مصاحبه اختصاصی با اکبر امینی حماسه ساز 25 بهمن

اختصاصی صفحه بیست و پنجم بهمن:


مصاحبه مسیح علی نژاد با اکبر امینی حماسه ساز ۲۵ بهمن. حکایت از بالا رفتن از جرثقیل تا اوین:حتی روزی که مرا شکنجه می کردند به بازجویانم گفتند هیچ موقع از اهدافمان کوتاه نمی آییم. ما آگاهانه این راه را انتخاب کردیم و اگر من هزار بار هم زندان و شکنجه شوم این راه را ادامه خواهم داد.

صبح روز ۲۵ بهمن ماه ۱۳۸۹ در راهپیماییِ اعتراضی مردم ایران تعداد زیادی از مردم ایران و کاربرانِ اینترنت شاهد واقعه ای بودند که طی آن شهروند معترض با بالا رفتن از یک جرثقیل و بالابردن نمادهای اعتراضی و عکس هایی در دست تلاش کرد تا توجه افکار عمومی را به خود جلب کند اما همان زمان توسط نیرو های امنیتی دستگیر و سپس و روانه ی زندان شد. این شهروند معترض اکبر امینی نام داشت که بیش از شش ماه در بازداشت موقت به سر برده بود و در بندهای 209 وزارت اطلاعات و 350 دوران حبس خود را گذراند.
او این روزها اززندان آزاد شده است اما دوباره در یک نامه ی ای که به احمدی نژاد نوشته است وعده های او برای بهبود وضعیت معیشتی مردم ایران را «دروغ» خوانده است. گفتگویم با اکبر امینی شرحی است از درون جامعه معترض و شهروندان معمولی که برای تغییر وضعیت موجود شیوه های اعتراضی خودشان را بر می گزینند. اکبر امینی ناگفته های روز ۲۵ بهمن و تلاش ماموران برای پایین آوردن او از جرثقیل را شرح می دهد و در عین حال می گوید علی رغم همه ی فشارهایی که پس از آن بر من و خانواده ام رفته استِ چون این راه را آگاهانه انتخاب کرده ام پس اگر هزار بار دیگر هم زندانی شوم از هدفم کوتاه نخواهم آمد .

گفتگو به شرح زیر است:
آقای امینی وقتی بیانیه موسوی و کروبی برای حضور در راهپمایی اعتراضی ۲۵ بهمن سال گذشته در حمایت از سقوط دیکتاتوری مصر صادر شده بود خیلی ها فکر می کردند ممکن است کسی در این راهپیمایی شرکت نکند تا اینکه صبح اعلام شد یکی نفر به عنوان اعترض بالای یک جرثقیل (در حوالی خیابان مطهری) رفته بود که بعدها اعلام شد آن فرد شما بوده اید. من می خواهم بپرسم چرا چنین تصمیمی گرفته بودید؟
من خیلی زودتر از اینها تصمیم داشتم برای رساندن صدای اعتراضم کاری بکنم. یک بار در سال ۸۸ دستگیر شده بودم و چون بی عدالتی و ظلم ها را در زندان دیدم و از طرفی روز عاشورا کشته شدن عزیزان مان را دیده بودم، اما می دیدم هیچ کسی نیست که بیرون جوابگوی این ظلم ها باشد تصمیم داشتم صدای اعتراضی خود را به گوش به گوش مردم برسانم فکر کردم اگر روی زمین بنشینم خیلی زود دستگیر می شوم، برای همین فکر کردم باید بالای یک بلندی بروم تا از آنجا صدای خود را بلندتر به گوش همه برسانم.

آقای امینی آن زمان که شما بالای جرثقیل بودید همان زمان خبرهایی منتشر شد که گفتند این فرد معتااد است یا دارای مشکلات روانی است و بعد ماموران برای پایین آوردن شما خیلی تلاش کردند ممکن است خودتان توضیح دهید چه گذشت؟

اولین گروهی که آمدند بالای جرثقیل ماموران آتش نشانی بودند ولی من به آنها گفته بودم که من پایین نمی آیم و این بالا می مانم تا به دنیا اعلام کنم که چه ظلم ها و بی عدالتی هایی در ایران دارد اتفاق می افتد. من تا ظهر که آن بالا بودم چندین بار با عناوین مختلف می خواستند مرا پایین بیاورند نتوانستند. حتی یک بار با هلی کوپتر آمده بودند و یا با پلیس امینت با من تماس گرفتند و گفتند اگر پایین نیایید شما را با تک تیرانداز می اندازیم. من آن لحظه طنابی که داشتم را به گردن ام انداختم و گفتم اگر مرا بزنید با این طناب معلق در هوا می مانم و شما نمی توانید این قضیه را به این زودی ها جمع کنید. اما یکی از سرداران نیروی انتظامی آنجا گفت اگر پایین بیایید جان شما را تامین می کنیم ولی بر خلاف موازین حقوق بشر تمام خانواده ی مرا آوردند پای جرثقیل و من هنگامی که دیدم حال مادرم خیلی بد شد و او را دارند به بیمارستان انتقال می دهند، رضایت دادم که پایین بیایم و گفتم شما به خانواده ی من آسیب نرسانید بعد از اینکه سه بالابر را به من نزدیک کردند، موفق شدند که با ضرب و شتم مرا پایین بیاورند.

خب بعد از آن به کجا منتقل شدید و برخوردها و بازجویی ها به چه شکلی بود؟

آن لحظه ای که می خواستند مرا دستگیر کنند یکی از ماموران به من نزدیک شد ( در عکس هایی که منتشر شده هم این صحنه وجود دارد) و چون با دست هایم طاقه ی بالای جرثقیل را گرفته بودم تا موفق نشوند مرا پایین بیاورند، آن فرد با لگد محکم به شصت دستم زد که آن لحظه انگشتم آسیب شدیدی دید. شخصی که مامور آتش نشانی بود به جای آنکه به من آرامش بدهد و حافظ جان من باشد خیلی با ضرب و شتم شدید شروع کرد به کتک زدن من و فقط هنگامی که مردم شروع به شعار دادن کردند آنها از کتک زدن من دست برداشتند. زمانی هم که مرا به پشت بام همان ساختمان بردند، یک عده لباس شخصی با شعار مرگ بر منافق به من حمله کرذند. من به مسولان نیروی انتظامی گفتم شما به من دروغ گفتید که اگر پایین بیایم حافظ جان من خواهید بود ولی الان لباس شخصی ها دارند مرا کتک می زنند، آن لحظه ماموران مرا به زور از دست آنها نجات دادند و مرا با خودشان مرا بردند داخل یک اتفاقی برای مصاحبه همان جا بالای پشت بام.

من بعد از ۱۶ روز انفرادی وقتی وارد اوین شدم اکثرا می گفتند این چیزی که حکومت معرفی کرده بود و مرا به عنوان یک شخص معتاد و روانی معرفی کرده بود همه می گفتند چطور ممکن است یک فرد معتاد بر بالای بلندی برود چنین تعادل ایستادن داشته باشد. من هم ناراحت نشدم و می گفتم آینده خودش قضاوت خواهد کرد و خیلی هم خوشحال هستم که این هدف را دارم دنبال می کنم..

بعدها هم خبری منتشر شد مبنی بر اینکه برادر شما در یک شرایطی جان شان را از دست دادند شما خودتان آن زمان زندانی بودید خودتان توضیح می دهید اصل خبر چه بود؟

بله برادر کوچتر من در دو مرتبه قبلی که من دستگیر شده بودم ایشان هم با من دستگیر شده بود که هر بار با خواهش من آزاد شده بود چون ما در یک دفتر کامپیوتری با هم کار می کنیم که هر بار مرا دستگیر می کردند او را هم می آورند. من بعد از اینکه او با اصرار من آزاد شده بود. اینبار هم که دستگیر شده بودم، پس از آنکه از انفرادی آزاد شدم اولین کسی که با او تماس گرفته بودم همین برادرم بود ایشان گفته بود وقتی فهمیده بود که برای من حکم اعدام را مطرح کرده بودند خیلی ناراحت بود و بارها آمده بود جلوی اوین و گفته بود اگر بلایی سر برادرم بیاید من راهش را ادامه می دهم. من فکر می کنم برای اینکه اینها بتوانند خانواده ی مرا در یک سکوت و انزوا قرار بدهند این فشار را بر روی برادر کوچکتر من آوردند و تا به حال هم پاسخ ندادند.

یعنی شما در مورد نحوه ی مرگ برادرتان شکایت کرده بودید؟

بله. خود پزشکی قانونی گفت ما پاسخ را برای کلانتری محل ارسال می کنیم. من وقتی از زندان آزاد شدم پیگیر شدم و از وزارت اطلاعات با من تماس گرفتند و گفتند شما هیچ مصاحبه ای در مورد برادرتان انجام ندهید تا ما خودمان پیگیری کنیم و علت مرگ را پرس و جو کنیم و به شما اطلاع دهیم من به آنها گفتم شما خودتان بهتر می دانید که چگونه برادرم فوت کرده است. در آخر هم کلانتری محل به ما گفت این جوان بر اثر مصرف قرص های روان گردان فوت کرده است.

خوب در مورد شما هم همین را گفتند که مشکل روانی داشتید و قرص های روان گردان مصرف کردید و خب بعد هم که زندان رفتید هم بندهای شما دیدند که شما که بودید در مورد برادرتان هم که ظاهرا علت فوت را مصرف قرص های روان کردان اعلام کردند خودتان فکر می کنید چرا؟



این رژیم برای اینکه بخواهد به مقاصد خودش دست پیدا کند، و از طرفی می خواهد به آن عده از طرفداران خودش القا کند که معترضان یک عده افراد روانی، اراذل و اوباش هستند چنین حرف هایی می زنند. البته خود مردم دیدند همین کسانی که آنها را اراذل و اوباش می خوانند افراد فرهیخته ای بودند که من وقتی در بند ۳۵۰ اوین با آنها آشنا شدم واقعا مثل دانشگاه بود برایم و آز آنها درس ها یاد گرفته ام. در مورد خودم همین مورد را گفته بودند که این شخص روانی بوده و مشکل اعتیاد داشته که بالای جرثقیل رفته است و در مورد برادرم هم عینا همین را گفتند و متاسفانه چون اینجا هیچ دادگاه عادلی نیست که بتوانیم در مورد مرگ مشکوک برادرم پیگیری کنیم سکوت کرده ایم. برادرم مثل همه جوان های ایرانی دیگر دیگر داشت زندگی خودش را می کرد اما مثل سهراب و ندا و امثال این عزیزان جان خودش را از دست و حتی به ما اجازه نمی دهند که بخواهیم وکیل بگیریم و از طریق قانونی عدالتخواهی بکنیم و ببینیم علت مرگ برادرم چه بوده..

برادر شما چند سال بود و ...؟

برادرم ۲۹ ساله بود، ورزشکار بود مثل خودم. جالب هست وقتی در مورد من گفتند معتاد هست، فقط لبخند زدم که مردم در آینده خواهند دید که آنها چه القابی به ما می زنند. متاسفم که با چنین القابی جوان های ممکلت را به اینجا می رسانند.

بر خانواده ی شما چه گذشت وقتی این وضعیت را دیدند؟

خب آنها هم مثل من سکوت کردند و گذاشتند که در آینده جواب خودشان را بگیرند. خوب خودتان می دانید توی ایران ما جز سرکوی هیچ چیز دیگری شامل حالمان نمی شود. هر موقع خواستیم حرف بزنیم یا زندانی شدیم یا سرکوب مان کردند. خانواده هم دارند این روزها را تحمل می کنند، خیلی برایشان سخت است و اگر شکایتی هم داشته باشیم دست مان به جایی بند نیست. خود من از زمانی که از زندان بیرون آمدم چه ازنظر مشکلات مالی، خانوادگی، این مشکلاتی هست که بسیاری از زندانیان با آن مواجه می شوند، از نزدیک مشکلات را لمس می کنم. ولی همه امید داریم در یک فضای آزاد و آباد دادخواهی کنیم.
آقای امینی الان سالگرد ۲۵ بهمن نزدیک هستیم، همان روزی که شما بالای جرثقیل رفته بودید آیا به آن روزها برگردیم با توجه به این مشکلات باز هم این کار را می کردید؟
بله من بارها گفتم حتی روزی که مرا شکنجه می کردند من به بازجوها گفتم، این کارهایی که شما می کنید با فشار، بی عدالتی، با زندان و کشتن و سرکوب از بین نمی رود. ما هیچ وقت از اهداف مان کوتاه نمی آییم. ما این راه را آگاهانه انتخاب کردیم، اگر من هزار بار زندان بروم شکنجه بشوم باز هم این هدفی که آگاهانه انتخاب کرده ام را ادامه خواهم کرد تا بتوانم صدای خودم را به اول گوش ایرانیان و بعد به گوش همه ی مردم جهان برسانم.
آیا کماکان فکر می کنید ماندن تان در ایران مفید هست؟ به هیچ وجه فکر کردید که ایران را ترک بکنید؟

نه من به هیچ وجه به این فکر نمی کنم که ایران را ترک کنم. دوست دارم در کشور بمانم و صدای خودم را بیش از پیش به گوش مردم برسانم. اگر هر بار هم برای شغلم از ایران خارج شوم اما باز به ایران باز خواهم گشت چون توی ایران آرام هستم. بارها از ایران بیرون رفتم و سفر زیاد کردم اما در وطن خودم دوست دارم زندگی کنم و هیچ گاه ایران را با هیچ جای دنیا عوض نمی کنم.

0 comments:

ارسال یک نظر