وضعیت فعلی کشور را می توان یک بن بست سیاسی توصیف کرد. از یک سو قوای حکومتی در شش ماه گذشته تقریبا از تمامی توان سرکوب خود برای مهار و منکوب کردن جنبش سبز استفاده کرده و توفیقی در این زمینه حاصل ننموده است. از سوی دیگر جنبش سبز هرچند به نحوی شگفت آور توانسته سرکوب شدید حکومت را تاب بیاورد، معادلۀ قدرت در عرصۀ سیاست ایران را برهم زند، و خود را به عنوان یکی از کنش گران جدی صحنه تثبیت کند، با این حال نتوانسته است مطالبات خود از حکومت مثل ابطال انتخابات و آزادی زندانیان سیاسی را عملی نماید. البته تمامی اعضای جنبش از صدر تا ذیل متوجه آن بوده اند که این یک دوی استقامت و امدادی است نه دوی سرعت. آنان آشکارا انتظار برآورده شدن مطالبات شان در کوتاه مدت را نداشته اند و با تاکید بر صبر و استقامت بر پیگیری نامحدود خواسته های محدودشان به افق های دورتر چشم داشته اند. با این همه با در نظر گرفتن فقدان عقلانیت و تندروی بی حدوحصر زمام داران و تکیۀ صرف آنان بر حل مشکل با استفاده از زور و ارعاب در کوتاه مدت نمی توان انتظار برون رفت از وضعیت بحرانی فعلی داشت.
در چنین فضا و بر مبنای چنین تحلیلی است که می توان به ارزیابی بیانیۀ هفدهم مهندس میرحسین موسوی پرداخت، بیانیه ای که مهندس موسوی در آن پنج پیشنهاد مشخص برای خروج از وضعیت بحرانی فعلی مطرح کرده است: الف) سلب حمایت های آشکار و نهان کانون اصلی قدرت از دولت و پاسخ گو شدن آن در برابر قوای مقننه و قضائیه؛ ب) تدوین قانونی شفاف جهت تضمین برگزاری انتخابات آزاد؛ ج) آزادی زندانیان سیاسی؛ ه) تضمین آزادی مطبوعات و رسانه ها؛ و) تضمین و اجرای اصل 27 قانون اساسی دربارۀ آزادی اجتماعات.
در این مجال سعی می کنم به سه سوال اصلی دربارۀ این پنج پیشنهاد پاسخ دهم. اولا اثر کوتاه مدت این پیشنهادها چیست؟ ثانیا، پیشنهاد در صورت رد و ثالثا در صورت قبول چه آثاری خواهند داشت؟ آیا پذیرش این پیشنهادات از سوی حکومت ممکن است؟
1. در پاسخ سوال اول باید گفت که این پنج پیشنهاد مهندس موسوی و صحبت نکردن زیرکانۀ او در این بیانه تا حد زیادی می تواند ضرب حملات طرف مقابل در روزهای اخیر و تلاش آنان برای یک هجمۀ خونین به جنبش و احتمال اعدام برخی از اسرای جنبش را بگیرد. در حقیقت در شرایطی که طرف مقابل تمامی توان خود را برای به قول خودشان برخورد قاطع با سران فتنه به میدان آورده طرح پنج پیشنهاد عملی و میانه روانه به مثابه نوعی آب سرد بر سر طرف مقابل عمل می کند. موسوی از یک سو از نامشروع بودن دولت کودتایی صحبتی در بیانیه اخیر ننموده و از سوی دیگر پیشنهاد آزادی کلیۀ زندانیان سیاسی را مطرح نموده است. به زبان دیگر او توپ را به زمین حریف انداخته است و با به میان آوردن چند پیشنهاد عملی هزینۀ ادامۀ سیاست سرکوب را دو چندان نموده است. از سوی دیگر این رویکرد کاملا این ظرفیت را دارد که شکاف بین میانه روان و تندروان در اردوگاه اقتدارگرایان را مجددا فعال کند.
2. در صورت رد موسوی نشان داده است که اقتدارگرایان حتی ظرفیت پذیرش پیشنهادهای عملی ای در این سطح را که به مراتب از بسیاری شعارهای طرح شده در تظاهرات و تجمعات جنبش مطرح شده بوده است را نیز ندارند. در فضایی که اقتدارگرایان از جنبش سبز با الفاظی مثل اغتشاشگر و افراطی یاد می کنند نپذیرفتن این پیشنهادهای پنج گونه هزینۀ بالایی برای اقتدارگرایان به همراه خواهد داشت و کاملا این ظرفیت را داراست که فضای تبلیغاتی ایجاد شده در هفتۀ اخیر از سوی صداوسیما را بشکند.
3. اما بر فرض آن که حکومت این پیشنهادها را بپذیرد چه اتفاقی خواهد افتاد. هرچند عده ای بر آن اند که عدم صحبت از نامشروع بودن و غیرقانونی بودن دولت کودتا یک عقب نشینی محسوب می شود اما در مجموع باید گفت پذیرش فرضی این پیشنهادات یک فرصت طلایی برای جنبش خواهد بود. چنین وضعیتی در سال 1981 برای جنبش همبستگی لهستان اتفاق افتاد. در آن زمان جنبش همبستگی لهستان و دولت کمونیستی وقت نیز در یک بن بست سیاسی قرار گرفته بودند. جنبش به میزانی قدرتمند نبود که بتواند مطالبات خود را جامۀ عمل بپوشاند و آن قدر هم بزرگ بود که قابل حذف از سوی حکومت نبود. در چنین وضعیتی جنبش و حکومت دست به یک مصالحه زدند. جنبش برای مدتی از سیاست کناره گرفت و از سوی دیگر حکومت وجود یک فضای حیاتی برای جنبش را به رسمیت شناخت. در هشت سال بعد جنبش با استفاده از این فضای محدود دست به تقویت نهادهای جامعۀ مدنی و گسترش شبکۀ خود زد. در سال 1989 جنبش همبستگی لهستان آن قدر قدرتمند شده بود و قدرت بسیج اش آن میزان گسترش یافته بود که توانست کنشگر اصلی فرایند گذار به دموکراسی به لهستان شود و حکومت کمونیستی را به زانو درآورد.
البته باید در نظر داشت که خواسته های مهندس موسوی در بیانیۀ هفدهم بسیار فراتر از امتیازاتی است که جنبش همبستگی در 1981 از حکومت کمونیستی لهستان دریافت کرد. قلب جنبش سبز نه مطالبۀ آرای به یغما رفتۀ ملت که نفس حضور توده های عظیم مردم پیرامون این مطالبه است، و میرحسین موسوی نیز به درستی یکی از پیشنهادات خود را به تضمین اصل مربوط به آزادی اجتماعات اختصاص داده است. در حقیقت حضور مردم در خیابان ها و محدود نماندن جنبش به عده ای سیاستمدار، روزنامه نگار، یا فعال مدنی ویژگی و قوت اصلی این جنبش بوده است.
4. و همین مورد است که تقریبا پذیرش پیشنهادات مهندس موسوی از سوی اقتدارگرایان را تقریبا ناممکن می سازد. حقیقت آن است که اقتدارگرایان به هیچ وجه تحمل حضور توده ای مردم در خیابان ها را نخواهند داشت، چه این حضور حول مطالبه ای مانند رای از دست رفته باشد، چه پیرامون برگزاری انتخابات آزاد. علاوه بر این مساله ی آزادی مطبوعاتی که احتمالا قرار است درباره ی اتفاقات چند ماه گذشته سخن بگویند نیز کابوسی دیگری برای اقتدارگرایان خواهد بود که باز هم احتمال پذیرش این پیشنهادات از سوی طرف مقابل را کاهش می دهد. در حقیقت پذیرش این پیشنهادها به مثابه یک تغییر رفتار اساسی در رفتار رژیم است که دست کم نشانه ای مثبت برای تحقق آن در افق کوتاه مدت به چشم نمی خورد.
0 comments:
ارسال یک نظر