آیت الله حسینعلی منتظری
امام بر ادامه جنگ براى بازپس گيرى ساير مناطقِ در اشغال مانده ايران در مدتى كوتاه اصرار داشته اند، نه ادامه جنگ در خاك عراق
پاسخ به سوالات اول و دوم : منشاء مشروعیت حاکمیت اسلامی
پاسخ به سوالات سوم و چهارم : حصــر ها و حــذف ها
پاسخ به سوالات پنجم و ششم : بازخوانی پرونده ی سید مهدی هاشمی
***
برگرفته از کتابِ : انتقاد از خود (عبرت و وصیت)؛ گفتگوی بی پرده سعید منتظری با پدر، استاد و مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی منتظری، پاسخ به پرسشهای هفتم و هشتم
*****
در این بخش می خوانید : اشتباهات و کاستی های دفتر قائم مقام رهبری، موافق و مخالفت با پایان جنگ، دلایل حمایت از جبهه ها
***
پرسش هفتم - آيا حضرتعالى در عملكرد خود يا نزديكان و مسؤولان دفتر خود در زمان قائم مقامى رهبرى، هيچگونه نقص و ايرادى را مشاهده نمى فرماييد؟ آيا همه اشكالات متوجه دفتر حضرت امام يا مرحوم حاج سيد احمد خمينى بوده ودفتر حضرتعالى يا منسوبان به شما قصور يا تقصيرى نداشته اند؟ اگر به ياد داشته باشيد قبلاً هم در اين مورد با شما مكاتباتى داشته ام؟
جواب: در مورد نقص و ايراد من يا اعضاى دفتر و منسوبان كه البته خودت هم يكى از آنها هستى، بديهى است كه هيچ يك از ما -هم چون ساير انسانهاى غير معصوم- بدون نقص و ايراد نبوده و نيستيم. به طور قطع، هم در عملكرد من در دوران قائم مقامى و قبل و بعد از آن، و هم در عملكرد اعضاى دفتر و نزديكان، نواقص و اشكالاتى ديده مى شود.هيچ يك از ما معصوم نيستيم و به فرموده پيامبراكرم صلى الله عليه وآله وسلم: « كلُّ ابنِ آدم خَطّاء و خيرُ الخطّائين التوّابون»؛ مهم آن است كه انسان وقتى به اشتباهات خود پى برد آنها را بپذيرد و درصدد رفع و جبران آنها برآيد. در اين صورت است كه مى تواند طريق كمال را بپيمايد و نسبت به گذشته پيشرفت داشته باشد. مسلماً در روش هاى گذشته ايراداتى بوده است؛ چنان كه در حال حاضر نيز مصون از خطا نيستم، و از ابراز موارد و مصاديق آن استقبال مى كنم و به فرمايش امام صادق عليه السلام آن راهم چون تحفه و هديه اى مى دانم. هرچند همواره سعى و تلاشم بر اين بوده است كه از اشتباهات جلوگيرى كنم وعملكرد مسؤولان دفتر و منسوبان به خود را - به ويژه در دوران قائم مقامى- زير نظر بگيرم و حتى در مواقع مختلف نظرمسؤول هر قسمتى را راجع به قسمت هاى ديگر جويا شوم، و نيز از افرادى غير از اعضاى دفتر عملكرد اعضاى دفتر را بپرسم، يا اگر كسى به طور شفاهى يا كتبى انتقادى نسبت به آنها دارد تحقيق كنم و صحت و سقم آن را به دست آورم؛كه حتى در مواردى برخورد و عتاب اينجانب را به دنبال داشته است.
امروز كه به گذشته مى نگرم فكر مى كنم تشكيلات دفتر قائم مقام رهبرى بايد از انسجام و سازماندهى قوى ترى برخوردار مى بود كه نبود. هرچند كه عليرغم اين نقيصه، همان زمان وانمود مى كردند كه يك تشكيلات بسته بر بيت من حاكم است امّا نبايد به اين حرفها توجّه مى شد.
مطلب ديگر اينكه اگر روابط من و امام فعالتر و بيشتر بود شايد جلوى تفتين ها و القاى نظرات گرفته مى شد؛ و فاصله زياد ديدارهاى ما به بعضى ها فرصت نمى داد كه مسائلى را ايجاد كنند. در اين مورد، هم خود من و هم دوستان دفتر و درموردى خودت اهمال و كوتاهى كرده ايم.
به نظر مىرسد در آن زمان دفتر در جذب افراد فرهيخته و فرهنگى موفقيت مورد انتظار را نداشت. در عين حال دفتر خدمات و زحمات زيادى انجام داد، از جمله اينكه با عقيده من كه نبايد ملاقات ها كاناليزه باشد همراهى مى كرد و از همه طبقات و گروه ها به راحتى مى توانستند بيايند و نظرات و مطالب خود را بگويند.
يكى از دوستان در انتقاد به روابط اجتماعى و چگونگى برخورد برخى اعضاى دفتر تأكيد مىكرد: « در آن زمان كه مسؤولان نظام رفت و آمد زيادى در دفتر داشتند، گاه با بى اعتنايى برخى از اعضاى دفتر روبرو مى شدند؛ از جمله يك روز آقاى ولايتى وزير وقت امور خارجه به دفتر آمده بود و در يكى از اتاق ها تنها نشسته بود و يكى از اعضاى دفتر با بى اعتنايى به گونه اى كه تقريباً پشتش به او بود با فرد ديگرى صحبت مى كرد؛ يا روز ديگرى آقاى محمد يزدى كه نايب رئيس مجلس بود هنگام عبور از مقابل دفتر با تواضع و احترامى خاص به آقاى سيدهادى هاشمى سلام كرد و او بابى اعتنايى پاسخ سلام او را داد.» از اين قبيل موارد ممكن است كم و بيش اتفاق افتاده باشد كه به طور قطع از اشكالات ونواقص دفتر به شمار مىآيد.
با اين همه تذكر چند نكته را ضرورى مىدانم:
1- در عين حالى كه صريحاً اعلام مى كنم كه اصل وجود نقصان و خطا را در خود و نزديكانم مى پذيرم و از اين بابت چنانچه اشتباه من متوجه كسى شده باشد رسماً عذر تقصير مى خواهم، اما در اين باره جفاهاى زيادى نيز نسبت به من ونزديكانم صورت گرفته است. با وجود اين كه همه مى دانيم اينگونه اشتباهات فراگير است و اختصاص به دفتر اينجانب ندارد و شامل همه بزرگان قوم - و حتى در برخى موارد بسيار گسترده تر و فراتر از امور سياسى و روابط اجتماعى- مى گردد، ولى به شكلى ناجوانمردانه اشكالات اين دفتر را كه به امور سياسى يا روابط اجتماعى مربوط مى شود،بزرگنمايى كرده و از آن در جهت اهداف و مقاصد خود بهره بردارى سياسى مى كنند. آنچه به طور قطع مى توانم بگويم اين است كه نوع اتهاماتى كه تاكنون در نوشته ها و جزوه ها و بعضى روزنامه ها به اعضاى بيت من وارد كرده اند برخلاف حقيقت مى باشد؛ مانند اتهام ارتباط با مجاهدين خلق و ريختن سهم امام در حلقوم آنان و خط دادن به من و يا براندازى نظام و مانند اينها.
اينجانب قصد پرده درى ندارم، و فعلاً به همين توصيه اكتفا مىكنم كه چه خوب بود هركس اشتباهات خود واطرافيان خود را پذيرا بود و از منتقدان به خود با رويى گشاده استقبال مى كرد و به جاى برخورد يا زندانى كردن آنان واصرار بر روش هاى غلط گذشته - به ويژه آنجا كه با حقوق مادى و معنوى مردم مرتبط است- بر اصلاح خود و روش هاى خود و اطرافيان اقدام مى كرد.
2- به اعتقاد من و بر اساس اسناد و قرائن و شواهد، آنچه در سالهاى قائم مقامى اتفاق افتاد و به حوادث اوايل سال 68 و پس از آن انجاميد، حساب شده و براساس برنامه اى از پيش تعيين شده بوده است؛ و اشتباهات احتمالى من یا برخی اطرافيان در اين مقطع، حداكثر به تسريع و پيشبرد اين برنامه كمك كرده است، نه آن كه عامل و مسبّب آن بوده باشد.
3- اصولاً در هر مجموعه اى اگر بر تمام اجزاى آن نظارت وجود داشته باشد، طبعاً كارهاى خلاف كمتر اتفاق مى افتد؛ و اينجانب سعى داشتم حتى المقدور چنين نظارتى را بر اعضاى دفتر خود داشته باشم، و اين به معناى عدم وجود تخلّف نيست. اما از اين نكته نيز نبايد غافل بود كه دفتر من به خصوص در آن دوران زير ذرّه بين دستگاههاى اطلاعاتى بود و چنانچه خلاف هاى قابل توجهى وجود مى داشت، قطعاً آنها مطلع مى شدند و حداقل در يك بولتن سياسى درج مى كردند؛ در صورتى كه چنين چيزى ديده نشد. بلى، يك دروغ شاخدار ساختند و امام را به موضع گيرى انداختند و آن، نفوذ مجاهدين خلق در بيت و خط دادن به من بود كه به زودى دروغ بودنش روشن شد؛ و معلوم شد چند نفر ازوزارت اطلاعات مأمور ساختن و پرداختن و انتقال آن دروغ به امام بوده اند، كه در خاطرات با تفصيل بيشترى ذكركرده ام.
پرسش هشتم - در زمينه خاتمه جنگ پس از فتح خرمشهر كه حضرتعالى نسبت به آن اصرار داشته ايد و حتى دركتاب خاطرات احتمال داده ايد كه امام نيز در ابتدا با ادامه جنگ مخالف بوده اند، اين شبهه مطرح مىشود كه چرا شما -عليرغم اين مخالفت- در سالهاى پس از آن كه جنگ ادامه يافت، به كرّات به جبهه ها كمك مى كرديد و نزديكان شما، حتى مرحوم حاج على منتظرى، عليرغم كهولت سن در جبهه ها يا عمليات مختلف حضور داشتند؛ و چنانكه در نامه مورخه1365/10/19 خود به حضرت امام آورده ايد دو تن از نوادهگ انتان بارها در جبهه ها با خطر مرگ روبرو شدند و چندين روز را در كردستان عراق با علف بيابان گذراندند؛ و همچنين مانع حضور فرزندان و نواده گانتان در جبهه نشديد و درنهايت نوه عزيزتان در جبهه به شهادت رسيد؟ آيا اين كمك هاى مادى و حمايت هاى عملى نشانه موافقت حضرتعالى باادامه جنگ نبوده است؟
گفتنى است در همين زمينه حجةالاسلام والمسلمين هاشمى رفسنجانى در مصاحبه با روزنامه كيهان مىگويند: « بعد ازفتح خرمشهر اين مسأله مطرح شده بود كه مى خواهند پنجاه ميليارد دلار بدهند؛ آقاى هادى ( دكتر هادى نجفآبادى نماينده سابق مجلس) گفت كه آيت الله منتظرى خيلى عصبانى است و مى گويد بوى دلار به دماغشان خورده و مى خواهند خون بچه هاى ما را هدر دهند و خونبهاى شهدا را بگيرند.» ايشان در عين حال تصريح مى كنند كه بحث غرامت از سوى كشورهاى عربى مستند نبود و كسى براى ما پيغام رسمى نفرستاد. آقاى هاشمى در همين زمينه ادامه مىدهند: « بعد از عمليات فتح المبين، آيت الله منتظرى نيمه شب به من تلفن كرد كه وارد خاك عراق شويد،(31) ما را سرزنش مى كرد. اعتراض ايشان آن موقع اين بود كه چرا عمليات مى كنيد و متوقف مى شويد. فكر مى كردند نيرو، اسلحه، امكانات و مهمات داريم و جنگ را ادامه نمى دهيم. بعد از عمليات مدت مأموريت نيروهاى ما تمام مى شد، مهمات ما كم مى شد، دوباره بايد كمى فرصت پيدا مى كرديم تا آماده شويم.» ( بى پرده با هاشمى رفسنجانى، چاپ اوّل، صفحات 73 و 74)
ايشان همچنين در رابطه با نظر مرحوم امام پيرامون خاتمه جنگ پس از فتح خرمشهر، تصريح مى كنند كه در جلسه شوراى عالى دفاع با امام، ايشان (امام) مى گفتند بايد جنگ را ادامه دهيم اما وارد خاك عراق نشويم. در مصاحبه آقاى هاشمى با كيهان، دلايل امام براى وارد نشدن به خاك عراق، چهار چيز عنوان م ىشود:
1- مردم عراق وقتى ببينند نيروهاى خارجى وارد خاكشان شده با تعصب دفاع مى كنند؛
2- شيوخ منطقه احساس خطر مى كنند و اگر تا الآن كمى رودربايستى داشتند، از اين پس علناً از عراق حمايت بيشترى خواهند كرد؛
3- دنيا هم بهانه اى پيدا مىكند و ما را به خاطر ورود به خاك عراق خيلى رسمى تر تحت فشار قرار مى دهد؛
4- مردم عراق آسيب مى بينند و ما نمى خواهيم آنان آسيب ببينند.
آقاى هاشمى مى گويند: « نظامى ها مى گفتند در شرايط موجود نمى ارزد كه نيروهاى خود را براى بيرون كردن دشمن از آن مناطق ( درداخل خاك ايران) متمركز كنيم... وقتى نظامى ها با منطق، حرف خودشان را زدند، امام گفتند: حرف شما درست است. البته حرف هاى امام هم مهم بود و نمى توانستيم صرف نظر كنيم. خود امام راه حل پيدا كردند و گفتند: در نقاطى وارد شويد كه مردم آسيب نبينند.» هرچند كه ا يشان تصريح مى كنند كه صورتجلسه اين نشست شوراى عالى دفاع با امام در دسترس نيست و ايشان از آقاى نظران هم خواسته اند ولى او نتوانسته است پيدا كند. ( همان، ص 74 و 75) اگر آنچه آقاى هاشمى مىگويد صحّت داشته باشد ميان ادعاى شما مبنى بر مخالفت با ادامه جنگ و ادعاى آقاى هاشمى كه گفته شما گفته ايد چرا وارد عراق نمى شويد تناقض وجود دارد؟
مستدعى است نظر خود را پيرامون مطالب آقاى هاشمى رفسنجانى و نسبت هايى كه به حضرت امام قدس سره و حضرتعالى داده اند، بيان فرماييد. ديدگاه شما درباره ادامه جنگ واقعاً چه بوده است؟
جواب: حمايت من از جبهه ها مستلزم حمايت از ادامه جنگ نبود، زيرا نظر من در ادامه جنگ نقشى نداشت. حمايت من از جبهه ها به خاطر دو عامل بود: يكى پيروى از نظر امام و احترام به نظر ايشان، چون حمايت من از جبهه ها سابقه زيادى داشت و از همان روزهاى شروع جنگ، بيت من محل مراجعه رزمندگان و اظهار نيازهاى مختلف آنان بود؛ و من نيز در حدّ توان كمكهاى مادى و معنوى به آنها مى كردم؛ از اينرو اگر يك دفعه حمايت هاى خود را از جبهه ها قطع مى كردم تلقى مخالفت با امام و جبهه گيرى مقابل ايشان مى شد، و اين معنا را مصلحت نمى دانستم. عامل دوّم نيازهاى فراوان رزمندگان بود كه از آنها مطلع مى شدم و از نظر شرعى و انسانى احساس وظيفه مى كردم. اخبارى كه هر روز از متن جبهه ها توسط خود رزمندگان و فرماندهان آنان به من مى رسيد تكان دهنده بود. در اين شرايط با قطع نظر از اين كه تداوم جنگ به مصلحت كشور است يا نه، از باب وظيفه انسانى به رفع نيازهاى مادى رزمندگان كمك مى كردم. كمك هاى من ازمقوله سلاحهاى پيشرفته و مدرن نبود كه در تداوم جنگ نقش داشته باشد، بلكه از مقوله كمك هاى مربوط به غذا و داروو پوشاك و مانند اينها بود؛ و در همين رابطه شماره حسابى افتتاح كردم كه كمك هاى مردمى زيادى به آن واريز مىشد.
از طرف ديگر به اين نكته هم بايد توجه داشت كه من جزئى از پيكره نظام بودم و نظر من در رابطه با خاتمه جنگ پس از فتح خرمشهر نظرى مشورتى بود كه به هر دليل پذيرفته نشد؛ و بنا نبود كه چون نظر من پذيرفته نشده است عَلَم مخالفت بردارم و در آن شرايط بحرانى موجب اختلاف داخلى شوم. در اين گونه موارد عقل سليم حكم مىكند كه نظرجمع در عمل پذيرفته شود، هرچند برخلاف نظر شخصى من باشد؛ و به همين دليل در مواضع رسمى و علنى با موضع رسمى امام و نظام مخالفت نمى كردم، بلكه نوعاً سعى داشتم در همان جهت اظهارنظر نمايم. و در مورد حضور بستگانم در جبهه ها نيز به طور كلى روش من در مسائل سياسى و اجتماعى بهگونه اى نبوده كه آنان را تابع محض خود بدانم، بلكه ترجيح مى دادم و مىدهم كه آنها استقلال خود را حفظ و داراى تحليل و نظر باشند؛ علاوه بر اين - چنانكه گفتم- نظر من مبنى بر پايان جنگ، صرفاً نظرى مشورتى و مربوط به مقطعى خاص يعنى پس از فتح خرمشهر بوده؛ و چون اين نظرپذيرفته نشد و بنابر اين شد كه جنگ ادامه يابد، سزاوار نبود كه جوانان مردم به حضور در جبهه ها توصيه شوند اما بستگان توصيه كنندگان در پشت جبهه يا در خارج كشور به سر برند.
و اما در مورد اظهارات آقاى هاشمى رفسنجانى، هرچند بنا ندارم به طور موردى به آنچه به من نسبت داده مى شود پاسخ دهم و برخى نظرات و مواضعم را به طور صريح در كتاب خاطرات بيان كرده ام؛ اما چون در سؤال به آنها تصريح شده است به طور اجمال متذكر مى شوم:
اولاً: آنچه ايشان از قول خودشان يا آقاى دكتر هادى به من نسبت داده اند صحت ندارد، اتفاقاً قضيه به عكس است. من - همانگونه كه در خاطرات آورده ام- پس از فتح خرمشهر به مسؤولان جنگ پيام دادم كه اگر قصد گرفتن غرامت داريد و قتش الآن است؛ ولى شنيدم كه بعضى در پشت سر من گفته بودند كه فلانى بوى دلار به مشامش خورده است. حالا اين حرف چگونه به صورت معكوس به خودِ من نسبت داده مى شود، نمىدانم! آرى، من همواره با صلح تحميلى مخالف بودم و بر خروج كامل نيروهاى متجاوز از كشور به عنوان يكى از شرايط خاتمه جنگ تأكيد مى كردم؛ اما پس از فتح خرمشهر زمينه براى تحقق اين شرط فراهم بود، بلكه با توجه به اينكه برگ برنده در دست ما بود مىتوانستيم غرامت خوبى نيز دريافت كنيم، و اگر ديپلماسى فعّال و عاقلانه اى داشتيم حتى امكان داشت زمينه براى معرفى و محاكمه متجاوز نيز فراهم آيد.
ثانياً: در مورد نظر مرحوم امام آنچه از طرف برخى از مسؤولان جنگ عنوان مى شد اين بود كه ادامه جنگ نظر امام است؛ حتى در جلساتى كه گاه سران نظام در بيت من داشتند صريحاً مىگفتند: ما با ادامه جنگ موافق نيستيم بلكه امام اصرار دارند كه بايد تا سقوط صدام جنگ ادامه پيدا كند. اما قول ديگرى هم بود كه بعد از فتح خرمشهر نظر امام ختم جنگ بوده است، كه من آن را به عنوان يك احتمال در خاطرات خود ذكر كردم. آنچه آقاى هاشمى رفسنجانى در مصاحبه خود با كيهان گفته است دقيقاً مؤيد اين احتمال است. زيرا اگر مطالب ايشان را بپذيريم مرحوم امام در ابتدا بنابر دلايل معقولى با ورود به خاك عراق مخالف بوده اند و بر ادامه جنگ فقط براى بازپس گيرى برخى ديگر از مناطق كشورمان مانند نفت شهر كه در اشغال عراقى ها بود تأكيد داشته اند؛ چون در فرض فتح همه مناطق ايران و مخالفت ايشان با ورود به خاك عراق، ديگر ادامه جنگ معقول نخواهد بود؛ و فتح اين مناطق هم - با توجه به وسعت و اهميت كم آن در مقايسه باوسعت و اهميت مقدار فتح شده در عمليات فتح المبين و بيت المقدس - در آن شرايط به آسانى مقدور بوده است؛ و لذاخود آقاى هاشمى هم در همين مصاحبه مىگويد كه در اين جلسه « نظامى ها (به امام) مىگ فتند: در شرايط موجود نمى رزد كه نيروهاى خود را براى بيرون كردن دشمن از آن مناطق متمركز كنيم.»
بر اين اساس درحقيقت مرحوم امام بر ادامه جنگ براى باز پس گيرى ساير مناطقِ در اشغال مانده ايران در مدتى كوتاه اصرار داشته اند، نه ادامه جنگ در خاك عراق براى چندين سال ديگر؛ و اصرار و پافشارى اين دسته از فرماندهان نظامى بوده است كه ايشان را از نظر اوّل خود منصرف ساخته است.
منابع :
31- خود ايشان نيز بر اين امر گواه بوده و تا قبل از رسيدن به رهبرى، در مناسبت هاى مختلف بر اين شاگردى تأكيد مى كردند. از جمله در يك مصاحبه، دو بار تصريح مى كنند كه بخشى از فلسفه را نزد آيت الله منتظرى خوانده اند. ( ر.ك: فقيه عاليقدر، ج 2 ، ص 363 و 368)
منبع: سایت رسمی مرحوم آیت الله منتظری
نظرات وارده دریادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.
امام بر ادامه جنگ براى بازپس گيرى ساير مناطقِ در اشغال مانده ايران در مدتى كوتاه اصرار داشته اند، نه ادامه جنگ در خاك عراق
پاسخ به سوالات اول و دوم : منشاء مشروعیت حاکمیت اسلامی
پاسخ به سوالات سوم و چهارم : حصــر ها و حــذف ها
پاسخ به سوالات پنجم و ششم : بازخوانی پرونده ی سید مهدی هاشمی
***
برگرفته از کتابِ : انتقاد از خود (عبرت و وصیت)؛ گفتگوی بی پرده سعید منتظری با پدر، استاد و مرجع عالیقدر حضرت آیت الله العظمی منتظری، پاسخ به پرسشهای هفتم و هشتم
*****
در این بخش می خوانید : اشتباهات و کاستی های دفتر قائم مقام رهبری، موافق و مخالفت با پایان جنگ، دلایل حمایت از جبهه ها
***
پرسش هفتم - آيا حضرتعالى در عملكرد خود يا نزديكان و مسؤولان دفتر خود در زمان قائم مقامى رهبرى، هيچگونه نقص و ايرادى را مشاهده نمى فرماييد؟ آيا همه اشكالات متوجه دفتر حضرت امام يا مرحوم حاج سيد احمد خمينى بوده ودفتر حضرتعالى يا منسوبان به شما قصور يا تقصيرى نداشته اند؟ اگر به ياد داشته باشيد قبلاً هم در اين مورد با شما مكاتباتى داشته ام؟
جواب: در مورد نقص و ايراد من يا اعضاى دفتر و منسوبان كه البته خودت هم يكى از آنها هستى، بديهى است كه هيچ يك از ما -هم چون ساير انسانهاى غير معصوم- بدون نقص و ايراد نبوده و نيستيم. به طور قطع، هم در عملكرد من در دوران قائم مقامى و قبل و بعد از آن، و هم در عملكرد اعضاى دفتر و نزديكان، نواقص و اشكالاتى ديده مى شود.هيچ يك از ما معصوم نيستيم و به فرموده پيامبراكرم صلى الله عليه وآله وسلم: « كلُّ ابنِ آدم خَطّاء و خيرُ الخطّائين التوّابون»؛ مهم آن است كه انسان وقتى به اشتباهات خود پى برد آنها را بپذيرد و درصدد رفع و جبران آنها برآيد. در اين صورت است كه مى تواند طريق كمال را بپيمايد و نسبت به گذشته پيشرفت داشته باشد. مسلماً در روش هاى گذشته ايراداتى بوده است؛ چنان كه در حال حاضر نيز مصون از خطا نيستم، و از ابراز موارد و مصاديق آن استقبال مى كنم و به فرمايش امام صادق عليه السلام آن راهم چون تحفه و هديه اى مى دانم. هرچند همواره سعى و تلاشم بر اين بوده است كه از اشتباهات جلوگيرى كنم وعملكرد مسؤولان دفتر و منسوبان به خود را - به ويژه در دوران قائم مقامى- زير نظر بگيرم و حتى در مواقع مختلف نظرمسؤول هر قسمتى را راجع به قسمت هاى ديگر جويا شوم، و نيز از افرادى غير از اعضاى دفتر عملكرد اعضاى دفتر را بپرسم، يا اگر كسى به طور شفاهى يا كتبى انتقادى نسبت به آنها دارد تحقيق كنم و صحت و سقم آن را به دست آورم؛كه حتى در مواردى برخورد و عتاب اينجانب را به دنبال داشته است.
امروز كه به گذشته مى نگرم فكر مى كنم تشكيلات دفتر قائم مقام رهبرى بايد از انسجام و سازماندهى قوى ترى برخوردار مى بود كه نبود. هرچند كه عليرغم اين نقيصه، همان زمان وانمود مى كردند كه يك تشكيلات بسته بر بيت من حاكم است امّا نبايد به اين حرفها توجّه مى شد.
مطلب ديگر اينكه اگر روابط من و امام فعالتر و بيشتر بود شايد جلوى تفتين ها و القاى نظرات گرفته مى شد؛ و فاصله زياد ديدارهاى ما به بعضى ها فرصت نمى داد كه مسائلى را ايجاد كنند. در اين مورد، هم خود من و هم دوستان دفتر و درموردى خودت اهمال و كوتاهى كرده ايم.
به نظر مىرسد در آن زمان دفتر در جذب افراد فرهيخته و فرهنگى موفقيت مورد انتظار را نداشت. در عين حال دفتر خدمات و زحمات زيادى انجام داد، از جمله اينكه با عقيده من كه نبايد ملاقات ها كاناليزه باشد همراهى مى كرد و از همه طبقات و گروه ها به راحتى مى توانستند بيايند و نظرات و مطالب خود را بگويند.
يكى از دوستان در انتقاد به روابط اجتماعى و چگونگى برخورد برخى اعضاى دفتر تأكيد مىكرد: « در آن زمان كه مسؤولان نظام رفت و آمد زيادى در دفتر داشتند، گاه با بى اعتنايى برخى از اعضاى دفتر روبرو مى شدند؛ از جمله يك روز آقاى ولايتى وزير وقت امور خارجه به دفتر آمده بود و در يكى از اتاق ها تنها نشسته بود و يكى از اعضاى دفتر با بى اعتنايى به گونه اى كه تقريباً پشتش به او بود با فرد ديگرى صحبت مى كرد؛ يا روز ديگرى آقاى محمد يزدى كه نايب رئيس مجلس بود هنگام عبور از مقابل دفتر با تواضع و احترامى خاص به آقاى سيدهادى هاشمى سلام كرد و او بابى اعتنايى پاسخ سلام او را داد.» از اين قبيل موارد ممكن است كم و بيش اتفاق افتاده باشد كه به طور قطع از اشكالات ونواقص دفتر به شمار مىآيد.
با اين همه تذكر چند نكته را ضرورى مىدانم:
1- در عين حالى كه صريحاً اعلام مى كنم كه اصل وجود نقصان و خطا را در خود و نزديكانم مى پذيرم و از اين بابت چنانچه اشتباه من متوجه كسى شده باشد رسماً عذر تقصير مى خواهم، اما در اين باره جفاهاى زيادى نيز نسبت به من ونزديكانم صورت گرفته است. با وجود اين كه همه مى دانيم اينگونه اشتباهات فراگير است و اختصاص به دفتر اينجانب ندارد و شامل همه بزرگان قوم - و حتى در برخى موارد بسيار گسترده تر و فراتر از امور سياسى و روابط اجتماعى- مى گردد، ولى به شكلى ناجوانمردانه اشكالات اين دفتر را كه به امور سياسى يا روابط اجتماعى مربوط مى شود،بزرگنمايى كرده و از آن در جهت اهداف و مقاصد خود بهره بردارى سياسى مى كنند. آنچه به طور قطع مى توانم بگويم اين است كه نوع اتهاماتى كه تاكنون در نوشته ها و جزوه ها و بعضى روزنامه ها به اعضاى بيت من وارد كرده اند برخلاف حقيقت مى باشد؛ مانند اتهام ارتباط با مجاهدين خلق و ريختن سهم امام در حلقوم آنان و خط دادن به من و يا براندازى نظام و مانند اينها.
اينجانب قصد پرده درى ندارم، و فعلاً به همين توصيه اكتفا مىكنم كه چه خوب بود هركس اشتباهات خود واطرافيان خود را پذيرا بود و از منتقدان به خود با رويى گشاده استقبال مى كرد و به جاى برخورد يا زندانى كردن آنان واصرار بر روش هاى غلط گذشته - به ويژه آنجا كه با حقوق مادى و معنوى مردم مرتبط است- بر اصلاح خود و روش هاى خود و اطرافيان اقدام مى كرد.
2- به اعتقاد من و بر اساس اسناد و قرائن و شواهد، آنچه در سالهاى قائم مقامى اتفاق افتاد و به حوادث اوايل سال 68 و پس از آن انجاميد، حساب شده و براساس برنامه اى از پيش تعيين شده بوده است؛ و اشتباهات احتمالى من یا برخی اطرافيان در اين مقطع، حداكثر به تسريع و پيشبرد اين برنامه كمك كرده است، نه آن كه عامل و مسبّب آن بوده باشد.
3- اصولاً در هر مجموعه اى اگر بر تمام اجزاى آن نظارت وجود داشته باشد، طبعاً كارهاى خلاف كمتر اتفاق مى افتد؛ و اينجانب سعى داشتم حتى المقدور چنين نظارتى را بر اعضاى دفتر خود داشته باشم، و اين به معناى عدم وجود تخلّف نيست. اما از اين نكته نيز نبايد غافل بود كه دفتر من به خصوص در آن دوران زير ذرّه بين دستگاههاى اطلاعاتى بود و چنانچه خلاف هاى قابل توجهى وجود مى داشت، قطعاً آنها مطلع مى شدند و حداقل در يك بولتن سياسى درج مى كردند؛ در صورتى كه چنين چيزى ديده نشد. بلى، يك دروغ شاخدار ساختند و امام را به موضع گيرى انداختند و آن، نفوذ مجاهدين خلق در بيت و خط دادن به من بود كه به زودى دروغ بودنش روشن شد؛ و معلوم شد چند نفر ازوزارت اطلاعات مأمور ساختن و پرداختن و انتقال آن دروغ به امام بوده اند، كه در خاطرات با تفصيل بيشترى ذكركرده ام.
پرسش هشتم - در زمينه خاتمه جنگ پس از فتح خرمشهر كه حضرتعالى نسبت به آن اصرار داشته ايد و حتى دركتاب خاطرات احتمال داده ايد كه امام نيز در ابتدا با ادامه جنگ مخالف بوده اند، اين شبهه مطرح مىشود كه چرا شما -عليرغم اين مخالفت- در سالهاى پس از آن كه جنگ ادامه يافت، به كرّات به جبهه ها كمك مى كرديد و نزديكان شما، حتى مرحوم حاج على منتظرى، عليرغم كهولت سن در جبهه ها يا عمليات مختلف حضور داشتند؛ و چنانكه در نامه مورخه1365/10/19 خود به حضرت امام آورده ايد دو تن از نوادهگ انتان بارها در جبهه ها با خطر مرگ روبرو شدند و چندين روز را در كردستان عراق با علف بيابان گذراندند؛ و همچنين مانع حضور فرزندان و نواده گانتان در جبهه نشديد و درنهايت نوه عزيزتان در جبهه به شهادت رسيد؟ آيا اين كمك هاى مادى و حمايت هاى عملى نشانه موافقت حضرتعالى باادامه جنگ نبوده است؟
گفتنى است در همين زمينه حجةالاسلام والمسلمين هاشمى رفسنجانى در مصاحبه با روزنامه كيهان مىگويند: « بعد ازفتح خرمشهر اين مسأله مطرح شده بود كه مى خواهند پنجاه ميليارد دلار بدهند؛ آقاى هادى ( دكتر هادى نجفآبادى نماينده سابق مجلس) گفت كه آيت الله منتظرى خيلى عصبانى است و مى گويد بوى دلار به دماغشان خورده و مى خواهند خون بچه هاى ما را هدر دهند و خونبهاى شهدا را بگيرند.» ايشان در عين حال تصريح مى كنند كه بحث غرامت از سوى كشورهاى عربى مستند نبود و كسى براى ما پيغام رسمى نفرستاد. آقاى هاشمى در همين زمينه ادامه مىدهند: « بعد از عمليات فتح المبين، آيت الله منتظرى نيمه شب به من تلفن كرد كه وارد خاك عراق شويد،(31) ما را سرزنش مى كرد. اعتراض ايشان آن موقع اين بود كه چرا عمليات مى كنيد و متوقف مى شويد. فكر مى كردند نيرو، اسلحه، امكانات و مهمات داريم و جنگ را ادامه نمى دهيم. بعد از عمليات مدت مأموريت نيروهاى ما تمام مى شد، مهمات ما كم مى شد، دوباره بايد كمى فرصت پيدا مى كرديم تا آماده شويم.» ( بى پرده با هاشمى رفسنجانى، چاپ اوّل، صفحات 73 و 74)
ايشان همچنين در رابطه با نظر مرحوم امام پيرامون خاتمه جنگ پس از فتح خرمشهر، تصريح مى كنند كه در جلسه شوراى عالى دفاع با امام، ايشان (امام) مى گفتند بايد جنگ را ادامه دهيم اما وارد خاك عراق نشويم. در مصاحبه آقاى هاشمى با كيهان، دلايل امام براى وارد نشدن به خاك عراق، چهار چيز عنوان م ىشود:
1- مردم عراق وقتى ببينند نيروهاى خارجى وارد خاكشان شده با تعصب دفاع مى كنند؛
2- شيوخ منطقه احساس خطر مى كنند و اگر تا الآن كمى رودربايستى داشتند، از اين پس علناً از عراق حمايت بيشترى خواهند كرد؛
3- دنيا هم بهانه اى پيدا مىكند و ما را به خاطر ورود به خاك عراق خيلى رسمى تر تحت فشار قرار مى دهد؛
4- مردم عراق آسيب مى بينند و ما نمى خواهيم آنان آسيب ببينند.
آقاى هاشمى مى گويند: « نظامى ها مى گفتند در شرايط موجود نمى ارزد كه نيروهاى خود را براى بيرون كردن دشمن از آن مناطق ( درداخل خاك ايران) متمركز كنيم... وقتى نظامى ها با منطق، حرف خودشان را زدند، امام گفتند: حرف شما درست است. البته حرف هاى امام هم مهم بود و نمى توانستيم صرف نظر كنيم. خود امام راه حل پيدا كردند و گفتند: در نقاطى وارد شويد كه مردم آسيب نبينند.» هرچند كه ا يشان تصريح مى كنند كه صورتجلسه اين نشست شوراى عالى دفاع با امام در دسترس نيست و ايشان از آقاى نظران هم خواسته اند ولى او نتوانسته است پيدا كند. ( همان، ص 74 و 75) اگر آنچه آقاى هاشمى مىگويد صحّت داشته باشد ميان ادعاى شما مبنى بر مخالفت با ادامه جنگ و ادعاى آقاى هاشمى كه گفته شما گفته ايد چرا وارد عراق نمى شويد تناقض وجود دارد؟
مستدعى است نظر خود را پيرامون مطالب آقاى هاشمى رفسنجانى و نسبت هايى كه به حضرت امام قدس سره و حضرتعالى داده اند، بيان فرماييد. ديدگاه شما درباره ادامه جنگ واقعاً چه بوده است؟
جواب: حمايت من از جبهه ها مستلزم حمايت از ادامه جنگ نبود، زيرا نظر من در ادامه جنگ نقشى نداشت. حمايت من از جبهه ها به خاطر دو عامل بود: يكى پيروى از نظر امام و احترام به نظر ايشان، چون حمايت من از جبهه ها سابقه زيادى داشت و از همان روزهاى شروع جنگ، بيت من محل مراجعه رزمندگان و اظهار نيازهاى مختلف آنان بود؛ و من نيز در حدّ توان كمكهاى مادى و معنوى به آنها مى كردم؛ از اينرو اگر يك دفعه حمايت هاى خود را از جبهه ها قطع مى كردم تلقى مخالفت با امام و جبهه گيرى مقابل ايشان مى شد، و اين معنا را مصلحت نمى دانستم. عامل دوّم نيازهاى فراوان رزمندگان بود كه از آنها مطلع مى شدم و از نظر شرعى و انسانى احساس وظيفه مى كردم. اخبارى كه هر روز از متن جبهه ها توسط خود رزمندگان و فرماندهان آنان به من مى رسيد تكان دهنده بود. در اين شرايط با قطع نظر از اين كه تداوم جنگ به مصلحت كشور است يا نه، از باب وظيفه انسانى به رفع نيازهاى مادى رزمندگان كمك مى كردم. كمك هاى من ازمقوله سلاحهاى پيشرفته و مدرن نبود كه در تداوم جنگ نقش داشته باشد، بلكه از مقوله كمك هاى مربوط به غذا و داروو پوشاك و مانند اينها بود؛ و در همين رابطه شماره حسابى افتتاح كردم كه كمك هاى مردمى زيادى به آن واريز مىشد.
از طرف ديگر به اين نكته هم بايد توجه داشت كه من جزئى از پيكره نظام بودم و نظر من در رابطه با خاتمه جنگ پس از فتح خرمشهر نظرى مشورتى بود كه به هر دليل پذيرفته نشد؛ و بنا نبود كه چون نظر من پذيرفته نشده است عَلَم مخالفت بردارم و در آن شرايط بحرانى موجب اختلاف داخلى شوم. در اين گونه موارد عقل سليم حكم مىكند كه نظرجمع در عمل پذيرفته شود، هرچند برخلاف نظر شخصى من باشد؛ و به همين دليل در مواضع رسمى و علنى با موضع رسمى امام و نظام مخالفت نمى كردم، بلكه نوعاً سعى داشتم در همان جهت اظهارنظر نمايم. و در مورد حضور بستگانم در جبهه ها نيز به طور كلى روش من در مسائل سياسى و اجتماعى بهگونه اى نبوده كه آنان را تابع محض خود بدانم، بلكه ترجيح مى دادم و مىدهم كه آنها استقلال خود را حفظ و داراى تحليل و نظر باشند؛ علاوه بر اين - چنانكه گفتم- نظر من مبنى بر پايان جنگ، صرفاً نظرى مشورتى و مربوط به مقطعى خاص يعنى پس از فتح خرمشهر بوده؛ و چون اين نظرپذيرفته نشد و بنابر اين شد كه جنگ ادامه يابد، سزاوار نبود كه جوانان مردم به حضور در جبهه ها توصيه شوند اما بستگان توصيه كنندگان در پشت جبهه يا در خارج كشور به سر برند.
و اما در مورد اظهارات آقاى هاشمى رفسنجانى، هرچند بنا ندارم به طور موردى به آنچه به من نسبت داده مى شود پاسخ دهم و برخى نظرات و مواضعم را به طور صريح در كتاب خاطرات بيان كرده ام؛ اما چون در سؤال به آنها تصريح شده است به طور اجمال متذكر مى شوم:
اولاً: آنچه ايشان از قول خودشان يا آقاى دكتر هادى به من نسبت داده اند صحت ندارد، اتفاقاً قضيه به عكس است. من - همانگونه كه در خاطرات آورده ام- پس از فتح خرمشهر به مسؤولان جنگ پيام دادم كه اگر قصد گرفتن غرامت داريد و قتش الآن است؛ ولى شنيدم كه بعضى در پشت سر من گفته بودند كه فلانى بوى دلار به مشامش خورده است. حالا اين حرف چگونه به صورت معكوس به خودِ من نسبت داده مى شود، نمىدانم! آرى، من همواره با صلح تحميلى مخالف بودم و بر خروج كامل نيروهاى متجاوز از كشور به عنوان يكى از شرايط خاتمه جنگ تأكيد مى كردم؛ اما پس از فتح خرمشهر زمينه براى تحقق اين شرط فراهم بود، بلكه با توجه به اينكه برگ برنده در دست ما بود مىتوانستيم غرامت خوبى نيز دريافت كنيم، و اگر ديپلماسى فعّال و عاقلانه اى داشتيم حتى امكان داشت زمينه براى معرفى و محاكمه متجاوز نيز فراهم آيد.
ثانياً: در مورد نظر مرحوم امام آنچه از طرف برخى از مسؤولان جنگ عنوان مى شد اين بود كه ادامه جنگ نظر امام است؛ حتى در جلساتى كه گاه سران نظام در بيت من داشتند صريحاً مىگفتند: ما با ادامه جنگ موافق نيستيم بلكه امام اصرار دارند كه بايد تا سقوط صدام جنگ ادامه پيدا كند. اما قول ديگرى هم بود كه بعد از فتح خرمشهر نظر امام ختم جنگ بوده است، كه من آن را به عنوان يك احتمال در خاطرات خود ذكر كردم. آنچه آقاى هاشمى رفسنجانى در مصاحبه خود با كيهان گفته است دقيقاً مؤيد اين احتمال است. زيرا اگر مطالب ايشان را بپذيريم مرحوم امام در ابتدا بنابر دلايل معقولى با ورود به خاك عراق مخالف بوده اند و بر ادامه جنگ فقط براى بازپس گيرى برخى ديگر از مناطق كشورمان مانند نفت شهر كه در اشغال عراقى ها بود تأكيد داشته اند؛ چون در فرض فتح همه مناطق ايران و مخالفت ايشان با ورود به خاك عراق، ديگر ادامه جنگ معقول نخواهد بود؛ و فتح اين مناطق هم - با توجه به وسعت و اهميت كم آن در مقايسه باوسعت و اهميت مقدار فتح شده در عمليات فتح المبين و بيت المقدس - در آن شرايط به آسانى مقدور بوده است؛ و لذاخود آقاى هاشمى هم در همين مصاحبه مىگويد كه در اين جلسه « نظامى ها (به امام) مىگ فتند: در شرايط موجود نمى رزد كه نيروهاى خود را براى بيرون كردن دشمن از آن مناطق متمركز كنيم.»
بر اين اساس درحقيقت مرحوم امام بر ادامه جنگ براى باز پس گيرى ساير مناطقِ در اشغال مانده ايران در مدتى كوتاه اصرار داشته اند، نه ادامه جنگ در خاك عراق براى چندين سال ديگر؛ و اصرار و پافشارى اين دسته از فرماندهان نظامى بوده است كه ايشان را از نظر اوّل خود منصرف ساخته است.
منابع :
31- خود ايشان نيز بر اين امر گواه بوده و تا قبل از رسيدن به رهبرى، در مناسبت هاى مختلف بر اين شاگردى تأكيد مى كردند. از جمله در يك مصاحبه، دو بار تصريح مى كنند كه بخشى از فلسفه را نزد آيت الله منتظرى خوانده اند. ( ر.ك: فقيه عاليقدر، ج 2 ، ص 363 و 368)
منبع: سایت رسمی مرحوم آیت الله منتظری
نظرات وارده دریادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.
0 comments:
ارسال یک نظر