محتشمی پور: در نظام اسلامی، حتی روضه خوانی ها را هم کنترل کامل می کنند

عریضه سی و پنجم همسر تاج زاده به دادستان تهران

جرس: همسر مصطفی تاج زاده، فعال سیاسی زندانی، در سی و پنجمین عریضه و نامۀ سرگشاده خطاب به دادستان تهران، با بیان اینکه "یادم نیامد در زمان شاه رسما متعرض روضه خوانی ها شده باشند و بیشترین روشنگری ها در همین روضه خوانی ها انجام می شد"، خطاب به وی یادآور شد "اما در نظام اسلامیِ ما، روضه خوانی ها را نیروهای امنیتی در کنترل کامل دارند، البته اگر اجازه برگزاری داشته باشد."


به گزارش نوروز، فخرالسادات محتشمی پور، روز چهارشنبه ٢۴ آذرماه، در عریضه ای دیگر به عباس جعفری دولت آبادی، ضمن یادآوری وضعیت زندانیان سیاسی ایران و بویژه زندانیان اعتصابی، خطاب به وی خاطرنشان می سازد "اگر در اقصی نقاط جهان یک معترض و منتقد، اعتصاب غذا کند رسانه میلی ما با آب و تاب شرح و بسطش خواهد داد و چه بسا در تریبون نماز جمعه هم تحلیل و تفسیر شود و مذمت شود ستم غربیان کافر. اما این جا بیخ گوش ما و شما مظلومانی برای رساندن صدای نحیفشان براثر ظلم، جان خویش را بر سر دست گرفته فریاد می کنند. فریادشان را پشت دیوارهای بلند اوین خفه می کنند..."


متن این عریضۀ سی و پنجم که در شب عاشورای ٨٩ نگاشته و منتشر شده، به شرح زیر است:


عریضه سی و پنجم
به : دادستان تهران
از : همسر سید مصطفی تاجزاده، شاکی از کودتاگران انتخاباتی، زندانی ممنوع الملاقات در قرنطینه اوین
بسم الله الرحمن الرحیم
شب عاشوراست امشب کربلا غوغاست امشب
سلام آقای دادستان!
عزاداری هایتان قبول. اجرتان با مادرش فاطمه(س)! مادرما مادر من و مادر همسرجان، زهرای مرضیه. می گویند این اشک ها که برای مظلومیت فرزندان فاطمه(س) ریخته می شود تطهیر کننده است و پاک کننده! مداحان حکومتی در این گونه مواقع خیلی نرم و سهل و راحتند اصلا شداد و غلاظ نیستند. همه مجرمین و جنایتکاران را با چند قطره اشک تطهیر می کنند. غسل می دهند و توّاب می سازند. توّاب سازی. وای این لفظ چقدر منحوس است وقتی بازیچه ای می شود در دست بندگان طغیانگر و زیاده طلب خدا. ابزاری برای محکم نشستن بر کرسی قدرت. لرزش این کرسی را نمی بینند کودتاگران؟ لرزش این کرسی سخت نمایان است. از حمله ها به خانه و دفتر و دانشگاه و دستگیری های مستمر نه بلکه از حمله به حسینیه ها، دارالزهراها، روضه خوانی ها برای اباعبدالله الحسین. من وقتی پلیس را پشت درب دارالزهرا دیدم برخود لرزیدم چون یادم نیامد در زمان شاه رسما متعرض روضه خوانی ها شده باشند. یادم هست که در زمان شاه در نظامی که جائرش می دانستیم و برانداختیمش، به ویژه در آخرین سال های منتهی به انقلاب، بیشترین روشنگری ها در ایام ماه رمضان محرم و صفر و در همین روضه خوانی ها انجام می شد. اما در نظام اسلامی ما روضه خوانی ها را نیروهای امنیتی در کنترل کامل دارند البته اگر اجازه برگزاری داشته باشد.


آقای دادستان!
توجه شما را به جزئی از شکوائیه پسرعمویم جلب می کنم که سابقه انقلابی و روشنش را نه شما و نه هیچ یک از همکارانتان نداشته اید. این شکوائیه به مراجع عالی قدر را از روضه خوان مخصوص امام در ایام تبعید بخوانید و اگر دلتان لرزید صفتان را از صف نااهلان جدا کنید و از کودتاگران برائت بجویید. بیایید با هم بخوانیم:

" سال گذشته در جریان برگزاری عزاداری اباعبدالله(ع) مصائبی بر ما رفت که از آن به خدا پناه برده و می برم. سالی که در چنین ایامی عده ای از طریق تلفن یا با ارسال نامه تهدید کرده بودند که اگر برنامه حسینیه برقرار باشد، دست از مچ قطع شده ام را از بازو قطع خواهند کرد. غافل از آن که سراپا حاضرم سرم را در این راه بر نی کنند. من در این ساعات با غم و اندوه و از این که در جمهوری اسلامی ایران نمی توان بر حسین بن علی (ع) و جفاهای رفته بر ائمه اطهار(ع) اشک ریخت و برای شهدای کربلا سوگواری کرد. شکوائیه خود را به جد بزرگوارم، رسول الله(ص) و شما عزیزان می برم."

آری این است روزگار ما در این ایام و لیالی. این است روضه های خوانده و ناخوانده ما. روضه های روزانه و شبانه مان. روضه مظالمی از هرنوع که بر ما می رود. روضه هایی که در جان ها ضبط می شود. روضه ها را این روزها بلند می خوانیم و های های گریه می کنیم. روضه ها را و نجواها و نیایش ها را. گوش کرده اید آقای دادستان؟ ارزش گوش کردن حتی برای شما را دارد نجواها و نیایش های استاد نوری زاد. گوش کنید. خصوصا این روزها که دل ها رقیق تر است و نرم تر. بشنوید صدای محزون و عارفانه آن مرد را که می خواستید اندیشه اش را مهار کنید برای خوشامد قدرت به دستان و خدا نخواست. مرد بزرگی است نوری زاد. من بشاگرد را با او شناختم و معنای جهادگری را. من این جا در پشت جبهه، رزمندگی را با او شناختم با روایت هایش که از فتح تصویر کرد و به نمایش گذاشت. درود بر این مرد بزرگ. درود بر محمد نوری زاد و درود بر تیماردار این شب ها و روزهای اعتصابی اش.


آقای دادستان!
این شب ها و روزها که سفره اباعبدالله به همت عزادارانش گسترده است، عده ای در زندان در گرسنگی محض آن هم خودخواسته به سر می برند. چرا؟؟؟ اگر در اقصی نقاط جهان یک معترض و منتقد، اعتصاب غذا کند رسانه میلی ما با آب و تاب شرح و بسطش خواهد داد و چه بسا در تریبون نماز جمعه هم تحلیل و تفسیر شود و مذمت شود ستم غربیان کافر. اما این جا بیخ گوش ما و شما مظلومانی برای رساندن صدای نحیفشان براثر ظلم، جان خویش را بر سر دست گرفته فریاد می کنند. فریادشان را پشت دیوارهای بلند اوین خفه می کنند؟ چگونه؟ با بی خبری محض از آنان؟؟؟ ما از آن سو بی اطلاعیم. از محمد و مصطفی که ملاقاتشان و تماسشان را ممنوع کرده اید. ولی خدایشان آگاه از حال آنان است و شما نیز از دل خویش آگاهید که می لرزد با هر ضعف و بی حالی عزیزان دل از جان شسته.


آقای دادستان!
شب عاشوراست و شب عزا و ماتم است. مأجور باشید شما و همکارانتان. قضات مأمور مأجور و بازجوهایی که کار مضاعف دارند لابد در شب های عزا. بازجوهای نازنین و ساجده و فرزانه و ریحانه. بازجوهای روزنامه نگاران دربند و بازجوهایی که همت مضاعف دارند این شب ها که زودتر ساعات خالی شان پر شود با یک متهم که رو به دیوارشان بنشانند و از آن ها بخواهند که چشم بندها را تنها برای نوشتن در تاریکی از چشم بردارند. چشم بندها. دست بندها. پابندها. دل ها را چگونه می بندد؟ قلب ها را فکرها و اندیشه ها را. های های های. آقای دادستان من در هر لحظه هجوم سرما بر تنم یاد تن های نحیف دخترکانم در سلول انفرادی می افتم. بگویید در این شب های عزیز گرمشان نگاه دارند. بگویید در این شب های عزیز کتاب دعا را از آنان دریغ ندارند مانند مصحفی که از برخی عزیزان دربند دریغ شد به تشخیص و دستور بازجوی طفلکی که خدا را هم برای متهم رو به دیوار نشسته تاب نمی آورند چون انرژی بخش است و قوت و توان می دهد به زندانی رنجور وزن از دست داده در سلول انفرادی. خدا را از زندانی می گیرند برخی بازجوهای بدبخت غافل از آن که خدابندگانش را سوار بر بال فرشتگان به تماشای دسته های عزاداری می برد. آن بالا هوا سرد است خیلی سرد. و این پایین ما داریم گرم می شویم و آقای نوری زاد؟ نمی دانم شما حتما می دانید آقای نوری زاد گرسنه و تشنه سردش هم هست یا نه؟ کاش مصطفای من به شکستن اعتصاب او مددی برساند. کاش به گرم شدنش کمک کند تا او جانی بگیرد یک امشب را. شب عاشورای حسین.کاش امشب همسرجان می توانست بنشیند پای روضه خوانی محمدآقا. پای نجواهایش، مناجات هایش. من به این شب ها امید داشتم. شب های تاسوعا، عاشورا، شام غریبان. من به این شب ها امید دارم. شب عاشورا هم دارد به پایان می رسد و فردا در این هنگام خیمه ها را آتش زده اند.
خدایا کاش خاموش می شد آتشی که بر دلمان زده اند. خدایا آب آب!


سلام برحسین
فخرالسادات محتشمی پور
نهم محرم الحرام 1432 برابر با بیست و چهارم آذرماه 1389

0 comments:

ارسال یک نظر