دست نوشته منتشر نشده ای از شهید چمران درباره تبدیل انقلاب به لجنزاری از ظلم و خودخواهی

بیست و نهمین سالروز شهادت مصطفی چمران در حالی فرا رسیده است که جمهوری اسلامی دورترین روزهای خود را از آرمان های نخستین اش سپری می کند. نوشته حاضر که برای اولین بار توسط جرس منتشر می شود نشان از آن دارد که انقلاب اسلامی در همان سالهای نخست از اهداف بلندش منحرف شد و به تعبیر صریح چمران  به همان اختلافات و مشکلاتی گرفتار شد که در انقلابهای مشابه پدید آمد و به لجنزاری از ظلم و خودخواهی تبدیل شد.

چمران فارغ التحصیل دانشگاه تگزاس در رشته فیزیک پلاسما و الکترونیک، از آغاز دهه هفتاد میلادی به لبنان رفت و در کنار امام موسی صدر رهبر شیعیان لبنان "جنبش أمل" را تأسیس کرد؛ حرکتی که پیروان همه ادیان در آن شریک بودند.

وی که به لحاظ اندیشه سیاسی از اعضای برجسته نهضت آزادی ایران و از اصحاب نظری دکتر علی شریعتی و آیت الله طالقانی بود پس از ناپدید شدن امام موسی صدر در لیبی و پیروزی انقلاب اسلامی در تهران، به درخواست آیت الله خمینی به ایران بازگشت و معاونت دوست و استاد دیرین خود مهندس مهدی بازرگان را که آنک نخستین نخست‌وزیر جمهوری اسلامی بود را پذیرفت و به وزارت دفاع دولت وی نیز منصوب شد.

نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی، نماینده آیت الله خمینی در شورای عالی دفاع و فرماندهی جنگ های نامنظم پس از حمله عراق به ایران از مهمترین عناوین کارنامه سیاسی و نظامی اوست. وی سرانجام در سی و یکم خرداد 60، در منطقه دهلاویه (جنوب ایران) به شهادت رسید.

نوشته حاضر نگاه بلند او و افق غم انگیزی را نشان می دهد که کمتر از دوسال پس از پیروزی انقلاب 57 روایت شده و توسط یکی از دوستان شهید مصطفی چمران در لبنان به جرس سپرده شده است:

دست نوشته ای از مصطفی چمران_ تهران، 1359

خدایا!

می دیدم که در الجزایر، رهبران انقلاب به جان هم می افتند، همدیگر را به زندان می کشند، مسلحانه علیه هم می جنگندند.
می دیدم که در مصر، رهبران قیام با هم به دشمنی می پردازند، وحدت آنها شکسته می شود و شکست پشت شکست به سراغ آنها می آید. می دیدم که در همه انقلابها، رهبرانشان برای وصول به قدرت با هم مسابقه می گذاشتند، رقابت می کردند و همدیگر را می کوبیدند و می کشتند و انقلاب را به لجنزاری از ظلم و خودخواهی سقوط می دادند و من با خود می گفتم اینها هیچکدام به درجه رشد نرسیده اند، هیچ یک مفهوم واقعی خدا و خلقت و قیامت را درک نکرده اند،
 
اما با خود می گفتم بگذار انقلاب ما پیروز شود، مکتب اسلام راستین مستقر گردد، خدای بزرگ براستی فهمیده شود، انسانها فقط خدا را بپرستند، همه طاغوتها را فرو بریزند. دیگر خودخواهی و غرور خودنمایی نکند. دیگر جایی برای مصلحت طلبی نماند. دیگر جایی برای سیاست بازی وجود نداشته باشد و ما با خیالی راحت بدنبال ساختن و پرداختن اجتماع و تکامل خود مشغول شویم و یک چنین نمونه عشق و پاکی و همکاری و تلاش و تکامل را به همه جهانیان نشان دهیم.
 
اما هیهات؛ که غرور و خودخواهی وحدت انقلاب ما را نیز خدشه دار کرد، تفرقه و تشتت بوجود آورد، اختلافات و زد و خوردها اوج گرفت و مردم ساده و عامی را بدبین کرد تا به جایی که عده زیادی زده شدند. هر روز ضعیف تر شدیم، دشمنان بیشتر جلو آمدند، مستضعفان ناامید شدند و همان اختلافات و مشکلاتی که برای انقلابها و ملتهای دیگر وجود داشت برای ما نیز پدیدار شد. و نشان داد که ما هم به درجه رشد نرسیده ایم و کامل نشده ایم و زمان زیادی می خواهد که شایسته چنین انقلابی شویم.

0 comments:

ارسال یک نظر