دومینوی حذف به مهره آخر نزدیک می شود

شهروز. م

...هر روز از دل دومینوی سیاست ایران چهره ی جدیدی نمایان می شود. و هر بار با افتادن مهره ای قدیمی و باسابقه مهره ی جدید کم سابقه ای خود را نشان می دهد. از فردای پیروزی انقلاب در ایران حرکت این دومینو بیشتر حذفی بود تا جذبی. جبهه ملی، نهضت آزادی ، حزب توده، و سازمان ها و گروه های تندروتری چون سازمان مجاهدین و چریک های فدایی و چهره های فرهنگی و ادبی و... یک به یک به طریقی از گردونه این نظام حذف شده اند. 

گرچه برخی با کج خلقی تا مدتی تحمل شده ولی درنهایت از صحنه سیاسی و چرخه قدرت ناپدید گشته اند. علی رغم این که این جمعیت ها و گروه ها بسیاری هواداران خود را در بین مردم حفظ کرده اند اما چندان نقشی در تصمیم گیری های کلان مملکت نداشته اند. 

دهه اول انقلاب به خصوص ایام جنگ، حاکمیت با استفاده و گاه سوء استفاده از فضای جنگ، حذف بسیاری از این گروه ها و چهره ها را بدون مشکل جدی تعقیب و عملیاتی کرد، به خصوص در نبود امکانات اطلاع رسانی و ارتباطی این گروه ها با مردم( همچون امروز ) و جو سازی ها، این فرآیند شکل گرفت و اجرا شد.

پس از دهه اول انقلاب و پایان جنگ این روند شکل تازه ای به خود گرفت و نیرو های منتقد درون نظام نیز از این قاعده مستثنی نشدند. آهسته آهسته چهره های انقلابی کم سابقه و گاه تندرو و پرده نشین، توانستند نگاه های حذفی خود را با شعار های انقلابی و پیروی از ولایت و در اختیار گرفتن قدرت، به کرسی بنشانند. این روند با شکلی که همگان می دانند در دوره اصلاحات شدت بیشتری پیدا کرد تا دولت اقای احمدی نژاد که به گفته ی برخی چهره های پر نفوذ جریان تمامیت خواه از جمله در اظهارات اخیر وزیر اطلاعات با مهندسی و تدبیر مقام رهبری به ثمر نشست، اوج حذف و دفع چهره ها را شاهد هستیم.

در این روزها می شود گفت از چهره های اصلی انقلاب کسی در عرصه قدرت و تصمیم گیری باقی نمانده. برخی در حجره های حوزه علمیه مقام درس دارند و برخی در کنج انزوا و تقریبا آخرین افراد از این حلقه آقای هاشمی و شخص مقام رهبری باقی مانده اند. که آقای هاشمی نیز با انتخابات اخیر ریاست مجلس خبرگان ، تنها سایه ای بیش از او باقی نمانده است. انتخابی که خشنودی رهبری را به طور علنی در پی داشت.

آخر این بازی چگونه ختم می شود؟ آیا تنها باقیمانده ی این بازی توان اداره و در اختیار گرفتن ماجرا را دارد؟ اگر در خاطر داشته باشید آقای هاشمی در بیانیه ای که دی ماه به مناسبت واقعه حوزه علمیه قم، منشر کرد، مورد مهمی را متذکر شد.سنگر آخر! و سنگر آخر چیزی نیست مگر کرسی رهبری. از ابتدای انقلاب با حذف چهره های پر نفوذ و مردمی و تا به امروز گمان بر این بوده تا نامحرمان از گردونه خارج شوند تا کشتی نظام به سر منزل مقصود برسد. مهندس بازرگان ،دکتر سحابی، دکتریزدی، آیت الله شریعتمداری، آیت الله منتظری و در فقدان کسانی چون آیت الله طالقانی ، دکتر بهشتی ، دکتر چمران ، علامه مطهری و مفتح...تا به امروز مهندس موسوی ، شیخ کروبی ، آقای خاتمی و سر انجام آقای هاشمی و بسیاری دیگر چون مهندس نبوی و تاجزاده و ...که در زندان یا خارج از کشور به سر می برند. گویی هیچ مزاحمی باقی نمانده است تا این کشتی با آسودگی لنگر اندازد!

کشتی که اگر هم به ساحلی برسد از انقلابیون نخستین کسی در آن باقی نمانده و همگی در دریا غرق شده اند و یا سرنوشت خود را از این کشتی جدا کرده اند.

باید پرسید این منزل کجاست و قرار بود کجا باشد؟ جامعه ای که همه حق حرف زدن واظهار نظر داشته باشند بدون آن که در زندان و یا قبرستان منزل کرده باشند. جامعه ای با حفظ حریم خصوصی و احترام با خواست مردم با تقسیم عادلانه ثروت ها و فرصت ها و چرخش قدرت در بین نخبگان و شایستگان یا این که همه در یک نظر و یک شخص خلاصه شوند؟

بعید به نظر می رسد ساحل امنی منتظر این کشتی و کشتی نشینان باشد!

سکان دار این کشتی که زمانی می توانست بر دوستان قدیمی خود در موقع لزوم تکیه زند امروز می بایست به همراهی عده ای قدرت طلب تنگ نظر چشم بدوزد که از اعتبار چندانی برخوردار نیستند و صداقت لازم را ندارند.که سرنشینان کذاب این کشتی چشم دارند تا روزی خود سکان را به دست گیرند و...!

تا فرصت باقی است باید به ارزش هایی بازگشت که مردم این سرزمین همیشه به پای آن جان داده و برایش ایستاده اند. ارزش هایی چون آگاهی و آزادی و عدالت. ارزش هایی چون فرصت های برابر در قدرت و ثروت. ارزش هایی چون احترام و غرور ملی...! به جای این که همراهان قدیمی بعد از سی و دو سال خائن و نفوذی و دست پرورده ی سرویس های جاسوسی غرب و امریکا معرفی گردند، و مردم معترض و منتقد، ضدانقلاب و مشتی فریب خورده، شمرده شوند، حرف های متفاوت و دیگر اندیشانه باید شنیده شود!

بار دیگر بیانیه ی آقای هاشمی را مرور کنید تا خطر واقعی احساس گردد. گرچه بنا بود دایره ی انقلاب و جمهوری اسلامی وسیع باشد و همگانی، اما این دایره هر روز تنگترمی شود و از قرار تنگتر هم خواهد شد غافل از این که شاید روزی تنها نقطه ای از این دایره باقی بماند که پاک کردنش ساده ترین راه است.

تاریخ دروغ نمی گوید به خصوص در سرنوشت آدم های مشابه. تا دیر نشده حتی الامکان این دومینو را برگردانید تا به شکل واقعی اهداف و ارزش های انقلاب نزدیک تر شود. با معماری و طراحی جدید. امروز این مردم توان بخشش دارند اما فردا، شاید دیر شده باشد.

0 comments:

ارسال یک نظر