این مدعا که رژیم جمهوری اسلامی "نظام سلطانی فقیه سالار" است، نیازمند تبیین است.چرا فقیه سالاری؟ چرا سلطانی؟ یکم- شواهد فقیه سالاری موارد زیر حداقل ادله ی تأیید مدعای فقیه سالاری است. 1-1- مطابق اصل پنجم قانون اساسی "در جمهوری اسلامی ايران ولايت امر و امامت امت برعهده فقيه" است. اگر چه همین یک اصل برای تأیید مدعای فقیه سالاری کفایت دارد، اما با شواهد بیشتری می توان این مدعا را تحکیم کرد. 2-1- مطابق اصل 107 قانون اساسی، انتخاب رهبر بر عهده ی مجلس خبرگان رهبری است. اصل 108 قانون اساسی به گونه ای است که در عمل مجلس خبرگان فقط و فقط از فقیهان/مجتهدان تشکیل می گردد. 3-1- مطابق اصل چهارم قانون اساسی "كليه ی قوانين و مقررات مدنی، جزائی، مالی، اقتصادی، اداری، فرهنگی، نظامی، سياسی و غير اينها بايد بر اساس موازين اسلامی باشد. اين اصل بر اطلاق يا عموم همه اصول قانون اساسی و قوانين و مقررات ديگر حاكم است و تشخيص اين امر بر عهده فقهای شورای نگهبان است".بدینترتیب، اسلامی بودن کل قانون اساسی و نظام با فقیهان شورای نگهبان است.این هم رکن دیگری از فقیه سالاری است. 4-1- تفسیر اصول قانون اساسی در همه ی نظام ها یکی از مهمترین ارکان زمامداری سیاسی است.مطابق اصل 98، "تفسیر قانون اساسی بر عهده ی شورای نگهبان است".فقیه سالاری بر همه ی ارکان نظام جاری و ساری است. به عنوان مثال، فصل سوم قانون اساسی(42- 19)، ناظر به "حقوق ملت" است.تک تک این اصول باید توسط مجلس به قانون تبدیل شده و به تصویب شورای نگهبان رسانده شود.به عنوان مثال، قانون مطبوعات به روش های گوناگون مانع آزادی رسانه ها شده است.اصل 27 قانون اساسی، "تشکیل اجتماعات و راه پیمایی ها...به شرط آنکه مخل به مبانی اسلام نباشد، آزاد" اعلم کرده است.تشخیص "مخل به مبانی اسلام" با فقیهان شورای نگهبان است. 5-1- مردم از طریق نمایندگان مجلس اعمال اراده می کنند. اما مطابق اصل 93 "مجلس شورای اسلامی بدون وجود شورای نگهبان اعتبار قانونی ندارد".مطابق اصل 94 "کلیه مصوبات مجلس شورای اسلامی باید به شورای نگهبان فرستاده شود". مطابق اصل 96 "تشخیص عدم مغایرت مصوبات مجلس شورای اسلامی با احکام اسلام با اکثریت فقهای شورای نگهبان و تشخیص عدم تعارض آنها با قانون اساسی بر عهده اکثریت همه اعضای شورای نگهبان است". این هم رکن دیگری از فقیه سالاری است. 6-1- مطابق اصل 157 ولی فقیه/رهبر یک فقیه/مجتهد را به ریاست قوه ی قضائیه منصوب می کند. مطابق اصل 162 قانون اساسی، رئیس دیوان عالی کشور و دادستان کل کشور باید فقیه/مجتهد باشند. مطابق اصل 163 قانون اساسی، "صفات و شرايط قاضی طبق موازين فقهی به وسيله قانون معين می شود". مطابق موازین فقهی، قاضی باید فقیه/مجتهد باشد. 7-1- مطابق قانون تأسیس وزارت اطلاعات، وزیر اطلاعات باید فقیه/مجتهد باشد. 8-1- در عمل فقیهان بیش از قانون اساسی پیش رفته اند. به عنوان مثال، ائمه ی جمعه که جملگی فقیهان منصوب رهبرند، برای خود تشکیلاتی دارند و مطابق میل رهبر کار می کنند. دوم- شواهد سلطانی/شخصی بودن نظام/رژیم مطابق اصل 57 قانون اساسی، "قوای حاکم در جمهوری اسلامی(قوه مقننه، قوه مجریه و قوه قضائیه) زیر نظر ولایت مطلقه ی امر و امامت امت" اداره می گردند.این اصل، در قانون اساسی اول وجود نداشت. شورای بازنگری قانون اساسی، برمبنای نظریه ی "ولایت مطلقه ی فقیه" آیت الله خمینی این اصل را به قانون اساسی اضافه کرد. آیت الله خمینی پس از تصویب قانون اساسی جمهوری اسلامی در سال 1358، در مصاحبه(در واقع سخنرانی) با حامدالگار گفت، اصل ولایت فقیه بهترین اصل قانون اساسی است و میزان اختیارات ولی فقیه بسیار بیشتر از آن چیزی است که در قانون اساسی آمده است. می گوید: "اینکه در این قانون اساسی یک مطلبی ـ ولو به نظر من یک قدری ناقص است و روحانیت بیشتر از این در اسلام اختیارات دارد و آقایان برای اینکه خوب دیگر خیلی با این روشنفکرها مخالفت نکنند یک مقداری کوتاه آمدند ـ اینکه در قانون اساسی هست، این بعض شئون ولایت فقیه هست نه همۀ شئون ولایت فقیه...بهترین اصل در اصول قانون اساسی این اصل ولایت فقیه است"[1]. در سال 1366 او نظریه ی "ولایت مطلقه ی فقیه" را جعل/اختراع کرد.مطابق این نظریه، ولی فقیه اگر مصلحت تشخیص دهد، می تواند کلیه ی احکام اولیه ی اسلام(عبادی و غیر عبادی) را تعطیل سازد و کلیه ی "قراردادهای شرعی[به عنوان مثال:قانون اساسی] را كه خود با مردم بسته است، در موقعی كه آن قرارداد مخالف مصالح كشور و اسلام باشد، يكجانبه لغو كند"[2]. همه ی این اختیارات مطلقه، اختیارات "شخص" ولی فقیه/سلطان است.این همان لویاتان هابز و بهیموت نویمان است[3]. شخصی سازی شدید زمامداری سیاسی تا این حد، نظریه ی آیت الله خمینی را به نظریه ی سلطانیسم ماکس وبر نزدیک ساخت. سلطانی که از قید و بند سنت/فقه/اخلاق رها شده و مجاز به هر کاری است. این نظریه با اصل 57 قانون اساسی، قانونی و مشروع شد. سوم- شواهد سلطانی گری علی خامنه ای پرسش اصلی این است:آیا سلطان علی خامنه ای از این اختیارات استفاده کرده و سلطه ی شخصی خود را به تمامی قلمروها بسط داده است، یا نه؟ پاسخ نوشتار کنونی مثبت است. بسط سلطه ی سلطان به امور فرهنگی تنها به امور سیستماتیک از قبیل دخالت در عزل و نصب وزرای فرهنگ و آموزش عالی و فرهنگ و ارشاد اسلامی و سیاستهای کلان فرهنگی محدود نمی شود، او حتی در جزیی ترین امور فرهنگی نیز خود شخصا مداخله می کند.برای تأیید مدعا، برخی از وجوه دخالت های وی در یک قلمرو خاص را به طور نمونه ذکر خواهیم کرد. 1-3- سلطان و تعیین استراتژی رمان نویسی: علی لاریجانی، رئیس قوه ی مقننه، گفته است در دورانی که وزیر فرهنگ و ارشاد بود، علی خامنه ای طی نامه ای محرمانه به وی استراتژی رمان نویسی را تعیین کرده بود: "در زمينه ی رمان و داستان رهبری نظرات دقيقی را دارند و يادم هست در دورانی که وزير ارشاد بودم رهبری نامهای محرمانه برای من نوشتند که الان ديگر آن نامه جنبه ی محرمانه ندارد و ايشان در آن نامه استراتژی و جهت گيری ما را در رمان و داستان مورد اشاره قرار داده بودند که بايد به چه سمت و سويی برويم تا استعدادهای خلاق شکل بگيرد و ايشان حتی مثالهايی از کارهای داستايوفسکی زدند"[4]. 2-3- سلطان معیار تشخیص شعر عرفانی: شعر و شاعری هم مصون از دخالت های شخصی او نیست. خطاب به شورای سیاست گذاری صدا و سیما در خصوص شعرهایی که از رادیو و تلویزیون پخش می شوند، می گوید: "هر شعر قلندری مستانه يی كه عرفانی نيست. بعضی خيال می كنند، هر چيزی كه در آن، اسم می و معشوق و امثال آن باشد، عرفانی است. اينها كه عرفانی نيست، نه، شعرهای قلندری مستانه ی خیلی پستی وجود دارد که اصلاً عرفانی نیست. فرض بفرماييد، يك قهرمان پهلوان خيلی قوی هيكل برود، چاه مستراح خالی كند! مگر نمی شود؟ ممكن است يك شاعر در حد اعلای ذوق شعری، دربارهی يك چيز پست بشری بسيار پايين ـ مثل يك عمل جنسی ـ بهترين و زيباترين شعرهای دنيا را بگويد. پس، چنين چيزی تحقق پيدا می كند. چنين نيست كه هر شعر خوب از لحاظ هنری، از لحاظ مضمون هم يك چيز عالی باشد. نه، ممكن است مضمون آن، پستترين مضامين باشد؛ كما اينكه در شعرهای سعدی، فراوان وجود دارد. حتی اشاره كردم كه در شعر حافظ هم هست. به اعتقاد من، همه ی شعرهای حافظ هم، شعر عرفانی نيست. در بين آنها، شعرهای مادی بشری هم پيدا می شود كه مربوط به دورههايی از زندگی اوست؛ شايد از جوانی های او باشد"[5]. در دیداری دیگر با مسئولان صدا و سیما، خود را معیار تشخیص شعرهای عرفانی از غیر عرفانی معرفی کرده و می گوید اگر شعری را من عرفانی ندانم، آن شعر عرفانی نیست: "سعدی و حافظ هم شعر عشقی محض دارند. اينطور نيست كه همه ی اشعار آنها عرفانی باشد. بعضی ها به مسايل دينی و عرفانی، از خود ما واردتر شدهاند! ما می گوييم كه اين شعر اشكال دارد؛ ولی آنها می گويند نه، اين مفاهيم عرفانی دارد! اين مفاهيم عرفانی كه من نفهمم، چه مفاهيم عرفانی است...اگر مهيج شهوت و گناهان جنسی و بی بندوباری بود، اشكال دارد"[6]. 3-3- سجع های بی خودی، پوک و چرند: اگر برنامه ای مطابق میل او نباشد، چرند و پوک و بی خود است: "چند سال قبل از اين، من يك برنامه ی مذهبی را از راديو گوش می كردم. الفاظ علی الظاهر مذهبی و باطنا پوك، سجعها بی خودی، و عبارتها قديمی بودند. يك نثر زيبای قديمی نبود؛ بلكه عبارت من درآوردی ساختنی چرندی را به شكل عبارات مذهبی درآورده بودند و گوينده هم همينطور پشت سرهم می گفت. من كه آخوند و اهل دين و اهل اين فنم، هرچه گوش كردم كه ببينم در اين بحث نيم ساعتی كه مرتب هم حرف می زد، چه می خواهد بگويد ـ می خواهد توحيد را ثابت كند؟ می خواهد نبوت يا قيامت را ثابت و يا رد كند؟ ـ ديدم كه اصلا هيچ مفهومی ندارد"[7]. 4-3- غلط های ادبی: برخی برنامه های رادیویی خون او را به جوش آورده و احساس می کرده که یک سیلی، یک مشت و یک لگد به او زده اند: "از غلط گويی، واقعا انسان خيلی جوش می خورد. وقتی كه غلطی گفته می شود ـ بخصوص در بخش های پرشنونده، مثل خبر و امثال آن ـ واقعا مثل اين است كه كسی يك سيلی به من می زند...من يك روز بعدازظهر می خواستم اين برنامه را گوش كنم و بعد هم اخبار را بشنوم و قدری بخوابم. گوينده چيزی را غلط خواند ـ غلط ادبی و عبارتی ـ و من هم در آن روز واقعا چند ساعت خواب از سرم رفت! اينكه می گويم مثل آن است كه يك سيلی می زنند، مبالغه نيست. تازه اين كم است؛ گاهی بعضی از غلطها، مثل يك سيلی ويك مشت است! بعضی از غلطها هم مثل يك سيلی و يك مشت و يك لگد است"[8]. 5-4- ویرایش اخبار رادیو تلویزیون: در دیداری دیگر، اعتراف می کند که به رادیو وتلویزیون ابلاغ کرده است که در پخش اخبار از چه عباراتی استفاده کنند و از چه عباراتی استفاده نکنند تا او در موقعیتی قرار نگیرد که مجبور شود یقه ی خود را پاره کند: "ما اين همه تكرار كرديم، در راديو و تلويزيون هم گفتيم كه نگوييد "لازم به ذكر است"؛ اما هر كارى مى كنيم، نمى شود! رسماً گفتيم، ابلاغ هم كردند، در سخنرانى هم گفتيم كه اين تركيب "لازم به ذكر است" را نگوييد؛ ولى باز مى گويند...اما گاهى هم هست كه شعر حافظ يا صائب را غلط مى خوانند؛ آدم مى خواهد يقهى خودش را پاره كند"[9]. پاورقی ها: 1- صحیفه ی امام، جلد 11، صص 464- 463. 2- صحیفه ی امام، جلد 20، صص 452- 451. 3- رجوع شود به: توماس هابز، لویاتان، ترجمه ی حسین بشیریه، نشر نی. فرانتس نویمان، بهیموت، ترجمه ی محمد رضا سوداگر. در این باره در مقاله ی "خدا مرده است، زنده باد دولت"، به تفصیل سخن گفته ایم.. 5- دیدار با شورای سیاستگذاری صدا و سیما، 14 اسفند 1369. 6- دیدار با مسئولان صدا و سیما 7 مرداد 1369. 7 و 8- دیدار با مسئولان صدا و سیما 7 مرداد 1369. 9- خطاب به اعضای فرهنگستان زبان فارسی 29 بهمن 1370.
0 comments:
ارسال یک نظر