چه کسانی مخالف پایان جنگ بودند؟

آیت الله حسینعلی منتظری
امام بر ادامه جنگ براى بازپس ‏گيرى ساير مناطقِ در اشغال مانده ايران در مدتى كوتاه‏ اصرار داشته‏ اند، نه ادامه جنگ در خاك عراق

 

پاسخ به سوالات اول و دوم : منشاء مشروعیت حاکمیت اسلامی
پاسخ به سوالات سوم و چهارم : حصــر ها و حــذف ها

پاسخ به سوالات پنجم و ششم : بازخوانی  پرونده ی سید مهدی هاشمی

***

برگرفته از کتابِ : انتقاد از خود (عبرت و وصیت)؛ گفتگوی بی پرده سعید منتظری با پدر، استاد و مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی منتظری، پاسخ به پرسشهای  هفتم و هشتم

*****

در این بخش می خوانید : اشتباهات و کاستی های دفتر قائم مقام رهبری،  موافق و مخالفت با پایان جنگ، دلایل حمایت از جبهه ها

***

پرسش هفتم - آيا حضرتعالى در عملكرد خود يا نزديكان و مسؤولان دفتر خود در زمان قائم‏ مقامى رهبرى، هيچ‏گونه‏ نقص و ايرادى را مشاهده نمى‏ فرماييد؟ آيا همه اشكالات متوجه دفتر حضرت امام يا مرحوم حاج سيد احمد خمينى بوده ودفتر حضرتعالى يا منسوبان به شما قصور يا تقصيرى نداشته‏ اند؟ اگر به‏ ياد داشته باشيد قبلاً هم در اين مورد با شما مكاتباتى داشته‏ ام؟

جواب: در مورد نقص و ايراد من يا اعضاى دفتر و منسوبان كه البته خودت هم يكى از آنها هستى، بديهى است كه‏ هيچ يك از ما -هم چون ساير انسان‏هاى غير معصوم- بدون نقص و ايراد نبوده و نيستيم. به طور قطع، هم در عملكرد من‏ در دوران قائم‏ مقامى و قبل و بعد از آن، و هم در عملكرد اعضاى دفتر و نزديكان، نواقص و اشكالاتى ديده مى‏ شود.هيچ‏ يك از ما معصوم نيستيم و به فرموده پيامبراكرم‏ صلى الله عليه وآله وسلم: « كلُّ ابنِ آدم خَطّاء و خيرُ الخطّائين التوّابون»؛ مهم آن است كه‏ انسان وقتى به اشتباهات خود پى برد آنها را بپذيرد و درصدد رفع و جبران آنها برآيد. در اين صورت است كه مى‏ تواند طريق كمال را بپيمايد و نسبت به گذشته پيشرفت داشته باشد. مسلماً در روش ‏هاى گذشته ايراداتى بوده است؛ چنان كه‏ در حال حاضر نيز مصون از خطا نيستم، و از ابراز موارد و مصاديق آن استقبال مى‏ كنم و به فرمايش امام‏ صادق‏ عليه السلام آن راهم چون تحفه و هديه‏ اى مى‏ دانم. هرچند همواره سعى و تلاشم بر اين بوده است كه از اشتباهات جلوگيرى كنم وعملكرد مسؤولان دفتر و منسوبان به خود را - به‏ ويژه در دوران قائم‏ مقامى- زير نظر بگيرم و حتى در مواقع مختلف نظرمسؤول هر قسمتى را راجع به قسمت‏ هاى ديگر جويا شوم، و نيز از افرادى غير از اعضاى دفتر عملكرد اعضاى دفتر را بپرسم، يا اگر كسى به طور شفاهى يا كتبى انتقادى نسبت به آنها دارد تحقيق كنم و صحت و سقم آن را به‏ دست آورم؛كه‏ حتى در مواردى برخورد و عتاب اينجانب را به‏ دنبال داشته است.

امروز كه به گذشته مى‏ نگرم فكر مى‏ كنم تشكيلات دفتر قائم‏ مقام رهبرى بايد از انسجام و سازماندهى قوى‏ ترى‏ برخوردار مى‏ بود كه نبود. هرچند كه عليرغم اين نقيصه، همان زمان وانمود مى‏ كردند كه يك تشكيلات بسته بر بيت من‏ حاكم است امّا نبايد به اين حرف‏ها توجّه مى‏ شد.

مطلب ديگر اينكه اگر روابط من و امام فعال‏تر و بيشتر بود شايد جلوى تفتين‏ ها و القاى نظرات گرفته مى‏ شد؛ و فاصله‏ زياد  ديدارهاى ما به بعضى‏ ها فرصت نمى‏ داد كه مسائلى را ايجاد كنند. در اين مورد، هم خود من و هم دوستان دفتر و درموردى خودت اهمال و كوتاهى كرده‏ ايم.

به‏ نظر مى‏رسد در آن زمان دفتر در جذب افراد فرهيخته و فرهنگى موفقيت مورد انتظار را نداشت. در عين حال دفتر خدمات و زحمات زيادى انجام داد، از جمله اينكه با عقيده من كه نبايد ملاقات‏ ها كاناليزه باشد همراهى مى‏ كرد و از همه‏ طبقات و گروه ها به راحتى مى‏ توانستند بيايند و نظرات و مطالب خود را بگويند.

يكى از دوستان در انتقاد به روابط اجتماعى و چگونگى برخورد برخى اعضاى دفتر تأكيد مى‏كرد: « در آن زمان كه‏ مسؤولان نظام رفت و آمد زيادى در دفتر داشتند، گاه با بى‏ اعتنايى برخى از اعضاى دفتر روبرو مى‏ شدند؛ از جمله يك‏ روز آقاى ولايتى وزير وقت امور خارجه به دفتر آمده بود و در يكى از اتاق‏ ها تنها نشسته بود و يكى از اعضاى دفتر با بى‏ اعتنايى به گونه‏ اى كه تقريباً پشتش به او بود با فرد ديگرى صحبت مى‏ كرد؛ يا روز ديگرى آقاى محمد يزدى كه‏ نايب‏ رئيس مجلس بود هنگام عبور از مقابل دفتر با تواضع و احترامى خاص به آقاى سيدهادى هاشمى سلام كرد و او بابى‏ اعتنايى پاسخ سلام او را داد.» از اين قبيل موارد ممكن است كم و بيش اتفاق افتاده باشد كه به طور قطع از اشكالات ونواقص دفتر به‏ شمار مى‏آيد.

با اين همه تذكر چند نكته را ضرورى مى‏دانم:

1- در عين حالى كه صريحاً اعلام مى‏ كنم كه اصل وجود نقصان و خطا را در خود و نزديكانم مى‏ پذيرم و از اين بابت‏ چنانچه اشتباه من متوجه كسى شده باشد رسماً عذر تقصير مى‏ خواهم، اما در اين باره جفاهاى زيادى نيز نسبت به من ونزديكانم صورت گرفته است. با وجود اين كه همه مى‏ دانيم اين‏گونه اشتباهات فراگير است و اختصاص به دفتر اينجانب‏ ندارد و شامل همه بزرگان قوم - و حتى در برخى موارد بسيار گسترده‏ تر و فراتر از امور سياسى و روابط اجتماعى- مى‏ گردد، ولى به شكلى ناجوانمردانه اشكالات اين دفتر را كه به امور سياسى يا روابط اجتماعى مربوط مى‏ شود،بزرگ‏نمايى كرده و از آن در جهت اهداف و مقاصد خود بهره‏ بردارى سياسى مى‏ كنند. آنچه به طور قطع مى‏ توانم بگويم‏ اين است كه نوع اتهاماتى كه تاكنون در نوشته‏ ها و جزوه‏ ها و بعضى روزنامه‏ ها به اعضاى بيت من وارد كرده‏ اند برخلاف‏ حقيقت مى‏ باشد؛ مانند اتهام ارتباط با مجاهدين خلق و ريختن سهم امام در حلقوم آنان و خط دادن به من و يا براندازى‏ نظام و مانند اينها.

اينجانب قصد پرده‏ درى ندارم، و فعلاً به همين توصيه اكتفا مى‏كنم كه چه خوب بود هركس اشتباهات خود واطرافيان خود را پذيرا بود و از منتقدان به خود با رويى گشاده استقبال مى‏ كرد و به جاى برخورد يا زندانى كردن آنان واصرار بر روش‏ هاى غلط گذشته - به‏ ويژه آنجا كه با حقوق مادى و معنوى مردم مرتبط است-  بر اصلاح خود و روش‏ هاى‏ خود و اطرافيان اقدام مى‏ كرد.

2- به اعتقاد من و بر اساس اسناد و قرائن و شواهد، آنچه در سال‏هاى قائم‏ مقامى اتفاق افتاد و به حوادث اوايل سال  68 و پس از آن انجاميد، حساب شده و براساس برنامه‏ اى از پيش تعيين‏ شده بوده است؛ و اشتباهات احتمالى من یا برخی اطرافيان در اين مقطع، حداكثر به تسريع و پيشبرد اين برنامه كمك كرده است، نه آن كه عامل و مسبّب آن بوده‏ باشد.

3- اصولاً در هر مجموعه‏ اى اگر بر تمام اجزاى آن نظارت وجود داشته باشد، طبعاً كارهاى خلاف كمتر اتفاق‏ مى‏ افتد؛ و اينجانب سعى داشتم حتى‏ المقدور چنين نظارتى را بر اعضاى دفتر خود داشته باشم، و اين به‏ معناى عدم وجود تخلّف نيست. اما از اين نكته نيز نبايد غافل بود كه دفتر من به‏ خصوص در آن دوران زير ذرّه‏ بين دستگاه‏هاى اطلاعاتى‏ بود و چنانچه خلاف‏ هاى قابل توجهى وجود مى‏ داشت، قطعاً آنها مطلع مى‏ شدند و حداقل در يك بولتن سياسى‏ درج‏ مى‏ كردند؛ در صورتى كه چنين چيزى ديده نشد. بلى، يك دروغ شاخدار ساختند و امام را به موضع‏ گيرى انداختند و آن، نفوذ مجاهدين خلق در بيت و خط دادن به من بود كه به‏ زودى دروغ بودنش روشن شد؛ و معلوم شد چند نفر ازوزارت اطلاعات مأمور ساختن و پرداختن و انتقال آن دروغ به امام بوده‏ اند، كه در خاطرات با تفصيل بيشترى ذكركرده‏ ام.


پرسش هشتم - در زمينه خاتمه جنگ پس از فتح خرمشهر كه حضرتعالى نسبت به آن اصرار داشته‏ ايد و حتى دركتاب خاطرات احتمال داده‏ ايد كه امام نيز در ابتدا با ادامه جنگ مخالف بوده‏ اند، اين شبهه مطرح مى‏شود كه چرا شما -عليرغم اين مخالفت- در سال‏هاى پس از آن كه جنگ ادامه يافت، به كرّات به جبهه‏ ها كمك مى‏ كرديد و نزديكان شما، حتى مرحوم حاج على منتظرى، عليرغم كهولت سن در جبهه‏ ها يا عمليات مختلف حضور داشتند؛ و چنان‏كه در نامه مورخه1365/10/19 خود به حضرت امام آورده‏ ايد دو تن از نواده‏گ انتان بارها در جبهه‏ ها با خطر مرگ روبرو شدند و چندين‏ روز را در كردستان عراق با علف بيابان گذراندند؛ و همچنين مانع حضور فرزندان و نواده‏ گانتان در جبهه نشديد و درنهايت نوه عزيزتان در جبهه به شهادت رسيد؟ آيا اين كمك‏ هاى مادى و حمايت‏ هاى عملى نشانه موافقت حضرتعالى باادامه جنگ نبوده است؟

گفتنى است در همين زمينه حجةالاسلام والمسلمين هاشمى رفسنجانى در مصاحبه با روزنامه كيهان مى‏گويند: « بعد ازفتح خرمشهر اين مسأله مطرح شده بود كه مى‏ خواهند پنجاه ميليارد دلار بدهند؛ آقاى هادى ( دكتر هادى نجف‏آبادى نماينده سابق مجلس) گفت كه آيت‏ الله منتظرى خيلى عصبانى است و مى‏ گويد بوى دلار به دماغشان خورده و مى‏ خواهند خون بچه‏ هاى ما را هدر دهند و خونبهاى‏ شهدا را بگيرند.» ايشان در عين حال تصريح مى‏ كنند كه بحث غرامت از سوى كشورهاى عربى مستند نبود و كسى براى ما پيغام رسمى نفرستاد. آقاى هاشمى در همين زمينه ادامه مى‏دهند: « بعد از عمليات فتح‏ المبين، آيت‏ الله  منتظرى نيمه شب به من‏ تلفن كرد كه وارد خاك عراق شويد،(31)  ما را سرزنش مى‏ كرد. اعتراض ايشان آن موقع اين بود كه چرا عمليات مى‏ كنيد و متوقف مى‏ شويد. فكر مى‏ كردند نيرو، اسلحه، امكانات و مهمات داريم و جنگ را ادامه نمى‏ دهيم. بعد از عمليات مدت مأموريت نيروهاى ما تمام مى‏ شد، مهمات ما كم مى‏ شد، دوباره بايد كمى فرصت پيدا مى‏ كرديم تا آماده شويم.» ( بى‏ پرده با هاشمى رفسنجانى، چاپ اوّل، صفحات 73 و 74)

ايشان همچنين در رابطه با نظر مرحوم امام پيرامون خاتمه جنگ پس از فتح خرمشهر، تصريح مى‏ كنند كه در جلسه‏ شوراى عالى دفاع با امام، ايشان (امام)  مى‏ گفتند بايد جنگ را ادامه دهيم اما وارد خاك عراق نشويم. در مصاحبه آقاى‏ هاشمى با كيهان، دلايل امام براى وارد نشدن به خاك عراق، چهار چيز عنوان م ى‏شود:

1- مردم عراق وقتى ببينند نيروهاى خارجى وارد خاكشان شده با تعصب دفاع مى‏ كنند؛
2- شيوخ منطقه احساس خطر مى‏ كنند و اگر تا الآن كمى رودربايستى داشتند، از اين پس علناً از عراق حمايت‏ بيشترى خواهند كرد؛
3- دنيا هم بهانه‏ اى پيدا مى‏كند و ما را به‏ خاطر ورود به خاك عراق خيلى رسمى‏ تر تحت فشار قرار مى‏ دهد؛
4- مردم عراق آسيب مى‏ بينند و ما نمى‏ خواهيم آنان آسيب ببينند.

آقاى هاشمى مى‏ گويند:  « نظامى‏ ها مى‏ گفتند در شرايط موجود نمى‏ ارزد كه نيروهاى خود را براى بيرون كردن دشمن از آن مناطق ( درداخل خاك ايران) متمركز كنيم... وقتى نظامى‏ ها با منطق، حرف خودشان را زدند، امام گفتند: حرف شما درست است. البته حرف‏ هاى‏ امام هم مهم بود و نمى‏ توانستيم صرف ‏نظر كنيم. خود امام راه حل پيدا كردند و گفتند: در نقاطى وارد شويد كه مردم آسيب نبينند.»  هرچند كه ‏ا يشان تصريح مى‏ كنند كه صورت‏جلسه اين نشست شوراى عالى دفاع با امام در دسترس نيست و ايشان از آقاى نظران ‏هم خواسته ‏اند ولى او نتوانسته است پيدا كند. ( همان، ص 74 و 75) اگر آنچه آقاى هاشمى مى‏گويد صحّت داشته باشد ميان ‏ادعاى شما مبنى بر مخالفت با ادامه جنگ و ادعاى آقاى هاشمى كه گفته شما گفته ‏ايد چرا وارد عراق نمى ‏شويد تناقض ‏وجود دارد؟

مستدعى است نظر خود را پيرامون مطالب آقاى هاشمى رفسنجانى و نسبت‏ هايى كه به حضرت امام ‏قدس سره و حضرتعالى‏ داده‏ اند، بيان فرماييد. ديدگاه شما درباره ادامه جنگ واقعاً چه بوده است؟


جواب: حمايت من از جبهه ‏ها مستلزم حمايت از ادامه جنگ نبود، زيرا نظر من در ادامه جنگ نقشى نداشت. حمايت من از جبهه‏ ها به خاطر دو عامل بود: يكى پيروى از نظر امام و احترام به نظر ايشان، چون حمايت من از جبهه‏ ها سابقه زيادى داشت و از همان روزهاى شروع جنگ، بيت من محل مراجعه رزمندگان و اظهار نيازهاى مختلف آنان بود؛ و من نيز در حدّ توان كمك‏هاى مادى و معنوى به آنها مى‏ كردم؛ از اين‏رو اگر يك‏ دفعه حمايت‏ هاى خود را از جبهه ‏ها قطع‏ مى‏ كردم تلقى مخالفت با امام و جبهه ‏گيرى مقابل ايشان مى ‏شد، و اين معنا را مصلحت نمى‏ دانستم. عامل دوّم نيازهاى‏ فراوان رزمندگان بود كه از آنها مطلع مى ‏شدم و از نظر شرعى و انسانى احساس وظيفه مى‏ كردم. اخبارى كه هر روز از متن‏ جبهه‏ ها توسط خود رزمندگان و فرماندهان آنان به من مى ‏رسيد تكان‏ دهنده بود. در اين شرايط با قطع نظر از اين كه تداوم‏ جنگ به مصلحت كشور است يا نه، از باب وظيفه انسانى به رفع نيازهاى مادى رزمندگان كمك مى‏ كردم. كمك‏ هاى من ازمقوله سلاح‏هاى پيشرفته و مدرن نبود كه در تداوم جنگ نقش داشته باشد، بلكه از مقوله كمك‏ هاى مربوط به غذا و داروو پوشاك و مانند اينها بود؛ و در همين رابطه شماره‏ حسابى افتتاح كردم كه كمك‏ هاى مردمى زيادى به آن واريز مى‏شد.
از طرف ديگر به اين نكته هم بايد توجه داشت كه من جزئى از پيكره نظام بودم  و نظر من در رابطه با خاتمه جنگ پس‏ از فتح خرمشهر نظرى مشورتى بود كه به هر دليل پذيرفته نشد؛ و بنا نبود كه چون نظر من پذيرفته نشده است عَلَم ‏مخالفت بردارم و در آن شرايط بحرانى موجب اختلاف داخلى شوم. در اين گونه موارد عقل سليم حكم مى‏كند كه نظرجمع در عمل پذيرفته شود، هرچند برخلاف نظر شخصى من باشد؛ و به همين دليل در مواضع رسمى و علنى با موضع ‏رسمى امام و نظام مخالفت نمى ‏كردم، بلكه نوعاً سعى داشتم در همان جهت اظهارنظر نمايم. و در مورد حضور بستگانم‏ در جبهه‏ ها نيز به‏ طور كلى روش من در مسائل سياسى و اجتماعى به‏گونه‏ اى نبوده كه آنان را تابع محض خود بدانم، بلكه ‏ترجيح مى‏ دادم و مى‏دهم كه آنها استقلال خود را حفظ و داراى تحليل و نظر باشند؛ علاوه بر اين - چنان‏كه گفتم-  نظر من‏ مبنى بر پايان جنگ، صرفاً نظرى مشورتى و مربوط  به مقطعى  خاص يعنى پس از فتح خرمشهر بوده؛ و چون اين نظرپذيرفته نشد و بنابر اين شد كه جنگ ادامه يابد، سزاوار نبود كه جوانان مردم به حضور در جبهه‏ ها توصيه شوند اما بستگان توصيه ‏كنندگان در پشت جبهه يا در خارج كشور به ‏سر برند.

و اما در مورد اظهارات آقاى هاشمى‏ رفسنجانى، هرچند بنا ندارم به‏ طور موردى به آنچه به من نسبت داده مى‏ شود پاسخ  دهم و برخى نظرات و مواضعم را به‏ طور صريح در كتاب خاطرات بيان كرده‏ ام؛ اما چون در سؤال به آنها تصريح‏ شده است به طور اجمال متذكر مى‏ شوم:
اولاً: آنچه ايشان از قول خودشان  يا آقاى دكتر هادى به من نسبت داده‏ اند  صحت ندارد، اتفاقاً  قضيه به‏ عكس است. من - همان‏گونه كه در خاطرات آورده‏ ام- پس از فتح خرمشهر به مسؤولان جنگ پيام دادم كه اگر قصد گرفتن غرامت داريد و قتش الآن است؛ ولى  شنيدم كه  بعضى در پشت سر من گفته بودند كه فلانى بوى دلار به مشامش خورده است. حالا اين‏ حرف چگونه به صورت معكوس به خودِ من نسبت داده مى‏ شود، نمى‏دانم! آرى، من همواره با صلح تحميلى مخالف‏ بودم و بر خروج كامل نيروهاى متجاوز از كشور به عنوان يكى از شرايط خاتمه  جنگ تأكيد مى‏ كردم؛  اما پس از فتح‏ خرمشهر زمينه براى تحقق اين شرط فراهم بود، بلكه با توجه به اين‏كه برگ برنده در دست ما بود مى‏توانستيم غرامت‏ خوبى نيز دريافت كنيم، و اگر ديپلماسى فعّال و عاقلانه‏ اى داشتيم  حتى امكان داشت زمينه براى معرفى و محاكمه‏ متجاوز نيز فراهم آيد.

ثانياً: در مورد  نظر مرحوم امام آنچه از طرف برخى از مسؤولان جنگ عنوان مى ‏شد اين بود كه ادامه جنگ نظر امام‏ است؛ حتى در جلساتى كه گاه سران نظام در بيت من داشتند صريحاً مى‏گفتند: ما با ادامه جنگ موافق نيستيم بلكه امام ‏اصرار دارند كه بايد تا سقوط صدام جنگ ادامه پيدا كند. اما قول ديگرى هم بود كه بعد از فتح خرمشهر نظر امام ختم ‏جنگ بوده است، كه من آن را به عنوان يك احتمال در خاطرات خود ذكر كردم. آنچه آقاى هاشمى رفسنجانى در مصاحبه‏ خود با  كيهان گفته است دقيقاً مؤيد اين احتمال است. زيرا اگر مطالب ايشان را بپذيريم مرحوم امام در ابتدا بنابر دلايل‏ معقولى با ورود به خاك عراق مخالف بوده‏ اند و بر ادامه جنگ  فقط براى بازپس‏ گيرى برخى ديگر از مناطق كشورمان‏ مانند نفت‏ شهر كه در اشغال عراقى‏ ها بود تأكيد داشته‏ اند؛ چون در فرض فتح همه مناطق ايران و مخالفت ايشان با ورود به‏ خاك عراق، ديگر ادامه جنگ معقول نخواهد بود؛ و فتح اين مناطق هم - با توجه به وسعت و اهميت كم آن در مقايسه باوسعت و اهميت مقدار فتح شده در عمليات فتح‏ المبين و بيت‏ المقدس - در آن شرايط به آسانى مقدور بوده است؛ و لذاخود آقاى هاشمى هم در همين مصاحبه مى‏گويد كه در اين جلسه « نظامى‏ ها (به امام)  مى‏گ فتند: در شرايط موجود نمى‏ رزد كه  نيروهاى خود را براى بيرون كردن دشمن از آن مناطق متمركز كنيم.»

بر اين اساس  درحقيقت مرحوم امام  بر ادامه جنگ براى باز پس‏ گيرى ساير مناطقِ در اشغال مانده ايران در مدتى كوتاه‏ اصرار داشته ‏اند، نه ادامه جنگ در خاك عراق براى چندين سال ديگر؛ و اصرار و پافشارى اين دسته از فرماندهان نظامى ‏بوده است كه ايشان را از نظر اوّل خود منصرف ساخته است.
 

منابع :

31-  خود ايشان نيز بر اين امر گواه بوده و تا قبل از رسيدن به رهبرى، در مناسبت‏ هاى مختلف بر اين شاگردى تأكيد مى‏ كردند. از جمله در يك‏ مصاحبه، دو بار تصريح مى‏ كنند كه بخشى از فلسفه را نزد آيت‏ الله منتظرى خوانده‏ اند. ( ر.ك: فقيه عاليقدر، ج 2 ، ص 363 و 368)



منبع:  سایت رسمی مرحوم آیت الله منتظری


  نظرات وارده دریادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.

0 comments:

ارسال یک نظر