سرنگونی دوگانه ایران و آمریکا

اکبر گنجی

طرح مسأله : رویدادهای سیاسی شواهد و قرائنی به دست می دهند که احتمالاً می توانند ارکان یک طرح سرنگونی دوگانه ی همزمان برای فروپاشی جمهوری اسلامی و شکست دولت اوباما باشند. در صورت تحقق چنین طرحی، "منافع" آن نصیب دولت اسرائیل می شود. مراحل اصلی طرح به قرار زیر است:

الف- سرنگونی جمهوری اسلامی از طریق تهاجم نظامی به ایران.

ب- سرنگونی دولت اوباما از طریق کشاندن او به جنگ با ایران.

یادداشت کنونی ناظر به این سناریو و پیامدهای آن است.

یکم- انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در سال جاری برگزار می شود. مستقل از طرفداران ثابت دو حزب دموکرات و جمهوری خواه، میزان مشارکت اکثریتی که در جبهه ی یکی از این دو حزب قرار ندارند(آرای شناور)، و آرایی که به سود یکی از طرفین به صندوق ها خواهند ریخت، متغیر اصلی در انتخاب رئیس جمهوری خواهد بود. مهمترین مسأله ی دو رقیب اصلی دموکرات و جمهوری خواه، مجاب کردن این اکثریت شناور است.

کاندیداهای جمهوری خواهان،- جز یک تن،- در مبارزات مقدماتی دائماً بر طبل جنگ با ایران کوبیده اند، اوباما را به ضعف در رویارویی با ایران متهم کرده اند،و وعده داده اند که اگر کاخ سفید را در دست گیرند، به روش های گوناگون به جنگ با ایران خواهند رفت. در حوزه ی داخلی، اقتصاد که همچنان اصلی ترین مسأله ی اکثریت مردم آمریکاست، تنها راه حل آنان روش های اقتصادی به اصطلاح "لیبرتارینی" است. به تعبیر دیگر، "دولت کوچک" که جز "پاسبانی" و برقراری امنیت نقشی نداشته و از افراد بسیار پردرآمد مالیات نمی گیرد تا آنها ثروت خود را سرمایه گذاری کرده و چرخ های ماشین اقتصاد را از طریق ایجاد اشتغال و رشد اقتصادی به راه بیندازند.

جرج بوش در دوران ریاست جمهوری هشت ساله اش همین سیاست ها را پی گرفت و با به راه انداختن دو جنگ بزرگ افغانستان و عراق،- برخلاف وعده های نئومحافظه کاران- دولت فدرال را بسیار بزرگ کرد، حدود یک هزار و پانصد میلیارد دلار هزینه ی اقتصادی روی دست مردم مالیات دهنده ی آمریکا گذارد، بیش از 4500 آمریکایی در جنگ عراق کشته و ده ها هزار نظامی مجروح گردیدند. حیثیت جهانی آمریکا به شدت صدمه دید و افکار عمومی جهانی- خصوصاً در اروپا- به شدت علیه آمریکا شد. اینها مستقل از پیامدها و هزینه های سنگین سیاست خارجی نظامی گرایانه برای عراق، افغانستان و منطقه ی خاورمیانه بود.

در پایان دوران بوش، اعضا و طرفداران سنتی حزب جمهوری خواه همچنان سیاست های بوش را موفق به شمار می آوردند. اعضا و طرفداران سنتی حزب دموکرات این سیاست ها را فلاکتبار قلمداد می کردند. اکثریت غیر حزبی مردم آمریکا، به شدت از سیاست خارجی و داخلی جرج بوش مأیوس شده بودند. اوباما، در چنان شرایطی شعار "تغییر" و "ما می توانیم" را در رأس برنامه های خود قرار داد. به شدت ضد جنگ سخن می گفت، از گفت و گوی با ایران دفاع می کرد، از بهبود روابط با اروپا و جهان اسلام سخن می گفت، در حوزه ی اقتصاد، وعده می داد که "خدمات اجتماعی" را افزایش دهد و قانون جرج بوشی عدم مالیات گیری از ثروتمندان را لغو نماید. به همین دلیل از سوی نئو محافظه کاران، حداقل به سوسیالیست متهم می شد.

جنبشی اجتماعی آفریده شد. جوانان بسیاری به میدان آمده و با جمع آوری چندین دلار به کمک اوباما شتافند."امید به تغییر" و اینکه "ما می توانیم" گسترش یافت. جنبش های ضد جنگ، زیست محیطی، اقلیت های گوناگون، و... به جبهه ی اوباما پیوستند. اما او در حوزه ی اقتصاد با دو بد بیاری بزرگ روبرو شد:

اولاً: بحران جهانی اقتصادی که در سال آخر زمامداری بوش ظاهر شد، در آغاز کار اوباما را در چنبره ی خود اسیر کرد.

ثانیاً: جمهوری خواهان مانع تصویب وعده های اقتصادی او شدند. همه ی طرح های او را رد کردند و اوباما سازش و عقب نشینی از وعده ها را انتخاب کرد. یعنی هیچ جا حاضر نشد بایستد و مسأله را به همه یا هیچ تبدیل کند.

اوباما در حوزه ی سیاست خارجی، اروپائیان را علیه ایران با خود کاملاً همراه ساخت. تحریم های اقتصادی زیادی علیه ایران به تصویب رسید و به اجرا نهاده شد. اما با اینکه او بارها اعلام کرده همه ی گزینه ها- از جمله اقدام نظامی- روی میز است، با این همه، به دلایل عدیده، خواهان جنگ با ایران نیست. جنگ با ایران می تواند:

الف- بسیار طولانی، پر هزینه (هزینه های اقتصادی) و دارای تلفات انسانی برای آمریکا باشد. آیا فردگرایی آمریکایی که اساس همه چیز را فرد و منافع او می داند، زیر بار تلفات بالای انسانی می رود؟

ب- زیرساخت های ایران را نابود کند، ده ها و یا شاید صدها هزار ایرانی در آن کشته شوند و این نیز می تواند دوباره ی فضای ضد آمریکایی را در جهان شعله ور سازد.

ج- جنگ با ایران پیامدها و آشفتگی های گسترده ای در منطقه ی نفتی خاورمیانه و جهان اسلام پدید خواهد آورد. چنین پیامد منفی ای اگر برای برخی گروه های به شدت راست گرا مطلوب باشد، اما مقبول اوباما نخواهد بود.

د- جنگ با ایران بدون تردید قیمت نفت را بالا خواهد برد. در شرایط کنونی هیچ یک از دولت های غربی خواهان این اتفاق بد(بالا رفتن قیمت نفت) نیستند.

ه- که شاید این از همه مهمتر باشد، جنگ با ایران،یعنی شکست اوباما در انتخابات. با تمامی فضاسازی های صورت گرفته علیه ایران طی سال های اخیر، مطابق نظرسنجی ها، تنها 17 درصد آمریکاییان از حمله به تأسیسات هسته ای ایران دفاع می کنند[1]. این اقلیت جنگ طلب، کسانی نیستند که به اوباما رأی دهند، آنان در جبهه ی رقبای جمهوری خواه اوباما قرار دارند. حمله ی نظامی اوباما به ایران، به معنای از دست دادن آن اکثریت غیر حزبی است که اکنون نیز به دلیل عدم تحقق وعده های اقتصادی و اجتماعی انتخاباتی از اوباما ناراضی اند.

بدین ترتیب اگر فرد، گروه یا دولتی خواهان سرنگونی اوباما از طریق صندوق های رأی باشد، باید او را به جنگ با ایران بکشاند.

دوم- دولت اسرائیل، بدون تردید به دنبال ضربه زدن به ایران است. نابودی تأسیسات هسته ای ایران، حداقل خواست این دولت است. البته دولتمردان اسرائیل بارها از سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی نیز سخن گفته اند. همیشه از "تحریم های فلج کننده یا کمرشکن" دفاع کرده و به دنبال تصویب هر تحریمی، ضمن استقبال از تحریم های جدید، آن را ناکافی قلمداد کرده و خواستار تصویب تحریم های کمرشکن تر شده اند. در عین حال دائماً گوشزد می کنند که طاقت شان دارد به سر می رسد و نمی توانند به انتظار نتایج تحریم ها بمانند تا کمر رژیم جمهوری اسلامی بشکند. یعنی حداقل رژیم ایران باید حاضر به تعطیل کردن غنی سازی اورانیوم و انتقال اورانیوم غنی شده به خارج شود، ولی "کمر شکنی" و "فلج کنندگی" معنایی جز فروپاشی رژیم جمهوری اسلامی،- باز هم حداقل-، ندارد.

در 13 بهمن 90 موشه یعلون- معاون نخست وزیر و وزیر امور استراتژیک اسرائیل- اعلام کرد که اسرائیل توانایی حمله نظامی به همه‌ی تاسیسات اتمی ایران را دارد. او ضمن تأکید بر اینکه "انسان می‌تواند هرآنچه را که به دست انسان ساخته شده است خراب کند"، اطلاع می دهد که "نیروهای نظامی اسرائیل کاملا توان حمله ی نظامی به همه‌ی تاسیسات اتمی ایران در شهرهای مختلف را دارند"[2].

دانی آیالون- معاون وزیر خارجه اسرائیل- در کنفرانس امنیتی مونیخ در آلمان در 15 بهمن 90 گفت که اسرائیل نمی تواند: "منتظر نتیجه و تأثیرگذاری تحریم‌های جدید علیه ایران بماند و باید سریعاً علیه حکومت ایران اقدام کرد...باید فشارهای سنگینی را وارد کرد که به خرد شدن این حکومت[جمهوری اسلامی] بینجامد"[3].

چند روز پیش از آن نخست وزیر اسرائیل گفته بود که تحریم های فلج کننده باید از همین امروز اجرا شود، چرا که "ممکن است چند ماه دیگر دیر باشد". اما اهود باراک- وزیر دفاع اسرائیل- نسبت به اثربخش بودن تحریم ها "تردید" کرد و مدعی شد که امروز باید با ایران برخورد کرد. برای اینکه "کسی که نه اکنون، که بعداً، به این واقعیت می ‌رسد، متوجه خواهد شد که دیگر خیلی دیر شده است".

اگر دولت اسرائیل تأسیسات هسته ای ایران را بمباران کند، دولت ایران نیز واکنش متقابل نشان خواهد داد. واکنش متقابل ایران، پای دولت آمریکا و برخی از دولت های غربی را به جنگ با ایران خواهد گشود. تهاجم نظامی به ایران، می تواند پیامدهای زیر را برای ایران و ایرانیان داشته باشد:

الف- نابودی همه ی زیرساخت های اقتصادی و صنعتی ایران.

ب- کشته و مجروح شدن صدها هزار ایرانی.

ج- سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی.

د- تجزیه ی ایران.

برژینسکی طی گفت و گویی نه تنها دلایل متعددی علیه تهاجم نظامی به ایران آورده، بلکه به نوعی می گوید که آمریکا باید در این زمینه در برابر اسرائیل بایستاد. برژینسکی می گوید:

ما نباید اجازه دهیم دولت اسرائیل از فضای هوایی ما[عراق] بدون اجازه ی ما- برای حمله ی به ایران- استفاده کند. در این صورت ما به عنوان همدست شناخته شده و هزینه خواهیم داد. اگر ما موافق استفاده ی از فضای هوایی مان هستیم، خوب مسأله ای نیست و باید درباره ی آن شفاف باشیم. این ایده ی خوبی نیست که به درون جنگ دیگری پرتاب شویم. چنین تصمیمی باید با چشمانی باز و آگاهانه صورت پذیرد. ولی نظر من این است که باید صبور باشیم و اقدامات بازدارنده می تواند نتیجه بخش باشد. ما احتیاجی نداریم که کشمکش و تضاد در منطقه را افزایش دهیم. چرا که چنین امری، وظیفه و تکلیف ما در افغانستان را غیرممکن خواهد ساخت، منجر به دامن زدن به تضاد و کشمکش در عراق خواهد شد، کل خلیج فارس را به هم خواهد ریخت، باعث افزایش شدید قیمت نفت خواهد شد و اروپا را هم از نظر انرژی به روسیه وابسته تر خواهد کرد. پس آمریکا چه منافعی در حمله ی به ایران دارد؟ به عنوان یک تحلیل گرسیاست بین المللی می گویم که این امر - در کوتاه مدت- برای آمریکا فاجعه آمیزتر خواهد بود تا برای اسرائیل. و در بلند مدت، یک فاجعه ی اساسی برای اسرائیل است. برای این که در اثر این اقدام - و به دلیل تنفر روزافزون- ما ممکن است مجبور به ترک منطقه گردیم، و ممکن است بشویم. اگر کشمکش و تضاد افزایش یابد، ما تنها خواهیم ماند: روسیه با ما نخواهد بود، اروپاییان- به دلایل تاریخی- مایل نیستند که در خط مقدم کمشکش و تضاد باشند، اما ما درگیر خواهیم بود. و اگر ما از منطقه بیرون رانده شویم، چقدر بر سر بقا و موجودیت اسرائیل- بیش از 5 تا 10 سال- شرط می بندیم؟ برخی از افرادی که مرا به دلیل صراحت لهجه ام در این خصوص مورد انتقاد قرار می دهند، فکر می کنند که این یک دیدگاه ضد اسرائیلی است. البته آنها حق دارند هرگونه که می خواهند فکر کنند، اما به نظر من این یک فاجعه ی جغرافیایی- سیاسی در کوتاه مدت است و تا آنجایی که به اسرائیل مربوط می شود، برای آنها هم فاجعه آمیز خواهد بود. نباید به این تله ی احمقانه بیفتیم که ما آنها را بمباران خواهیم کرد و مشکل حل خواهد شد، این یک تشبیه نادرست است. از نظر تاریخی یک درس اساسی وجود دارد که نباید فراموش شود، استالین و اتحاد شوروی بسیار تهدید آمیزتر از آن بودند که ایران بخواهد بشود، و با این وجود ما آنها را باز داشتیم. مائو از جنگ اتمی صحبت کرد که منجر به کشته شدن سیصد میلیون انسان می شد، با این وجود ما وارد جنگ با چینی ها نشدیم. چرا باید در مواجه ی با ایران مثل دیوانه ها برخورد کنیم[4].

سوم- فرض کنید دولت اسرائیل چند ماه قبل از انتخابات ریاست جمهوری آمریکا به تأسیسات هسته ای ایران حمله کند. فراموش نکنیم که در 14 بهمن رسانه ها به نقل از وزیر دفاع آمریکا اعلام کردند که دولت اسرائیل قصد دارد تا در بهار آینده به تأسیسات هسته ای ایران حمله کند[5]. اگر اسرائیل ایران را بمباران کند و ایران واکنش تندی نشان دهد، دولت آمریکا هم به ناچار وارد جنگ با ایران شود، در این صورت دولت اسرائیل به هر دو خواست خود خواهد رسید.

اوباما در 16 بهمن در گفت و گو با شبکه ی "ان بی سی" اعلام کرد : "فکر نمی‌کنم اسرائیل[در قبال ایران] تصمیم گرفته باشد که چه کاری می‌خواهد انجام دهد". او همچنان از روش های دیپلماتیک دفاع کرد، در عین حال برای راضی کردن دولت اسرائیل و لابی آنها گفت که آمریکا و اسرائیل در مورد ایران مثل هم فکر می کنند[6]. روز بعد-ـ 17 بهمن-ـ بنیامین نتانیاهو به دولتمردان اسرائیل هشدار داد که درباره ی حمله ی به تأسیسات هسته ای ایران "وراجی" نکنند. او افزوده است: "چنین صحبت هایی به شدت زیانبار است و علاوه بر قرار دادن اسرائیل در خط مقدم ماجرا، به تحریمها هم ضربه می زند"[7].

یک نکته ی مهم را نباید فراموش کرد. محل نزاع حمله ی نظامی ایران به اسرائیل نیست که هیچ کس چنین مدعایی ندارد، بلکه محل نزاع طرح و قصد اسرائیل به بمباران ایران است که همه از آن سخن می گویند و دولتمردان غربی می کوشند تا با افزایش دائمی تحریم ها، موقتاً اسرائیل را راضی سازند و مانع حمله ی آنان به ایران شوند. اما آیا اشتهای سیری ناپذیر اسرائیل با این مواد سیراب خواهد شد؟

چهارم- ایران یک بار در آغاز انقلاب رئیس جمهوری مدافع حقوق بشر آمریکا را به زیر کشید(به عنوان عامل خارجی که مستقل از دلایل داخلی شکست بود). جیمی کارتر همان فردی است که با نوشتن کتابی درباره ی آپارتایدی که دولت اسرائیل بر فلسطینیان تحمیل کرده،دشنام ها و فشارهای بسیاری را پذیرا شد. پس از پیروزی انقلاب 57 و اشغال سفارت آمریکا در تهران و گروگان گیری دیپلمات های آمریکایی، جمهوری اسلامی برای انتقام گیری از کارتر، قرارداد الجزایر را به گونه ای به اجرا در آورد که گروگان ها پس از روی کار آمدن ریگان آزاد شوند. همه ناآگاهانه خشنود بودند که رئیس جمهوری را به زیر می کشند که پشتیبان شاه بوده است. اما جیمی کارتر واقعاً مدافع حقوق بشر و یاری دهنده ی به محرومان در مناطق توسعه نایافته ی جهان است. او اینک نیز به شدت با حمله ی نظامی به ایران مخالفت می کند. با تحریم نفتی ایران مخالفت می ورزد و آن را حرکتی به سمت جنگ به شمار می آورد که "اشتباهی بزرگ" است. کارتر به عنوان یک فارغ التحصیل فیزیک اتمی می گوید آگاه است که برای استفاده ی از انرژی هسته ای چاره ای جز غنی سازی اورانیوم وجود ندارد. او دو خواست را به طور همزمان مطرح می سازد: اول- صحه نهادن بر حق غنی سازی اورانیوم توسط ایران. دوم- ممانعت به عمل آوردن از دست یابی ایران به سلاح های اتمی، اگر چنین طرح و قصدی در کار است[8].

سلطان علی خامنه ای با رد هرگونه مذاکره و حل و فصل نزاع با اوباما، این امکان و فرصت را فراهم می آورد تا دولت اسرائیل از هر دو جانب سود برد. خامنه ای در خطبه های نماز جمعه ی 14 بهمن 1390 به صراحت گفت که به هیچ وجه قصد عقب نشینی ندارد:

"تهديد كردند: تحريمهاى فلج‌كننده، تحريمهاى دردآور! هى گفتند، گفتند...همه‌ى دنيا فهميدند كه اين تحريمها براى فشار بر ايران، براى عقب‌نشينى در قضيه‌ى هسته‌اى و قضاياى ديگر است. خب، وقتى ما عقب‌نشينى نكرديم، چه اتفاقى مى‌افتد؟ اين تحريمها براى اين است كه ايران را وادار به عقب‌نشينى كنند، ايران هم كه عقب‌نشينى نخواهد كرد؛ نتيجه اين می شود كه هيبت غرب و هيبت تهديدهاى غرب در چشم اين ملتهاى منطقه كه قيام كردند، می شكند و عزت ملت ايران و قدرت ملت ايران در چشم اينها زياد می شود؛ و اين به نفع ماست. بنابراين، اين تحريمها براى ضربه زدن به ماست"[9].

افزایش مداوم تحریم ها، حداقل پیامد این سیاست خواهد بود. به عنوان نمونه، اوباما در 17 بهمن با صدور بخشنامه ای، کلیه ی دارایی های ایران در آمریکا را مسدود کرد[10]. تحریم ها باعث افزایش شدید تورم، بیکاری گسترده و - به تعبیر فرید زکریا- "سقوط آزاد اقتصاد ایران" است[11]. به نوشته ی روزنامه ی نیویورک تایمز، تحریم های اقتصادی مردم بی گناه ایران را در مضیقه قرار داده است[12].

البته، دولت هایی چون اسرائیل توسط برخی گروه ها به ترور دانشمندان هسته ای، انفجار مراکز نظامی و انواع دیگری از خرابکاری ادامه خواهند داد. این نوع اقدامات می تواند تا جنگ تمام عیار پیش رود. سلطان در نماز جمعه درباره ی تهدید به جنگ گفت:

"مرتباً تهديد می كنند؛ تهديد به اين زبان: همه‌ى گزينه‌ها روى ميز است! يعنى حتّى گزينه‌ى جنگ. اين، تهديد به جنگ است با اين زبان. خب، اين تهديد به جنگ، به ضرر آمريكاست؛ خود جنگ، ده برابر به ضرر آمريكاست...البته آنها و ديگران بدانند - می دانند هم - كه ما هم در برابر تهديد به جنگ و تهديد به تحريم نفتى، تهديدهائى داريم كه در وقت خودش، آن وقتى كه لازم باشد، ان‌شاءاللَّه اعمال خواهد شد"[13].

به تعبیر دیگر، نه تنها قصد سازش و عقب نشینی وجود ندارد، بلکه تهدید متقابل برای "وقتی که لازم باشد" نیز صورت می گیرد. سلطانه به گونه ی دیگری هم اوباما را تهدید می کند که با افشای نامه اش، دروغگو بودن او و رسانه های غربی را برملا خواهد کرد:

"راحت دروغ می گويند...همين اظهاراتى كه آمريكائى‌ها كردند، رئيس جمهور آمريكا كرد؛ نامه‌اى كه به ما نوشت، جوابى كه ما داديم؛ بعد عكس‌العمل و اقدامى كه آنها با مضمون آن نامه‌ها كردند. اينها يك روزى در اختيار افكار عمومى دنيا - آن وقتى كه لازم باشد - قرار خواهد گرفت؛ خواهند ديد كه اينها چه جورى‌اند، حرفشان چقدر اهميت و ارزش دارد، وعده‌شان چقدر ارزش دارد"[14].

البته می بایست از انتشار نامه های مبادله شده میان اوباما و سلطان علی خامنه ای استقبال کرد. شفافیت و اعتماد به مردم، ارکان دموکراسی هایند. دیر یا زود نامه ی اوباما در آمریکا انتشار خواهد یافت. پس چه بهتر که سلطان پیش دستی کرده و با به میان آوردن "محک تجربه"،سیه روی کند هر آنکه در او غش باشد.

در چنین شرایطی- بمباران تأسیسات هسته ای ایران توسط اسرائیل، به احتمال زیاد کار اوباما را یکسره خواهد کرد. اسرائیل آگاهانه سیاستمداران حاکم بر ایران را تحریک می کند تا با واکنش های نابخردانه فضای ذهنی برای ضربه زدن به ایران را پدید آورند. دولتمردان اسرائیل در برابر تمامی ضربات مداومی که به ایران وارد می آورند، سکوت پیشه می کنند. اما سلطان علی خامنه ای در نماز جمعه اعلام می کند:

"ما در قضاياى ضديت با اسرائيل دخالت كرديم؛ نتيجه‌اش هم پيروزى جنگ سى و سه روزه و پيروزى جنگ بيست و دو روزه بود. بعد از اين هم هر جا هر ملتى، هر گروهى با رژيم صهيونيستى مبارزه كند، مقابله كند، ما پشت سرش هستيم و كمكش می كنيم و هيچ ابائى هم از گفتن اين حرف نداريم"[15].

تردیدی وجود ندارد که بیان این نوع مدعیات به سود دولت اسرائیل تمام می شود و آنها از ایراد چنین سخنانی خشنود خواهند شد. آنان از لفاظی های رهبر جمهوری اسلامی به خوبی استفاده می کنند تا دیگران را قانع سازند که ایران به دنبال نابودی اسرائیل است. این نوع "لفاظی های پوچ و مضر" - از ابتدای انقلاب تاکنون- فقط و فقط به سود دولت اسرائیل و به زیان ایران تمام شده است.

حال اگر این سناریو محقق شود- یعنی جنگی با تحریک اسرائیل میان آمریکا و ایران درگیرد- به احتمال بسیار اوباما شکست خواهد خورد. در آن صورت، ریگان دیگری- به عنوان مثال میت رامنی- بر سر کار خواهد آمد. "مقتضای عقلانیت"، "امنیت ملی" و "منافع ملی" ایران در این شرایط چیست؟

پنجم- مردم ایران به زندگی نیاز دارند نه جنگ. خواهان "دموکراسی برای ایران" و "صلح عادلانه برای خاورمیانه" هستند، نه دیکتاتوری "نظام سلطانی فقیه سالار" جمهوری اسلامی و "جنگ طلبی مداوم دولت اسرائیل". اسرائیل هیچ گاه زیر بار صلح- یعنی همان طرح صلح چهار جانبه ی آمریکا و اروپا و روسیه و سازمان ملل- نخواهد رفت، برای اینکه به هیچ وجه حاضر نیست تا ذره ای از سرزمین های اشغالی را به صاحبان اصلی اش باز گرداند. چند میلیون فلسطینی اهمیت چندانی ندارند تا حقوق بشر شامل حال آنان شود.

رجزخوانی های سلطان علی خامنه ای آدمی را به یاد رجزخوانی های صدام حسین و سرهنگ قذافی می اندازد. رجزخوانی هایی که دو کشور را ویران ساخت. مردم صلح طلب ایران که طی بیش از یک قرن گذشته به هیچ کشوری حمله نکرده اند،نمی خواهند که نابخردانه ایران در معرض تهاجم نظامی دولت های غربی و اسرائیل قرار گیرد. ایرانیان باید زنده بمانند تا ایرانی قدرتمند بسازند. ایران با گذار از "استبداد دینی" به نظام "دموکراتیک ملتزم به آزادی و حقوق بشر" قدرتمند خواهد شد. این قدرت در درون ایران می تواند ساخته شود.

منافع دولت هایی چون اسرائیل و عربستان سعودی در این است که ایران و آمریکا همیشه در حال نزاع و جنگ باشند. اما "منافع ملی" ایران حکم می کند که بین ایران و امریکا گفت و گوی مستقیم صورت گیرد و روابط دیپلماتیک برقرار شود. ایران باید از این "فرصت" استفاده کرده و با اوباما وارد مذاکره شود. برقراری ارتباط دوستانه میان ایران و آمریکا، نه تنها خطر جنگ را دور می سازد، بلکه به سود فرایند گذار مسالمت آمیز ایران به دموکراسی است.

مسأله ی اصلی مخالفان رژیم جمهوری اسلامی- یعنی "اپوزیسیون ملی"- مسأله ی حقوق بشر و دموکراسی است، نه مسأله ی هسته ای. اما "اپوزیسیون همسو" که به دنبال "لیبیائیزه کردن ایران" و "چلبی سازی" است، به راه دیگری می رود. مسأله ی "اپوزیسیون ملی" گذار به دموکراسی و بهبود وضعیت حقوق بشر در ایران است، اما مسأله ی "اپوزیسیون همسو"، رسیدن به قدرت به هر قیمت است. شاید بتوان با همسویی با دولت های غربی و دولت اسرائیل و حمایت آنها "چلبی سازی" کرد و به پشتوانه ی تبلیغات رسانه های غربی گروهی را "اپوزیسیون ایران" قلمداد کرد، اما ساختن نظام دموکراتیک "دستورکار سیاسی" دیگری است که از طریق همسویی با دولت های اسرائیل و آمریکا و "مخفی کاری های ملازم با فعالیت های چریکی" به دست نمی آید. شفافیت و علنیت و پایگاه مردمی داشتن، شرط لازم فرایند گذار به دموکراسی است.

 

پاورقی ها

1- رجوع شود به لینک

2- رجوع شود به لینک

3- رجوع شود به لینک

4- رجوع شود به لینک

5- رجوع شود به لینک

6- رجوع شود به لینک

7- رجوع شود به لینک

8- رجوع شود به گفت و گوی جدید جیمی کارتر در لینک

9- رجوع شود به لینک

10- رجوع شود به لینک

11- رجوع شود به لینک

12- رجوع شود به لینک

 13 و 14 و 15- رجوع شود به لینک

0 comments:

ارسال یک نظر