کلمه- گروه سیاسی:
یکــــــــم
به دنبال نمایش اعلام نتایج انتخابات ریاست جمهوری در ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ که اعتراضات و واکنشهای گستردهای در کشور به دنبال داشت و در این راستا چندین راهپیمایی میلیونی با شعار «رأی من کجاست» برگزار گردید. این روند رهبری را بر آن داشت که در نماز جمعه ۲۹ خرداد و در قامت امام جمعه تهران ظاهر شود تا ضمن تبیین دیدگاههای خود پیرامون برگزاری شبههبرانگیز این انتخابات به صراحت و اقتدار تمام نتایج انتخابات را مورد تأیید قرار دهند. ایشان در جمعبندی کلی در مقایسه آقای احمدینژاد با آیتا… هاشمی رفسنجانی در مجموع افکار و اندیشهها و کارکردهای آقای احمدینژاد را به خود نزدیکتر دانسته و درواقع مهر تأییدی بر این جمله از سخنان خود زدند که در دیدار احمدینژاد و کابینهاش در شهریور سال ۱۳۸۷ به مناسبت هفته دولت اظهار داشته بودند:
«آنچه که در مورد سال آخر این دوره باید به شما عرض بکنم چند نکته است. یکی اینکه، در این سال آخر با روحیه سال اول کار کنند. البته احساس میکنم همینجور است؛ اما در عین حال تأکید میکنم فکر نکنید که امسال سال آخر دولت است؛ نه.»
ایشان در ادامه خطاب به دولت احمدینژاد گفت:
«مثل کسی که پنج سال دیگر بناست کار بکند یعنی تصور کنید که این یک سال به اضافه چهار سال دیگر در ید مدیریت شماست با این دید نگاه کنید و کار کنید و برنامهریزی کنید و اقدام کنید.»
چنین اظهارنظری از ابتدا از سوی محافل سیاسی نشانه روشنی از تمایل رهبری برای ادامه کار دولت محمود احمدینژاد به شمار رفت و اشاره صریح رهبری در نماز جمعه که افکار احمدینژاد را به خود نزدیکتر دانست کوچکترین شبههای را در دلبستگی رهبری به احمدینژاد باقی نگذاشت تا جایی که ایشان در یکی از سخنرانیهای خود دولت نهم را یکی از بهترین دولتهای ایران پس از انقلاب مشروطیت ارزیابی مینماید.
به هر حال، پس از فرایند به ظاهر قانونی انتخابات رئیس جمهور، مراسم تنفیذ و تحلیف احمدینژاد در زیر شدیدترین تدابیر امنیتی برگزار شد و اولین چرخههای اختلاف نیز از همین زمان ها بود که آغاز شد.
البته در آن زمان سعی میشد دامنه این اختلافات تحت عنوان داشتن دشمن مشترکی به اسم «فتنه سبز!؟» آشکار نگردد اما رفتارها و تصمیمات احمدینژاد و نحوه برخورد با دستورات رهبری به دولت از سوی احمدینژاد و دولت متبوعش که با رندی خود را از حاشیههای انتخابات شبههبرانگیز دور نگهداشت و تمام هزینهها را متوجه رهبری کرد و فضایی را در مقابل رهبری، سپاه، بسیج، نمایندگان مجلس ایجاد کردند که صدای اعتراضات مخالفینی که حتی در چارچوب اصولگرایی قرار داشتند، بیرون آورد.
درواقع دامنه این اعتراضات به کارکردهای مجموعه دولت، فضایی را به وجود آورد که حتی در حضور رهبری، دانشجویان زبان به شکوه گشودند و در اینجا بود که رهبری با یک پارادوکس بزرگ روبرو شد و آن عبارت بود از آنکه با توجه به آن تأییدات وسیع و غلوآمیز در مورد احمدینژاد، آن همه پرداخت و تحمیل هزینههای جانبی به مردم و کشور چگونه باید به کجرویهای دولت پاسخ داد. لذا در این راستا ادبیاتی از سوی رهبری تحت عنوان «اصلی فرعی کردن مسائل» شکل گرفت تا اولاً سطح اعتراضات و انتقادات در درجه اول مستقیم به رئیس جمهور منتصب اصابت نکند و ثانیاً فرصتی باشد تا در این قالب رهبری و احمدینژاد بتوانند مسائل اختلافی فیمابین را به نحوی سروسامان دهند. براساس چنین رویکردی است که تقریباً از آبانماه سال ۸۸ تا آخرین سخنرانیهای سال ۸۹ ایشان همواره با طرح مسئله اصلی و فرعی کردن مسائل احمدینژاد را از ایرادات مبرا کردند تا بتواند این اختلافات را کنترل و سطح اهمیت آن را کمتر از آنچه که در جامعه مطرح است، جلوه دهند.
برای نمونه در شهریور ماه ۱۳۸۹ در دیدار دانشجویان با رهبری، ایشان در پاسخ به انتقادات یکی از دانشجویان در خصوص عملکرد برخی همکاران رئیس دولت میگویند:
«من در این زمینه ورود و قضاوتی نمیکنم البته ممکن است اشکال و ایراد وارد باشد اما باید مسائل را اصلی-فرعی کرد و مراقب بود که مسائل درجه دوم جای مسائل اصلی و تعیینکننده را نگیرد.»
البته ایشان در ادامه نگرانی خود را از بروز اختلافات پنهان نمی کنند و تأکید دارند به مسئولان درخصوص علنی کردن اختلافات تذکر لازم داده شده است. اما مجدداً رهبری در شهریور سال ۱۳۸۹ در دیدار رئیس و نمایندگان مجلس خبرگان رهبری که قاعدتاً بایستی بر عملکرد رهبری نظارت کنند به مسئله اصلی و فرعی کردن مسائل اشاره مینمایند و درواقع به خبرگان رهبری تأکید مینمایند که باید با شناخت صحیح مسائل اصلی، موضوعات فرعی را تبدیل به مسائل اصلی نکرد. البته این به معنای طرح نشدن مسائل فرعی نیست بلکه این موضوعات نباید تبدیل به مسائل اصلی و ملاک مخالفت و موافقت شوند.
اما گویی این نگرانی و تشویش از یک سو و اقدامات و مقاومتهای احمدینژاد از سوی دیگر ذهن رهبری را در عیان شدن این اختلافات راحت نمیگذارد و مجدداً ایشان در دیدار ۱۹ دی مردم قم در سال گذشته، مردم و مسئولین را به حفظ هوشیاری و تشخیص صحیح مسائل اصلی از مسائل فرعی و جابهجا نکردن آنها فرا میخوانند و به عنصر بصیرت در شناخت صحیح مسائل اصلی از فرعی تأکید مینمایند.
اما در کنار این آرامش که رهبری درصدد آن است که به هواداران خود بدهد اما بیم آن است که شکافی عمیق و دور از انتظار در میان جامعهای که حداقل به احمدینژاد آن هم براساس تأکیدات آشکار و پنهان رهبری و دیگر نهادهای نظامی و امنیتی به وی رأی دادند بوجود نیاید، اما احمدینژاد و اسفندیارش برخلاف تذکرات ایشان دائماً عهدشکنی نموده و به مسائل اختلافبرانگیز دامن میزنند و به زعم آقایان فرع را بر اصل غلبه میدهند و حاکمیت که تمام برنامهها و اهداف خود را بر باد رفته میبیند با پوشاندن حقایق راهی را برای آرامش خیالی جستجو میکند که خطراتی به مراتب ویرانگر برای جامعه و مردم باقی میگذارد.
دوم
خداوند متعال در آیه ۲۸ سوره انعام چنین میفرمایند:
بل بدالَهُم ما کانوا یُخفونَ مِن قَبلُ وَ لَو رَدّو العادوا لما نهوا عنهُ و انّهُم لکذبون
مفسرین از ظاهر جمله «بدالهم، برای آنها آشکار شده است» چنین استفاده میکنند که آنها یک سلسله از حقایق را نه تنها از مردم بلکه از خود نیز مخفی میکردند که در عرصه قیامت بر آنها آشکار میشود و جای تعجب نیست که انسان حقیقتی را حتی از خود کتمان کند و بر وجدان و نظرات خویش سرپوش بگذارد تا به آرامش کاذبی دست یابد. فریب وجدان و مخفی کردن حقایق از خویش از مسائل قابل ملاحظهای است که در بحثهای مربوطه به فعالیت وجدان مورد دقت قرار گرفته است.
بنابراین، ملاحظه می شود که مقامات درخصوص مسائل پیش آمده چگونه دربهای حقیقت را نه تنها بر روی خود بسته اند بلکه بر آنند تا به منظور از دست ندادن طرفداران و حامیان خود با عناوین اصلی و فرعی و … به مردم آدرسهای غلط داده شود.
برای اینکه بتوانیم در این راستا زوایای دیگری را از این آدرس غلط مشخص سازیم اشارهای اجمالی به پیشینه سر کرده به اصطلاح منحرفین که تحت عناوین اینکه این فرد با اجنه تماس دارد و احمدی نژادِ خوب! را طلسم کرده است، اشاره می کنیم و در فرصت مناسب دیگری با معیارهایی که رهبری در زمانی که در قامت یک نماینده مجلس در سال ۱۳۶۰ درجلسه بررسی کفایت اولین رئیس جمهور ایران عملکرد بنی صدر را مورد ارزیابی قرار داند مواضع وعملکرد ۶ ساله احمدی نژاد را با این معیارها مورد سنجش قرار دهیم.
ســــــــوم
اسفندیار رحیم مشائی که بعد از پیوستن به سیستمهای اطلاعاتی کشور با نام مستعار محب الاولیا معروف شد از پدری مهاجر از آذربایجان شوروی سابق و مادری در یکی از روستاهای توابع رامسر در سال ۱۳۳۹دیده به جهان گشود. در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی حدود ۱۸سال سن داشت که با توجه به صوت خوش خود در مجالس قرآن و هیاتهای مذهبی سخنرانی میکرد و به قول خود در سازماندهی راهپیماییها و تظاهرات ضدحکومتی در سال ۵۷ نیز فعال بود. با پیروزی انقلاب اسلامی وی علاوه بر تحصیل در رشته مهندسی الکترونیک همزمان با بسیج و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به ویژه در بخشهای اطلاعاتی همکاری داشت و در این راستا عمده فعالیتهای اطلاعاتی خود را در مناطق کردنشین آغاز کرد. در حین این فعالیتها بود که جذب رسمی وزارت اطلاعات شد و این در حالی است که مشایی در استانداری آذربایجان غربی مسئولیت انتشار یک بولتن سیاسی و خبری را عهدار بود. دامنه همکاری با وزارت اطلاعات تا آنجا پیشرفت نمود که وی مأمور انتشار مجلهای به نام «سروه» شد. مشایی که همچنین به عنوان بازجوی وزارت، نقش فعال در توابسازی ضد انقلابهای دستگیر شده داشت. وی حسب نوع مسئولیت و فعالیتی که داشت با بعضی از معاونتهای وزرات اطلاعات از جمله معاونتهای اقشار و بررسیها نیز مرتبط بود و با حجتالسلام حجازی از اعضای پرنفوذ دفتر رهبری که در آن مقطع در این معاونتها مسئولیت داشت ارتباط گرم و صمیمی داشت.
از سوی دیگر در این فاصله احمدی نژاد در فرمانداری خوی حضور داشت که حسین اللهکرم همین مسئله را زمینه آشنایی وی با مشائی میداند و میگوید این آشنایی و همکاری سبب گشت تا بعدها احمدینژاد به سبب شناختی که از سبک کار و فعالیتهای فرهنگی که در کردستان داشت او را به سازمان فرهنگی-هنری شهرداری تهران فراخواند البته مشایی در پیشینه خود تا قبل از شروع همکاری با احمدی نژاد در سطوح ذیل نیز فعالیت داشته است:
• همکاری با سیستمهای اطلاعاتی در رابطه با کردها
• مدیر شبکههای رادیویی پیام وتهران
• مدیرکل اجتماعی وزارت کشور در دوران علی محمد بشارتی
بنابرین ملاحظه میفرمایید اسفندیار رحیم مشائی در طول فعالیتهای سیاسی اجتماعی و مدیریتی خود تا قبل از پیوستن به احمدینژاد در شهرداری تهران در پایینترین سطوح مدیریتی در کشور فعالیت داشته و از وی هیچگونه گفتار و نوشتاری که حکایت از یک جایگاه علمی و تئوریپردازی در نحوه اداره کشور و رویکردهای سیاسی باشد وجود ندارد و حداکثر فعالیتهای سیاسی و اجتماعی وی را میتوان در قالب یک باند و یا یک حلقه کوچک سیاسی ارزیابی کرد.
یک نگاه ساده به سراپای این پدیده نشان می دهد که هیچگونه سنخیتی میان آنچه که به فردی به این حد واندازه نسبت می دهند با واقعیت هایی که از هر نظر در کل زندگی او مشاهده می شود وجود ندارد. به طور مشخص این سوال مطرح می شود که بار کردن این همه فعالیت و اهمیت وگستردگی جایگاه برای چنین فردی چه هدفی را دنبال می کند؟
چهــــــــارم
در پاسخ به سوال پیش گفته می توان به راحتی حدس زد که اصل ماجرا ساختن سناریویی برای استمرار اقتدارگرایی و استبداد است. برخلاف قاعده وسنت اسلامی که در قرآن مکرر مطرح شده که هم به پیامبر اکرم(ص) فرمان داده شده که آشکارا به مردم بگو من هم بشری مثل شما هستم با این تفاوت که به من وحی می شود وبه شما نمی شود یا آنجا که در قرآن خطاب به پیامبر گفته می شود که تو هم مانند سایر انسان ها دار فانی را وداع خواهی گفت.
در ایران مدتی است که تلاش می شود با میدان داری افراد دین فروش یک انسان را با خدا همطراز کنند براساس مطالبی که درآغاز این تحلیل آمد به حکم محدودیت های بشری بویژه در سال های اخیر بواسطه اشتباهات مکرر، سناریوی مشابه سازی افراد و نهاد ها با خداوند یا حداقل معصومان ترک برداشته است و تمام این کار ها تلاشی برای رفو کردن این مسئله است.
به حکم رفتارهای اموی در اینجا هم به جای پذیرفتن واقعیت ها و فهیم دانستن مردم، راهبرد فرار به جلو در دستور جلسات مشترک اقتدارگرایان قرار گرفته از این رو پای اصلاح طلبان را دراین قضیه باز می کنند و با مطرح کردن برچسب های ناچسب می خواهند از خطاهای فاحش خود که با ظلم و جنایت و تجاوز و دزدی رای مردم همراه بوده فرار کرده و مقصری در بیرون از دایره بت پرستان پیدا کنند.
این چنین اقدامات فقط یک خاصیت دارد وآن هم طولانی تر کردن فرایند بازگشت به مردم است وقتی که به سهولت دروغ گفته می شود، غارت بیت المال صورت می گیرد و در حق مردم جفا و خیانت روا داشته می شود پس معلوم می شود از رابطه خود با خداوند و اصلاح آن مایوس هستند و گمان می کنند که با این طرفندها می توانندبا تظاهر به بت پرستی زمان بخرند و باظلم حقوق مردم را پایمال کنند.
اگربه فرض محال درمیان اصلاح طلبان از سر ترحم و به چشم قربانی به امثال مشائی نگاه می شود این معنایش همدلی و همراهی با او و امثال وی نیست این ادعا یعنی هم راستایی اصلاح طلبان ومشائی حتی یک نمونه و گواه ومثال در عالم واقع برایش وجود ندارد اما دروغ گویان مدت هاست برای ادعاهای خودهیچ نیازی به خرد، اندیشه و شاهد مثال و سند ندارند اما در پاسخ به ان ها باید گفت که طشت رسوایی شما از بام ها فرود افتاده و با نسبت دادن بخش هایی از بت پرستان به اصلاح طلبان نه آبرویی برای شما پدید می آورد ونه چیزی از حیثیت اصلاح طلبان نزد مردم می کاهد.
پنجـــــم
رهبری در مرقد امام از جمله رموز بزرگی امام خمینی را اعتراف به اشتباهات ذکر کردند لذا بایستی مجموعه حاکمیت دست از لج بازی با مردم بردارند و نبایستی به جای اعتراف به اشتباهات و همدستی با هم، چون گذشته به اقدامات منحرفانه و ظالمانه سال های اخیر، همچنان فرافکنی را پیشه خود سازند و با دادن آدرس های غلط، مردم هوشیار را از خطاهای استراتژیک غافل سازند.
یکــــــــم
به دنبال نمایش اعلام نتایج انتخابات ریاست جمهوری در ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ که اعتراضات و واکنشهای گستردهای در کشور به دنبال داشت و در این راستا چندین راهپیمایی میلیونی با شعار «رأی من کجاست» برگزار گردید. این روند رهبری را بر آن داشت که در نماز جمعه ۲۹ خرداد و در قامت امام جمعه تهران ظاهر شود تا ضمن تبیین دیدگاههای خود پیرامون برگزاری شبههبرانگیز این انتخابات به صراحت و اقتدار تمام نتایج انتخابات را مورد تأیید قرار دهند. ایشان در جمعبندی کلی در مقایسه آقای احمدینژاد با آیتا… هاشمی رفسنجانی در مجموع افکار و اندیشهها و کارکردهای آقای احمدینژاد را به خود نزدیکتر دانسته و درواقع مهر تأییدی بر این جمله از سخنان خود زدند که در دیدار احمدینژاد و کابینهاش در شهریور سال ۱۳۸۷ به مناسبت هفته دولت اظهار داشته بودند:
«آنچه که در مورد سال آخر این دوره باید به شما عرض بکنم چند نکته است. یکی اینکه، در این سال آخر با روحیه سال اول کار کنند. البته احساس میکنم همینجور است؛ اما در عین حال تأکید میکنم فکر نکنید که امسال سال آخر دولت است؛ نه.»
ایشان در ادامه خطاب به دولت احمدینژاد گفت:
«مثل کسی که پنج سال دیگر بناست کار بکند یعنی تصور کنید که این یک سال به اضافه چهار سال دیگر در ید مدیریت شماست با این دید نگاه کنید و کار کنید و برنامهریزی کنید و اقدام کنید.»
چنین اظهارنظری از ابتدا از سوی محافل سیاسی نشانه روشنی از تمایل رهبری برای ادامه کار دولت محمود احمدینژاد به شمار رفت و اشاره صریح رهبری در نماز جمعه که افکار احمدینژاد را به خود نزدیکتر دانست کوچکترین شبههای را در دلبستگی رهبری به احمدینژاد باقی نگذاشت تا جایی که ایشان در یکی از سخنرانیهای خود دولت نهم را یکی از بهترین دولتهای ایران پس از انقلاب مشروطیت ارزیابی مینماید.
به هر حال، پس از فرایند به ظاهر قانونی انتخابات رئیس جمهور، مراسم تنفیذ و تحلیف احمدینژاد در زیر شدیدترین تدابیر امنیتی برگزار شد و اولین چرخههای اختلاف نیز از همین زمان ها بود که آغاز شد.
البته در آن زمان سعی میشد دامنه این اختلافات تحت عنوان داشتن دشمن مشترکی به اسم «فتنه سبز!؟» آشکار نگردد اما رفتارها و تصمیمات احمدینژاد و نحوه برخورد با دستورات رهبری به دولت از سوی احمدینژاد و دولت متبوعش که با رندی خود را از حاشیههای انتخابات شبههبرانگیز دور نگهداشت و تمام هزینهها را متوجه رهبری کرد و فضایی را در مقابل رهبری، سپاه، بسیج، نمایندگان مجلس ایجاد کردند که صدای اعتراضات مخالفینی که حتی در چارچوب اصولگرایی قرار داشتند، بیرون آورد.
درواقع دامنه این اعتراضات به کارکردهای مجموعه دولت، فضایی را به وجود آورد که حتی در حضور رهبری، دانشجویان زبان به شکوه گشودند و در اینجا بود که رهبری با یک پارادوکس بزرگ روبرو شد و آن عبارت بود از آنکه با توجه به آن تأییدات وسیع و غلوآمیز در مورد احمدینژاد، آن همه پرداخت و تحمیل هزینههای جانبی به مردم و کشور چگونه باید به کجرویهای دولت پاسخ داد. لذا در این راستا ادبیاتی از سوی رهبری تحت عنوان «اصلی فرعی کردن مسائل» شکل گرفت تا اولاً سطح اعتراضات و انتقادات در درجه اول مستقیم به رئیس جمهور منتصب اصابت نکند و ثانیاً فرصتی باشد تا در این قالب رهبری و احمدینژاد بتوانند مسائل اختلافی فیمابین را به نحوی سروسامان دهند. براساس چنین رویکردی است که تقریباً از آبانماه سال ۸۸ تا آخرین سخنرانیهای سال ۸۹ ایشان همواره با طرح مسئله اصلی و فرعی کردن مسائل احمدینژاد را از ایرادات مبرا کردند تا بتواند این اختلافات را کنترل و سطح اهمیت آن را کمتر از آنچه که در جامعه مطرح است، جلوه دهند.
برای نمونه در شهریور ماه ۱۳۸۹ در دیدار دانشجویان با رهبری، ایشان در پاسخ به انتقادات یکی از دانشجویان در خصوص عملکرد برخی همکاران رئیس دولت میگویند:
«من در این زمینه ورود و قضاوتی نمیکنم البته ممکن است اشکال و ایراد وارد باشد اما باید مسائل را اصلی-فرعی کرد و مراقب بود که مسائل درجه دوم جای مسائل اصلی و تعیینکننده را نگیرد.»
البته ایشان در ادامه نگرانی خود را از بروز اختلافات پنهان نمی کنند و تأکید دارند به مسئولان درخصوص علنی کردن اختلافات تذکر لازم داده شده است. اما مجدداً رهبری در شهریور سال ۱۳۸۹ در دیدار رئیس و نمایندگان مجلس خبرگان رهبری که قاعدتاً بایستی بر عملکرد رهبری نظارت کنند به مسئله اصلی و فرعی کردن مسائل اشاره مینمایند و درواقع به خبرگان رهبری تأکید مینمایند که باید با شناخت صحیح مسائل اصلی، موضوعات فرعی را تبدیل به مسائل اصلی نکرد. البته این به معنای طرح نشدن مسائل فرعی نیست بلکه این موضوعات نباید تبدیل به مسائل اصلی و ملاک مخالفت و موافقت شوند.
اما گویی این نگرانی و تشویش از یک سو و اقدامات و مقاومتهای احمدینژاد از سوی دیگر ذهن رهبری را در عیان شدن این اختلافات راحت نمیگذارد و مجدداً ایشان در دیدار ۱۹ دی مردم قم در سال گذشته، مردم و مسئولین را به حفظ هوشیاری و تشخیص صحیح مسائل اصلی از مسائل فرعی و جابهجا نکردن آنها فرا میخوانند و به عنصر بصیرت در شناخت صحیح مسائل اصلی از فرعی تأکید مینمایند.
اما در کنار این آرامش که رهبری درصدد آن است که به هواداران خود بدهد اما بیم آن است که شکافی عمیق و دور از انتظار در میان جامعهای که حداقل به احمدینژاد آن هم براساس تأکیدات آشکار و پنهان رهبری و دیگر نهادهای نظامی و امنیتی به وی رأی دادند بوجود نیاید، اما احمدینژاد و اسفندیارش برخلاف تذکرات ایشان دائماً عهدشکنی نموده و به مسائل اختلافبرانگیز دامن میزنند و به زعم آقایان فرع را بر اصل غلبه میدهند و حاکمیت که تمام برنامهها و اهداف خود را بر باد رفته میبیند با پوشاندن حقایق راهی را برای آرامش خیالی جستجو میکند که خطراتی به مراتب ویرانگر برای جامعه و مردم باقی میگذارد.
دوم
خداوند متعال در آیه ۲۸ سوره انعام چنین میفرمایند:
بل بدالَهُم ما کانوا یُخفونَ مِن قَبلُ وَ لَو رَدّو العادوا لما نهوا عنهُ و انّهُم لکذبون
مفسرین از ظاهر جمله «بدالهم، برای آنها آشکار شده است» چنین استفاده میکنند که آنها یک سلسله از حقایق را نه تنها از مردم بلکه از خود نیز مخفی میکردند که در عرصه قیامت بر آنها آشکار میشود و جای تعجب نیست که انسان حقیقتی را حتی از خود کتمان کند و بر وجدان و نظرات خویش سرپوش بگذارد تا به آرامش کاذبی دست یابد. فریب وجدان و مخفی کردن حقایق از خویش از مسائل قابل ملاحظهای است که در بحثهای مربوطه به فعالیت وجدان مورد دقت قرار گرفته است.
بنابراین، ملاحظه می شود که مقامات درخصوص مسائل پیش آمده چگونه دربهای حقیقت را نه تنها بر روی خود بسته اند بلکه بر آنند تا به منظور از دست ندادن طرفداران و حامیان خود با عناوین اصلی و فرعی و … به مردم آدرسهای غلط داده شود.
برای اینکه بتوانیم در این راستا زوایای دیگری را از این آدرس غلط مشخص سازیم اشارهای اجمالی به پیشینه سر کرده به اصطلاح منحرفین که تحت عناوین اینکه این فرد با اجنه تماس دارد و احمدی نژادِ خوب! را طلسم کرده است، اشاره می کنیم و در فرصت مناسب دیگری با معیارهایی که رهبری در زمانی که در قامت یک نماینده مجلس در سال ۱۳۶۰ درجلسه بررسی کفایت اولین رئیس جمهور ایران عملکرد بنی صدر را مورد ارزیابی قرار داند مواضع وعملکرد ۶ ساله احمدی نژاد را با این معیارها مورد سنجش قرار دهیم.
ســــــــوم
اسفندیار رحیم مشائی که بعد از پیوستن به سیستمهای اطلاعاتی کشور با نام مستعار محب الاولیا معروف شد از پدری مهاجر از آذربایجان شوروی سابق و مادری در یکی از روستاهای توابع رامسر در سال ۱۳۳۹دیده به جهان گشود. در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی حدود ۱۸سال سن داشت که با توجه به صوت خوش خود در مجالس قرآن و هیاتهای مذهبی سخنرانی میکرد و به قول خود در سازماندهی راهپیماییها و تظاهرات ضدحکومتی در سال ۵۷ نیز فعال بود. با پیروزی انقلاب اسلامی وی علاوه بر تحصیل در رشته مهندسی الکترونیک همزمان با بسیج و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به ویژه در بخشهای اطلاعاتی همکاری داشت و در این راستا عمده فعالیتهای اطلاعاتی خود را در مناطق کردنشین آغاز کرد. در حین این فعالیتها بود که جذب رسمی وزارت اطلاعات شد و این در حالی است که مشایی در استانداری آذربایجان غربی مسئولیت انتشار یک بولتن سیاسی و خبری را عهدار بود. دامنه همکاری با وزارت اطلاعات تا آنجا پیشرفت نمود که وی مأمور انتشار مجلهای به نام «سروه» شد. مشایی که همچنین به عنوان بازجوی وزارت، نقش فعال در توابسازی ضد انقلابهای دستگیر شده داشت. وی حسب نوع مسئولیت و فعالیتی که داشت با بعضی از معاونتهای وزرات اطلاعات از جمله معاونتهای اقشار و بررسیها نیز مرتبط بود و با حجتالسلام حجازی از اعضای پرنفوذ دفتر رهبری که در آن مقطع در این معاونتها مسئولیت داشت ارتباط گرم و صمیمی داشت.
از سوی دیگر در این فاصله احمدی نژاد در فرمانداری خوی حضور داشت که حسین اللهکرم همین مسئله را زمینه آشنایی وی با مشائی میداند و میگوید این آشنایی و همکاری سبب گشت تا بعدها احمدینژاد به سبب شناختی که از سبک کار و فعالیتهای فرهنگی که در کردستان داشت او را به سازمان فرهنگی-هنری شهرداری تهران فراخواند البته مشایی در پیشینه خود تا قبل از شروع همکاری با احمدی نژاد در سطوح ذیل نیز فعالیت داشته است:
• همکاری با سیستمهای اطلاعاتی در رابطه با کردها
• مدیر شبکههای رادیویی پیام وتهران
• مدیرکل اجتماعی وزارت کشور در دوران علی محمد بشارتی
بنابرین ملاحظه میفرمایید اسفندیار رحیم مشائی در طول فعالیتهای سیاسی اجتماعی و مدیریتی خود تا قبل از پیوستن به احمدینژاد در شهرداری تهران در پایینترین سطوح مدیریتی در کشور فعالیت داشته و از وی هیچگونه گفتار و نوشتاری که حکایت از یک جایگاه علمی و تئوریپردازی در نحوه اداره کشور و رویکردهای سیاسی باشد وجود ندارد و حداکثر فعالیتهای سیاسی و اجتماعی وی را میتوان در قالب یک باند و یا یک حلقه کوچک سیاسی ارزیابی کرد.
یک نگاه ساده به سراپای این پدیده نشان می دهد که هیچگونه سنخیتی میان آنچه که به فردی به این حد واندازه نسبت می دهند با واقعیت هایی که از هر نظر در کل زندگی او مشاهده می شود وجود ندارد. به طور مشخص این سوال مطرح می شود که بار کردن این همه فعالیت و اهمیت وگستردگی جایگاه برای چنین فردی چه هدفی را دنبال می کند؟
چهــــــــارم
در پاسخ به سوال پیش گفته می توان به راحتی حدس زد که اصل ماجرا ساختن سناریویی برای استمرار اقتدارگرایی و استبداد است. برخلاف قاعده وسنت اسلامی که در قرآن مکرر مطرح شده که هم به پیامبر اکرم(ص) فرمان داده شده که آشکارا به مردم بگو من هم بشری مثل شما هستم با این تفاوت که به من وحی می شود وبه شما نمی شود یا آنجا که در قرآن خطاب به پیامبر گفته می شود که تو هم مانند سایر انسان ها دار فانی را وداع خواهی گفت.
در ایران مدتی است که تلاش می شود با میدان داری افراد دین فروش یک انسان را با خدا همطراز کنند براساس مطالبی که درآغاز این تحلیل آمد به حکم محدودیت های بشری بویژه در سال های اخیر بواسطه اشتباهات مکرر، سناریوی مشابه سازی افراد و نهاد ها با خداوند یا حداقل معصومان ترک برداشته است و تمام این کار ها تلاشی برای رفو کردن این مسئله است.
به حکم رفتارهای اموی در اینجا هم به جای پذیرفتن واقعیت ها و فهیم دانستن مردم، راهبرد فرار به جلو در دستور جلسات مشترک اقتدارگرایان قرار گرفته از این رو پای اصلاح طلبان را دراین قضیه باز می کنند و با مطرح کردن برچسب های ناچسب می خواهند از خطاهای فاحش خود که با ظلم و جنایت و تجاوز و دزدی رای مردم همراه بوده فرار کرده و مقصری در بیرون از دایره بت پرستان پیدا کنند.
این چنین اقدامات فقط یک خاصیت دارد وآن هم طولانی تر کردن فرایند بازگشت به مردم است وقتی که به سهولت دروغ گفته می شود، غارت بیت المال صورت می گیرد و در حق مردم جفا و خیانت روا داشته می شود پس معلوم می شود از رابطه خود با خداوند و اصلاح آن مایوس هستند و گمان می کنند که با این طرفندها می توانندبا تظاهر به بت پرستی زمان بخرند و باظلم حقوق مردم را پایمال کنند.
اگربه فرض محال درمیان اصلاح طلبان از سر ترحم و به چشم قربانی به امثال مشائی نگاه می شود این معنایش همدلی و همراهی با او و امثال وی نیست این ادعا یعنی هم راستایی اصلاح طلبان ومشائی حتی یک نمونه و گواه ومثال در عالم واقع برایش وجود ندارد اما دروغ گویان مدت هاست برای ادعاهای خودهیچ نیازی به خرد، اندیشه و شاهد مثال و سند ندارند اما در پاسخ به ان ها باید گفت که طشت رسوایی شما از بام ها فرود افتاده و با نسبت دادن بخش هایی از بت پرستان به اصلاح طلبان نه آبرویی برای شما پدید می آورد ونه چیزی از حیثیت اصلاح طلبان نزد مردم می کاهد.
پنجـــــم
رهبری در مرقد امام از جمله رموز بزرگی امام خمینی را اعتراف به اشتباهات ذکر کردند لذا بایستی مجموعه حاکمیت دست از لج بازی با مردم بردارند و نبایستی به جای اعتراف به اشتباهات و همدستی با هم، چون گذشته به اقدامات منحرفانه و ظالمانه سال های اخیر، همچنان فرافکنی را پیشه خود سازند و با دادن آدرس های غلط، مردم هوشیار را از خطاهای استراتژیک غافل سازند.
0 comments:
ارسال یک نظر