حکایت: دزد دنیا، نه دزد دین

گویند روزی دزدی در راهی، بسته ای یافت که در آن چیز گرانبهایی بود و دعایی نیز پیوست آن بود. آن شخص بسته را به صاحبش برگرداند.


او را گفتند: چرا این همه مال را از دست دادی؟


گفت: صاحب مال عقیده داشت که این دعا، مال او را حفظ می کند.


و من دزد مال او هستم، نه دزد دین.


اگر آن را پس نمی دادم و عقیده صاحب آن مال ،خلل می یافت.


آن وقت من، دزد باورهای او نیز بودم و این کار دور از انصاف است.

0 comments:

ارسال یک نظر