حمیدرضا جلایی‌پور: به محمدرضا گفته بودند اگر همسرت به تهران نیاید بیچاره‌ات می‌کنیم

حمیدرضا جلایی‌پور، امروز در مراسم تولد همسر محمدرضا جلایی‌پور، فرزند زندانی‌اش، به بیان ظلم و ستم‌هایی که در یک سال گذشته به پسر و عروس‌اش رفته  پرداخت و آن را نمونه‌ای از رفتار با نخبگان زندانی می‌داند. چکیدۀاین سخنرانی به شرح زیر است.

باسمه تعالی

برخوردهای لجوجانه با نخبگانِ جوان، متعهد و مسلمان کشور

اول اینکه تولد فاطمه شمس را تبریک می‌گویم. امیدوارم خداوند به او همچنان صبر و استقامت عطا بفرماید تا به رغم انتظار دردمندانه‌ای که به خاطر دوری از همسرش در این یک سال تحمل کرده، بتواند محکم به تحصیلاتش ادامه بدهد.

دوم اینکه از حضار گرامی که عنایت نموده به رغم گرمای هوا و ترافیک در این مناسبت باشکوه شرکت کرده‌اند، از صمیم قلب تشکر می‌کنم. شک نکنید همدردیِ شما با خانوادۀ زندانیان تسلی بخش و امیدآفرین است.

سوم اینکه اجازه بدهید قبل از ورود به بحث به این سؤال جواب بدهم که چرا تمرکز بحثم روی نقض حقوق محمدرضا و فاطمه و پیامدهای آن است. به خاطر اینکه اولاً در یک سال گذشته من شاهد ظلمی که به آن‌ها شده بوده‌ام و دقیقاً می‌توانم به صورت مستند توضیح بدهم و ثانیاً اغلب زندانیان سیاسی یک سال گذشته از افراد نخبة این کشورهستند (یکی از جوانان نخبة کشور که هشت‌ماه در زندان بود، پس از آزادی برای من تعریف می‌کرد که معدّل تحصیلی بچه‌های زندان در بندی که او بوده فوق‌لیسانس بوده است). لذا صحبتی که من راجع‌به نقض حقوق محمدرضا می‌کنم یک نمونه از وضع همه نخبگان زندانی در اوین است. وقتی من اسم محمدرضا را می‌آورم شما به همه زندانیان و خانواده‌های آن‌ها خصوصاً زندانیان بی‌نام و نشان فکر کنید و با آن‌ها همدردی داشته باشید. همین‌جا از همه دوستان تقاضا دارم در خاتمه هر نماز آزادی همة آن‌ها را از خداوند مهربان مسألت کنند. انشاالله.

1. شما می‌دانید در جریان انتخابات خرداد 88  محمدرضا در جمع بچه‌های موسوم به موج سوم فعال بود و پس از انتخابات به جای اینکه از این جوانان نخبه، متعهد و مسلمان کشور تشکر کنند، آن‌ها را تهدید و محمدرضا را دستگیر کردند. پس از سه ماه زندان و انفرادی بالاخره او را آزاد کردند. او از زمانی که آزاد شد تقریباً به مدت 8 ماه در راهروهای دادگستری پیگر کار قضایی‌اش بود تا بتواند پاسپورتش را پس بگیرد و به همسرش بپیوندد و تحصیلش را ادامه دهد. خوشبختانه پس از هفت ماه، دادسرای دادگاه شعبه چهار دادگاه انقلاب برای پروندة او منع تعقیب صادر و قرار وثیقه دویست ملیونی او را آزاد کرد و پس از این از سوی دادسرای انقلاب نامة تحویل گذرنامه‌اش نیز صادر شد و محمدرضا خوشحال شد که می‌تواند هرچه زودتر به خانوادة خود ملحق شود. در طول این مدت محمدرضا شب‌ها درس می‌خواند و روزها هم استراحت می‌کردو در طول این مدت نیز هر وقت کارشناس وزارت اطلاعات زنگ می‌زد او در خانه بود. حالا شما به شیرین کاری آقایان از این به بعد توجه کنید.

 

2. در بعدازظهر روزی که در دادگاه انقلاب نامة تحویل گذرنامه صادر شد (25/3/89)، کارشناس او (آقای احمدی) از وزارتخانه زنگ زد و گفت: محمدرضا بیا نزدیک وزارتخانه تا خودم پاسپورتت را بدهم. وقتی محمدرضا برای گرفتن پاسپورت مراجعه کرد پس از سلام با آقای احمدی پنج نفر مأموران وزارت او را دستگیر و در ساعت 2 بعدازظهر برای تفتیش خانه، به حریم خانة من، که بیشتر از دو ساعت طول کشید، تعرض کردند. نکته‌ای که در اینجا قابل ذکر است این است که آن آقای بازجو چرا باید دروغ بگوید؟ مگر محمدرضا در طول هشت ماه گذشته، خصوصاً در پانزده روز قبل از بازداشت، هر روز در دادسرای انقلاب نبود، چرا در همان‌جا دستگیرش نکردند؟ مگر هر وقت کارشناس او تلفن می‌کرد او به وزارت اطلاعات مراجعه نمی‌کرد؟ ما نفهمیدیم این دروغ برای چه بود؟ ولی می‌دانیم در شکنجه سفید که عمدتاً میراث و تجربه بلوک شرق است یکی از شکنجه‌های معمول، اعمال همین دروغ‌ها و بازی کردن با احساسات عمیق زندانی است.

 

3. مأموران وزارت وقتی به حریم خانة من تعرض کردند می‌بایست وسایل شخصی محمدرضا را بازدید می‌کردند ولی تمامی خانه و زندگی من را وارسی و فیلمبرداری کردند. حتی پنج مأمور مرد اتاق خواب من و لباس‌های همسر من را بازدید کردند و از وارسی وسایل و محل عکس‌های جنازه‌های تکه‌تکه شدة سه برادر شهیدم فروگذار نکردند. پسر کوچک‌تر من که روز بعد امتحان داشت به مدت هشت ساعت به خاطر این تعرض وحشت کرده بود و به خاطر محمدرضا گریه می‌کرد و فشار خون همسرم پایین افتاد و از حال رفت. مأموران وزات برای دستگیری و بازدید وسایل محمدرضا آمده بودند ولی کامپیوتر من و دفتر تلفن خانه ما را به همراه خود بردند. شما می‌دانید مهم‌ترین وسیله یک عضو هیئت علمی، خصوصاً در تابستان‌ها، کامپیوتر اوست ولی آن‌ها بدون هرگونه دغدغه شرعی، قانونی و اخلاقی آن را با خود بردند. ظریف اینکه متن نوشته تبریک سید محمد خاتمی به مناسبت سالروز تولد محمدرضا را با خود بردند. متأسفانه همه اعضای فامیل و دوستان من از این کار سخیف تعجب کرده و متأسف شدند که کار این کشور به کجا رسیده است. قطعاً اگر شِمر به محمدرضا تبریک گفته بود، متن نوشته او را با خود نمی‌بردند!

4- الآن ده روز است که از دستگیری محمدرضا و تعرض به حریم خانوادۀ ما می‌گذرد. من پیگیری‌های زیادی کرده‌ام ولی هنوز نمی‌دانم محمدرضا کجا است،  جرمش چیست و وسائل کارم کجاست؟ ظاهراً آقای حیدری بازپرس جوان دادگاه انقلاب مشهد، حکم دستگیری محمدرضا را داده، او قول داده بود که پنج روز پیش با آوردن محمدرضا به مشهد تکلیف او را روشن کند. ولی ظاهراً وی فقط حکم دستگیری داده و هیچ نفوذی روی کارشناس وزارت ندارد و محمدرضا همچنان در سلول انفرادی است. ظاهراً این کارشناس وزارت می‌تواند تا هر وقت دلشان بخواهد محمدرضا را نگه دارد و آقای حیدری هم تلفن ما را جواب نمی‌دهد. گویا آقایان قصد دارند دوباره ابهت و عظمت اوین را به نخبگان این کشور نشان دهند و هیبت از دست رفته آن را بازگردانند. خلاصه الآن ده روز است که می‌گذرد اما هیچ مقام و نهادی پاسخگوی ما نیست. حالا شما حدس بزنید با خانواده‌های بی‌دست و پایِ مظلومِ زندانیِ سیاسی چه می‌کنند.

5- چرا کارشناس وزارت به قاضی پروندۀ محمدرضا مراجعه نکرد تا قاضی پرونده قرار منع تعقیب صادر نکند؟ چرا کارشناس وزارت محمدرضا را در همان دادسرای انقلاب دستگیر نکرد؟ چرا باید به حریم خانواده زندانی تعرض کنند؟ جواب من به این سؤالات این است که در شرایط فعلی که خیلی از کارشناسان پخته و صاحب تجربه وزارت بازنشسته شده یا به حاشیه رانده شده‌اند.، بعضی از کارشناسان جوان احساس قدرت می‌کنند و فکر می‌کنند هر کاری را که تشخیص بدهند می‌توانند اجرا کنند. همین کارشناس محمدرضا یک ماه قبل او را احضار کرده بود او را تهدید کرده بود که اگر همسرت (فاطمه شمس) به تهران نیاید، تو خواهی دید که چگونه بیچاره‌ات می‌کنیم. شما دیدید در همین مدت خواهر خانم محمدرضا (زهرا شمس) را به مدت بیست و یک روز در سلول انفرادی مشهد دستگیر کردند. (شما می‌دانید پدر و مادر فاظمه دو قاضی متدین، محترم و با تجربۀ شهر مشهد هستند و جمعاً شصت سال برای نظام جمهوری اسلامی جوانی خود را گذاشته‌اند و حالا با انفرادی کردن دخترانشان پاداش می‌گیرند) و حالا هم همین کارشناس کار خود را کرد و با اینکه برای محمدرضا قرار منع تعقیب صادر شده بود، حرف خود را به کرسی نشاند و محمدرضا را دستگیر کرد. تا اینجوری اولاً قدرت خود را به خانواده‌ها نشان بدهند، ثانیاً تا ظاهراً من به عنوان عضو حزب مشارکت حساب کا رخود را بکنم ثالثاً با گشتن خانه یک چیزی درست کنند تا بتوانند همچنان محمدرضا را در انفرادی و زندان نگه دارند. شما حالا این رفتارهای غیر کارشناسی و غیر اخلاقی را مقایسه کنید با عملکرد وزین وزارت اطلاعات در دوره دوم آقای خاتمی. من معتقدم در سال‌های اخیر فقط اقتصاد، روابط خارجی و مدیریت سیاسی کشور نیست که ضربه خورده است، بلکه عده‌ای با اعتبار کارشناسی وزارت اطلاعات نیز بازی می‌کنند.

6- شما می‌توانید حدس بزنید الآن محمدرضا در چه وضعیتی است؟ شما اگر با زندانیان آزاد شده در این یکسال صحبت کرده‌باشید پاسخ به این سؤال سخت نیست. الآن باید اینگونه تصور کنیم که اولاً او را به انفرادی انداخته‌اند تا بالاخره بشکند (چون قبلاً کارشناس گفته بود آدمت می‌کنم). ثانیاً کارشناسان جوان را به سراغ این نخبگان می‌فرستند تا با ده‌ها ساعت بازجویی کار یاد بگیرند و از طرفی روح زندانی را با بازجویی‌های مداوم خسته کنند. نکته نگران کننده این است که بازجویان جدید جوان هستند و کم تجربه و جویای نام و ما نگران هستیم اینها برای اینکه خود را در پیش مقامات بالای خود موفق نشان بدهند دست به «شیرین کاری‌هایی» بزنند. ببینید اگر کارشناس محمدرضا معتقد به شیرین کاری نبود به جای اینکه به محمدرضا دروغ بگوید و یا به خانۀ من تعرض کند در همان دادسرای انقلاب می‌توانستند محمدرضا را نگه دارند در همانجا از او سؤال کنند و اینگونه به او قدرت نمایی نمی‌کردند و برای دومین بار لازم نبود به حریم خانوادۀ شهدا تعرض کنند.

7- حالا این نقض حقوق شهروندان و خصوصاً نخبگان متعهد و جوان کشور ما چه پیامدی دارد؟ اجازه بدهید به سه مورد آن اشاره کنم. اول اینکه نخبگان جوان غیر سیاسی را سیاسی می‌کنند. شما همه فاطمه را می‌شناسید. او از نخبگان جوانی است که مدال نقره المپیاد را گرفته، فارغ التحصیل ممتاز دانشگاه تهران در رشته جامعه‌شناسی است، شاعر و نویسندۀ عمیق، پراحساس و عاطفه‌ای است، ولی شما همه می‌دانید فاطمه شمس هیچ وقت یک فعال سیاسی نبود. او همیشه سرش در کتاب و خصوصاً در منابع ادبی بود. ببینید از پیامدهای این ظلم‌هایی که می‌کنند این است که یک دانشجوی نخبه‌ای مثل فاطمه بجای اینکه راجع به قیصر امین‌پور (شاعر مورد علاقه‌اش) بنویسد راجع به شوهرش و امثال او می‌نویسد و قلب و روح صدها بلکه هزاران نفر تحت تأثیر نوشته‌های او است. کارشناس مربوطه به جای اینکه بگذارد قانون اجرا شود و محمدرضا به سر درس و خانواده‌اش برگردد با دستگیریِ همراه با دروغ، روح فاطمه را جریحه‌دار می‌کند. خدایا شما شاهد باش چگونه دارند کشورداری می‌کنند و تقریباً قضات قوۀ قضایی هم کاری از دستشان برنمی‌آید.

پیامد دیگر اینکه نه فقط نخبگان جوان را اعتراضی می‌کنند بلکه بیخودی به فضای ناراضی تراشی علیه مسؤلان کشور دامن می‌زنند. شما ببنید اگر محمدرضا سر درسش رفته بود دیگر کسی به او توجه نمی‌کرد. ولی باور کنید در همین چند روزه صدها نفر راجع به محمدرضا با من ابراز همدردی کردند و واقعاً از اقدامات مزبور از  ته قلب ابراز انزجار می‌کنند. ولی سومین پیامد از همه مهمتر است. شما می‌دانید مهمترین هدفی که عاملان این اقدامات خلاف قانون انتظار دارند (و از بالا برای اقدامات خود چراغ سبز دارند) این است که جنبش اجتماعی برآمده از انتخابات (یا همان جنبش سبز) آرام شود. ولی آنها غافلند که اتفاقاً یکی از علل تداوم جنبش سبز در یک سال گذشته همین اقدامات غیر قانونیِ «ضد جنبش» است. شما ببنید با همین تعرض‌ها به شهروندان، به نخبگان جوان کشور و به شخصیت‌های با آبروی کشور بود که آنها فضای جنبشی کشور را تداوم بخشیدند. ببنید موضوع خیلی روشن است. به عنوان نمونه اگر در چهارده خرداد به نوۀ معزز امام در حرم امام(ره)  اهانت نمی‌شد، این همه جامعۀ نخبه، مذهبی و شخصیت‌های بارز حوزه علمیه واکنش نشان نمی‌دادند. اگر محمدرضا را با دروغ دستگیر نمی‌کردند، شما در این گرما در اینجا حاضر نمی‌شدید و او هم داشت درسش را می‌خواند. خلاصه اینها با همین اِعمال قدرت لجوجانۀ‌شان، با مردم منتقد و نخبه‌های این کشور، تنور جنبش را گرم نگه داشته‌اند.

8- دوستان به من می‌گویند چه کار می‌توانیم بکنیم؟ اجازه بدهید در پاسخ به این سؤال در چارچوب بحثی که داشتیم پاسخ بدهم. اولاً وظیفه خود زندانی بیگناه این است که از خداوند کمک بخواهد تا بتواند زیر بار «شیرین کاریِ» این آقایان نشکند و بی‌خود و بی‌جهت به کار نکرده اعتراف نکند.  ثانیاً وظیفۀ خانواده زندانیان سیاسی این است که موضوع نقض حقوق فرزندان خود را از طریق مقامات ذیربط بصورت خستگی‌ناپذیر پیگیری کنند. ثالثا همه ما وظیفۀ امر به معروف داریم. یکی از مصادیق مهم امر به معروف این روزها آشکار کردن ظلم‌هایی است که به زندانیان سیاسی کشور می‌شود. همه وظیفه داریم که دربارۀ موارد نقض قانون برای مردم روشنگری کنیم. با لب فروبستن و امر به معروف نکردن، مشکل تعرض به حقوق فرزندان ما حل نمی‌شود. و از همه مهمتر تداوم همین کار نیکوی دوستان همدرد است که با دیدن خانواده‌ها زندانی به آنها تسلی می‌دهند. تداوم این تسلی دادن‌ها کم کاری نیست. در پایان از خداوند بخواهیم که به کسانی که در کشور ما قدرت دارند، عقل، تدبیر و انصاف بدهد. صحبت خود را با آرزوی سلامتی برای فاطمه شمس و موفقیت در تحصیلش به پایان می‌برم  و از تک تک حضار بخاطر حضورشان در این مجلس خداپسندانه تشکر می‌کنم.

0 comments:

ارسال یک نظر