در حالیکه کوچکترین مخالفت و انتقادی از سیاستهای عالیه نظام به شدید ترین وجه ممکن مورد برخورد و تخطئه قرار می گیرد و هیچ کس را مجال انتقاد از قدرت حاکمه نمی دهند؛یک سیاستمدار منتسب به رئیس دولت با فراغ بال و بدون هیچ ترس و ارعابی هر آنچه دل تنگش می خواهد می گوید و گویا هیچ کس هم یارای برخورد با او نیست!یک روز بر ایدئولوژی اسلامی نظام می تازد و بدل ایرانی برای آن معرفی می کند و روز دیگر بر باورهای سنتی فقها ایراد می گیرد
اسفندیار رحیم مشائی که سوابق مدیریت سطوح پائین را در طول سالیان بعد از انقلاب در کارنامه خود دارد؛بواسطه قرابت فکری و نسبی به محمود احمدی نژاد پله های ترقی را با چنان سرعتی بالا رفت که اکنون از او به عنوان مرد همه کاره و قدرت پشت پرده در دولت نام می برند تا آنجا که عزل و نصب وزرا را از جانب او قلمداد می کنند،کما اینکه بسیاری از تحلیلگران عزل منوچهر متکی و مشاوران تازه برکنار شده را نیز بواسطه مخالفت خوانی ایشان با جناب مشائی می دانند،سئوال اینجاست که آیا واقعا مشائی از چنین قدرتی برخوردار است؟آیا در دولتی که خود را ولایت مدار می داند شخصی با سوابق مشائی( که با دستور مستقیم رهبری از سمت معاون اولی عزل گردید)می تواند قدرت بلا منازع و همه کاره در دولت باشد؟آیا رئیس دولت می تواند خلاف نظر آیت الله خامنه ای به شخصی چون مشائی اختیار عملی در حد عزل و نصب وزرا بدهد؟
بر کسی پوشیده نیست که این دولت و شخص محمود احمدی نژاد مورد وثوق و حمایت رهبری نظام است و هیچ دولتی تا بحال از چنین حمایت همه جانبه ای برخوردار نبوده است،پس چگونه مشائی که علی الظاهر میانه خوبی با طیف سنتی و ولایت مدار حامیان دولت ندارد به یک وصله ناچسب و نا هم راستا اما قدرتمند در تیم همراه احمدی نژاد تبدیل شده و اعتراضات مداوم به سخنان و عملکردهای او هیچ وقعی از سوی رئیس دولت نمی یابد؟آیا احمدی نژاد در فضای کنونی و حاکم بر سپهر سیاسی کشور می تواند خلاف نظر و خواست مقام مافوق خود عمل کند؟همگان مطلعند که اگر حمایت راس نظام از دولت نباشد همین مجلس اصولگرا هم طاقت تحمل این دولت و ناکارآمدی های بی پایان آنرا ندارد،برای این مدعا هم اختلاف های مکرر مجلس و دولت در این یکسال و اندی را می توان مثال آورد که هر کدام با دستورات رهبری ختم به مصالحه گردید( در قریب به اکثریت موارد هم حکم بر حمایت از دولت بود) با توجه به فضای موجود و پایه های متزلزل این دولت در افکار عمومی و حتی قوای حاکمیتی که جز با حمایت از بالا سر و سامانی نمی یابد؛ آیا احمدی نژاد در قواره ای هست که بتواند مستقلا و از سر روابط مرید و مرادی(آنگونه که بعضی قصد القای آنرا دارند)به مشائی قدرت عمل و اجازه مانورهای جنجال برانگیز را بدهد؟بدون شک ساختار حکومتی کنونی اجازه چنین حرکات مستقلانه و خود سرانه را به مشائی و همفکران او نمی دهد،یقینا دست های در قدرت از پس این پروپاگاندای مزورانه مشائی قصد و نیتی دارند که اجازه ترکتازی و سخنان تابو شکن را به او می دهند تا صید خود را برچینند
پاسخ به این سئوالات و نقش پیچیده مشائی و کارکردهای در نظر گرفته شده برای او را می توان در سخنان اخیر تنی چند از مقامات و شخصیت های پر نفوذ حاکمیتی که از مشائی و تفکرات او به مثابه فتنه جدید نام می بردند به تماشا نشست، تمامی سخنرانان حاکمیتی در مراسم 9 دی ماه بصورت هماهنگ تاکید موکدی بر پایان پذیرفتن فتنه سال 88 داشتند و آنرا تمام شده قلمداد می نمودند؛متعاقبا تنی چند از آنان اذهان را به سمت و سوی فتنه جدید سوق می دادند،به عنوان مثال: صفار هرندی صراحتا و در برنامه زنده تلویزیونی بعد از حملات تند به خاتمی و دیگر اصلاح طلبان می خواهد القا کند که فتنه سبز!پایان پذیرفته و فتنه جدید در راه است:"شیطان هر روز به رنگی درمیآید و چهره تازهای به خودش میگیرد.. یك روز میگوید كه همه چیز ما برای امام زمان است و یك روز میگوید كه دوره اسلامگرایی به پایان رسیده است و ما باید روی مكتب ایرانی كار كنیم...رندی خاصی در این میان در حال صورت گرفتن است و قصد دارند افراد را سركار بگذارند و ما را فریب دهند.همزمان آیت الله مصباح نیز چنین می گوید:"هیچ ضمانتی وجود ندارد که فتنه ۸۸، آخرین فتنه باشد و چه بسا بار دیگر به صورت خطرناکتر پدید آید، لذا باید فکر کرد که در چه نقاطی ممکن است فتنه دیگری پدید آید..باید بدانیم که تنها ملی گرایی شرط انتخاب نیست و نمیتواند به تنهایی مشکل را حل کند!
اینجاست که گوشه هائی از چرائی سرمایه گذاری بر روی مشائی و میدان داری مبسوط الید او در عرصه سیاسی هویدا می گردد،خامی محض است که در فضای گفتمان یکطرفه موجود که اجازه هر کنشی در چهارچوب قدرت هرمی موجود قابل نمو است گمان بریم مشائی و طیف همراه او تافته جدا بافته و یک گفتمان انحرافی فارغ از نگاه غالب حاکمیت است که بدون رخصت ارکان قدرت مشغول سخن پراکنی و طرح ایده های جدید است!در واقع مشائی و سخنان او یک گرته برداری کاریکاتورگونه از آنچیزی است که آنان فتنه می خوانندش!خواست ها و مطالباتی که در بدنه مردم و در قالب جنبش مدنی سبز در حال رشد و نمو است و آنان یارای پاسخ گوئی به این خواست های اصیل و برحق را ندارند و به انحاء مختلف سعی در کارشکنی و تخطئه این راه منتج به بلوغ همگانی جامعه را دارند.
در واقع تمسک به چنین رویکرد مشوش و غیر اخلاقی در سیاست ورزی تمامیت خواهان آنان را واداشته به ترفندی نخ نما شده برای جلب افکار عمومی دست یازند و برای خالی نبودن عریضه و جلب افکار عمومی به نوعی تقلب گفتمانی و وارونه سازی مرامی فاقد پشتوانه فکری و اصیل بپردازند؛ این رویکرد جدید گویای بسیاری از واقعیت های امروز عرصه سیاسی کشور است،آنان غیر مستقیم معترفند که دیدگاه متصلب و گفتمان اقتدارگرایانه ایشان خواستگاهی در بین مردم ندارد پس دست به کار خلق بازی های جدید می شوند.
یکطرف تمامی قدرت و رسانه را در اختیار دارد و مدام از پایان پذیرفتن فتنه نام می برد اما بخوبی می داند که بر این مدعای خود هیچ حجتی ندارد پس با یک بداخلاقی منحط فکری-سیاسی فتنه جدید را علم (و در واقع جعل می کند)تا شاید کارگر افتد و بتواند اذهان عمومی را برای لختی به آن مشغول سازند و یا در آینده بتوانند مردم را به صحنه بیاورند،مسئله ای که تئوریسین های طیف در قدرت به آن نمی اندیشند و یا نمی خواهند به آن بیاندیشند این حقیقت است که مردم از ورای تبلیغات یکسویه و پردامنه واقعیت ها را درک می کنند و سره را از ناسره تشخیص می دهند،اگر مردم به گفتمان مردم سالارانه و حاملان آن اقبال دارند نه از سر زیبائی شعارها و یا طرح مطالبات آنچنانی است(که هیچ گاه هم آنان از مشی اعتدال و تعقل دور نشده اند) که از صداقتی است که در قامت آنان دیده اند و همراهی و از خود گذشتگی آنان و ایستادگی ایشان را بر سر حقوق حقه ملت به عینه دیده اند،طرح شعارهای ملی گرایانه بی پشتوانه و سخنان پر طمطراق تصنعی و جنجال آفرینی دو سویه بر بستر این سخن پراکنی ها که سناریوی جدید دمیدن بر تنور فتنه خود بافته است مثمر ثمر نخواهد بود و اذهان عمومی را به بیراه نخواهد برد.
*نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.
0 comments:
ارسال یک نظر