عبدالعلی بازرگان
طغيان گران عبرت نياموخته از تاريخ چه تضميني براي دوام دولت بيدادگر خود دارند؟
دخالت نيروهاي امنيتي در مراسم تشييع پيكر مرحوم ميراسماعيل موسوي، پدرآزاده اسير آقاي ميرحسين موسوي، هتك حرمت متوفي و مشايعين، ضرب و شتم وحشيانه مردم و دستگيري برخي از آنها، از جمله يك روحاني، با وجود سابقه معاونت در وزارت اطلاعات و عضويت پيشين در دفتر رهبري! مرا به ياد خاطره اي مربوط به ۴۹ سال پيش و مقايسه اي ميان طاغوت آن دوران و طاغوت فعلي و نسبت طغيان آنها از موازين قانوني و شرعي انداخت.
هشتم مهرماه سال ۱۳۴۲ در حالي كه مرحوم مهندس مهدي بازرگان همراه سايرمبارزان در زندان "قزل قلعه" ( كه پس از انقلاب تخريب و تبديل به بازار ميوه خيابان فاطمي فعلي شد) اسير بود، مادرشان به رحمت حق پيوست. راقم اين سطور اول وقت صبح روز بعد حامل اين خبر به زندان بودم. با اين كه روز و ساعت ملاقات نبود، استوار ساقي همه كاره ِ با ابهت و بسيار جدي زندان، با محبت و مدارا مرا پذيرفت و ملاقات خصوصي يك ساعته اي زير درختان بيد در محوطه بيروني زندان به ما داد و حتي خودش پيش آمد و تسليتي صادقانه و متواضعانه هم به پدرگفت و با ناباوري، كه نمي دانم به ياد مادر خودش افتاده بود يا مرگ مادري دور از فرزند او را متاثر كرده بود، در حال تنها گذاشتن ما، با دستمال اشك هايش راپاك كرد!
همانروز براي اجازه شركت ايشان در مراسم ترحيمي كه قرار بود در مسجد "آشيخ عبدالحسين" برگزار شود، نزد صدوقي دادستان ارتش و سرهنگ بهزادي رفتم. آنها پذيرفتند، اما مشروط به نوشتن تقاضائي از طرف پدر كردند كه ايشان هم زير بار چنين تقاضائي نرفتند كه نرفتند.
از سه روز بعد سيل تسليت نامه هاي سياسي طبقات مختلف مردم، با وجود جريان داشتن دادگاه ايشان، درصفحات ترحيم روزنامه هاي رسمي كيهان و اطلاعات آغازگرديد و تا يكماه بعد جمعا ۱۳۱ فقره تسليت (غالبا گروهي) از ناحيه سازمان هاي دانشجوئي، اصناف، انجمن ها و كانون هاي اجتماعي تهران و شهرستانها به تدريج به چاپ رسيد. غرض از ذكر اين نكات، اظهار تاسف ازعقب رفتن مرز آزادي هاي مخالفين در زمان ما نسبت به نيم قرن پيش است! هرچند آن دو رسانه پرتيراژ تند و تيزي تسليتهاي جهتدار را مي گرفتند، اما رژيم از اين "تظاهرات تسليتي"! ترسي نداشت و حداقل حرمت از دنيا رفتگان و آداب اجتماعي را رعايت مي كرد.
آيا جاي شگفتي نيست كه طغيان تماميت طلبان در زمان ما و ترس آنها از حضور مردم به جائي رسيده كه حتي براي درگذشت پدر نخست وزير دوران جنگ و خدمتگذار به همين نظام، كه خويشاوند و بزرگ خاندان رهبري نيز بوده، نه تنها براي فرزندان و فاميل امنيتي وجود ندارد، بلكه براي امنيتي هاي خودشان، كه اينك به اين سو ريزش كرده اند، امنيت و احترامي نيست و روحاني شان را با ضرب و شتم و دستبند به اوين مي فرستند!
رژيم طاغوتي گذشته با وجود حفظ ظاهرها و رعايت برخي حرمت ها، به دليل استبداد و آزادي كشي، هم خودش فروريخت و هم قزل قلعه اش تبديل به بازار ميوه شد. طغيان گران عبرت نياموخته از تاريخ چه تضميني براي دوام دولت بيدادگر خود دارند؟
وقتي عمر ستم آنها به همت سبزباوران و ياري خدا به سرآيد، كهريزك هاي آنها همچون كاه ريزه ، "قزل حصار"شان، همچون قزل قلعه و باغ اوين آنها، گردشگاه ملت و همچون كميته مشترك و زندان توحيد! موزه جنايت هاي هر دو نظام خواهد شد.
وسيعلم الذين ظلموا اي منقلب ينقلبون
0 comments:
ارسال یک نظر