بازهم نوروز، بازهم اوین

عرفان هبوطی

به پاس مقاومت جانانه‌ی تقی رحمانی و هدی صابر که مجدداً سال جدید دیگری را در زندان آغاز خواهند نمود.
 
دکتر شریعتی در مقدمه‌ی یکی از درس‌های اسلام‌شناسی‌اش در حسینیه‌ی ارشادٰ، در روزهایی نزدیک به نوروز 1351 و با حال و هوایی که معمولا ما ایرانی‌ها در چنین روزهایی داریم، به مخاطبینش می‌گفت که نوروز در راه است و نسیم بهاری همه‌ی ذهنیات ما را خواهد برد و کمتر حال و حوصله‌ی شنیدن و گوش‌دادن به این بحث‌ها هست و همه بدنبال مقدمات عید و لباس و پرو و غیره هستیم.

راستش حکایت این روزهای ماست که تمام همّ و غم خود را معطوف به فرا رسیدن سال جدید کرده‌ایم و چنان غرق خرید شب عید و خانه‌تکانی و چشم و هم‌چشمی و...شده‌ایم که بکل از یاد برده‌ایم که عزیزترین و لایق ترین فرزندان این ملت، پشت دیوارهای سرد و بی‌روح اوین و دیگر بازداشتگاه ها با زندگی و جوانی و دریغ‌ها و آرزوهایشان در حال مقاومتی دلیرانه‌اند.

دکتر شریعتی در ادامه‌ی این سخنرانی می‌افزاید که از ابتدا راه خود را با ناامیدی شروع کرده و اصل را بر تنها ماندن گذاشته و اینکه نه فقط دشمنان که حتا همفکران هم در سخت‌ترین شرایط ما را تنها خواهند گذارد و نیز اینکه کسانی که باید اخلاقاً و دیناً حامی این طرز فکر باشند یا در سخت‌ترین لحظات خود را کنار می‌کشند و یا شاید مستقیم و غیرمستقیم همداستانی کنند و کسانی که در حالت عادی تاییدکننده بودند و هم‌صف و همراه، وقتی مسئله مهم‌تر خواهد شد همراهی نمی‌کنند و دیگر نابود و خفه خواهیم شد و تنها خواهیم ماند. شریعتی می‌گوید هیچ‌وقت به هیچ امیدی فریفته نشدم و به موفقیت‌های شخصی دلخوش نگشتم و بر این اساس که در ظلمت و سکوت و تنهایی و علم به اینکه در نهایت ظلمت و خفقان است کار کردم، چون در غیر اینصورت تسلیم شده بودم. 
اما وی ادامه می‌دهد که ناامیدی را که مذهبش شده بوده، در این هفته و برای اولین بار در بین دانشجویان مستمعش خدشه‌دار شده دیده.
اما دکتر به همین استقبالها هم راضی نیست، چون معتقد است که اگر نباشد دیگر کلاسی تشکیل نخواهد شد و تمام این سخنرانی‌ها تبدیل به خاطره‌ای می‌شود که تنها خودخواهی انسان را ارضا می‌کند و نه تفکر را .

معلم شهید مقدمه‌ی طولانیش را به این شکل خاتمه می‌دهد که: «همیشه اعتقاد داشتم که اگر ده نفر باشند، بر اساس یک تعهد و هدف و ایمان و بدانند چه می‌خواهند و چه می‌کنند و بر پایه‌ی اعتقاد و استقلال فکری خودشان حرکت کنند می‌توانم به این طرز فکر و این مکتب و ایمان و فرهنگ و تاریخ معتقد و مطمئن و امیدوار باشم، اما اگر به این شکل در نیاید، انبوهی جمعیت، هیچ انعکاسی در روح من نخواهد داشت.»
این درس شریعتی که درس آخرین روزهای آن سال است و وی آنرا آخرین درس زندگی خود می‌داند که همانا ضرورت وجود همفکرانی همراه و همدرد است.

به همین دلیل، دکتر شریعتی که در جستجوی مخاطبانی دردآشنا و ادامه‌دهنده بود می‌گوید که: «اینست که اگر این درس که درس آخر امسال من است، آخرین درس زندگیم هم باشد، امیدوار خواهم بود، اگر بمانم، و امیدوار خواهم مرد، اگر بمیرم.»

اما شریعتی بزرگ از میان ما رفت و ندید روزی را که شاگردانی دلیر، چون تقی رحمانی و هدی صابر تربیت کرده که یکی به‌گناه نابخشودنی آزادی‌خواهی و دیگری به جرم شنیع برابری‌خواهی در سیاهچالهای تاریک و دالانهای مخوف اوین به نسل‌های ما جوانان امروز، درس آزادی و برابری می‌دهند.

تقی رحمانی که اکنون بیش از یکماه از آخرین بازداشت خود را پشت سر می‌گذارد، بیش از 15 سال از عمر کوتاه خود را در زندان‌های جمهوری اسلامی سپری کرده است.
وی که در جریان حوادث ماقبل 25 بهمن 89 به دلایلی نامعلوم طی حمله‌ای شبانه، توسط متجاوزان لباس شخصی در خانه‌ی خود دستگیر شد، اکنون هیچ خبری از او در دست نیست. همسر فداکار و مبارز وی که نایب‌رئیس کانون مدافعان حقوق بشر در ایران است، (نرگس محمدی، که تابستان امسال در زندانهای رژیم به ظاهر جویای اسلام، نیمه فلج شد!) نیز هم اینک به اتهام اجتماع و تبانی علیه نظام! پرونده‌اش مفتوح و در حال رسیدگی است. با طفلانی کوچک و مریض و مادری پیر و زندگانیی سراسر حادثه، اما همواره دلسوز مردم، بدون اینکه حتا لحظه‌ای از راه استادش مسیر کج کند.

خودش می‌گفت ما باید همگی در هر شغل و منصبی که هستیم، یک شریعتی باشیم. می‌گفت که همیشه شبها و روزهای سخت زندان را با یاد شریعتی می‌گذراند. نوشتن از او که به گردن این مردم حق دارد، (اما کسی به درستی نمیشناسدش، چون اهل پست و هیاهو نبوده) واقعا دشوار است. اما تقی هیچگاه خود را طلبکار از مردم نمیدانست و همواره با مردم برخوردی متواضع و فروتنانه داشت. اهداف و فعالیتهایش در حوصله‌ی این مقاله نمی‌گنجد. مقالات و آثار مکتوبش و تز دفاع از ایجاد نهادهای مدنی وی همواره برای جریانهای دموکراسی‌خواه و آزادی‌طلب، اسلوب و شیوه‌ای راهگشا بوده است. تقی برخلاف هگل، که آزادی را در خانه‌ی خود بودن می‌داند، معتقد است که آزادی همیشه پشت درخانه‌ی ماست. اما افسوس که این روزها آزادگان را در سلولهایی سرد به بند کشیده‌اند و ما در تدارک جشن و شادمانی هستیم. آری! آزادی پشت در خانه‌ی ماست. ما که خود را در خانه‌هامان اسیر کرده‌ایم. ما احساس آزادی می‌کنیم، ولیکن آزادی آنجا نفس می‌کشد که آزادگانی شریف چون رحمانی می‌زیند.اما نیک می‌دانم که او دوباره با برخوردها و طینت رحمانیش بازجوها و بندها را بار دیگر به بند خود در آورده است.

اما هدی صابر، عزیز دیگری است که اکنون 8 ماه از آخرین دستگیری‌اش(برای چهارمین بار) می‌گذرد و گویا در بین اخبار مربوط به زندانیان سیاسی نام او را بکلی از قلم انداخته‌اند. هرچند که وی این بار ظاهرا به اتهام کارآفرینی برای مردم مناطق محروم زاهدان در حال حساب پس دادن است، ولی او نیز سوابق و فعالیتهای فکری متعددی از جمله کلاسهای حسینیه‌ی ارشاد داشته ولی با وجودی که حبسش را کامل کشیده بود (از آخرین حکمی که چند سال پیش، برای وی 5 سال و نیم بریده بودند، سه سال و نیمش را گذرانده، که یکسال و نیم آنرا در انفرادی بوده و نیز اگر قرار باشد حکمی اجرا شود، باید این حکم را به وکیل ایشان یا خانواده ارائه می‌دادند که هیچکدام را انجام نداده‌اند، با این وجود هدی صابر از مرداد 89 تا امروز بدون کمترین اطلاعاتی از حتا وضع سلامتیش، همچنان در حبس است.) او از این لحاظ بدهکاری به اوین‌نشینان نداشت، اما گویا خواسته‌اند به او (ایشان به همراه خواهرش، فیروزه صابر، که مادر کارآفرینی در ایران است در مناطق محروم و فقیرنشین زاهدان در حال فعالیت بود.) و دیگرانی که در مقام عمل و به دور از شعارهای پوپولیستی به دستگیری مستضعفان و آگاهی‌بخشی مغضوبین زمین پرداخته‌اند، بفهمانند که یاری ستمدیدگان، اگر بدون دست دادن با ستمگر باشد، خود جرمی نابخشودنی است.

ظاهرا حال و هوای عید نوروز، تمام هوش و حواس‌ها را ربوده و دیگر کمتر کسی این بزرگان اسیر، در سلول‌های کوچک را به یاد می‌آورد. اما معلم شریعتی در مورد نوروز، نوشته بود که: «تاریخ از مردی در سیستان خبر می‌دهد که در آن هنگام که عرب سراسر این سرزمین را در زیر شمشیر خلیفۀ جاهلی آرام کرده بود، از قتل‌عام شهرها و ویرانی خانه‌ها و آوارگی سپاهیان می‌گفت و مردم را می‌گریاند و سپس، چنگ خویش را برمی‌گرفت و می‌گفت: "اباتیمار، اندکی شادی باید"! نوروز در این سال‌ها و در همۀ سال‌های همانندش، شادی‌یی اینچنین بوده است، عیاشی و "بی‌خودی" نبوده است،‌ اعلام ماندن و ادامه داشتن و بودن این ملت بوده و نشانۀ پیوند با گذشته‌ای که زمان و حوادث ویران‌کنندۀ زمان همواره در گسستن آن می‌کوشیده‌ است.» ٰ ٰ اما گویا ما همگی به فکر تکاندن خانه‌مان هستیم و دیگر کسی به فکر زدودن گرد و غبار از سر و روی خون‌آلود پس از شکنجه و تازیانه خوردن این شاگردان وفاداری که به ما درس صبر و استقامت می‌دهند نیست. همگی به‌دنبال دید و بازدید و سفر و گردش و تفریح و...هستند و کسی به یاد همسران و خانواده‌ها و فرزندان این عزیزان در بند دژخیم نیست. ملت ما خودخواهانه در لحظه‌ی تحویل سال از مقلب القلوب والابصار و از محول الحول والاحوال، تنها تحول حال خود را به احسن حال، خواستارند.
 
غافل از آنکه در زیر نعلین‌های استبداد هیچ حالی مجال دگرگونی نمی‌یابد. 
پس همه با هم در لحظه‌ی تحویل سال، دعای اللهم فک کل اسیر... اللهم اصلح کل فاسد من امور المسلمین را بخوانیم.

با احترام به تمامی شهدای جنبش که سبزی رسیدن بهاران را نویدمان دادند و به امید فرارسیدن نوروز آزادی تمامی زندانیان سیاسی در بند و سر زدن طلوع بهار استقرار ولایت جمهور مردم.
منابع: درس های اسلام شناسی و هبوط در کویر

0 comments:

ارسال یک نظر