، حاصل سوگ جمعی مردم ایران است. همان احساسی که شخصیت های فیلم مسافران را - در سکانسی زیبا - وادار به شکستن آیینه های خانه ی قدیمی کرد. سوگ و داغداری جمعی مردم ایران را می توان با بیانی نمادین سوگواری جمعی ملتی برای از دست دادن آزادی و عدالتی دانست که در جست و جویش از خون عزیزترینانشان نیز گذشتند.

در سی سال گذشته هر بار مردم ایران به صحنه آمدند انگیزه ای برای ایجاد عینیت آزادی و عدالت در سر داشتند. چه زمانی که برای آزادی خرمشهر جوانانشان را به دست شهادت سپردند ، چه زمانی که زیر بمباران های مرگ آور صدام نسل کودکان شان را قربانی کردند و حتی زمانی که به قول دکتر "یوسف اباذری" با بردباری و مدنیت در انتخابات خرداد 76 شرکت کردند می توان رد پای خواست زندگی آزادانه و عادلانه ی ایرانیان را جست و جو کرد.

"اسلاوی ژیژک" - فیلسوف و نظریه پرداز چپ معاصر - بعد از برپایی پرشور ، آرام و مدنی تظاهرات های سکوت مردم ایران در خرداد 88 در مقاله ای کوتاه و تحلیلی و با رویکردی تاریخی معنای حرکت های اعتراضی بعداز 22 خرداد را چنین بیان می کند: " به زبان فرویدی ، باید گفت حرکت اعتراضی این روزها بازگشت سرکوب شدگان انقلاب 57 است." ولی به یقین هر جنبشی که ریشه ای تاریخی دارد ، فراز و فرودهایی را نیز با خود به همراه خواهد داشت و باید با درایت و تیز بینی کافی تمام مسیر را چه در گذشته و چه در حال مورد بررسی قرار داد.


سوم -

برای شناخت عمیق تر جنبش فعلی مردم ایران ، بازخوانی "بوف کور" یکی از ضرورت های مطالعاتی به نظر می رسد. اولین سطور این مغموم ترین رمان ایرانی با پرسش راوی از موجودیت و معنای زیست خود آغاز می شود. پرسشی که در ادامه اش روایت شکل می گیرد و راوی به دنبال عینیت حقیقی خویش تمام گذشته را می کاود. آن چه روایت "بوف کور" را جذاب می کند ، تضاد بین آگاهی ذهنی راوی با واقعیتی است که به هیچ عنوان شبیه هم نیستند. راوی "دراین دنیای پست پر از فقر و مسکنت" به دنبال شعاع امید بخش آفتاب می گردد و هر بار که خود را در موقعیت های زندگی می بیند درمی یابد که تا چه اندازه از روابط مسلط بر جامعه فریب خورده است. عدم شباهت واقعیت زندگی راوی با آن چه در ذهن دارد انگیزه ی واکاوی گذشته توسط اوست. درواقع می توان موقعیت راوی "بوف کور" را موقعیت انسانی از خود بیگانه دانست که به دنبال ارتباط کوچکی از ذهنیت خود با موقعیتی هایی که در آن زیسته تمام گذشته اش را مو به مو روایت می کند.

روایت "صادق هدایت" از بیگانگی انسان در مناسبات فرهنگی ، سیاسی ، اجتماعی و اقتصادی ایران کاملاً صحیح است. از خود بیگانگی انسان ها در جامعه ی ما ارتباط زیادی با رفتارهای مستبدانه ی حکومت ها دارد. خواننده ی "بوف کور" این موضوع را در دو قسمت داستان می فهمد. اول زمانی که راوی عاشق زنی اثیری می شود که بر خلاف انسان های هم شکل جامعه ای که روایت بوف کور در آن شکل گرفته پاکی و تمایزات فردی خود را حفظ کرده و دومین بار هم زمانی که در پایان داستان همه - حتی خود راوی - شبیه پیرمرد خنزر پنزری نحسی می شوند که تمام ترس های بزرگ راوی را در طی داستان به وجود می آورد.

"بوف کور" روایت ناخودآگاه جمعی مردم ایران است و از این روست که "جلال آل احمد" در باره ی بوف کور چنین می گوید : " سکوتی که در آن دوران حکومت می کند ، در خود فرورفتگی و انزوایی که ناشی از حکومت سانسور است ، نه تنها در اوراق انگشت شمار مطبوعات رسمی و در سکوت نویسندگان نمودار است ، بیش از همه جا در بوف کور خوانده می شود... بوف کور گذشته از ارزش هنری آن یک سند اجتماعی است. سند محکومیت حکومت زور."

 
چهارم -

سکوت سر آغاز شرم است و می توان شرم را به قول "حسن قاضی مرادی" اولین انگیزه ی نقد به خود دانست. تظاهرات های سکوت مردم ایران را نمی توان تنها یک اعتراض سیاسی صرف به شمار آورد ، بلکه باید در ابعاد وسیع تری آن را تلاش مردم ایران برای عقلانی کردن مناسبات مسلط فرهنگی ، اجتماعی ، سیاسی و اقتصادی جامعه ی خود دانست. عظمت رفتار صلح جو و مدنی ایرانیان در تظاهرات های سکوت را باید با توجه به بحرانی ترین روزهای عمر نظام سرمایه داری که حمله ی نظامی امپریالیست ها و یا رفتارهای تروریستی بنیادگرایان مرتجع تنها راه حل های پیش رو بود، درک کرد.

اگر انقلاب 57 ایران را آخرین انقلاب از سلسله انقلاب های رهایی بخش بعد از جنگ جهانی دوم در جهان بدانیم ، جنبش فعلی مردم ایران بازگشت دوباره به آرمان های به تعویق افتاده ی همان آخرین انقلاب رهایی بخش جهان است.

"مراد فرهادپور" با رویکردی شبیه به رویکرد "اسلاوی ژیژک" تاریخیت جنبش 22خرداد را این طور تحلیل می کند :" جنبش 22 خرداد که بر اساس درایت و شهود سیاسی مردم عملاً شعارها ، نهادها و نمادهای مصادره ی شده ی انقلاب را یک به یک از آن خود کرده است ، فی الواقع نوعی حرکت در جهت عکس ، نوعی به عقب بازگرداندن نوار تاریخ است که طی آن ، توان های بالقوه ی رخداد 57 دوباره احیا می شوند و آن انرژی مازادی که توسط حاکمان در مسیر ساخت دولت استبدادی مصادره گشته بود یا به ناگزیر در مسیر دفاع از کشور در برابر حمله ی صدام صرف شده بود ، بار دیگر به دست خود مردم آزاد می گردد تا بدین سان انتخاب های قدیمی دوباره انتخاب شوند و گذشته ی از دست رفته از نو به شکلی صریح تر و کلی تر و فارق از سلسله مراتب و تمرکز کاریزماتیک ، دوباره تجربه شود."

خواست ایرانیان برای تحقق یافتن آرمان ها و مطالبات به تعویق افتاده ی انقلاب 57 نویدی دوباره برای نیروهای مترقی آزادی خواه و عدالت طلب جهان است. در دوره ای از تاریخ که انقلاب چین به انحراف کشیده شده ، ویتنام هر روز ضعیف تر و ضعیف تر می شود ، انقلاب کوبا به شکل کمیکی در رجز خوانی های دلقک مآبانه ی امثال "هوگو چاوز" تکثیر می شود و جنبش مقاومت فلسطین دست خوش اغتشاش معنایی و عدم انسجام درونی است ، بازگشت ایرانیان به آرمان های انقلاب 57 آغاز شکلی از مقاومت مدنی و عقلانی در برابر هجوم سیاست های افسارگسیخته ی نئولیبرال های غربی است.


پنجم -

رویکرد عقلانی و واقع بینانه نسبت به مسئله ی پیش رویمان به ما حکم می کند که بپذیریم در حال حاضر روایت دیگری از انقلاب 57 نیز وجود دارد روایتی که توان سازماندهی بخشی از نیروهای اجتماعی را نیز داراست. هر چند کمیت این نیروهای اجتماعی را اندک بدانیم اما آن ها نیز جز مردم ایران محسوب می شوند و در سرنوشت این حرکت ملی به سهم خود تاثیر گذارند. با چنین رویکردی رفتار حامیان جنبش - به عنوان دلسوزان کشور عزیزمان - نباید در راستای حذف و به رسمیت نشناختن نیروهای اجتماعی دیگر باشد.

جامعه ی ما بعد از بهمن 57 یک بار با حذف بخشی از نیروهای اجتماعیش زمینه های ایجاد انحراف را در انقلابش ایجاد کرد. پس با توجه به مجموع عوامل فعلی که سعی شد تا در این مجال اندک با تکیه بر ابعاد تاریخیش مورد تحلیل قرار بگیرد، فهم و تلاش برای اجرای سه نکته ضروری به نظر می آید :
1- جنبش فعلی مردم ایران یک جنبش ملی است. ملی بودن یک جنبش اجتماعی بدان معناست که در صورت عدم تحقق مطالبات جنبش منافع تمامی اقشار ، طبقات و نیروهای اجتماعی با تهدید مواجه می شود. در چنین شرایطی مبارزه برای تضعیف کلیشه های طبقاتی یکی از ضروری ترین رفتارها بوده تا به واسطه ی آن بتوان زمینه ی حضور حداکثری تمام طبقات اجتماعی را فراهم آورد. با توجه به سخت تر شدن شرایط اقتصادی و معیشتی جامعه تغییر الگوهای مصرف طبقات بالای جامعه - خصوصاً طبقه ی متوسط پایتخت - یکی از حرکت های موثر و کارساز در ایجاد فضای اعتماد عمومی محسوب خواهد شد.


2- مدنیت و پرهیز از خشونت و هم چنین بازگشت به آرمان های انقلاب 57 دو عاملی بودند که هویت اولیه ی جنبش را شکل دادند، بنابراین اصرار بر هر دوی این جوانب پویایی و سرزندگی جنبش را ضمانت می کند.


3- گسترش آگاهی - خصوصاً در میان طبقات پایین جامعه - را استراتژی جنبش می دانند ، پس وفاداری و ایجاد رفتارهای خلاقانه ای که به این مهم مدد برساند از رسالت های مهم هر فرد متعهد به شمار می رود.

 

*نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.

0 comments:

ارسال یک نظر