تقدیم به اقلیتِ حاکم و اکثریتِ خاموشِ سپاه پاسداران به مناسبت سال نو:
شعری ازخواجه مجد الدین همگر شاعر معاصر سعدی بدین مضمون در دست است:
کمر می بندی ای یار" سپاهی " مگر اندر" بسیج" برگ راهی؟
نمی ترسی که راهت را بگیرم به "دود ناله "های صبحگاهی ؟
نترسی کآتش نومیدی من برآرد دودت از "مالی و جاهی"؟
ندانم تا کجا در تو رسم باز؟ به این" بی زوری و بی دستگاهی"
حقا که شاعر اگر همزمان ما بود و رسما عضو جنبش سبز می بود نیز خطاب به برادران" با زور و با دستگاه" انتظامی بسیجی و سپاهی ! همینطور می سرود لذا در ادامه ی رسالت شاعری آن مرحوم و با اجازه اش " بابا ساعد" چنین ابیاتش را کامل می کند :
از این" فتنه" چگونه سر برآری؟ تو که در کار خود در اشتباهی
"ولایت "با شرافت دارد ارزش وگرنه آن نمی ارزد به کاهی
ز"محمود "و زمکر او بپرهیز! که چون خوش بنگری در قعر چاهی
چه ارزد "کارخانه" و ارز دنیا ؟ اسیر مال گردی سال و ماهی
چه ارزش دارد این" سرکوب" همنوع ؟ چو رأس حاکمیت گشته شاهی
اگردر "جبهه "بودی رو سپیدی ولی در وضع فعلی رو سیاهی
نگر! "سبزینه" رود این چمنزار که خوش" سیلی "شود خواهی نخواهی
بیا ! با ما به "دریاها" بپیوند ز "خرچنگی" برون آ ! شو! چو ماهی
شنو! تو پند "ساعد" را به تحقیق که فارغ گردی ازچندین تباهی:
مبدل کن! هفت سینت را به یکبار ز "سرکوب "و "سراب" این" سیاهی"
بشوی! این خوی گرگی و "سگی" را وزین "سیلی" و "سرقت "وین مناهی
به سین هفتمت خواهی نگه دار! ولی می باش ! ملت را "سپاهی "
"سلامت سرخوشی سرزندگی" را مبادا! از "سعادت" خود بکاهی
چو" سرو "آزاد باش! و هم "سرافراز" بر ِ ملت بزی !چندان که خواهی
امید است این که اندر سال" خرگوش" به دفع گرگ ها گردی مباهی
دوباره لشگر آزادگی باش ! بمان ! در سایه ی "امن الهی"
0 comments:
ارسال یک نظر