اصولگرایان علیه اصولگرایان

این روزها کارناوال انتخابات در جمهوری اسلامی مجددا به راه افتاده و جامعه ایران رنگ و بوی سیاسی تری به خود گرفته است. نیازی به گفتن و نوشتن نیست که بعد از انتخابات مخدوش سال ۱۳۸۸ مقامات تهران در هراس از تجدید حیات جنبش اعتراضی و دموکراسی خواهی مردم، تا مدتها از برگزاری انتخابات و سیاسی شدن جامعه پرهیز کردند و حتی انتخابات دوره چهارم شوراهای اسلامی شهر و روستا را نیز به تعویق انداختند.

بی تردید، آنچه در جمهوری اسلامی برگزار می شود حتی "شبیه" به یک انتخابات عادلانه هم نیست و این مجلس مهندسی شده و از صافی گذشته نیز برای برنامه های معمول خود، از کمترین استقلال و قدرت عملی برخوردار نیست و حتی فرمان قیام و قعود نمایندگان نیز از جای دیگری صادر می شود. همچنین، شرایط آنچنان از پیش تعیین شده که از همین حالا، بحث ریاست مجلس آتی و رقابت میان علی لاریجانی و غلامعلی حدادعادل آغاز شده است! از این رو شاید اساسا لازم نباشد که درباره چنین نهادی به تحلیل بنشینیم. اما اینک در حالی که حتی معدل ترین چهره های اصلاح طلب نیز بخاطر رد صلاحیت یا عدم ثبت نام عملا حضوری در صحنه ندارند، تاملی بر کشمکش موجود میان طیف های مختلف محافظه کاران (اصولگرایان) پرده از بسیاری واقعیات کنار می زند.

یکی از مهمترین جنبه های شرایط موجود، این واقعیت است که اصولگرایان اساسا فقط در برابر اپوزیسیون نظام و برای حفظ جمهوری اسلامی، به همگرایی می رسند، در غیراینصورت، گسستگی های فکری و حتی تضادهای عملی قابل اعتنایی در میان آنها رویت می شود. چه، این نخستین بار است که اصولگرایان در فضایی مطلقا یکدست حتی بدون حضور طیف های پارلمانتاریست اصلاح طلب، رو در روی یکدیگر قرار گرفته اند و تا این اندازه، برای یکدیگر چنگ و دندان تیز می کنند. به عنوان مثال، می توان به توزیع شبنامه اخیر علیه علی لاریجانی در قم و مهمتر از آن، انتشار جزوه هشتاد صفحه ای جبهه پایداری (به رهبری آیت الله مصباح یزدی) علیه جبهه متحد اصولگرایان یا همان 6+7 سابق (به رهبری آیت الله مهدوی کنی) با عنوان "استقامت در منطقه ممنوعه" اشاره کرد که گوشه ای از عمق اختلاف ها و حتی کینه ها را نمایان ساخت.

فراموش نکنیم که آیت الله مهدوی کنی، یکی از روحانیون سرشناسی است که حتی از او به عنوان یکی از اعضای احتمالی شورای رهبری، پس از مرگ آیت الله خمینی نام برده می شد و بسیاری از یقه سفیدها و مسئولان سیاسی رده بالای جمهوری اسلامی، دست پرورده دانشگاه امام صادق تهران به ریاست این روحانی سالخورده هستند. با اینهمه، تاملی بر محتوای این جزوه و واکنش های صورت گرفته به آن نشان می دهد که موضوع اصلی، نه تلاش برای افزایش رأی و اعتماد شهروندان، بلکه رقابت بر سر نزدیکی بیشتر به آشیانه قدرت سیاسی در ایران، یعنی بیت رهبر نظام است و تمام محتوای این جزوه را در این عبارت می توان خلاصه کرد که "ما به آقا نزدیک تریم".

از سوی دیگر، یکی از دلایل بالا گرفتن دعوا بر سر برکناری وزیر اطلاعات در اردیبهشت امسال که به قهر و خانه نشینی یازده روزه محمود احمدی نژاد انجامید، نیز رقابت تیم احمدی نژاد با رهبر و سپاه و سایر گروه های اصولگرا برای دست یافتن به یک سری اطلاعات موجود در این وزارتخانه بود؛ فایل ها و اطلاعاتی که این طیف ها می توانند در روز مبادا، روزهایی حتی مهمتر از انتخابات، علیه یکدیگر استفاده کنند. در گستره ای فراخ تر، کشمکش و موج افشاگری های بی سابقه اخیر میان محمدرضا رحیمی، معاون اول رییس جمهور، و احمد توکلی نماینده نزدیک به بیت رهبری نیز گوشه ای از همین داستان است که نشان می دهد چگونه اصولگرایان علیه اصولگرایان یا به تعبیر بهتر، اقتدارگرایان علیه اقتدارگرایان شمشیر از نیام کشیده اند. این البته تنها برگ اول این داستان است و قطعا به زودی پرده های بیشتری فرو خواهد افتاد.

همزمان با این مساله، می توان پرسید که اقتدارگرایان چرا اینهمه از عنوان "جبهه" استفاده می کنند؟ همچون جبهه متحد اصولگرایان، جبهه پایداری، جبهه ایستادگی (به رهبری محسن رضایی)، جبهه منتقدان دولت دهم (شامل نمایندگان مخالف رحیم مشائی) و.... دلیل اینهمه گرایش به "جبهه گرایی" چیست؟ یکی از دلایل آن، بی تردید، فایده "بی حساب و کتاب بودن" عنوان جبهه است؛ عنوانی سراسر گنگ و نامشخص و مطلوب نظام های سیاسی بسته و پوپولیستی؛ جبهه هایی که مشخص نیست اساسا شامل چه گروه هایی هستند؟ چه تفاوت هایی دارند؟ و مثلا دیدگاه اقتصادی هر کدام، واجد چه ویژگی هایی است؟

این جبهه ها، خاکریزهای سیاسی زودگذری برای همین کارناوال یکی دو ماهه انتخابات هستند که بارها دیده ایم عمر آنها به فردای روز رأی گیری هم نمی رسد؛ اما طی همین بحث ها می توان به روشنی تشخیص داد که اقتدارگرایان بعد از اینهمه سرکوب و حذف هرگونه صدای مخالف، چگونه برای تقسیم قدرت سیاسی (و طبیعتا اقتصادی) عنان از کف می دهند. با این وجود، این ویژگی اساسا قابل انتظار و کاملا پیش بینی پذیر است. چطور؟

تجربه تاریخی و کوشش های علمی ثابت کرده اند در بسیاری از کشورهایی که از رانت منابع زیرزمینی (همچون نفت، گاز و حتی سنگ های قیمتی) برخوردارند و نظام سیاسی دموکراتیکی هم در آنجا مستقر نیست (دقیقا همچون جمهوری اسلامی)، انتخابات عملا نوعی "مسابقه رانتی" و تلاش برای نزدیک شدن به منبع رانت های موجود است و در این شرایط، کیفیت سیاسی انتخابات (همچون تعدد احزاب و گروه های مختلف، فضای رسانه ای آزاد وغیره) اساسا دارای هیچ اهمیتی نیست. به همین دلیل است که امروزه در جمهوری اسلامی، پس از حذف تمام منتقدان و ناهمراهان سیاسی، چنین جبهه های گنگ و بی حساب و کتابی شکل می گیرند و تمام بحث شان نیز رقابت در میزان "ذوب شدن در ولایت" است و نه دغدغه ای برای قدرت خرید مردم یا نرخ فقر و بیکاری در جامعه ایران.

در چنین فضایی همانگونه که شاهدیم اصولگرایان و اقتدارگرایان، از هیچ کوششی فروگذار نمی کنند تا با انتشار شبنامه، جزوه، پی دی اف و غیره، ناگفته ها و نانوشته ها را علیه هم برملا کنند و یکدیگر را به ساکتین و معاندین و منحرفان نسبت دهند. گویی فراموش کرده اند که در زمین مسابقه، نه از رقیب خبری است و نه حتی از داور!

* دبیر کمیته سیاسی دانشجویان و دانش آموختگان لیبرال دانشگاه های ایران

0 comments:

ارسال یک نظر