عاشورای جنبش سبز در تهران ؛ و قرنی قبل، عاشورای مشروطه در تبریز


محمد ارسی -


جنبش ملی مردمی سبز ایرانیان، با نهضت بزرگ مشروطه خواهی یک قرن پیش مردم ایران شباهت‌های بسیار زیادی دارد. اگر خواست اساسی آن حرکت عظیم، آزادی و پیکار با استبداد سلطنتی بود بنیاد فکری و خواست اصلی نهضت سراسری سبز کنونی نیز دفع بلای استبداد فقاهتی، کسب آزادی‌های فردی و جمعی و در نهایت، ایران سازی بر مبنای دمکراسی و ارزش‌های جهانی آزادی و حقوق انسانی است.

اما این شباهت‌ها تنها به محتوای خواستها محدود نمی‌شود، بل برخی از وقایع استثنایی آن دوره، این بار نیز تکرار می‌شود. مورد مشخص، همین فجایع لرزاننده‌ای‌ست که پاسداران تحت امر ولی فقیه روز عاشورای حسینی به بار آوردند و حرمت روزی را شکستند که سلاطین مستبد قاجاری و شاهان پهلوی نیز حرمت آن را پاس می‌داشتند.

اما تاریخ مبارزات ۱۵۰ ساله‌ی ملت ایران جنایتی از نوع جنایت علی خامنه‌ای در روز روز عاشورا را تنها از سالدات‌های قشون روسیه تزاری دیده که بعد از بهانه تراشی‌های "لازم و کافی" در عاشورای قریب به یک قرن قبل به تبریز مشروطه ساز حمله بردند و با بربریت و بی رحمی تمام از ارتکاب به هیچ پستی و جنایت و رذالتی شرمی به خود راه ندادند...

روسیان تا آنجا پیش رفتند که محترم‌ترین روحانی منطقه، ثقه الاسلام نامدار، آن مجتهد ایران دوست را در عاشورای سال ۱۹۱۱ همراه با تنی چند از مبارزان مشروطه به دار آویختند و از تبریز دلاورخیز ویرانه‌ی ماتمکده‌ای ساختند...

در اینجا بخش‌هایی از گزارش و نامه‌های ناظران داخلی و خارجی به ویژه نامه‌های انجمن سعادت (جمعیت ایرانیان مقیم استانبول) را به نقل از کتاب "نامه‌هایی از تبریز" نوشته ادوارد براون می‌آوریم تا اوضاع پر مصیبت عاشورای تهرانِ سبز امروز را در لابلای اوراق تاریخ کشورمان، در مصائب عاشورای سال ۱۹۱۱، در تبریز در نهضت مشروطه بازیابیم.

نامه‌ی شماره‌ی یک: به موجب تلگرافی که از تبریز رسیده روز ۸ محرم فرمانده‌ی روس وارد تبریز و نهم ماه جمعی از مشروطه طلبان را دستگیر و روز عاشورا ۸ نفر را که از جمله ثقه الاسلام مجتهد بزرگ و مرجع اهالی بوده با صادق الملک و شیخ سلیم و چند نفر از محترمین به دار زدند... ص. ۸۲

ش. ۳: فاجعه‌ی عظیمه و داهیه دهیاء تبریز، آن شهر بدبخت، که فلک زده‌ترین بلاد عالم واقع شده... به کلی دل‌های ایرانیان را آتش زد. روس‌ها از یک ماه به این طرف متصل تحریکات برای فتنه در تبریز نموده و آنچه از دستشان می‌آمد در تحریک غیظ اهالی کردند. مردم به خیالات این‌ها واقف بودند و تحمل کردند تا بلاخره این‌ها دست برنداشته بنای عربده در کوچه بازارها گذاشته وعاقبت با یک نفر از افراد پلیس مصادمه‌ای انداخته و دو پلیس را می‌کشند و از این جا جنگ شروع می‌شود. بعد از آنکه در این جنگ جمع کثیری از اهالی و زن و بچه مقتول شده خانه‌های زیادی خراب گشته و قسمتی از بازار از طرف روس‌ها غارت می‌شود بعد قشون جدید روس از جلفا به تبریز می‌رسد یک محله‌ی بزرگ شهر را تیرباران کرده... بنای گرفتن اشخاص بی‌گناه را گذاشته و بدون محاکمه جماعتی را از اعاظم علما و انجمن ایالتی و تجار و صاحب منصبان بزرگ را روز عاشورا که ماتم بزرگ ایران است در ملاء عام به دار می‌زنند... ص. ۸۴.

ش. ۴: اخبار اخیره‌ی تبریز بسیار جالب رقت و دقت است. روس‌ها بهترین اولاد مملکت و امید و آتیه ایران و جوان‌های حساس را متوالیاً اعدام می‌کنند و می‌خواهند رگ و ریشه‌ی شجره‌ی وطن پرستی را قلع و قمع و نور حریت را کاملا خاموش کنند. چنان که مدیران و محررین روزنامه‌ی شفق را که مهمترین جراید آذربایجان بود اعدام کردند. که اغلب جوانان نورسیده... بودند از جمله مدیر شفق میرزا حاجی آقا رضازاده شفق است که ۲۰ سال داشت و امسال تحصیلاات عالیه خود را در کالج آمریکایی تمام می‌کرد... ص. ۸۷.

ش. ۵: از جمله دسته‌ی اول قربانیان که به دام ظلم روس‌ها افتاده مردی دانشمند و فیلسوفی بنام چون ثقه الاسلام بوده است. روس‌ها او را در کالسکه‌ای بسیار قشنگ آراسته به کنسولگری بردند و پس از اینکه منتهای احترام را به او کرده‌اند خواستند که نامه‌ای به خط و مُهر خود بدهد و اشعار دارد که از روس‌ها منتهای رضایت را دارد و او خود آنها را به تبریز دعوت کرده است تا بعضی اصلاحات را عملی سازند. اما چون ثقه الاسلام از پذیرفتن درخواست ایشان امتناع نموده او را به دار زده‌اند. این اعمال وحشیانه‌ی روس‌ها در روز عاشورا اتفاق افتاده است. شهرت علم و تقوای این مرد پرهیزکار نه تنها در سراسر ایران بلکه در تمام ممالک اسلامی و سرزمین‌های شرقی پیچیده است... ص. ۹۱.

...
روس‌ها به این راضی نشده‌اند و تبریز را به ویرانه‌ای تبدیل ساخته‌اند و به کشتار دسته جمعی برگزیده ترین وطن خواهان متنفکران و اصلاح طلبان ادامه می‌دهند. با این کار می‌خواهند یکنفر را هم در تبریز باقی نگذارند که در آینده بتواند با آنها مخالفت ورزد... فکر می‌کنند سرزمین پرافتخار ایران... دیگر نمی‌تواند مردانی نظیر آن‌ها به وجود آورد. چه فکر بیهوده چه پندار باطلی... ص. ۹۲.

ش. ۶: از اوضاع تبریز و فجایع آنها اظهار تألم نموده‌اید... یکی از فراریان دو روز پیش به اینجا رسیده وقایع هول‌انگیزی نقل می‌کند که از شنیدنش موی بر بدن راست می‌شود. خانه‌های زیادی را در محله‌ی مارالان روس‌ها آتش زدند که زن و بجه هم توی آن سوخته و از اهالی بی‌گناه خیلی کشته‌اند... ص. ۹۶.

...
ثقه الاسلام مرحوم را بعد از آنکه بنا بر روایات به تهدید خواستند سندی امضا کند دایر بر حقانیت اعمال روس‌ها و نکرد، بسیار کتک زدند و ریسمانی به گردنش انداخته تا میدان مشق روی زمین کشیدند در آنجا اجازه‌ی نماز خواسته وضو گرفته دو رکعت نماز خوانده و بعد از آن نطقی کرده که مفادش بر تذکر و عظمت شهدای آن روز یعنی عاشورا و ایمان به حیات آتیه‌ی ایران و نمردن روح ایرانیت بود به دار زدند... ص. ۹۷.

...
ولی شجاعت فوق‌العاده بی‌مثل را دو طفلان مُسلِم یعنی دو پسر کوچک علی مسیو که رییس مجاهدین تبریز بود بخرج دادند... اسم مبارکشان حسن ۱۸ ساله و قدیر ۱۲ ساله بود که عالمی را متحیر کردند و نام ایران فداکار را بلند نمودند. این دو برادر که بعد از فرار دو برادر بزرگشان... آواره مانده و به هر جا رفته‌اند کسی راه نداده... آنها از همه جا مایوس شده یکسره به کنسول خانه‌ی روس رفته و گفته‌اند که ما مشروطه طلبیم وطن خود را دوست داریم و جایی نداریم، هر چه می‌خواهید بکنید. کنسول آنها را به محکمه‌ی نظامی تسلیم کرد و دار زدند...

بچه‌ی کوچک بعد از بدگفتن زیاد به روس‌ها و امپراتور و غیره با صدای بلند به زبان ترکی زنده بادایران زنده باد مشروطیت گفته و چشم روی هم نهاده با کمال دلاوری ریسمان را خود به گردن خود انداخته... باری تا به امروز متصل اخبار اعدام و قتل است که پی در پی می‌رسد... ص. ۹۸.

ش. ۵: من هرگز تصور نمی‌کردم که روس‌ها اینقدر سیاه دل باشند و ایرانیان بتوانند خود را چنین بی‌باکانه و بی‌مهابا وطن پرست نشان دهند... تا عمر دارم نخواهم توانست فاجعه‌ای را که شاهد آن بودم و کلماتی را که از دهان کسانی برمی‌خواست که بر سر دار درحال احتضار بودند فراموش کنم... روس‌ها دو جوان را که پسران علی مسیو بودند دستگیر کردند. این دو برادر که هنوز به سن ۲۰ سالگی نرسیده بودند... طنابی را که بر گردنشان می‌انداختند بوسیدند و به ترکی آذربایجانی فریاد زدند: زنده باد ایران. زنده باد مشروطه...

اشک در چشمان تماشاچیان حلقه زد و اهالی آزادی‌خواه...‌های‌ های گریستند... ص. ۹۳.

بله، نیک اگر بنگریم، انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷ به سبب مکتبی و ایدئولوژیکی و غیردمکراتیک بودن اهداف آن، گسستی بود از آرامان‌های نهضت مشروطه‌خواهی سال ۱۲۸۵ شمسی.

اما جنبش عظیم سبز کنونی، به سبب آزادی خواهی، خشونت گریزی و ترقی‌خواهی، بازگشتی جدی به همان ارزش‌های والای عصر مشروطیت است البته ژرف‌تر و گسترده‌تر و در سطحی متعالی‌تر از دوره‌ی مشروطه خواهی.

این جاست که می‌بینیم توده‌های میلیونی نهضت سبز آزادی، ارزش‌های عصر ترقی‌خواهی را زنده می‌کنند و صدها جوان به خون تپیده و گلو دریده‌ی این نهضت عظیم مدنی و انسانی، از گلوی درهم فشرده‌ی پسران علی مسیو فریاد می‌زنند:
مرگ بر استبداد، زنده باد آزادی، پاینده باد ایران

و اما تو، گندم‌نمای جو فروشی که بر مسند پیمبر نشسته‌ای.


جامۀ ثقه الاسلام را بر تن داری اما نقش امیرلشگر قداره‌بندان روسی را ایفا می‌کنی.


او در عاشورای شیعه، تبریز مشروطه را به خون شست.


تو تهران سبز را به خاک و خون کشیدی


شاملوی بزرگ گویا روی سخن با تو داشته که:


باش تا نفرین شب از تو چه سازد
که مادران سیاه پوش
داغداران زیباترین فرزندان آفتاب و ماه
هنوز از سجاده‌ها سربرنگرفته‌اند...

 

http://www.iran-emrooz.net/index.php?/politic/more/20475/

1 comments:

ناشناس گفت...

آیا تا کنون به این مساله فکر کرده اید که چرا تبریز همیشه در صحنه، این بار خاموش است؟
آیا به حرف دل های فرزندان و نوه های مشروطه خواهان تبریزی گوش فرا داده اید؟

ارسال یک نظر