چند خبر از سایت امروز



امروز: رئیس‌جمهور سابق کشورمان با تشریح اهداف و مبانی انقلاب اسلامی ایران، از دو جریان افراطی و تفریطی که دین و آزادی را در مقابل یکدیگر می‌دانند انتقاد کرد و سپس با دفاع از کارنامه دولت اصلاحات در زمینه‌های مختلف سیاسی و اقتصادی و نیز هسته‌ای، برای روشن شدن حقیقت خواستار آن شد که دست اندرکاران سیاست خارجی و متصدیان پرونده هسته‌ای در فضایی آزاد و منصفانه کارنامه دولت اصلاحات را بررسی کنند.

به گزارش پایگاه خبری فراکسیون خط امام(ره)مجلس«پارلمان‌نیوز»، حجت‌الاسلام والمسلمین سیدمحمد خاتمی در مصاحبه‌ای مشروح با ماهنامه "نسیم بیداری" به بررسی ریشه‌های انقلاب اسلامی و اهداف آن پرداخت.

وی در این گفتگو با تاکید بر اینکه «انقلاب اسلامی در ایران به‌حق مردمی ترین انقلاب بود»، گفت:« این انقلاب در مقایسه با تحولات و انقلاب‌های دیگر آرام ترین حركت بود یعنی با وجود دگرگون كردن یك نظام نیرومند به لحاظ نظامی،امنیتی و جهات بین‌المللی به‌خصوص قدرت‌های بزرگ، كمترین هزینه انسانی و مادی را به بار آورد و قابل مقایسه با انقلاب های مشابه نبود. »

رئیس دولت اصلاحات افزود:« چون گرایش دینی در اكثریت قاطع مردم پر ژرفا و نیرومند بود و رهبری انقلاب نیز بر عهده شخصیتی دینی و والاقدر بود، این امر به انقلاب ما هویت دینی بخشیده‌بود كه خود از مهمترین عوامل فراگیری و گستردگی و نیرومندی آن بود.»

رئیس بنیاد باران تصریح کرد:«به نظر من انقلاب ما مرحله كمال جنبش مردم شریف و بیدار ایران بود كه از دهها سال پیش در جریان بوده‌است و بارها درباره آن سخن گفته‌ام. جنبش عمیق و فراگیر مردم ایرانی در عرصه حیات اجتماعی دارای جهت و هدف مشخص بوده‌است.»

وی خواست‌های ملت ایران را شامل آزادی وحاكمیت بر سرنوشت در برابر استبداد نفس‌گیر؛ استقلال در برابر سلطه بیگانگان و دخالت آنان در امور و خواستار پیشرفت در برابر عقب‌ماندگی مُزمن كشور و ملت در همه عرصه‌ها و نیز عدالت و برخورداری از حقوق مادی و معنوی در برابر سركوب و تبعیض و تحقیر عنوان کرد.

خاتمی تاکید کرد:«آنچه در انقلاب اسلامی ممتاز بود، اینكه ملت این‌همه را از پایگاه دین خواست، یعنی خواست تاریخی ملت با هویت تاریخی او در یك جهت قرار گرفت و دین به‌گونه ای مطرح شد كه مؤید آزادی، استقلال و پیشرفت و عدالت بود و می بینیم كه از دل انقلاب «جمهوری اسلامی» برآمد.»

به عقیده رئیس‌جمهور سابق کشورمان جمهوری اسلامی متضمّن آزادی مردم‎‎‏‎، حاكمیت آنان بر سرنوشت، از میان برخاستن استبداد و وعده دهنده به مردم‌سالاری و عزت مردم و كشور بود و در عین حال طالب حاكمیت معیارها و ارزش‌های اسلامی بود، ارزش‌ها و معیارهایی كه خود نافی استبداد و استعمار و بی‌عدالتی و عقب ماندگی است.

وی با اشاره به بیانات امام راحل از همان روزهای نخستین نهضت، گفت:«شما به بیان و سخن رهبر انقلاب از همان روزهای نخستین نهضت بنگرید. همه جا در كنار تكیه بر دین و احكام الهی و اخلاق اسلامی، به چپاول ثروت ملی از سوی حكومت استبدادی فاسد، حمله می‌شود. دخالت بیگانگان در سرنوشت نفی می‌شود. سركوب مردم، زندان و شكنجه و تحقیر ملت مورد نكوهش قرار می‌گیرد و مردم به دگرگون‌كردن این وضعیت فرا خوانده می‌شوند.»

رئیس‌جمهور سابق کشورمان ادامه داد:«همه‌جا در سخنان امام راحل، سخن از آزادی است و این كه ملت باید حاكم بر سرنوشت خود باشد. عدالت باید حاكم گردد و نظایر آن و نیز اسلام به گونه‌ای مطرح می‌شود كه نه تنها مانع این‌همه نیست بلكه دقیقاً تأیید كننده خواست‌ها و مطالبات واقعی و تاریخی ملت است.»

خاتمی سپس نتیجه‌گیری کرد:« بنابراین انقلاب ما كه هم در مبنا و هم در هدف و هم رهبری صبغه و هویت دینی داشت، در جهت تأمین خواست اساسی مردم یعنی آزادی، مردم‌سالاری، عزّت ملی و برخورداری همگان از مزایای زندگی و تأمین حقوق‌ و نیازهای ملت (از هر آئین و مرام و گرایشی) حركت كرد و پیروز شد. »

وی البته بلافاصله تصریح کرد:«نپنداریم كه با پیروزی درخشان 22 بهمن همه چیز به پایان رسید، بلكه 22 بهمن سرآغاز تلاش جدی مردم در رسیدن به همان هدف‌ها و تأمین همان خواست‌ها است.»

به عقیده رئیس‌موسسه بین‌المللی گفتگوی فرهنگ‌ها و تمدنها موفقیت یا عدم موفقیت‌ را باید در تحقق یا عدم تحقق آن خواست‌ها و هدف‌ها جُست و اگر نیست كوشید تا به آن سو برویم و اگر انحراف هست با یاری مردم در جهت اصلاح آن با همین موازین و معیارها برآمد.

رئیس دولت اصلاحات تاکید کرد:« اصلاحات به تعبیر ما هم، چیزی جز این نیست و به‌همین جهت است كه آن را ریشه دار و غیر قابل دفع و حذف می‌دانیم و انقلابی واقعی، كسی است كه در این مسیر گام بردارد.»

وی در پاسخ به پرسشی درباره ریشه‌ها و زمینه‌های شکل گیری انقلاب اسلامی، با اشاره به اثرگذاری شرایط اجتماعی و تاریخی، زمینه‌های اقتصادی و فرهنگی، اظهار داشت:«با این حال به نظر من رشد مردم، تحول‌خواهی و سیر به سوی جامعه‌ای آزاد و كشوری آباد و البته گرایش دینی تحول‌خواه و رهبری ممتاز، نقش ممتاز داشته‌اند. »

خاتمی یادآور شد:« اكثریت مردم ما دین‌دارند و وقتی حركت و جنبش شأن دینی داشت و رهبری آن به عهده عالمی وارسته و شخصیت ممتاز دینی و سیاسی بود؛ این حركت، فراگیر و نیز پرژرفا خواهد بود.»

رئیس‌ بنیاد باران ادامه داد:« به‌علاوه سلطه تحقیر كننده بیگانه، دوری حكومت از مردم بلكه مقابله با آن و سركوب، رواج فساد اخلاقی و اداری، فاصله‌های طبقاتی، حاكمیت هزار فامیل وابسته و عقب افتادگی مزمن، این‌ها همگی در شكل‌گیری و كامروایی انقلاب مؤثر بود.»

رئیس‌جمهور سابق کشورمان همچنین به قرائتی که انقلاب اسلامی ایران را محصول انزوا و حصر دین و ارزش‌های اسلامی در ساحت جامعه به خواست حاكمان و برخلاف اعتقاد و باورهای عمیق مردم می‌دانند و بر همین اساس معتقدند شأنیت حكومت دینی در قالب نظام اسلامی صرفاً برقراری مناسبات و احكام مبتنی بر شریعت است و سایر مسائلی چون حقوق اساسی افراد و آرمان‌هایی چون آزادی و برابرخواهی را یك‌سره ناچیز می‌شمارند، پاسخ داد.

به گزارش روابط عمومی دفتر سیدمحمد خاتمی، او گفت:« خواست‌ها و مطالبات مردم هم به نظر من روشن بود و اینك تلقی مردم از اینكه تا چه حد به خواسته‌های خود رسیده‌اند، تعیین كننده وضعیت آینده ماست. سیاست‌ها و برنامه‌های ضد دینی، ضد اخلاقی، ضد ملی رژیم گذشته، مسلماً انگیزه‌ساز انقلاب بوده‌است، ولی تلقی و توهّم پاره‌ای از اصحاب قرائت آنچنانی را كاملا غلط و اغواكننده و زیان‌بار می‌دانم.»

رئیس بنیاد باران افزود:«تردید نیست كه اكثریت مردم خواستار نظام و حكومتی بوده (و هستند) كه نه تنها به دین احترام بگذارد، بلكه معیارها و موازین دینی خود را در رابطه خود با مردم و در روابط اجتماعی مراعات كنند، ولی دین را بیگانه با خواست‌ها و مطالبات مردم و حتی احیاناً در برابر آن‌ها دانستن، هم جفای به دین است و هم جفای به مردم و نشانة بیگانگی با روح انقلاب و حتی خصومت با آن است.»

خاتمی تصریح کرد:«وانگهی، مراد از شریعت چیست؟ شریعتی كه نسبت به حقوق و حرمت‌ و آزادی‌های انسان و مردم بی تفاوت باشد و یا خدای ناخواسته در برابر آن قرار گیرد، شریعت مورد نظر انقلاب و امام نیست.»

وی با اشاره اینکه «با تحقق جمهوری اسلامی حتی نیاز جامعه به اجتهاد نوین كه بتواند مسائل جامعه پیچیده كنونی را حل‌كند، بیشتر احساس شد»، اظهار داشت:« در بیانات امام به‌خصوص در سال‌های آخر عمرشان، این مطلب آشكارا و به تكرار بیان شد. »

رئیس‌جمهور سابق کشورمان در ادامه این گفتگو با اشاره به وسیع بودن بحث مبنایی درباره حکومت دینی، منشأ و مبنا و كاركرد آن و نسبتی كه با مردم و جهان دارد، نکاتی را به صورت اجمالی در این باب مطرح کرد.

خاتمی سپس به این سخن امام خمینی(ره) اشاره کرد که «حكومت اسلامی از اهمّ احكام اولیه است و بر سایر احكام، اولویت دارد و بنیاد احكام حكومتی هم مصلحت اسلام و جامعه است.»

او سپس با استناد و اشاره به این سخن، اظهار داشت:« نکته اول آنکه مصلحت بوالهوس نیست، اینكه كسی از چیزی خوشش بیاید بگوید مصلحت است یا بدش بیاید بگوید خلاف مصلحت است امر باطلی است.»

رئیس دولت اصلاحات ادامه داد:« نکته دوم آنکه تشخیص مصلحت كاری بسیار دقیق و كارشناسانه است و طبعا بر عهده كارشناسان متعهد است نه یك شخص و یك سلیقه.
بنابراین مطلوب این است كه مصلحت را نمایندگان صالح همه بخش‌ها و طبقات جامعه از عالمان دینی، دانشگاهیان، كارشناسان و سیاست‌مداران و... تشخیص دهند. حتی براین باورم كه آنچه امام قبل از ترسیم قانون اساسی معین كردند، كه تشخیص مصلحت بر عهده اكثریت نمایندگان مجلس باشد، به صواب نزدیك‌تر بود.»

وی سپس دو نکته را یادآور شد؛ اول آنکه«حاكمیت مردم بر سرنوشت و آزادی‌های اساسی و مردم‌سالاری و نظایر آن در متن انقلاب و از پایه‌های نظام مورد نظر بوده‌است» و دوم «شریعت در نظام اسلامی با اجتهاد پویا و كارساز (و البته رعایت موازین و فكر و فقه اسلامی) بسیار وسیع‌تر و راه‌گشاتر از دیدگاه‌های تنگی‌است كه احیاناً با امام و اصل انقلاب هم سازگار نبوده و نیست و در غیبت امام می‌كوشد كه خود را متولی انقلاب و اسلام بداند و درصد حذف همه افكار و گرایش‌هایی است كه نمی پسندد.»

خاتمی سپس در پاسخ سئوالی که با اشاره به رواج گفتمان‌هایی چون استقلال‌خواهی و حفظ تمامیت ارضی، پیشرفت اقتصادی و سازندگی و تکیه بر آزادی‌های اجتماعی و حقوق فردی و به‌عبارت دیگر، از او درباره مهم‌ترین دغدغه دهه چهارم انقلاب اسلامی را جویا شد، گفت:«استقلال‌خواهی، تمامیت ارضی و نظایر آن از اصیل‌ترین خواست‌های انقلاب و مردم ما بوده‌است و دورانش هم تمام نشده‌است. پیشرفت اقتصادی و سازندگی نیز از اهداف بلند جامعه انقلابی ماست؛ آزادی و حاكمیت بر سرنوشت نیز، هم از مبانی و هم از هدف‌های والای انقلاب و برخاسته از خواست تاریخی ملت است.»

وی افزود:«آنچه در دوران اصلاحات مطرح شد، این بودكه پس از طی دوران پر بحران جنگ و ترور و نیز با حركت موفق جامعه به سوی استحكام پایه‌های اقتصادی و مدیریت جامعه، ما به دوران ثبات رسیده‌ایم و جا دارد كه استثناها كه مختص به دوران‌های بحرانی است، جای خود را به قاعده بدهد كه مهم‌ترین آن استحكام پایه‌های حاكمیت مردم بر سرنوشت است و به موقعیتی رسیده‌ایم كه به سوی تكمیل الگوی مورد نظر انقلاب برویم.»

رئیس دولت اصلاحات، یادآور شد:« هدف ما در دولت اصلاحات تحقق کامل؛ یعنی نظامی مردم‌سالار با محوریت مردم و رأی آنان و مسئولیت پذیری حكومت و تأمین لوازم مردم‌سالاری یعنی آزادی‌های اساسی و تكیه بر حقوق مردم و پاس‌داشت حق و حرمت و كرامت همه كسانی كه زندگی در چارچوب قانون اساسی را پذیرفتند با هر عقیده و گرایشی؛ و نیز تأمین بیشتر و بهتر و پیشرفت اقتصادی و اجتماعی و شكوفایی فرهنگی و تقویت پایه‌های عزت بین‌المللی و تأمین امنیت پایدار با محوریت مردم و... بوده است.»

وی تاکید کرد:« دغدغه امروز و فردای من نیز، اهتمام به بنیادهای انقلاب‌اسلامی و مبنا قرار گرفتن قانون اساسی و پرهیز ازبرداشت‌ها و تعبیرها و تفسیرهای ناسازگار با روح و حتی نصّ قانون (چه رسد به نقص قانون اساسی) و به رسمیت شناختن حق حاكمیت مردم و جدی‌گرفتن مردم‌سالاری و تن‌دادن به همه لوازم آن كه آزادی‌های اساسی و بهره‌گیری از همه امكانات داخلی و بین‌المللی برای پیشرفت همه‌جانبه و تأمین عدالت در همه ابعاد و پافشاری بر آرمان استقلال خواهی و هوشیاری در برابر فزون‌طلبی قدرت‌های سلطه‌طلب از اهمّ آنهاست.»

رئیس دولت اصلاحات با اشاره به تیین مبانی نظری اصلاحات که توسط او پیش از این صورت گرفته است، اظهار داشت:«من اصلاحات واقعی را دارای ریشه‌های با قدمت بیشتر از یكصد سال می‌دانم و انقلاب‌اسلامی را یكی از فرازهای تكاملی این حركت تاریخی می‌دانم كه پایدار است و نیرومند كه در عمق جامعه در جریان است.»

وی همچنین در پاسخ به این سئوال که «برخی از منتقدان بر این باورند در دوره هشت ساله زمام‌داری شما با تکیه برآمیزه‌هایی چون آزادی، حقوق و کرامت انسانی، حدود و مرز احکام دینی و شرعی مورد تعرّض و یا بی‌توجهی قرار گرفته‌اند»، تصریح کرد:« ابداً چنین نیست. چرا باید تصور شود که آزادی و حقوق و کرامت انسانی تعارض با احکام الهی دارد؟»

رئیس بنیاد باران افزود:«آنان که احکام الهی را در تعارض با کرامت و آزادی انسان می‌دانند از حقیقت دین خدا آگاه نیستند یا مغرضانه، توهّمات خود را بر اصل دین می نشانند.»

خاتمی تاکید کرد:« بزرگترین خدمت به دین در یک نظام منتسب به دین این‌است که مردم احساس‌کنند در سایه دین مورد حرمت هستند، به نام دین آزادی‌های اساسی آنان (و نه ولنگاری‌ها) تأمین می‌شود و به نام دین زمینه پیشرفت همه‌جانبه و عدالت، فراهم می‌آید.»

وی با بیان اینکه «بارها گفته‌ام دو جریان افراطی و تفریطی در متن جامعه و تاریخ ما وجود دارد که دین و آزادی را در مقابل یکدیگر می‌دانند»، گفت:« منتهی یکی می‌گوید تا دین بماند آزادی باید از میان برخیزد و دیگری می‌گوید برای تأمین آزادی باید دین را کنار بگذاریم.»

رئیس دولت اصلاحات ادامه داد:«من می‌گویم دین و آزادی می‌توانند و باید در آغوش هم باشند. دین، آزادی را لطیف و اخلاقی می‌کند و آزادی (نه بوالهوسی)، پویایی دین را تضمین می‌کند و سبب می‌شود که دین خدا که متعلق به همه عرصه‌ها و نسل‌ها است از تصلّب و عادت‌زدگی و توهّم رها شود.»

در ادامه این گفتگو، سیدمحمد خاتمی به دفاع از کارنامه دولت اصلاحات پرداخت.

او اظهار داشت:«به استناد آمار و شهادت منصفان، اصلاحات دولتی موفق در عرصه اقتصاد، مدیریت و روابط بین‌الملل و... بوده‌است. البته منظور این نیست که هیچ مشکل و کمبود و نقص وجود نداشته، ولی با حرکت علمی و مدبّرانه و علی‌رغم همه موانع ساختاری و رفتاری ، سمت و سوی جامعه به سوی بهبودی، عزّت و برخورداری بوده است.»

رئیس‌جمهور سابق کشورمان ادامه داد:«با حدود160میلیارد دلار درآمد نفتی در هشت سال، کارهای بزرگی صورت گرفت. منابع بانک‌ها از اینکه در اختیار دولت و پوشاننده ضعف‌ها و مشکلات و نیز زمینه ساز رانت و سوء استفاده باشد، در مسیر آزاد شدن قرار گرفت و تقویت شد و حتی برای پرداخت بدهی‌های دولت به آن‌ها برنامه‌ریزی و اجرا شد.»

وی یادآور شد:«محدودیت اعتبار از بانک‌ها و بیمه های خارجی رفع شد و سرمایه‌گذاری در ایران رونق گرفت و میلیاردها دلار اعتبار در اختیار بخش خصوصی قرار گرفت. ده‌ها طرح بنیادی و بزرگ در زمینه نفت، گاز و پتروشیمی و فولاد و محصولات زیربنایی وارتباطات شروع شد و به نتیجه رسید.»

خاتمی تصریح کرد:«عسلویه کانون افتخار آمیز تکنولوژی و سرمایه‌گذاری و تولید و زمینه‌ساز صادرات صنعتی شد. ده‌ها هزار نفر از متخصصان و نیروی‌کار عادی به کار مشغول شدند.کافی است بررسی کنید که همین عسلویه اکنون در چه وضعی است تا ادعای ما بر کار آمدی دولت قبلی و مشكلات دولت فعلی آشکار شود و این در حالی است که در مدت 4 سال حدود 300 میلیارد دلار درآمد نفتی داشتیم.»

وی همچنین اظهار داشت:« ما با همه محدودیت‌ها، ذخیره ارزی قابل قبولی داشتیم كه بخش مهمی از آن با تسهیلات به بخش خصوصی تزریق شد که طرح‌های خوبی هم در تهران و شهرستان‌ها به ثمر رسید و حدود 15میلیارد دلار هم در حساب ذخیره ارزی به دولت بعدی تحویل شد. بررسی کنید این صدها میلیارد دلار چه شد و حساب ذخیره ارزی و میزان بهره‌گیری بخش خصوصی از این حساب در چه وضعی است؟»

رئیس‌جمهور سابق کشورمان با اشاره به خودکفایی گندم، تشکیل وزارت رفاه و تأمین اجتماعی و برداشته شدن گام‌های سنجیده به سوی عدالت اجتماعی عزّت‌آمیز در دولت اصلاحات، گفت:«امروز را با دیروز مقایسه کنید، وضع معیشتی مردم، کارگران، کشاورزان و اصناف و فاصله بخش‌های پردرآمد با کم درآمد چگونه است ؟ تا آشکار شود (و بحمدالله آشکار هست) که چه زمانی بهتر و بیشتر برای اقتصاد، عدالت، علم و پژوهش و صنعت و... کارشده است، مقایسه وضع گرانی،تورم ،بیکاری و رشد اقتصادی و دیگر عوامل، همگی شاهد صادق و بسیار گویا بر قابل قبول بودن وضعیت در گذشته است.»

وی با بیان اینکه « سنجیده‌ترین برنامه‌های پس از انقلاب در دولت اصلاحات تدوین و تصویب شد»، یادآور شد:« برنامه سوم را با موفقیت قابل قبولی اجرا کردیم. چشم‌انداز بیست‌ساله در زمان ما تدوین و تصویب شد، برنامه چهارم اجرا نشد و حتی علی‌رغم تکلیف قانونی، گزارش کار هم به مجلس داده‌نشد. آیا نسبت به اهداف چشم‌انداز بیست‌ساله از سال مبدأ جلو آمده‌ایم یا به عقب رفته‌ایم؟»

خاتمی در بخش پایانی این گفتگو اظهار داشت:«ما معتقدیم دین در سپهر حیات اجتماعی بشر دخالت دارد و متعلق به همه زمان‌ها و عصر هاست و آن را دارای ظرفیت و انعطاف برای تطابق با شرایط زمان و مکان می‌دانیم و طبعا دین نسبت به پر فایده‌ترین و کم هزینه‌ترین نظام اجتماعی و مدیریت که حاصل تکامل زندگی بشری است، یعنی "مردم سالاری" نمی‌تواند بی‌تفاوت وبا آن در تضاد باشد، همچنان که نیست.»

وی ادامه داد:«این که در انقلاب اسلامی، "جمهوری اسلامی" به عنوان نظام مورد نظر طرح و تصویب می‌شود یک تصادف نیست و امام به صراحت می‌گویند مراد ما از جمهوری همان است که در دنیا رایج است؛ منتها وفادار به ارزش‌ها و معیارهای دینی و الگویی چون حکومت مولا امیرالمومنین (ع)؛ همین امر دلیلی بر سازگاری دین با مردم‌سالاری است.»

رئیس‌جمهور سابق کشورمان تصریح کرد:«دولت اصلاحات بی‌آنکه ذره‌ای از مصالح و منافع ملی عدول کند و ارزش‌ها و اصول بنیادین انقلاب و جامعه را زیر پا بگذارد؛ در حد توان خود توانست استقلال و سربلندی و عزت ملت را تأمین و بسیاری از خطرات را از کشور و مردم، دفع و بسیاری از منافع ملی را استیفا کند.»

خاتمی یادآور شد:«درست است که تنش‌زدایی و اعتمادسازی در عین پایبندی به منافع و مصالح ملی، اساس سیاست خارجی ما بود؛ ولی از یاد نبریم که پیشرفت اساسی در برنامه صلح‌آمیز هسته‌ای متعلق به دوران ما است؛ بی‌آنکه بخواهم تلاش پیشینیان و پسینیان را نادیده بگیرم.»

رئیس دولت اصلاحات تاکید کرد:«اعتراف به حق ملت ایران برای داشتن فناوری صلح آمیز هسته‌ای (نه فقط انرژی اتمی) متعلق به دوران ماست. ما راهی را انتخاب کردیم که اگر درست ادامه می‌یافت (و البته اگر تعلّل و اشتباه غرب به خصوص اروپا نبود) نه تنها امروز واقعاً تکنولوژی صلح‌آمیز هسته‌ای را بهتر و گسترده تر از امروز داشتیم، بلکه پرونده ما در شورای امنیت سازمان ملل نبود.»

وی افزود:« سیاست درست زمان ما نه تنها مانع وارد شدن خسارت‌های مادی و معنوی فراوان به ملت شد، بلکه با همه تنگناها و دشمن‌کامی‌ها توانست امکانات و منابع فراوانی را برای ملت و پیشرفت کشور جلب کند.»

سید محمد خاتمی با بیان اینکه«اعتبار ما در صحنه بین المللی و عزت و احترامی که مردم ایران داشتند قابل قیاس با امروز نبود»، خاطر نشان کرد:«خوب است در این باب دست‌اندرکاران سیاست خارجی دولت ما و نیز متصدّیان پرونده هسته‌ای در فضایی آزاد و منصفانه سخن بگویند تا حقیقت بیشتر و بهتر روشن شود. هرچند که متأسفانه هر گاه در این باب سخنی هم گفته شد با حملات و تهاجمات یک جانبه روبرو شده‌است.»

 


امروز: در آستانه سي و يكمين سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي، سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي ايران با انتشار اطلاعيه اي ضمن بزرگداشت اين روز تاريخ ساز، از مردم براي شركت در راهپيمايي اين روز دعوت به عمل آورد.
متن كامل اين اطلاعيه به نقل از پايگاه اطلاع رساني سازمان به شرح زير است:

ملت شریف ایران!
سی و یکمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی ایران را در حالی گرامی می داریم که کشور با شرایط حساس و سرنوشت سازی روبرو است. از یک سو روند رو به گسترش جنبش اصلاحی سبز به رغم تمامی محدودیت ها و فشارها و سرکوب ها از عزم راسخ و اراده استوار ملت در استیفای حقوق شهروندی، پیگیری مطالبات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی مشروع و قانونی خویش تا تحقق کامل آن و مقابله با تعرض و تحدید وجه جمهوریت نظام حکایت دارد و از سوی دیگر تحریف و وارونه نمایی آرمان ها و اهداف اصیل ملت بزرگ ایران در انقلاب اسلامی و برخورد متکبرانه و لجوجانه با اعتراضات و مطالبات قانونی و مشروع مردم، آشکارا نشان دهنده عدم تمایل جریان حاکم در به رسمیت شناختن موجودیت جنبش و بی تفاوتی عامدانه نسبت به مطالبات آن است. در این میان ناکارآمدی کم نظیر دولتمردان کنونی در اداره امور وضعیت کشور را پیچیده تر و بحرانی تر کرده است.
این وضعیت اگر چه دغدغه آفرین و نگران کننده، اما از وجهی دیگر مغتنم و امید بخش است؛ چرا که بیش از هرچیز از حیات و ماندگاری پیام و فرهنگ انقلاب در عمق جان جامعه ایران و خودآگاهی و دلبستگی و مسئولیت ملی ایرانیان نسبت به آرمان های اصیل انقلاب خویش حکایت دارد. بدان گونه که پس از گذشت سه دهه از پیروزی انقلاب نه تحریف و انحراف از آن و دستبرد به دستاوردهای آن را برمی تابد و نه در عزم راسخ خود در روز آمد کردن آرمان های والای انقلاب و تلاش برای تحقق آن تردیدی به خود راه می دهد.
از این رو جنبش سبز را باید خیزش امید بخش دیگری، در ادامه حرکت اصلاح طلبانه ملت ایران، برای دفاع و پاسداری ازاهداف و آرمان های اصیل انقلاب دانست. تأکید بر مطالبه و خواسته آزادی و حقوق شهروندی با شعارهای «الله اکبر» و یا حسین»، بیانگر این حقیقت انکار ناشدنی است که جنبش سبز با پیوند نسل امروز و نسل 57 زیر چتر انقلاب اسلامی، در پی تحقق آرمان های اصیل و جاویدان ملت ایران در انقلاب اسلامی یعنی استقلال، آزادی و جمهوریت در پرتو معنویت و دیانت است. و چرا چنین نباشد؟ ملتی که مصادره رأی و انتخاب خویش را بر نمی تابد چگونه می تواند انحراف و تحریف انقلابی را که مظهر اراده و پایمردی خویش بر والاترین آرمان های الهی و انسانی و ثمره مجاهدت های صادق ترین وفرزندان و پاک ترین خون های عزیزان خویش است، با سکوت به نظاره بنشیند؟
22 بهمن امسال فرصتی مغتنم و یگانه است تا جنبش سبز ملی ایران فارغ از انحصار و محاصره رسانه ای و دروغ ها و تزویرها و اتهام ها و هتاکی های ناجوانمردانه، در متن ملت بزرگ ایران ضمن اعلام پایبندی و دلبستگی مجدد با آرمانهای ملی انقلاب اسلامی بر عزم خستگی ناپذیر خویش در تحقق این آرمان های بلند تأکید ورزد و انزجار خود را از تلاش های حاشیه نشینان دیروز انقلاب و فرصت طلبان امروز و فرقه های بنیادگرای منحرف جدید التأسیس برای تحریف هویت و اهداف انقلاب اعلام کند.
22 بهمن ملت بزرگ ایران بار دیگر از عزم جاودانه خود در دفاع از اسلام رحمانی در برابر خشونت و کینه توزی به نام اسلام، از آزادی در برابر خودکامگی، از استقلال مبتنی بر موازنه منفی در برابر روابط مبتنی بر موازنه مثبت و حاتم بخشی از منابع و منافع ملی کشور برای جلب حمایت این و آن، از عدالت اقتصادی و برابری حقوقی در برابر ظلم و نابرابری و اجحاف، از جمهوریت و مردمسالاری در برابر آمریت و مطلقیت فردی، از رأفت و سماحت دینی در برابر کینه ورزی و خصومت آفرینی و تشویق به خشونت و ستاندن جان انسان ها به نام دین، از صداقت و اخلاق در برابر فریب و ریاکاری و از جمهوری اسلامی در برابر حکومت خودکامان تأکید خواهد کرد و به تقدیس کنندگان خشونت و پرستندگان قدرت ثابت خواهد کرد که خواست و اراده معطوف به جمهوریت و آزادی در پرتو دین رحمانی و آرمان رسیدن به جامعه ای عاری از فقر و ستم در این سرزمین هرگز خاموش شدنی نیست.
سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران ضمن گرامی داشت یاد و خاطره شهیدان همیشه جاوید انقلاب اسلامی و معمار و رهبر بزرگ آن امام خمینی، از ملت آگاه و فرهیخته ایران از هر قوم و مذهب و قشر و طبقه ای دعوت می کند تا با حضور در راهپیمایی این روز ملی همانند روزهای انقلاب، اراده و خواست ثابت و همیشگی خود را در تحقق نظام مبتنی بر آرمان های اسلامی و حق حاکمیت ملت و نفی استبداد با هر نام و رنگی مجدداً به نمایش بگذارند و به همگان تفهیم کنند مادام که آرمان های انقلاب در جان این ملت زنده است، خودکامگی در این سرزمین ممکن نیست.
سازمان تأسف عمیق خود را از برخی اقدامات و اظهارات که ظاهراً با هدف جنگ روانی و ایجاد نگرانی و تردید در بدنه اجتماعی نسبت به شرکت در راهپیمایی 22 بهمن می شود، اعلام می دارد. در عین حال از مردم آگاه و فهیم می خواهیم در حضور آرام و سبز خود در این روز مراقب تحرکات مشکوک و سازمانیافته و شعارهای تحریک آمیز برخی عوامل باشند.

سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران
17/11/88
 


امروز: در آستانه برگزرای راهپیمایی 22 بهمن، مسئولان رسمی برگزاری مراسم، مشغول نصب بلندگو در مسیر چند کیلومتری از میدان آزادی تا انقلاب هستند.

کسانی که طی روزهای اخیر از خیابان ازادی عبور کرده اند، متوجه نصب داربست های در مسیر ویژه اتوبوس های تندرو، از میدان آزادی تا انقلاب و به فاصله هر 50 متر شده اند. از روز شنبه، بر روی این داربست ها بلندگوهایی نصب شده است. به این ترتیب مسیر طولانی مذکور در حال پوشش داده شدن به سیستم صوتی هستند.

این اقدام در طول 30 سال گذشته و در جشن های پیروزی انقلاب بی سابقه بوده است. در سالهای گذشات پوشش صوتی مراسم راهپیمایی 22 بهمن در تهران، سطح میدان آزادی و چند ده متر از ابتدای خیابانهای آزادی و محمدعلی جناح از سمت میدان آزادی را شامل می شد.

این اقدام به همراه اخبار منتشر شده اخیر مبنی بر برنامه ریزی برای انتقال نیرو از استانهای مختلف کشور در روز 22 بهمن به تهران و تقسیم بندی و توزیع مناطق مختلف در مسیر راهپیمایی تهران بین گروههای اعزامی از استان ها، حاکی از آن است که دولت با هزینه هنگفت، تدارک وسیعی را برای کنترل جمعیت راهپیمایی کننده روز 22 بهمن به کار بسته است.

به نظر می رسد خصوصاً اقدام در حال انجام در نصب بلندگو در مسیر طولانی راهپیمایی، به منظور پخش هماهنگ شعار و سایر اصوات با صدای بلند در طول راهپیمایی است که امکان داده شدن شعار از سوی مردم و شنیده شدن آن را ندهند.

همچنین طی روزهای اخیر سطح میدان آزادی، به طرز عجب و بی سابقه ای در حال حصارکشی و محدود شدن است. به گونه ای که تا حال حاضر، کل محوطه چمن وسط میدان آزادی بوسیله داربست محصور شده است و قسمت هایی از پیاده روهای میدان نیز بوسیله داربست درحال محصور شدن است. هنوز مشخص نیست محدوده های محصور شده مذکور، برای استقرار گروههایی خاص تعبیه شده است یا قرار است در این مناطق امکان استقرار برای مردم بوجود نیامده و عملاً جای محدودی در سطح میدان برای حضور راهپیمایان وجود داشته باشد.
 


امروز: یک عضو فراکسیون خط امام(ره)مجلس با اشاره به پخش گزینشی سخنان بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران در صدا و سیما از نگارش نامه‌ای اعتراض آ‌میز و شدیداللحن از سوی یادگار امام(ره) خطاب به عزت‌الله ضرغامی خبر داد.

قدرت الله علیخانی در گفتگو با پارلمان‌نیوز گفت:«در آستانه 22 بهمن، سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی، وظیفه همگان به ویژه رسانه ملی این است که همه را به وحدت و رحمت و رافت که همان آرمانهای امام و منویات رهبری است دعوت کنیم و همگان را در این مراسم سرنوشت‌ساز همه ساله دعوت نمائیم.»

وی تاکید کرد:« می‌بایست شعار اصلی نظام و انقلاب که استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی است را فراموش نکنیم و خدایی ناکرده باعث آرزردگی روح امام عزیز و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران نشویم.»

این نماینده اصلاح‌طلب مردم قزوین ادامه داد:«لیکن متاسفانه در این ایام به صورت گزینشی مطالبی از امام بزرگوار از طریق صدا و سیما پخش شده که مقدمه و مؤخره آن برای بینندگان و شنوندگان چندان مشخص نیست.»

علیخانی تصریح کرد:«این عمل باعث نگرانی پیروان آرمان‌های امام(ره) بخصوص بیت شریف امام و بویژه حضرت حجت الاسلام والمسلین حاج سید حسن آقای خمینی گردید.»

وی افزود:«به طوری که مطلع شدم، یادگار امام راحل، حضرت حجت‌الاسلام و المسلین حاج سید حسن آقای خمینی، نامه‌ای اعتراض آمیز و شدید اللحنی خطاب به ریاست محترم صدا و سیما نوشته‌اند.»

این عضو فراکسیون خط امام(ره)مجلس خاطر نشان کرد:«انتظار می‌رود ریاست محترم صدا و سیما با اشراف بیشتر نسبت به زیرمجموعه خود و مراقبت بیشتر، هر چه سریعتر نسبت به این موارد گزینشی عکس العمل لازم را نشان داده و جلوی این موارد را بگیرند و کار به جایی نرسد که نامه اعتراض‌آمیز حضرت حجت الاسلام و المسلمین حاج سید حسن خمینی برای آگاهی افکار عمومی منتشر شود.»

 


یک اربعین دیگر را پشت سر گذاشتیم مصطفی جان. این اربعین اما خیلی متفاوت بود. انگار کتاب تاریخ عاشورای حسینی جلوی همه ما بازِباز بود در تمام این چهل روز. آنقدر شفاف و روشن مقتل ها جلوی چشممان بازنویسی می شد که گاه به حیرت می افتادیم.
یاحسین!
شب عاشورا هجوم اجانب به جماران و هتک حرمت عزادارن حسینی. باتوم ها بود که بر بدن عزاداران فرود می آمد و حتی بر رهگذران که مات و مبهوت به صحنه های خوف انگیز و تأثر انگیز پیش رویشان نگاه می کردند. روز عاشورا عده ای طبق برنامه نماز کردند و نیت کردند برای حمله به عزاداران حسینی. گاز اشک آور و فلفل و باتوم که چاشنی همه عملیات افراط گرایان است. اما شلیک گلوله آن هم در روز عاشورا را کسی باور نداشت. و شد آن چه نباید می شد و تازه دیوار بلند حاشا را کشیدند جلوی چشم های حیرت زده مردم و به این هم بسنده نکردند و دوقورت و نیمشان هم باقی ماند و طلبکار شدند و از همان قصه های دیرین ساز کردند و کارناوال نامه ها نوشتند و اجرا کردند و شعبده هایشان در میان عوام الناس رسانه میلی بین کارگر افتاد و خانواده شهدا هم مظلومانه واگذار خدایشان کردند و ما نیز.
یک اربعین متفاوت داشتیم امسال آقا سید. جایت هیچ خالی نبود وقتی فتنه گران خشونت طلب با نقاب اسلام خواهی و امام دوستی و با ادعای مالک بودن انقلاب همه میدان را با تزویر قبضه کردند و شعار یا بامائید یا برما را سردادند و معدود کسانی بعضا عزیز، براثر وسوسه خناسان همه صداقت ما را و حقانیتمان را به تردید نشستند و دهان های ما را بستند و سکوت مرگ را برایمان اراده کردند و خاک مرگ پاشیدند بر کوی و برزن. جایت خالی نبود سید که این بیرون به قدر یک امت حرص و جوش بخوری برای از دست رفته هایمان. برای به یغما رفته هایمان. و برای این جوانان سبز که منفعلشان می خواهند و می پسندند و آنان روز به روز قد می کشند و مصمم به میدان می آیند و خار چشم دشمنان ایران می شوند. و در چهره تک تکشان دیروز خودمان را می توانیم دید مصطفی. دیروزمان که بعضی خانواده ها را با خود همراه کردیم برای مقابله با ظلم و بعضی مقابل آنان ایستادیم و بیرون زدیم از خانه ها. بعضی معلم ها را با خود هم راه کردیم و برخی سدها را شکستیم برای بیرون زدن از مدرسه. دیروزمان چه باشکوه بود مصطفی. تو که از همان جوانی راه مبارزه را یافتی و هجرت کردی و تحصیلت را در ینگه دنیا نیمه رها کردی و به عشق امام و انقلاب برگشتی تا راه حقی را که یافته بودی در کشور خود دنبال کنی و من که همه کودکیم با نام امام پرشده بود همه نوجوانیم با انقلاب پیوند خورد و همه جوانیم برای حفظ دستاوردهایش وقف شد. ما یک خواسته مشترک داشتیم. ما جوانان سی سال پیش: استقرار عدالت عدالت عدالت و حاکمیت آزادی آزادی آزادی و داشتن جمهوری که اسلامی باشد که اسلام بی جمهور و جمهور بی اسلام را بی معنا می دانستیم.یک اربعین گذشت و ما چله نشینی را بیش و به از گذشته درک کردیم که چله های در فراق و چله های در فشار و چله های در حرمان و زیر بار ستم، انسان را پخته تر می کند. چند چله دیگر باید بگذرانیم تا مقبول افتیم و درنظر آئیم ؟؟؟ نمی دانم. اما این اربعین از نوعی دیگر بود. روزش در منزل قومی نزدیک، به شنیدن اباطیل و دروغ ها و تهمت های رایج این گونه مجالس حرفه ای گذشت و با تألم شدید روحی به خانه پناه بردم که تو نبودی تا تسکین این رنج های هماره ام باشی و بعدازظهرش به خانه دوستی پناه بردم که در دل پایتخت و در دل مردم خانه داشت. مرحوم بورقانی که عکسش هنوز پایین آن تابلوی چینی که دوستش داشتیم جای دارد و آرام و مهربان لبخند می زند به ما و به همه مهمان های این روزهایمان. سالگردش بود و ما سوره انعام را با هم ختم کردیم. همسر شهید باکری زودتر خداحافظی کرد و رفت و یادمان انداخت که ششم اسفند سالگرد شهید جاویدش است و گفت دریغ از پارسال و من آرام زمزمه کردم: دریغ! و حالا من باید همه این مناسبت ها را امسال بدون تو شرکت کنم و محکومم به تحمل جای خالی ات در همه این برنامه ها که مقید بودی حتی یکی را هم جا نیندازی برای شادی روح شهید و برای انجام وظیفه و برای خوشحالی بازماندگان و برای قوت و انرژی گرفتن خودت. چه بگویمت از آن خانه که حالا با وصلت مبارک زهرا و پسر جلایی پور و سهام و دختر سعدایی مرحوم، یک جور شادمانی تلخ به آن راه یافته. عکس بورقانی و سعدایی با آن شاخه های سپید مریم و شب بو و با شمع های سیاهی که آرام می سوختند و می گداختند و با دل ما همنوا بودند. من زل زده بودم به کتاب ها. تنها میراث این پدر مهربان و دلم برای کتاب های در به در خودمان تنگ شد و برای آن روزها که تو با دقت آن ها را دسته بندی می کردی و چقدر از آن ها اهدا شدند به کتابخانه های عمومی و به بچه ها که در بازار اشیاء لوکس هنوز بهترین هدیه برایشان کتاب است. فرزند شهید گنجی را بعد از رفتنت به زندان شناختم و یاد آن اسباب کشی آخر افتادم. چقدر خاکی شده بودید همه تان و کتاب ها مگر تمام می شدند. دو روز مهلت گرفتیم تا سامانشان دهیم. مادر می گفت بفروشید این کتاب ها را به زخم زندگیتان بزنید و من گریه ام می گرفت. مگر کتاب فروشی است؟؟؟ حالا دلم می خواهد خانه مان دوباره بشود همان کتابخانه بزرگ و من شب ها خواب قهرمانان و نویسنده هایشان را ببینم و با آن ها حرف بزنم از آرزوهایم. آرزوهای دوران جوانی که عدالت می خواستیم و صداقت و محبت. سوره انعام ختم شده با صوت شیرین همسران آزادگان دربند. الهه و خانم نوری زاد که سبزها حرّش می خوانند و خانواده اش این لقب را دوست دارند و بقیه عزیزان قاری.از سالگرد بورقانی به چهلم شهید علی موسوی. این خانه چقدر باصفاست و مادر شهیدین چقدرمهربان است و همسر شهید چقدر دلواپس است برای آرمان هایی که همسرش برسر آنان جان باخت. من از خانم رهنورد خاطره می طلبم. از انقلاب از آن موقع که ما دانش آموز بودیم و در عرض یک سال ده ها سال تجربه آموختیم از آن ها که معلم بودند و می گفتند طلبه ای بیش نیستیم.حالا رسیده ام به اکباتان . این خانه کوچک متعلق به قدیانی است. مرد شریفی که صدای گرمش هر هفته با گوش من آشنا بود: سلام خانوم. از مصطفی چه خبر و وقتی خیالش بابت وضعیت تو جمع می شد می گفت: شما کاری چیزی ندارید؟ ما درخدمتیم هرامری باشد. از این صداهای آشنا زیاد داشته ایم این مدت و عادت کرده ایم به آن ها و جواب ما هم یکسان است به همه. مصطفی خوب است. ما خوبیم. بچه ها خوبند. شما خوب باشید. به امید رفع همه مشکلات به امید روزهای سبز برای ایران. قدیانی زندانی دو رژیم، دارد از بازجویی هایش می گوید. از این سعی می کردند حرمتش را نگاه دارند از این اصرار داشته اند او بگوید در انتخابات تقلب نشده و او گفته همین حضور من در این جا بهترین دلیل تقلب است.از این که گفته وسایلم باشد اگر برگشتم لازم می شود. از این که ... بچه هایش دلشان آزادی جوان ها را می خواهد. دانشجوها، روزنامه نگارها و همه جوانان دربند. همسرش می گوید: ما تا انتها با هم هستیم. به آقای رسولی هم سری می زنم. مثل همیشه سرحال و پرانرژی است و از همه حماقت هایی که می شود با این دستگیری های فله ای افسوس می خورد و دلش برای همه زحمات سی ساله می سوزد و امیدوار است این ها سرِ عقل بیایند. همه آرزو می کنند این ها سرِ عقل بیایند تا کشور دوباره روی آرامش ببیند.
یا زینب!
و اربعین. این اربعین می مانم در خانه تا برای دل خودم روضه بخوانم. این روزها ما خود روضه مسلمیم. نگاهمان می کنند اشکشان سرازیر می شود و ما لبخند می زنیم و می گوییم: حسبنا الله ونعم الوکیل و می گوییم: و لله العاقبة الامور و همه چیزهای قشنگی که بلدیم می گوییم تا آن ها تسکین یابند و خودمان تسلا بگیریم از همه آموخته هایمان از مکتب رحمانی اسلام و از سیره محمدی(ص). نوحه ها هیچ حس و حالی به ما نمی دهد وقتی در دلمان هزار نوحه داریم و کتاب مقتل جلویمان بازِباز است.
شب را می روم همان مجلس همیشگی شامگاه اربعین. این بار نام توسلی با یک توده انبوه از غم می نشیند در یادم. خودش را آزاد کردند و حالا فرزندان عزیزش را گرفتار کرده اند و دامادش را و نوه نوجوانش را تهدید می کنند که چه ؟ در راه هستم که صدای محزون خانم توسلی می نشیند در گوش جانم: از لیلایم چهل روز است که بی خبرم.
یک اربعین انتظار برای یک مادر. برای یک پدر و برای همه خانواده های بی خبر از عزیزانشان. یک اربعین صبر و سکوت در کشوری که مسئولینش حکومتشان را عین حکومت اسلام می دانند.یک اربعین التجاء به مقام کبریایی الله و شِکوه به او از ستم بندگانش که او را فراموش کرده اند و پیرایه ها براسلامشان نه صدای آن ها را به بالا می رساند و نه همه پیام ها و نشانه ها را به آنان. و چه بد مصیبتی است تهجر و جمودی که اسلام هرگز نپسندیده است آن را و بزرگترین دشمنان امام راحل(ره) خواهندگان آن بودند.
جایت این بیرون هیچ خالی نیست که بنشینی و با هر نوحه و مرثیه ای که می شنوی دل نازکت بشکند و اشک هایت سرازیر شود. این روزها این بیرون همه بی روضه گریه می کنند این روزها. به حال اسلام. به حال انقلاب. به حال همه ارزش هایی که عده ای دنیا طلب مدفون کردند و همه آرمان هایی که پرهیاهو جشن نابودیشان را می گیرند. این جا موجودات حقیر قابل ترحم ادای آدم های بزرگ را در می آورند و آدم بزرگ ها خلوت گزیده اند و دست به دعا برداشته اند تا ابرهای فتنه کنار رود و شر حسودان و کینه توزان و بدنیتان و بدکرداران به خودشان برگردد.
یا زهرا!
با فرزندانت چه می کنند مادرم زهراجان!!!
و این اربعین نیز گذشت.

 


مدت مدیدی است که موضوع نوگروی (conversion) ذهن مرا به خود مشغول کرده است و هر بار رانه‌ای و تکانه‌ای معطوف به نگارش مقاله یا کتابی در باب آن مرا برانگیخته است. اما از آن‌جا که بیش‌تر علاقه‌مندم به موضوعات مبتلابه جامعه بپردازم و آثار و نوشته‌هایم مدخلیتی اجتماعی داشته باشند، و در نوشتن نیز وسواس دست از سرم برنمی‌دارد، آن را وانهاده‌ام. در نگارش کتاب‌های درسی نیز همین مشکلات را دارم و به‌رغم این‌که در برخی درس‌ها ضرورت نگارش اثری دل‌خواه را احساس می‌کنم و درمی‌یابم، از انجام آن طفره می‌روم زیرا همیشه پرداختن به موضوعاتی که جامعه درگیری مستقیم و زنده‌ای با آن‌ها دارد، برای من جذاب‌تر است. این روزها نیز تصمیم‌گیری در باب گفتن یا سکوت کردن، خود همانند تصمیم ابراهیم خلیل‌الله–آن‌طور که کی‌یرکگور در "ترس و لرز" به تصویر کشیده است- می‌ماند.

به هر صورت، اکنون که جامعه‌ی ما در یک مرحله‌ی تاریخی ویژه به سر می‌برد و نظام سیاسی مبتلابه این پدیده است، پرداختن به این موضوع مدخلیت اجتماعی تام و تمامی دارد. پس بحث‌ام را در باب نوگروی از جایی آغاز می‌کنم که به‌خوبی مدخلیت اجتماعی آن را آشکار می‌سازد و نه از جای متعارف و معمول این نوع بحث‌ها که همانا بحث لغوی و مفهومی در باب واژه و تعریف آن است. ترجیح‌ام این است که نخست ذهن مخاطب را به همان میزان که خود درگیرم، با موضوع درگیر سازم و سپس به این نکات و مباحث بپردازم.

این بحران است که معنا می‌بخشد

وضعیت‌های بحرانی وضعیت‌هایی استثنایی‌اند. در چنین وضعیتی معنای امور و اعمال، متفاوت از شرایط عادی و غیربحرانی است. در شرایط بحرانی معنای مواجهات کنش‌گران با امور مختلف از بحران متأثر است. آدمیان در شرایط عادی به برخی امور می‌پردازند و به برخی امور نمی‌پردازند. در شرایط عادی آن اعمالی که انسان‌ها انجام می‌دهند مورد توجه قرار می‌گیرد و در باب آن‌ها داوری صورت می‌گیرد. اما در شرایط بحرانی بی‌عملی و سکوت انسان‌ها نیز محل داوری است. اگر فاجعه‌ای مثل زلزله‌ رخ دهد و مردم نیازمند امدادگری شما باشند اما شما از امداد خودداری کنید، این بی‌عملی مورد موأخذه قرار خواهد گرفت. همان داستان نابینا و چاه است:

اگر بینی که نابینا و چاه است چو خاموش بنشینی گناه است

وضعیت کنونی ما این‌گونه است. مدتی طولانی سکوت کرده ام و هزارگونه مؤاخذه شدن از درون و بیرون. دانش‌جویان ما سکوت‌مان را مورد مؤاخذه قرار می‌دهند. در تمام ترم تحصیلی گذشته در ابتدای هر کلاس، در قانع کردن‌شان برای تدریس موضوعات مقرر درسی دچار مشکل بوده ام زیرا آنان دائما سخن گفتن در باب مسائل روز جامعه را مطالبه می‌کردند و من هر بار از آنان می‌خواستم که این قبیل امور را در جلسات فوق‌العاده پی‌گیری کنند تا از برنامه‌ی درسی عقب نمانیم؛ اما نه من و نه آنان از چنین کلاسی خشنود نبودیم چون دیگر معنابخشی عمل ما توسط خود اعمال ما تعیین نمی‌شد بل‌که تا حد زیادی آن وضع بیرونی بود که تعیین معنا می‌کرد؛ مثلا شعارهایی که در ساختمان مجاور صورت می‌گرفت و یا تظاهراتی که در خیابان مجاور جریان داشت و شعارها در فضای کلاس طنین می‌انداخت.

این وضعیتی است که در آن نشستن و مشاهده‌ی صرف بازی‌گری بازیگران عرصه‌ی اجتماعی و سیاسی خشنودکننده نیست. در چنین وضعیتی از تو پذیرفته نیست که بعد از آن‌که عرصه از عمل و بازی‌گری تهی شد، وارد تحلیل شوی و تازه بگویی که کدام اعمال موجه بود و می‌بایست انجام می‌گرفت و کدام اعمال موجه نبود و نباید انجام می‌گشت! چون به‌حق خواهند گفت که اگر به حقیقتی دست یافته بودی چرا پیش از این با کنش‌گران صحنه در میان نگذاشته‌ای؟! وقتی که جامعه دچار درگیری‌ها و چالش‌های بزرگ اجتماعی و سیاسی است، عالمان علوم سیاسی و اجتماعی باید دست به تحلیل و بررسی بزنند و به‌فراخور درک و دریافت خود راه‌کار ارائه کنند.

الان از پزشکان و مهندسان و ادیبان انتظار ایفای نقش نمی‌رود بل‌که از شما عالم علوم سیاسی، اجتماعی، و انسانی انتظار ارائه‌ی تحلیل و راه‌کار هست. این است که گویی صدایی تو را ندا می‌دهد که از روی صندلی برخیز و نگاه روشن‌فکرانه ات را کمی از جلوی تابلوی کلاس درس یا تریبون‌های سخنرانی در تالارهای در بسته آن‌هم در شرایط آرامش و سکون فراتر ببر! این شرایطی است که می‌توان گفت که در آن بی‌عملی، عمل است و سکوت، نوعی سخن گفتن است. پس در این شرایط، بی‌عملی و سکوت تو نیز مورد داوری قرار می‌گیرد و تو اگر این را تشخیص ندهی،‌ خسارت کرده ای. می‌پرسی گناه‌ام چیست؟ می‌گوید: سکوت و بی‌عملی! آری! این خیلی بی‌رحمانه است اما این بی‌رحمی از این وضعیت برمی‌خیزد. اگر کمی دقت کنی درخواهی یافت که سکوتِ امروز مثل سکوت دیروز نیست.

اما سخن گفتن نیز در این شرایط آسان نیست. مثلا راه رفتن در میدان مین است. دائما سوءتفاهم ایجاد می‌شود و هر طرف سخن‌ات را چنان می‌آراید و برای آن زمینه‌سازی می‌کند که مطلوب اوست! این است که هر بار سخن گفتن و یا سکوت کردن مثل یک تصمیم سرنوشت‌ساز است.

وقتی که عالِم انسانی به پرسش کشیده می‌شود

اما اگر آگاهانه نیز سکوت را برگزیده باشی، باز هم در این شرایط بحرانی که همه‌ی ذهن‌ها مسأله‌مند اند، دائم از تو می‌پرسند که تحلیل‌ات چیست؟ چه‌طور می‌شود؟ اوضاع را چه‌طور می‌بینی؟ جامعه‌شناسان و عالمان علوم سیاسی تنها از سوی مردم یا اهل رسانه به پرسش کشیده نمی‌شوند؛ نظام‌های سیاسی نیز پرسش‌های خاص خود را دارند چون آنان نیز دنبال راه حلی برای مسائل خود اند. آن‌ها مشاوران و کارشناسان خاص خود را دارند و از آنان پاسخ به پرسش‌های خود را مطالبه می‌کنند. براستی که در چنین شرایطی، مشاوره دادن و راه حل نشان دادن برای مسائلی از این دست چندان آسان نیست.

اما در چنین شرایطی سخن گفتن از روی تفنن یا بی‌دقتی یا توجیه‌گری مسؤولانه نیست. امیدهای واهی دادن و بیهوده چشم‌انداز را مطلوب و مثبت یا عادی جلوه دادن غیرقابل قبول است. ممکن است فرصت چاره‌گری ‌از دست برود. وقتی دایره‌ی کارشناسان و متخصصان و مشاوران مورد اعتماد محدود می‌شود و انبوهی از وظایف هم‌زمان برعهده‌ی آنان نهاده می‌شود و از آنان خواسته می‌شود که انتظارات گوناگون را برآورده سازند و هم کارشناسی کنند و هم راه‌کار ارائه کنند و هم سیاست‌گذاری نمایند، پاسخ‌ها بدل به کلی‌گویی، توجیه‌گری، و یا حتی داستان‌سرایی می‌شود اما همه‌ی این‌ها تحت عنوان افاضات و بصیرت‌های جامعه‌شناختی و یا مثلا علمی عرضه می‌شود. آن‌وقت است که باید کسی پیدا شود و بگوید که آقای عالم سیاسی و یا جامعه‌شناس حواست کجا است؟ این دیگر مصاحبه‌ای ساده و در کمال آرامش با یک روزنامه‌نگار نیست بل‌که ارائه‌ی راه‌کار به یک نظام سیاسیِ در شرایط بحران است که به تو و راه کار تو و افاضات تو امید بسته است!

طرح مسأله

سخن کوتاه کنم:پس از شکل‌گیری جنبش سبز، عده‌ی زیادی از افراد متعهد و وفادار به نظم سیاسی موجود، التزام و تعهد خود را نسبت بدان از دست داده اند و برخی حتا دست به نقد صریح آن زده اند (مثل نویسنده و فیلمساز هم‌اکنون دربند محمد نوری‌زاد و یا حیدری‌نژاد سفیر سابق ایران در نروژ و بسیاری دیگر از افراد معروف و یا غیرمعروف)؛ برخی مرددند که به جنبش سبز بپیوندند یا فقط راه خود را از راه نظم موجود جدا کنند؛ برخی هنوز در درون این نظم فعال اند اما انگیزه‌ی لازم برای تداوم فعالیت و سرسپاری را ندارند؛ برخی نیز در درون خود کلنجار می‌روند و کشمکشی را تجربه می‌کنند که کدام طرف برحق است و انتخاب درست چیست؟!

این اتفاقی است که رخ داده و هم‌چنان در حال تکوین است و در آینده نیز به‌طور حتم در باب آن بیش از این خواهیم شنید. حال پرسش این است که چنین پدیده‌ای را چه‌گونه باید توضیح داد؟ آیا این‌که می‌گویند هر نظام سیاسی "ریزش و رویش" خاص خود را دارد توضیح درست و دقیقی است؟

وقتی که جامعه‌شناس زبان تخصصی‌اش را وامی‌نهد

اولین نکته‌ای که در اولین جلسه‌ی ترم اول کارشناسی دروس علوم انسانی به دانشجو گفته می‌شود این است که از این پس در باب هر چیزی قضاوت نخواهی کرد و در مقابل اغلب پرسش‌ها خواهی گفت: نمی‌دانم. فرق تو با یک انسان عامی این است که او نمی‌گوید یا کم‌تر می‌گوید نمی‌دانم. اما تو باید بسیار بگویی نمی‌دانم. پس نخستین گام زبان بستن و نمی‌دانم گفتن است. دومین نکته‌ای که گفته می‌شود این است که دانش‌جو باید سخن گفتن با زبان تخصصی را تمرین کند و زبان مردم غیرمتخصص را وانهد. پس دومین گام، آموختن زبان این رشته است و وانهادن زبان عامیانه و روزمره؛ زبان مردم عادی، زبان رسانه‌‌ها و زبان سیاست‌مداران. نکته‌ی سومی که گفته می‌شود این است که باید از هرگونه پیش‌داوری بپرهیزی و بر مبنای اطلاعاتی جامع در باب موضوع داوری کنی. پس گام سوم داوری محققانه و عاری از پیش‌داوری است. نکته‌ی چهارم پرهیز از دخالت تعصب و حب و بغض است تا بتوانی از بند درگیری‌های شخصی رها شوی و بی‌طرفی ارزشی را رعایت کنی و اگر رهایی همه‌جانبه از سوگیری ممکن نیست، دستکم از سوگیری شخصی احتراز کنی. این گام چهارم است. و گام پنجم تمیز میان انواع معرفت‌ها از یک‌دیگر و پرهیز از خلط معرفتی است و توجه به این‌که مبادی و مبانی معارف متمایز اند و در داوری‌ها نباید این مبادی و مبانی متمایز را نادیده گرفت و احکام اقسام معارف را به هم تسری داد. حال ببینیم که چه‌گونه جامعه‌شناس وارونه عمل می‌کند و درس‌هایی که خود داده است را فراموش می‌کند. وقتی که او پنج فرمان آغازین گفتار علمی را وامی‌نهد، چه‌گونه می‌توان از وی انتظار داشت که تبیینی علمی معطوف به ارائه‌ی راه‌حلی کاربردی به‌دست دهد و گرهی از کار فروبسته‌ی کسی و نظامی بگشاید؟! من اکنون نمی‌خواهم وارد بحث نظری شوم یا تعریفی از مفهوم نوگروی سیاسی ارائه کنم؛ این کار را در مجال‌های آتی انجام خواهم داد. از این رو، نقدم را بر همین مبانی ساده و بسیار مقدماتی بنا می‌کنم و پیش می‌برم.

دفتر مقام رهبری به سراغ افراد مختلفی برای بررسی پدیده‌ی به‌اصطلاح "ریزش و رویش" سیاسی رفته است تا علل و دلایل روی‌آوری و روی‌گردانی افراد به یک نظام سیاسی را بررسی و تحلیل کند. این اقدامی کاملا خردمندانه است و خردمندانه‌تر این است که از میان عالمان علوم سیاسی و جامعه‌شناسان نیز کسانی را برگزیده است. من به دلایل معطوف به محتوا، تحلیل آرای غیرجامعه‌شناسان را وامی‌نهم و صرفا نظرات برخی از جامعه‌شناسان را در این باب بررسی می‌کنم؛ زیرا حق دارم که از جامعه‌شناس انتظار داشته باشم تخصصی و علمی سخن بگوید اما مثلا از یک روحانی که در این حیطه تخصصی ندارد، انتظار چندانی نمی‌رود. دو جامعه‌شناس به پرسش‌های معین پاسخ داده اند: دکتر عماد افروغ استاد بازنشسته‌ی جامعه‌شناسی و نماینده‌ی دوره‌ی هفتم مجلس شورای اسلامی، و دکتر حسین کچوئیان مدیر گروه جامعه‌شناسی دانشکده‌ی علوم اجتماعی دانشگاه تهران و عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی. دکتر غلامرضا جمشیدیها رئیس محترم دانشکده‌ی علوم اجتماعی دانشگاه تهران نیز به‌جای مصاحبه مقاله‌ای را منتشر کرده است. از همین مقاله که چون نوشته شده است باید دقیق‌تر باشد، شروع می‌کنم.

جمشیدیها به جای تبیین علمی پدیده، یک افق تاریخی می‌گشاید و امر خاص امروزین را به قلمرو دور دستی می‌‌کشاند. او به جای این‌که به طرح مبانی نظری بحث بپردازد، به سراغ تاریخ می‌رود و پای قبایل و گروه‌های بشری را به میان می‌کشد. نه این‌که چنین بحثی یکسره بی‌ربط باشد و نه این‌که هیچ نکته‌ای نداشته باشد اما این شیوه‌ی پرداختن به یک موضوع پرداختن در عین نپرداختن است:

"از بین نهادهای تشکیل‌دهنده‌ی جامعه‌ی انسانی، نهاد سیاست به‌طور اعم و به‌دست گرفتن دولت به‌طور اخص، بیشتر از هر نهاد دیگری محل نزاع و مناقشه‌ی گروه‌های اجتماعی است. چراکه هر گروه اجتماعی فکر می‌کند با دست‌یابی به آن می‌تواند تفکر و اندیشه‌ی خود را در جامعه پیاده و جامعه‌ی انسانی را به سمت و سویی که خودش فکر می‌کند، راهنمایی و هدایت نماید. مستندات اهمیت این نظریه را می‌توان در متون مذهبی و متون علوم اجتماعی یافت. در متون تاریخی نیز مستندات فراوانی وجود دارد که مؤید مطلب فوق می‌باشد. در حقیقت تاریخ بشر، تاریخ به قدرت رسیدن نهضت‌ها، جنبش‌های اجتماعی و سپس تشکیل دولت، ریزش نیروها و در نهایت سپردن قدرت به‌دست دیگری است. این مسائل وجه‌ مشترک همه‌ی جنبش‌های اجتماعی، حتی جنبش‌های دینی است که با انگیزه‌های دینی دست به تشکیل دولت می‌زنند.

از بین مجموع مسائلی که نهضت‌های اجتماعی با جهت‌گیری سیاسی با آن روبه‌رو هستند، از دست دادن نیروها یا ریزش افرادی که در مقطعی از زمان طرفدار آن نهضت بوده‌اند، بسیار مهم است. برای فهم، درک و در نهایت تبیین این پدیده از یک طرف نیازمند به‌دست آوردن چارچوب نظری برای درک بهتری از نهاد سیاست و فرآیند تشکیل دولت هستیم و از طرف دیگر توجه به انسان به‌عنوان کنش‌گر صحنه‌ی سیاست و این نظریه که "انسان ساخته و فرزند عادت و مأنوسات خود می‌باشد نه فرزند طبیعت و مزاج خویش" (غلامرضا جمشیدیها، امام و تئوری نسل‌ها http://farsi.khamenei.ir/others-note?id=8396، ۲۴/۸/۸۸). جامعه‌شناس ما لاجرم دوباره امر خاص و انضمامی مبتلابه نظام سیاسی موجود را به افق تاریخی نزدیک برمی‌گرداند و به‌صورت نامشخص از انقلاب ۱۳۵۷ سخن می‌گوید: "در یک نهضت سیاسی معطوف به قدرت، قبایل یا گروه‌های اجتماعی، همراه با طرفداران خود برای رسیدن به قدرت و تغییر اوضاع و احوال جامعه و سامان‌دهی جامعه براساس طرحی نو پس از انقلاب شرکت می‌کنند. در دوره‌ی مبارزه، بین گروه‌های اجتماعی که نوعی زمینه‌ی فکری مشترک وجود دارد، حداقل نوعی هماهنگی و وحدت رویه نیز وجود خواهد داشت. آیا این هماهنگی و وحدت رویه پس از پیروزی انقلاب هم ادامه خواهد یافت یا نه؟ مستندات نظری، تجربی و تاریخی نشان می‌دهد که فردای پیروزی انقلاب، همواره نقطه‌ی شروع اختلاف بین انقلابیون است.

مدیریت جامعه پس از انقلاب، اولین مسأله‌ای است که انقلابیون باید به آن بپردازند. همه علاقمند هستند که مسؤولیت این امر به آن‌ها واگذار شود. در واقع متقاضی زیاد است ولی در رأس هرم قدرت، تنها به یک نفر احتیاج است و بعد هم تعداد اندکی وزیر. گذر از این پیچ خطرناک، باید با دقت، احتیاط کامل و قانون‌مندی صورت گیرد. زیرا از همین نقطه است که ریزش‌ها شروع می‌شود. در گذشته و در نظام‌های پادشاهی قدیم، تنها امر تعیین‌کننده برای به‌دست گرفتن دولت قدرت، زور و همبستگی قبیله بوده است. در دنیای به‌ظاهر جدید و در باطن قدیم، در بخشی از کشورها که تابع نظام سلطه هستند، اساساً انتخابات صورت نمی‌گیرد، بلکه این امر خارجی است که همه‌چیز را در آن کشورها رقم می‌زند. ولی در کشورهایی مانند ایران که در آن‌ها انتخابات به معنی واقعی صورت می‌گیرد، گذر از این پیچ خطرناک و شکننده، درایت و دقت خاصی را می‌طلبد. به‌هرحال باید این را پذیرفت که انتخاب، اصل ساختاری نظام سیاسی و جزء لاینفک آن است. این‌که چه معیاری، طی چه فرایندی و با چه ضریب خطایی برای تعیین رئیس دولت برگزیده می‌شود، خود دارای اهمیت بسیار می‌باشد. لذا باید کوشید که تا حد ممکن بی‌طرفی رعایت شود تا ریزش نیروها کمتر شود" (همان).

اما او واگرایی نیروها در پس از انقلاب را که پدیده‌ا‌ی متمایز از "ریزش" نیروهای نظام سیاسی است، با آن یکی می‌پندارد و با مفاهیمی وام گرفته از واژ‌گان دولت‌مردان نظیر "نظام سلطه" و دخالت نیروهای بیگانه در سرنوشت ملت‌ها، این دو پدیده‌ی متفاوت را با ذکر برخی بدیهیات و اشاره به عدم توجه برخی از افراد به این که تنها یک رئیس جمهور می‌توان داشت(!) در جست‌وجوی نظریه‌ی تبیین‌کننده و توضیح دهنده پیش می‌رود.

این رئیس مهمترین دانشکده‌ی علوم اجتماعی کشور مفهوم نظریه را به‌آسانی مصرف می‌کند و موضع‌گیری امام خمینی در باب نابرابری در جامعه را که در جای خود شایان توجه است، "تئوری نسل‌ها" می‌نامد. او که به نظر می‌رسد "ریزش" نیروها را در دو سطع عموم و خواص مدنظر دارد، با استفاده از آن‌چه "تئوری امام" می‌نامد "ریزش نیروها را در سطح عموم" را با به میان کشیدن "نظریه‌ها نسل‌ها" و تعریف نسل بر اساس "فطرت" چنین توضیح می‌دهد: "بحث ریزش نیروها در سطح عموم را نیز می‌توان با کمک نظریه‌ی‌ نسل‌ها توضیح داد. در نظریه‌ی نسل‌ها بر پذیرش نظریه‌ی فطرت تأکید می‌شود. براساس نظریه‌ی فطرت، همه‌ی انسان‌ها دارای ویژگی‌های مشترکی هستند که ممکن است به‌طرف خوبی‌ها و بدی‌ها بروند. لذا رفتن به‌طرف خوبی‌ها و یا بدی‌ها تابع آموزش‌ها، شیوه‌ی زندگی و… است و بر این اساس، کسی که شیوه‌ی ساده‌زیستی را انتخاب و برای آن پافشاری می‌کند، یک نوع زندگی را برای خود تدارک می‌بیند. کسی هم که نوع کاخ‌نشینی را انتخاب می‌کند و بر طبل دنیا‌طلبی می‌کوبد، نوع دیگری از زندگی را برای خود می‌خواهد که با ایستادگی در راه خدا مغایرت دارد." (همان).

جمشیدیها گمان می‌کند اصل عامی را از نظر علمی بنا نهاده است که می‌تواند امور خاص تاریخی را -که نظام‌های سیاسی مثل جمهوری اسلامی در دنیای واقع با آن درگیر اند- توضیح دهد. پس به امر خاص التفات می‌کند و آن را چنین توضیح می‌دهد: "آنچه در بالا آمده، اصول کلی است که مصداق‌هایی در همه‌ی جوامع دارد. بر این اصول می‌توانیم ویژگی‌های خاص نظام سیاسی و زمانه‌ی خود را بر نظریه‌هایی که در بالا گفته شد، اضافه کنیم. از ویژگی‌های زمانه‌ی ما سلطه‌ی غرب و در نتیجه فرآورده‌های نظری و فرهنگی غرب است. به‌طور طبیعی انسان به‌دنبال کمال است. برخی از افراد فکر می‌کنند با تقلید از غرب یا پذیرش نظریه‌های غربی، می‌توانند همانند آن کشورها به توسعه‌ی اقتصادی و اجتماعی بپردازند. لذا به تکرار نظریه‌های آنان در یک فضای اجتماعی کاملاً متفاوت با غرب می‌پردازند" (همان).

بدین ترتیب، از نظر جمشیدیها "ریزش" نیروهای نظام سیاسی در سطح خواص، ریشه در غرب‌زد‌گی متفکران و روشنفکران دارد: "به‌ هر حال این مجموعه‌ از متفکران با نظریه‌ و تعریف غربی از تاریخ، حقوق بشر، آزادی، نظام سیاسی و بسیاری دیگر از مسائل علاقه‌مند هستند که جامعه‌ای همانند غرب داشته باشند. نتیجه‌ی منطقی چنین دستگاه نظری عدم همراهی با مردم ایران و معارضه با آن است. در این میان اصل مهمی که بیشتر از همه مورد بحث و در عین حال هجمه قرار گرفته، اصل ولایت‌فقیه است که در حقیقت ولایت‌فقیه، جان‌مایه‌ی نظام جمهوری اسلامی می‌باشد. براساس نظریه‌ی فارابی، اساس مدینه‌ی فاضله، رهبری آن است که مدینه‌ی فاضله با آن هویت می‌یابد. در تجربه‌ی تاریخی ما با اعتماد و تکیه بر این اصل بود که ملت مؤمن و رشید ایران توانست ناممکن را ممکن سازد" (همان).

اما به نظر می‌رسد خود او نیز چندان به این توضیحات قانع نشده است. پس توضیحاتی کلی در باب مسائل اخلاقی نظیر "لقمه‌ی حلال" (!) را نیز می‌افزاید: "علاوه بر مسائل بالا که در سطح کلان سبب ریزش نیروها می‌شوند، در سطح خُرد باید به عواملی مانند نفع‌طلبی، غرض‌ورزی، خودخواهی، تکبر، حسادت، عقده‌ی خودکم‌بینی، عدم توانایی ادامه‌ی راه و بسیاری از عوامل دیگری اشاره نمود که مانع پیمودن راه حقیقت می‌شود.

اجازه دهید برای رویش نیروها بار دیگر به نظریه‌ی نسل‌ها بازگردیم. در نظریه‌ی نسل‌ها باید به دو مفهوم توجه و دقت نمود؛ یکی نظریه‌ی انسان‌شناسی و دیگری محیط در معنای عام کلمه. محیط می‌تواند از لقمه‌ی حلال شروع شود و تا محیط اجتماع در سطح کل ادامه یابد. بنابراین برای حفظ نسل انقلابی باید انقلابی فکر کرد و انقلابی زیست. باید محیط آموزشی، زندگی، محیط رسانه‌ای و بسیاری از محیط‌های دیگری را به نفع شعار‌های انقلاب تغییر داد. بنابراین می‌توان همیشه یک نسل بنیان‌گذار و انقلابی داشت و به گسترش عقیده‌ی آن‌ها کمک کرد" (همان).

خوب می‌دانیم که چه کسانی این‌گونه سخن می‌گویند و من از روی ادب زبان درمی‌کشم. اما می‌پرسم چرا عالم به‌اصطلاح متخصص به خود حق می‌دهد چنین سخن بگوید؟! به نظر من یک علت آن این است که متخصص زبان علمی را درونی نکرده است؛ یعنی اصلا او برخوردار از زبان علمی نیست تا ما از او انتظار داشته باشیم عالمانه سخن بگوید نه عامیانه و مد روز و یا خوشایند دولت‌مرد! علت دیگر شاید این باشد که او تعهد چندانی به دانش و حوزه‌ی تخصصی خود ندارد. و شاید اصلا او نمی‌داند که وقتی به‌عنوان عالم و متخصص علوم انسانی در بحثی و یا کنشی و جریانی مشارکت می‌کند باید مشارکت‌اش استعلا‌بخش و ارتقابخش آن عرصه باشد؛ صرف‌نظر از آن‌که به کدام جبهه تعلق داشته باشد و محافظه‌کار باشد یا انقلابی یا اصلاح‌طلب. و شاید به همین دلیل، تنزل تا حد غیرمتخصصان را امری عادی می‌داند. اما ما با دعوای سی رایت میلز و تالکوت پارسنز دو جامعه‌شناس بزرگ از دو جبهه‌ی فکری و سیاسی مخالف آشنایی داریم و می‌دانیم که سی رایت میلز نوشته‌های پارسنز را "مجموعه‌ای از الفاظ نارسا و مغلق" خواند (سی رایت میلز، ۱۳۷۰، ترجمه‌ی عبدالمعبود انصاری، نشر انتشار، ص ۴۳)، اما کیست که نداند همین "مجموعه‌ی الفاظ نارسا و مغلق" چقدر به رشد نظریه‌پردازی در علوم اجتماعی کمک کرد. پس حتی "لفاظی" متخصص علوم انسانی نیز باید سازنده باشد و الا باید زبان بست و سخن نگفت.

در هر حال، ماحصل تحلیل و تبیینی از این دست چیست و چگونه "ریزش نیروها"ی نظام سیاسی را توضیح می‌دهد؟ ۱) تجمل‌گرایی و کاخ نشینی برخی (همان مدعای ابن خلدون در هفت یا هشت قرن پیش)؛ ۲) غرب‌زد‌گی روشنفکران و متفکران (مدعیات آل‌احمد در کتاب غرب‌زد‌گی و پاورقی‌های بعدی ژورنالیستی که حالا بدل به اتهام رسانه‌ای تکراری و نخ‌نما شده است)؛ ۳) انحراف اخلاقی (مشکلی که همگان می‌توانند از آن سخن بگویند و سخن گفتن از آن امتیازی برای آقای جامعه‌شناس نیست و انگشت نهادن بر آن نیز به‌مثابه یک امر علّی راه‌گشا نیست)؛ ۴) فاصله‌گیری از زیست انقلابی (که تکرار "تجمل‌گرایی و کاخ‌نشینی" به زبانی دیگر است).

دستاورد ما از این سیر توضیحی و تبیینی چیست؟ به نظر من، حالا بر مشکل توضیح و تبیین افزوده شده است. قبلا فقط باید پدیده‌ی "ریزش نیروها" را توضیح می‌دادیم و راه‌حلی برای آن می‌یافتیم اما حالا چهار تا مسأله‌ی جدید داریم و به چهار توضیح و تبیین جدید و چهار راه حل جدید نیاز داریم! این البته اشکالی ندارد. عاقبت جوینده یابنده بود. فقط هنوز ما دست‌مان از توضیح و تبیین قانع کننده و منتهی به نتیجه برای حل مسائل خالی است.

جمشیدیها در پایان نکته‌ی دیگری را هم می‌افزاید که من آن را با شماره‌ی پنج مشخص می‌کنم: ۵)"گذشته از این‌ها می‌توان به توانمندی دستگاه نظری یا عقیدتی که فرد وابسته به آن است نیز اشاره کرد. برخی از نظام‌های عقیدتی، قدرت رویارویی با مسائل جدید را ندارند" (همان). این نکته، تنها نکته‌ی مهم و قابل توجه در بحث جمشیدیها است که اما با توضیحی که بلافاصله می‌افزاید آن را نیز خنثی می‌کند: "تنها آرمانی که قدرت ماندگاری و پاسخگویی به سؤالات را دارد، آرمان الهی است" (همان). حالا می‌توان پرسید: آیا آرمانی که جمهوری اسلامی بدان دست یازیده است بالاخره الهی هست یا نیست؟ معیار الهی بودنش چیست؟ آیا می‌توان مطمئن بود که "ریزش نیروها" ادامه نمی‌یابد؟! اما بحث جامعه‌شناس ما که معلوم نیست چطور می‌تواند به‌عنوان جامعه‌شناس از "آرمان الهی" سخن بگوید، بی‌هرگونه توضیحی پایان یافته است؛ یعنی درست همان جایی و با جمله‌ای پایان یافته است که باید از آن‌جا و با آن جمله آغاز می‌شده است.

حال پرسش من این است که جامعه‌شناس در چنین بحثی چقدر به زبان تخصصی وفادار مانده است و چقدر از زبان غیرتخصصی بهره گرفته است؟ او برای توضیح این پدیده از چه مفاهیمی استفاده کرده است؟ مفاهیم او را مرور کنیم: ریزش، رویش، کاخ‌نشینی، کوخ‌نشینی، فطرت، نفع‌طلبی، حسادت، تکبر، خودخواهی، خودکم‌بینی، دنیاطلبی، ساده‌زیستی، خوی کاخ‌نشینی، سلطه‌ی غرب، غرب‌زد‌گی، عدم توانایی ادامه‌ی راه، عدم همراهی با مردم ایران و معارضه، آرمان الهی، و غیره.

آخر مگر مطالبه‌ی روزنامه‌نگار یا فلان سازمان اداری و بهمان سازمان سیاسی به ما مجوز سخن گفتن می‌دهد؟ ایوان کلیما از این پرده برمی‌دارد که چه‌گونه روزنامه‌نگار می‌خواهد ابتذال خود را به متخصص تحمیل کند (ایوان کلیما، ۱۳۸۷، روح پراگ و چند مقاله‌ی دیگر، ترجمه‌ی فروغ پوریاوری، نشر آگه، "درباره‌ی گفت‌وگو با روزنامه‌نگارها"، ص‌ص ۱۱۶ تا ۱۲۰). و پی‌یر بوردیو جامعه‌شناس بصیر و خودآگاه و منتقد فرانسوی که نقیضه‌ی "تفکر فوری" را که از آن "متفکر فوری" (فست تینکر همانند فست فود و دیگر فست‌های باب روز) می‌زاید، به سخره می‌گیرد (پ‌یر بوردیو، ۱۳۸۷، دربارة تلویزیون و سلطة ژورنالیسم، ترجمه‌ی ناصر فکوهی، تهران: نشر آشتیان، ص ۳۹ تا ۴۱). مگر تفکر که در فراغت و تاملات فارغ از جهان و بی‌خودانه و از دل خلاقیت چیره شونده و درد‌آور و شوق‌آور زاده می‌شود و زبان ویژه‌اش را طلب می‌کند و یقین‌های دیروزی را به باد می‌دهد، می‌تواند فوری و با زبان مد روز و مطلوب دولت‌مرد و جزمی و یقینی باشد!

آیا آن سازمانی که برای حل مسائل خود به جامعه‌شناس محترم و عالی‌مقام ما رجوع کرده است، بهتر از او از همین زبان نمی‌تواند بهره بگیرد؟ آیا جامعه‌شناس محترم مورد بحث، به دانش این سازمان برای حل مسأله افزوده است و نکته‌ی تازه‌ای را به او آموخته است و بینش جدیدی بدان داده است؟ و راه حل قابل اعتنایی را به سازمان مربوطه ارائه کرده است؟! یا فقط با افزودن پیش‌داوری‌های خود، او را در پیش‌‌داوری‌هایش راسخ‌تر کرده است؟!

مگر نه این‌که تفکر، مخرب پیش‌داوری است؟ به بوردیو گوش بسپاریم: "باید از خود پرسید چرا چنین کسانی می‌توانند در شرایطی بسیار خاص، کار کنند؟ یعنی چطور می‌توانند جایی که هیچ‌کس توان فکر کردن ندارد، فکر کنند؟ پاسخ به نظر من آن است که این افراد، براساس "ایده‌هایی از پیش تعیین شده"، یا پیش‌داوری‌هایشان، فکر می‌کنند. همان

0 comments:

ارسال یک نظر