یک ماجرای واقعی و بسیار تلخ

حسین زمان

چند روز پیش یکی از دوستان ماجرای سفرش به شهری از شهرهای ایران را اینگونه برایم تعریف کرد . او گفت طبق روال همیشگی وقتی به فرودگاه رسیدم برای عزیمت به محل مورد نظر از یک تاکسی ویژه فرودگاه استفاده کردم . در مسیر از راننده که پیر مرد نحیف حدود ۷۵ ساله ای بود پرسیدم آیا قیمت کرایه تاکسی تغییری کرده ؟ با کمی صبر و با احتیاط گفت نه هیچ تغییری نکرده چون اجازه نداریم تغییر بدهیم . گفتم چرا اجازه ندارید ؟ گفت: چون بعد از اعلام طرح هدفمند کردن یارانه ها همه ما را جمع کردند و تهدید کردند اگر نرخ کرایه را افزایش دهید با شما برخورد جدی خواهد شد و مجوزتان را باطل میکنیم . تعدادی مثل من که دیگر پیر شده ایم و از بی کار شدن وحشت داریم جرأت نمیکنیم کرایه ها را اضافه کنیم . او با غم و غصه ای که در چهره اش نمایان بود ادامه داد من با وام و قرض گرفتن توانسته ام این ماشین را با سختی بخرم و در آژانس کرایه اتوموبیل فرودگاه مشغول کار بشوم . باید با این درآمد اندک زندگی ام را با زن و چند فرزند اداره کنم .
 

بعد از حدود یک ساعتی به مقصد رسیدم و مبلغ کرایه را پرسیدم و راننده با اشاره به تاکسی متر گفت ۸۴۰۰ تومان و بعد از من پرسید آیا با کرایه دفعات قبل فرقی میکند ؟ گفتم نه همیشه همین حدود بوده و از او تشکر کردم . داشتم پول را میشمردم که ناگهان پیر مرد با شرم و خجالتی که در چهره اش کاملا نمایان بود گفت : میتوانم از شما خواهشی بکنم ؟ گفتم بله بفرمایید . گفت : اگر از دستم ناراحت نمیشوید و گزارش نمیکنید و اگر خودتان با میل خودتان میتوانید کمی بیشتر کرایه بدهید تا من بتوانم با این همه سختی از خجالت زن و بچه ام در آیم با این افزایش قیمت بنزین من دیگر دخلم با خرجم همخوانی ندارد . ناگهان دنیا مقابلم تیره و تار شد و بدون اینکه بیش از این پیر مرد را شرمنده کنم دو برابر مبلغ کرایه را به او دادم و خداحافظی کردم .
 

آنچه در این داستان واقعی مشهود و درد آور است تنها فقر و دشواری زندگی اقشار آسیب پذیر جامعه نیست . تنها این بیعدالتی آشکار نیست که یک پیر مرد ۷۵ ساله در دوران کهولت بجای استراحت در خانه و آرامش خیال بایستی با حال مریض و ضعف فراوان پشت فرمان اتوموبیل بنشیند و ساعت ها رانندگی کند. به نظر من درد آورتر از همه وارد آمدن فشار روحی و روانی بر پیرمرد سالخورده زحمت کشی است که سالها با آبرو زندگی کرده و اینک تنگدستی و استیصال او را وادار میکند عزت نفسش را برای بقای خانواده زیر پا بگذارد و گدایی کند . آری گدایی کند .
 

وای بر شما دروغگویان و لاف زنان و فریبکارانی که اینگونه شرافت انسانها را به بازی میگیرید و وای بر ما که میبینیم و میشنویم و ساکت مینشینیم . خداوندا تو را به عدالتت قسم میدهم داد مظلومان را از ظالمان بستان .


منبع: وبلاگ شخصی حسین زمان

0 comments:

ارسال یک نظر