اگرچه قرار بود حسين موسوي تبريزي عضو مجمع مدرسين حوزه علميه قم به واسطه نزديکي با امام، انقلاب و هاشمي راوي رابطه هاشمي رفسنجاني و نهضت امام خميني و شخص بنيانگذار انقلاب باشد اما انتقاد او از تندروها گفت وگو را به جهتي ديگر برد؛ تندروهايي که به گفته وي درصدد حذف هاشمي اند و اگر اين خواسته آنان محقق شود کمافي السابق به اشتهاي خود براي حذف ادامه خواهند داد تا جايي که...
- - -
- رابطه آقاي هاشمي رفسنجاني و نهضت امام خميني(ره) پيش از انقلاب چگونه بود؟
آقاي هاشمي رفسنجاني به واسطه شم سياسي و مبارزاتي که پيش از سال 42 از خود نشان داده بود از معدود روحانيون فاضل، روشنفکر و مبارز حوزه علميه قم به شمار مي رفت که در دهه 40 کارهايي را که هنوز در حوزه باب نشده بود اما لازم الاجرا بود به انجام رساند. راه اندازي مجله، نوشتن مقالات و توجه ساير کشورهاي اسلامي را به حوزه جلب کردن از جمله اين کارها بود. براي نمونه در مقوله اسرائيل ترجمه در باب فلسطين توسط آقاي هاشمي يکي از نخستين و بزرگ ترين کارهايي بود که در حوزه علميه قم انجام شد. اين در حالي بود که پيش از آن انديشمندان و متفکران مصري اين قبيل کارها را انجام مي دادند. اگرچه اين مساله در قم اندکي دير به راه افتاد اما با روشنگري و توجهاتي که آيت الله بروجردي به خارج از ايران و مجموع کشورهاي اسلامي داشت توانست وحدت مسلمين را مطرح کند و از اين طريق توانست ظلم هايي را که در خاورميانه صورت مي گرفت، فاش سازد. براي بررسي جايگاه و نقش هاشمي رفسنجاني و رابطه اش با نهضت امام خميني بايد به نخستين سال هاي دهه 40 و پيشتر از آن بازگرديم چرا که قبل از آنکه امام خميني در سال 42 مبارزات سياسي عليه شاه را آغاز کنند مبارزات فکري و فرهنگي را آغاز کرده بودند. شروع کار حضرت امام در سال 41 در قضيه انجمن هاي ايالتي و ولايتي بود که آقاي هاشمي رفسنجاني يکي از پرچم داران، مبارزان و از فضلاي درجه سه حوزه علميه قم محسوب مي شد.
براي توضيح بايد گفت علماي درجه يک حوزه مراجع تقليدي چون حضرت امام، آيت الله گلپايگاني و آيت الله نجفي بودند. در درجه بعد استاداني چون آيت الله مکارم شيرازي، حائري، مشکيني، سلطاني و آيت الله العظمي منتظري قرار داشتند و پس از آن فضلايي چون آقاي هاشمي رفسنجاني بودند که از علماي پيشين جوان تر، پرکارتر و خوش ذوق تر بودند. پس از آنکه آقاي هاشمي براي اولين بار در سال 42 دستگير شد ديگر به قم نيامد و در تهران فعاليت هاي سياسي خود را ادامه داد. گاهي دستگير مي شد و گاهي فرار مي کرد و در نهايت تا پيروزي انقلاب در کنار خانواده اش زندگي خوشي را نگذراند. ايشان همانند بسياري از علما چون آيت الله طالقاني، آيت الله مهدوي کني، آيت الله منتظري و مرحوم لاهوتي از مبارزه مسلحانه يي که آن زمان صورت مي گرفت، از مجاهدين خلق حمايت معنوي کرد تا اينکه در سال 50 وقتي مجاهدين از مسير اسلام منحرف شده و اعلام کردند «اسلام نمي تواند ما را اداره کند» وي از آنان جدا شده و ديگر از آنها حمايت نکرد.آقاي هاشمي رفسنجاني تا پيروزي انقلاب غالباً در زندان بود و جالب آنکه وي در زندان از مقاوم ترين افراد بود که نه تنها هيچ گاه تقاضاي عفو نکرد بلکه هيچ وقت سخني را که براي ديگران خوش بيايد، مطرح نکرد. حتي زماني که يک گروه از حاميان حقوق بشر به ايران آمده و از داخل زندان ها بازديد کردند دو نفر که يکي از آنها آيت الله هاشمي رفسنجاني و ديگري آيت الله العظمي منتظري بودند با اين گروه صحبت کرده و جنايات شاه را فاش ساختند. از اين جهت امام هميشه عنايت خاصي به آقاي هاشمي داشتند و ايشان يکي از نخستين افرادي بود که در ليست شوراي انقلاب قرار گرفت و امام(ره) مسووليت رسيدگي به مسائل و شرکت هاي نفتي را به ايشان واگذار کردند. عنايات امام به هاشمي رفسنجاني پس از پيروزي انقلاب هم بسيار روشن است. واقعيت اين است که بسياري از مسائلي را که امام نمي توانست به آقا بگويد به آقاي هاشمي رفسنجاني مي گفتند زيرا آقاي هاشمي رفسنجاني چنان منزلتي نزد امام داشت که برخي حرف ها و مسائل را تنها با او مي توانستند مطرح کنند چرا که هم آقاي هاشمي به امام بسيار نزديک بود و هم امام به ايشان ايمان داشتند، چنان که گاهي اوقات مسائلي را ديگران مطرح مي کردند اما مورد تاييد امام قرار نمي گرفت ولي زماني که همان مساله از سوي آقاي هاشمي رفسنجاني مطرح مي شد امام مي پذيرفتند.
يکي از مسائل و مشکلاتي که در سال 66 پيش آمد حرف و حديثي بين ارتش و سپاه بود و باعث شد آيت الله العظمي منتظري پيشنهاد کنند جانشيني فرماندهي جنگ را به يک نفر بسپارند و آن فرد از طرف رهبر هم بر ارتش و هم بر سپاه نظارت کامل داشته باشد.
- اطراف امام خميني روحانيون بسياري وجود داشتند. چرا از بين آنها هاشمي بيش از سايرين مورد توجه بنيانگذار انقلاب قرار گرفت؟
براي اينکه ايشان بيش از سايرين سياسي، باهوش و دنياديده بود و افراد بارز و روشنفکران گروه هاي مختلف را مي شناخت. آقاي هاشمي يک خصوصيت بارز داشت که ماها نداشتيم. بنده کمتر کسي را ديده ام که تا اين ميزان صبر و حوصله داشته باشد و به حرف هاي گروه هاي مختلف گوش دهد. امام مي خواستند تا جايي که امکان دارد با همه نيروها کار کرده و از پتانسيل آنان استفاده کنند. آقاي هاشمي هم همين گونه بود و با همه نيروها تعامل مي کرد. وي با نهضت آزادي که برخي از اعضاي آن کنار رفته بودند، همکاري داشت و برخي از اعضاي اين تشکل از جمله آقاي عزت الله سحابي در وزارت صنايع با آقاي هاشمي کار مي کرد چرا که ايشان نمي خواست کسي حذف شود. اين مساله زماني که آقاي هاشمي در حزب جمهوري اسلامي بود نيز ادامه داشت و هاشمي حتي با افرادي که در حزب نبودند نيز کار مي کرد و با افرادي که حزبي بودند، افرادي که حزبي نبودند و حتي افرادي که به ظاهر خط امامي نبودند نيز رفتار يکساني داشت و حاضر به مشورت با همه گروه ها بود و حالت پرخاشگري و طرد ديگران را نداشت. اين ويژگي هاشمي بود که امام مي خواست. اولين نصيحت امام در دولت اولي که تشکيل داد به مهندس بازرگان اين بود که تنها در داخل گروه خود حرکت نکرده و از توان و ظرفيت همه گروه ها استفاده کنند و از اين رو بود که مهندس بازرگان آقاي داريوش فروهر را با سفارش امام آوردند. براي مثال امام پس از عزل بني صدر در سخنراني عنوان کردند ما نمي خواهيم اين گونه شود و اکنون هم مي گويم بني صدر بماند و کار علمي و تحقيقاتي اش در دانشگاه را ادامه دهد. در واقع دلسوزي امام اين گونه بود و آنچنان که امام در زمان رياست جمهوري بني صدر به او کمک کردند به هيچ کس اين گونه کمک نکرده بودند. فرماندهي کل نيروهاي نظامي و انتظامي را به هيچ کس غير از بني صدر ندادند اما آقاي بني صدر نفهميد و نخواست بماند و البته متوجه نشد قدرتي که دارد مال امام است. امام حتي به او گفتند شرايط را بپذيرد تا با يکديگر همکاري داشته باشند.
- شرايط چه بود؟
شرايط اين بود که ارکان نظام مثل شوراي نگهبان، شوراي اعاده قضايي و مجلس شوراي اسلامي را به رسميت بشناسد و در چارچوب قانون اساسي حرکت کند که بني صدر نپذيرفت و امام هم متعاقب آن فرماندهي کل نيروهاي نظامي و انتظامي را از بني صدر گرفتند وگرنه مجلس عدم کفايت او در رياست جمهوري را صادر کرده بود. آقاي هاشمي در اين ويژگي در ميان نزديکان امام نمونه است. وقتي بخشي از حزب جمهوري اسلامي و طيف راست با همين آقاي موسوي مخالف بودند آقاي هاشمي به رغم دوستي و قرابت بسيار نزديکي که با طيف راست داشت اما جانب مهندس موسوي را نگه داشت و از وي حمايت کرد. در دولت آقاي هاشمي هم گروه هاي مختلفي حضور داشتند و افراد کاري، انقلابي، روشنفکر و طرفدار امام همه در دولت آقاي هاشمي بودند. من معتقدم امام خميني به مديريت آقاي هاشمي توجه زيادي داشتند.
- اما بر چه اساس فرماندهي جنگ بعد از بني صدر را به آقاي هاشمي سپردند؟
امام پس از بني صدر فرماندهي جنگ را به هيچ کس ندادند. در واقع فرماندهي اصلي را خود امام برعهده داشتند. فرمانده سپاه، ارتش و رئيس ستاد مشترک همگي کار خود را انجام مي دادند و آيت الله خامنه يي نماينده حضرت امام در شوراي عالي دفاع نيز کار خود را به انجام مي رساندند. در واقع فرماندهي کل قوا با امام بود و سايرين در شورايي پيش امام حضور يافته و آنجا تصميم مي گرفتند. اما زماني که در جنگ مسائل و سستي ها پيش آمد و جنگ طولاني و باعث شد مردم به جبهه ها نروند يا درگيري ها و اختلاف هاي لفظي بين افراد مختلف پيش مي آمد کار به هاشمي محول مي شد. در آن شرايط آيت الله العظمي منتظري پيشنهاد دادند يک نفر فرماندهي کل قوا را به دست بگيرد. امام به دليل اينکه جامعيت آقاي هاشمي در ميان سپاه و ارتش ثابت شده بود او را به عنوان جانشين خودشان در فرماندهي کل قوا منصوب کردند؛ انتصابي که يک سال و نيم مانده به پايان جنگ انجام شد. اما آقاي هاشمي در اين انتخاب بار ديگر از گروه هاي مختلف اعم از ارتش، دولت و سپاه استفاده کردند از جمله آقاي خاتمي را که وزير ارشاد آقاي موسوي بود به عنوان وزير تبليغات جنگ قرار دادند يا بهزاد نبوي وزير صنايع سنگين را به عنوان معاون پشتيباني جنگ منصوب کردند. حتي از آقاي روحاني و عبدالله نوري که در مجلس بودند نيز کمک گرفتند.
- درباره نقش هاشمي در نهضت امام خميني پيش از پيروزي سخن گفتيد. مي شود درباره نقش هاشمي پس از انقلاب تا فوت بنيانگذار انقلاب نيز توضيح دهيد؟
همان گونه که گفتم روابط استاد- شاگردي امام با آقاي هاشمي پيش از سال 42 و مبارزات سياسي، عميق و پرفايده هاشمي بعد از انقلاب و نقش آفريني براي حل بحران باعث شد جايگاه ويژه يي داشته باشند. اگرچه نقش هاشمي در روزهاي نخست فوت امام بسيار پررنگ بود اما بعد از پيروزي انقلاب تا فوت امام که حدود 10 سال طول کشيد هاشمي در هدايت، حرکت و ثبات جامعه نقش بي بديلي داشت. پس از فوت امام در هدايت خبرگان براي تعيين رهبري و حمايت کامل، صددرصدي و بي چون چرا از آيت الله خامنه يي نقش عمده يي ايفا کرد، آن هم در موقعيتي که همه مي خواستند با حرکات موذيانه بين آيت الله خامنه يي و هاشمي اختلاف بيندازند کاملاً هوشمندانه، متفکرانه و خاضعانه عمل کرد و کار را به انجام رساند و بعد خيلي سريع جامعه را به ثبات رساند و به اين ترتيب نگراني هايي که پس از فوت امام در جامعه به وجود آمده بود خود به خود از بين رفت. پس از رهبري آيت الله خامنه يي، آقاي هاشمي بعد از هشت سال جنگ و خرابي مشکلات را به طور صحيح حل و کشور را در روزهاي سازندگي اداره کرد. در واقع مديريت هاشمي چه در حوزه فرهنگ و چه مديريت اقتصادي باعث شد از سويي پايه هاي محبوب آقاي هاشمي نزد امام و روحانيون ارشد قم و مراجع که از 50 سال پيش تاکنون او را مي شناسند قوي کند و از سوي ديگر موقعيت اجتماعي آقاي هاشمي نزد علماي نجف و ائمه جمعه را افزايش دهد.
- آقاي هاشمي همواره به عنوان يک شخصيت معتدل و ميانه رو مشهور بوده،چرا اين شخصيت ميانه رو قبل و پس از رحلت امام مورد حمله قرار مي گرفت؟
آقاي هاشمي قبل از فوت امام از سوي گروه هاي تند راست مورد حمله قرار مي گرفت به گونه يي که حتي يک بار به دليل حمايت از ميرحسين موسوي و بعضي از لوايحي که به نفع مردم بود مانند لايحه حمايت از کارگران در نماز جمعه مورد حمله قرار گرفت و شعارهايي عليه ايشان مطرح شد. البته در مقابل اين حملات طيف وسيعي از روحانيون انقلابي براي حمايت از هاشمي طوماري جمع آوري کردند و نزد امام بردند. در دانشگاه ها نيز طيف چپ به معناي چپ کمونيستي يا التقاطي يا اعضاي تندرو انجمن اسلامي دفتر تحکيم وحدت نيز مخالف هاشمي بودند. بعد از رحلت امام در ارتباط با رياست جمهوري وي اعضاي دفتر تحکيم وحدت مخالفت هايي با وي انجام داده و همين باعث انشقاق بين آنها شد. در مجلس سوم اما اکثريت نمايندگان که اغلب جزء نيروهاي خط امام بودند بر سر هاشمي دو طيف شدند که اغلب آنها از حاميان هاشمي رفسنجاني محسوب مي شدند. براي مثال آقايان نوربخش، عبدالعلي زاده، الويري، هادي غفاري، بيات، مهدي کروبي و خود من همگي از آقاي هاشمي حمايت و به ايشان کمک مي کرديم. علاوه بر آن گروه هاي چپ طرفدار امام هم از هاشمي حمايت مي کردند. اگرچه طيف راديکال راست پيش از رحلت امام و طيف تندرو چپ پس از فوت بنيانگذار انقلاب با هاشمي مخالفت کردند اما بعد از آنکه آقاي سيدمحمد خاتمي بر سر کار آمد طيف تندرو اصلاح طلبان حرکاتي را عليه آقاي هاشمي ترتيب دادند که متاسفانه غالباً ناجوانمردانه بود چرا که اگر هم اشکالي بر آقاي هاشمي وارد بود به آن صورتي که اصلاح طلبان عنوان و مطرح مي کردند، نبود. همين امر باعث شد تعداد زيادي از طيف هاي مقابل از اين مساله سوءاستفاده کنند و همان طور که مي بينيم امروز هم سوءاستفاده مي کنند.
- انتقاد از هاشمي رفسنجاني همواره وجود داشته است اما با توجه به اينکه ايشان يکي از نمادهاي قوي اليگارشي مذهبي در ايران است، فکر مي کنيد اکنون اين اليگارشي صدمه ديده و نخبه هاي مذهبي درباره افزايش اين حملات احساس خطر کرده اند؟
متاسفانه اين نخستين حملات به آقاي هاشمي نيست و هميشه تندروهايي در جامعه ما وجود داشته اند که به بزرگان مذهبي نيز رحم نکرده و در مقابل مراجع نيز تندروي کرده اند.
در اينجا توضيحي درباره اشتباه و نقد ضروري است. من نمي گويم کسي اشتباه نمي کند چون همه در معرض اشتباه کردن هستند. در اين ميان فقط معصومين هستند که به خواست خدا و عصمت و قدرت نيروي الهي که خداوند به آنان داده تا روي زمين حجت او باشند، اشتباه نمي کنند. پس از معصومين افراد عادل قرار دارند که همان ها هم ممکن است براي اداي تکليف الهي کاري را انجام دهند که درست نباشد. براي مثال ممکن است اخبار غلطي به آنها برسد و براساس آن اخبار غلط حرکتي انجام دهند که اشتباه باشد يا در برنامه ريزي ها و حساب هايشان اشتباهاتي انجام دهند. آقاي هاشمي و مراجع عاليقدر ما نيز از اين منظر مي توانند اشتباهاتي داشته باشند اما برخوردها را ببينيد. عليه مراجع هم حملات تندي صورت مي گيرد. سال ها است در روزنامه ها از مراجع هتک حرمت مي شود. مراجعي را که دوست دارند بالا مي برند، مراجعي را که دوست ندارند برعکس. در واقع در حالي که هتک حرمت مومن عادي هم گناه است، چه برسد به يک عالم با تقوا اما ما چيز ديگري را شاهديم.
اما در اين ميان انتقاد چيز ديگري است. مراجع هميشه مي گويند همه مي توانند حتي استادان خود را مورد نقد قرار دهند و نقد نه تنها اشکالي ندارد بلکه از افتخارات نيز هست.
نقد سياسي، نقد اجتماعي، نقد علمي و حتي نقد فقهي هم هيچ اشکالي ندارد، اما تهمت، افترا زدن، هتک حرمت، وارد شدن به مسائل حريم خصوصي افراد و هتک حيثيت خانواده ها خارج از اسلام است و هم دين و هم اخلاق آن را محکوم کرده است. من معتقدم کشور در يکي دو سال اخير به بداخلاقي شديدي دچار شده است. البته اين معضل پيش از اين هم وجود داشت اما اکنون بيشتر شده است. در انتخابات اخير هتک حيثيت به اوج رسيد و متاسفانه گناه فاحش علني در فضاي ملي انجام گرفت که معصيت بزرگي بود، با اين گناه قطعاً افرادي را متهم کردند که خودشان در آنجا حضور نداشتند. اينها روحانيون بزرگي هستند. نه تنها روحانيون، که اکثر مسوولان کشوري در اين 30 سال گذشته را زير سوال بردند. اين موارد گناه بزرگي است که متاسفانه رسيدگي نمي شود، وگرنه کسي که گناه اتهام را انجام مي دهد به صرف همين گناه ها نه تنها نبايد مسووليتي در کشور داشته باشد بلکه بايد محکوميت هاي سنگيني را بگذراند. متاسفانه اين مسائل جامعه را دچار بداخلاقي بيشتري کرد و امروز براي هيچ کس حيثيت قائل نمي شوند. اين گونه نيست کساني که اين اشتباهات را مرتکب شدند و هتک حيثيت کردند خودشان مصون باشند، بلکه آنها نيز دچار اين مسائل و هتک حيثيت مي شوند و در واقع همه را دربرمي گيرد، بنابراين مهم ترين مشکل جامعه ما همين آلودگي اخلاقي است. ما در يک کشور اسلامي هستيم که ادعاي حکومت اسلامي و ديني را هم داريم اما بدترين بداخلاقي هايي که اسلام آنها را محکوم کرده در کشور ما انجام مي شود. البته من معتقدم پشت پرده اين مسائل افراد سياسي ضددين و ضداسلام و خارج از کشور ممکن است باشند که اقدامات شان به دست افراد ظاهراً دوست ناآگاه يا ظاهراً دوست مغرض و نفوذي انجام مي گيرد. اگر مرجعيت و روحانيت و رهبري و متدينين در اين کشور لطمه ببينند، مردم ملجأ و پناهگاه مطمئن خود را هنگام بروز مشکلات از دست خواهند داد و چيزي باقي نخواهد ماند.
در اين يکي دو سال گذشته همه اين مسائل زير سوال رفته و اخيراً هم بيشتر شده است. تفاوتي نمي کند، عده يي اين گونه افراد را زير سوال مي برند و تندروي مي کنند و حرف هايي را مطرح مي کنند، عده يي هم از آن طرف سوءاستفاده کرده و عليه افراد ديگر هتک حيثيت مي کنند و در اين ميان کساني هم پيدا مي شوند که مغرضانه رفتار مي کنند.
منبع : روزنامه اعتماد
0 comments:
ارسال یک نظر