علی افشاری
تحلیلگر سیاسی
اکبر هاشمی رفسنجانی؛ آینده سیاسی او برای بسیاری از ناظران مسائل ایران مبهم و پیش بینی ناپذیر است
انصراف اکبر هاشمی رفسنجانی از رقابت با محمدرضا مهدوی کنی برای ریاست مجلس خبرگان رهبری، حیات سیاسی وی را وارد مرحله جدیدی کرد. وی به طرق مختلف و با رایزنی با نیروهای درون نظام و برخی از روحانیون بلند مرتبه قم کوشید تا ریاستش بر مجلس خبرگان را حفظ کند.
حتی در این راستا سعی کرد با بیان جملاتی صریح تر در ابراز وفاداری به رهبری و محکومیت نفی جنبش سبز و خواسته های معترضان نظر مثبت را به خود جلب کند؛ اما موضع گیری وی توسط بخش مسلط اصولگرایان، ناکافی و دیرهنگام ارزیابی شد.
به این ترتیب با آوردن آقای مهدوی کنی به صحنه، مهر خاتمت بر ریاست 42 ماهه وی بر مجلس خبرگان زده شد.
محمدرضا مهدوی کنی که هیچگاه تا پیش از این با آقای هاشمی رفسنجانی رقابت نکرده بود و پاسخ منفی نیز به تقاضای وی برای نامزدی در دوره های پیشین انتخابات هیات رئیسه خبرگان داده بود، در شرایط کهولت و ضعف جسمی به میدان آمد تا منادی دعوت روحانیت و نیروهای مدافع انقلاب و نظام به وحدت باشد.
آقای مهدوی کنی به این ترتیب در انتخاباتی بدون رقیب و تک نفره که بیشتر شبیه بیعت بود، پیروز شد.
حتی محمد یزدی هم که دلیل نامزدی اش در دوره پیشین را "صدق انتخاب" و معنا یافتن آن با وجود حداقل دو گزینه عنوان کرده بود، در این دوره حاضر نشد تا گرمابخش انتخاباتی شود که نتیجه آن از قبل مشخص شده بود.
محمدرضا مهدویكنی در سخنان کوتاهش در مجلس خبرگان "نظارت بر رهبری" را به معنای پاسداری و صيانت از رهبری تعریف کرد تا روشن شود که حضور وی در راستای تقویت رهبری آیت الله علی خامنه ای و جلوگیری از شکستن "عمود خیمه انقلاب" توسط "دشمن" صورت گرفته است.
اما آقای هاشمی رفسنجانی مهمترین وظیفه خبرگان را "حفظ ولایت "و "شرایط ولایت" دانسته بود.
در این دیدگاه، خبرگان از جایگاه حمایتی محض از رهبری فراتر می رود و قابلیت پیدا می کند تا با تاثیرگذاری و کنترل عملکرد رهبری از تداوم شرایط لازم برای صلاحیت اعمال ولایت اطمینان حاصل شود.
در این مدل به قول آقای هاشمی رفسنجانی رهبر به نحوی عمل می کند که رهبر همه جناح ها باشد نه رهبر یک گروه خاص.
اما چنین نگرشی، خوشایند رهبری نیست که می خواهد محدودیتی در حکمرانی مطلق خود نداشته باشد.
در اصل آقای هاشمی رفسنجانی کماکان می کوشد تا ایرادات و مشکلات کشور را از دوش رهبری دور کند و بر گردن دولت محمود احمدی نژاد و نیروهای تندرو بگذارد.
سوابق اکبر هاشمی رفسنجانی نشان می دهد که امید بستن به وی به عنوان پل پیروزی جنبش سبز و یا نیروی مدافع ملت و اصلاح طلبان، گره زدن بر باد است
این نگرش آقای هاشمی رفسنجانی بیش از آنکه بر واقعیت استوار باشد استراتژی سیاسی فردی را بازتاب می دهد که می خواهد مردی برای تمام فصول قدرت باشد.
او با دعوت خبرگان به جلوگیری از تفرقه، از رویارویی با آقای مهدوی کنی و خواست آیت الله علی خامنه ای در مدیریت مجلس خبرگان کنار کشید تا رابطه اش با آنها را حفظ کند.
اکبر هاشمی رفسنجانی در پی درگیری و تقابل آشکار نیست. برخورد های محافظه کارانه وی از موضع دفاعی است تا جایگاهش در قدرت را حفظ کند. او در این راه حاضر است کاملا انعطاف به خرج دهد و حتی تحقیر را نیز تحمل کند اما نگذارد مخالفانش وی را به صورت کامل از نقش آفرینی در درون نظام حذف کنند.
آقای هاشمی رفسنجانی می کوشد تا به عنوان ذخیره در نظام بماند تا در صورت پدید آمدن مشکل در اداره امور کشور و تمایل راس هرم قدرت برای بازنگری، مورد توجه قرار گیرد و نظرات پیشنهادی وی در سیاست های نظام لحاظ شود.
همچنین چون ترمزی در برابر نیروهای افراطی و کارگزاران جدید نظام سیاسی عمل کند و چالش هایی برای آنها ایجاد کند.
وی پس از شکست در انتخابات دوره نهم ریاست جمهوری تلاش کرد تا شکافی در بین نیروهای اصولگرایان ایجاد کند و آنها را به سمت ائتلاف با بخشی از نیروهای اصلاح طلب و میانه رو سوق دهد.
تلاش های وی اگر چه باعث جدایی برخی از این نیروها با دولت احمدی نژاد شد اما هیچگاه نتوانست ائتلاف دولت وحدت ملی و معتدل ها را شکل دهد.
عدم حمایت حزب موتلفه و نیرو های راست سنتی از ریاست وی در مجلس خبرگان نشان داد که تلاش وی برای ایجاد آرایش جدیدی در درون جناح های نظام بر علیه تند رو ها به شکست انجامید و اینک او حمایت بخش مهم نیروهای راست سنتی را از دست داده است. در واقع سیاست های وی در برخورد با دولت آقای احمدی نژاد و حامیانش تاکنون شکست خورده است.
اگر چه مجلس خبرگان جنبه تشریفاتی دارد و آقای هاشمی رفسنجانی نیز در پی اقدام جدی انتقادی در آن نبود اما به لحاظ نمادین به او قدرت می داد.
بنابراین کنار رفتن وی از ریاست مجلس خبرگان موقعیتش را در عرصه سیاسی کشور ضعیف تر نشان می دهد.
در صورت فوت و یا کاهش توانایی جسمی آیت الله علی خامنه ای در شرایطی که برنامه خاصی برای جانشینی رهبری وجود نداشته باشد و خبرگان مانند سال 1368 به صورت ناگهانی در موقعیت انتخاب رهبر آتی قرار بگیرد، وی در جایگاه رئیس می توانست اثر گذاری بیشتری داشته باشد.
آقای هاشمی رفسنجانی در پی تغییر نظام و پیوستن به مخالفان نیست. وی حتی نمی خواهد در جایگاه رئیس دولت انتقالی محتمل در آینده نیز قرار گیرد. وی سودای تغییر آیت الله علی خامنه ای را نیز ندارد.
پایبندی وی به حفظ جمهوری اسلامی کمتر از اصولگرایان و حاکمیت کنونی نیست.
اکبر هاشمی رفسنجانی در پی درگیری و تقابل آشکار نیست. برخورد های محافظه کارانه وی از موضع دفاعی است تا جایگاهش در قدرت را حفظ کند
وی در زمینه سیاست های اقتصادی و فرهنگی با آیت الله خامنه ای اختلاف نظر اصولی دارد اما بینش وی در حوزه اصلاحات سیاسی با اقتدارگرایان تفاوت چشمگیری ندارد.
مدل مورد علاقه وی الگوی چینی است. بنابراین در مقطع فعلی می کوشد تا با استفاده از شکاف بین ملت و دولت ضرورت تغییر سیاست های جاری نظام را گوشزد کند؛ اما در عین حال با هر تغییر بنیادین در قانون اساسی و شاکله نظام سیاسی مخالفت می کند.
سرنوشت اکبر هاشمی رفسنجانی به سرنوشت نظام گره خورده است. حال که فضای داخل حکومت و جناح های وابسته به آن روز به روز بر او تنگ تر می شود، ترجیح می دهد تا در حاشیه بماند و در قامت یک فرد "دلسوز انقلاب" منتظر فرصت مناسب باشد.
او روزگاری به تقسیم قدرت با خامنه ای می اندیشید اما به مرور زمان به نقش فرودست تر رضایت داد تا فقط قوه مجریه در اختیار نزدیکان وی باشد ولی چنین درخواستی نیز پذیرفته نشد. او اینک در شرایطی است که حتی فرزندانش نیز در امان نیستند و شمار وسیعی از نیروهای متحدش از حکومت اخراج شده اند.
به نظر می رسد رهبری جمهوری اسلامی در پی آن است که در برنامه ای تدریجی هم توان آقای هاشمی رفسنجانی در درون نظام را فلج کند و هم با اتخاذ تدابیری وی را امیدوار نگاه داشته و به اتخاذ مواضعی علیه مخالفان و به خصوص جنبش سبز ترغیب کند.
نتیجه منطقی این روند سوزاندن وی در هر دو حوزه حکومت و افکارعمومی ست تا ضمن رفع خطر، فرصت چهره شدن در جامعه را نیز از او بگیرد.
وی به دلیل انگیزه های قدرت طلبانه، روحیه محافظه کارانه، عدم اعتقاد به مردم سالاری و توجه به مطالبات ملت به صورت استراتژیک، فاقد خصوصیاتی به مانند آیت الله حسینعلی منتظری ست تا بتواندعلم مبارزه بر علیه حاکمیت بلند کند.
خروج کامل وی از حکومت منجر به خانه نشینی و بازنشستگی تحمیلی سیاسی می گردد. بنابراین بر اساس منطق آقای هاشمی رفسنجانی وی باید تا جایی که می تواند عناوین حکومتی اش را حفظ کند.
سوابق اکبر هاشمی رفسنجانی نشان می دهد که امید بستن به وی به عنوان پل پیروزی جنبش سبز و یا نیروی مدافع ملت و اصلاح طلبان، گره زدن بر باد است. هرچند وی در ساخت قدرت در ایران بازی خودش را می کند و به نظر نمی رسد که تعلقی به جنبش دموکراسی خواهی و مطالبات تاریخی ملت داشته باشد، اما نتیجه و تبعات ناخواسته موضع گیری متفاوت وی، می تواند فضای تنفس و تحرک برای مخالفان ایجاد کند.
از این رو با توجه به رویکرد معطوف به قدرت آقای هاشمی رفسنجانی، حضور وی در حکومت می تواند به صورت نسبی در سطوحی محدود و تاکتیکی به نفع جنبش سبز باشد چرا که به هر حال صدای متفاوتی در داخل نیروهای نظام را بازتاب می دهد و چالش هایی را در درون حکومت ایجاد می کند.
همچنین می تواند در شرایطی پلی برای مذاکرات بین حکومت و ناراضیان خواهان تغییر نیز باشد.
اگر چه نقش آفرینی و قدرت آقای هاشمی رفسنجانی بسیار کم شده است و فاصله عمیقی با دو دهه اول جمهوری اسلامی پیدا کرده است اما هنوز حیات سیاسی وی را نمی توان پایان یافته تلقی کرد.
اوضاع متلاطم سیاست در ایران می تواند فرصت هایی برای احیای وی ایجاد کند. البته در کنار این فرض خوشبینانه، ممکن است اوضاع وی تیره تر شود ومخالفان درون حکومتی اش بتوانند وی را از ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام نیز پایین بکشند.
0 comments:
ارسال یک نظر