دیکتاتورها عبرت نمی گیرند

امير پورمهدي
هرچند سقوط ديكتاتوري سرهنگ معمر قذافی یکی از عبرت آموزترین سرانجام هایی است که برای دیکتاتوری مستبد و ظالم رقم خورد، اما این اولین سرانجام ستمگری ظالم نبود و حتما آخرین آن نیز نخواهد بود.

در این زمینه قرآن کریم با بیانی رسا و با اشاره به آسیب های متقابلی که ظالم و مظلوم در درگیری بر یکدیگر وارد می کنند؛ این روند تاریخی را به زیان ظالمین دیده و برای درس آموزی انسان ها می گوید:

وتلک الایام نداولها بین الناس و لیعلم الله الذین آمنوا و یتخذ منکم شهداوالله لا یحب الظالمین(آل عمران آیه141)

وما این روزها را میان مردم می گردانیم تا افرادی که ایمان آورده اند شناخته شوند؛ وخداوند از میان شما شاهدانی بگیرد و خدا ظالمان را دوست نمی دارد.

در بررسی سرنوشت سیاه قذافی آنچه مهم است روندیست که وی و همه دیکتاتورهاي ادوار مختلف تاریخی، معاصر و یا همچنان سوار بر اریکه قدرت با آن روبرو می شوند. شاید موسولینی، هیتلر، پهلوي ها، چائوشسکو، صدام حسین، بن علی، مبارک و.... تنها اندک شماری از ستمگران هستند که هر فرد برخوردار از کمترین اطلاعات سیاسی بتواند فرجام آن ها را به یاد آورد.

قذافی که خود را رهبر امت عربی می خواند و مخالفانش را موش می نامید سرانجام چون موشی که به سوراخی خزیده بود از لوله فاضل آب بیرون کشیده شد واین خود درسی عبرت آموز برای دیکتاتورهایی است که مخالفان خود را فتنه گر، میکروب، خس و خاشاک،بزغاله و گوساله می پندارند. این عبرت برای همه ستمگران است تا فریب متملقین و چاپلوسان را نخورند و به دست و پا بوسی آن ها سرمست نشوند که مهر اینان نه از عشق و دوستی، بلکه مگسانند به گرد شیرینی و در روزهای سخت آن ها را تنها می گذارند.

در نگرش به سرنوشت ستمگران، وجه مشترک آنان در شباهت فکری و رفتاری است که هر فرد نکته سنجی را به اندیشیدن وا می دارد؛ غفلت دیکتاتوران سوار بر اریکه قدرت با وجود گستره اطلاعات تاریخی و سیاسی و منتقدان دلسوز، همچنان اسیر در گرداب شهوت قدرت طلبی روزافزون به هر شکلی بر مردمان خود می تازند.به قول شاعر:

آن که ناموخت از گذشت روزگار

هیچ ناموزد ز هیچ آموزگار

اما موضوع غریب ولی تکراری برای همه دیکتاتوران در درازای تاریخ چنین شکل گرفته که بیشتر آنان در آغاز کار با نقاب انقلابی، آزادی خواهی و با تمسک به میهن پرستی و یا استفاده ابزاری از دین و جذب مردمان آرمانگرا پای به عرصه قدرت نهاده اند اما در بستر قدرت مداری چنان فریفته آن می شوند که در پایان راه خود سرنوشتی عبرت آموز را برای دیگران رقم می زنند. آن ها تنها زمانی به سرنوشت بدفرجام خود پی می برند که راه نجاتی برایشان باقی نمانده ومانند ایمان فرعون در هنگامه غرق شدن فرصت رهایی از آنان گرفته می شود.

درواقع زمینه های بروز پدیده میل به قدرت طلبی و اعمال سلطه بردیگران در ذات نفسانیات فردی، کیش شخصیت و در ماهیت قدرت نهفته است که حتی برخی دین داران روحانی را نیز در دام فریب خود به هلاکت می رساند و باز تاریخ خواهد نوشت که طلبه دلبسته به زیبایی و ساز و موسیقی و شعر و ترانه که خود نیز چند ماهی را گرفتار زندان و تبعید و دیکتاتوری شاه بود، چگونه به هنگام دستیابی به قدرت گام به گام پای در جای دیکتاتوران پیشین می نهد.نتیجه آن که در تفسیر نادرست از دین، هرگونه قوانینی که به جای توازن قدرت به شخص یا نهادی قدرت مطلقه می بخشد و در همگرایی میان نیروهای مسلح کشور با یک فرد به عنوان رهبر یا فرمانده کل قوا، حاصلی جز دیکتاتوری در پی ندارد و به هر دلیل که نظامی مبتني بر دیکتاتوری در هر واحد سیاسی حاکم شود سرنوشتی تلخ را برای حاکمانش و دورانی دشوار را برای مردمانش رقم می زند؛ اما براساس سنت تاریخ و شرایطی که در عصر ارتباطات بوجود آمده، دور نیست که بساط دیکتاتوری ها یک به یک برچیده شود، در حالی که در شرایط فقدان تشکل ها و احزاب هوشمندی اقتضا می کند تا نخبگان فکری و سیاسی با بررسی حداکثر متغیرهای شناخته شده و شناسایی متغیرهای ناشناخته دست به تدوین مانیفستی عمیق زنند و بیش از این خود را برای اداره ایران پس از فروپاشی دیکتاتوری آماده کنند.

از نگاه تاریخی دو ویژگی مردم ایران آنان را از برخی ملت ها متمایز می کند؛ یکی بالا بودن ظرفیت ظلم پذیری و در نهایت رویکرد شورشی و انقلابی با شور و احساسات فراوان، که بارها در تاریخ ایران تکرار شده و نمونه معاصر آن انقلاب سال 57 بود. ویژگی دیگر خصلت درونگرایی ایرانیان است که در درازای تاریخ با آنکه موجب حفظ فرهنگ و آیین های باستانی شده همواره زمینه فریب حکومت گران را نیز فراهم آورده است. ازسویی دیگر ماهیت رفتاری بازیگران قدرت در ایران وجه مشترکشان در خود مداری و کیش شخصیت است که نه تنها در سران سیاسی و در روحانیت، که در فرماندهان نظامی و لایه های میانی قدرت کاملا مشهود است و اشخاص در عین حالی که ظاهری چسبنده به حاکمیت دارند، اما نهاد و باطنی مستقل و واگرا نیز از حاکمیت دارند. پراكندگي سكونت آنان در حاشيه وارتفاعات شمالي تهران امكان دسترسي سريع شان به اتوبان ها وجاده هاي منتهي به بيرون شهر وداشتن باغ ها و ويلاهاي پنهان در داخل و خارج كشور از خصلت واگرايانه و باور به اضمحلال و رويكرد به فرار (نه انسجام ومقاومت) است.

ضربات سنگيني كه حاكميت از بدو انقلاب تا كنون در واكنش هاي غافلگيرانه متحمل شده است نشان دهنده ضعف و آسيب پذيری سيستم هشدار و اطلاعاتي حاكميت است. غافلگيري در مقابل مسايل پيش و پس از انتخابات 88 واستفاده از تمام قدرت براي سركوب آن (بحراني كه همچنان حل نشده مانده است) غافلگيري در مقابل حركت اعتراضي 18 تير 78 ،غافلگيري وانفعال در مقابل انتخابات دوم خرداد 76 وبسياري از رخدادهاي ديگر جملگي بيانگر اين ادعاست كه گر چه حاكميت كوشيده است تا بر اين ضعف اساسي خود فايق آيد اما چنانچه در 25 بهمن سال پيش نيز شاهد بوديم به لحاظ ضعف تشكيلاتي و ساختاري، رژيم بسيار ضعيف و شكننده است.

چشم اسفنديار رژيم نه تماميت سپاه كه تنها بخشي از فرماندهان و نيروهاي مرتبط با رهبري شامل سپاه ولي امر، بخشي از نيروي قدس و قرارگاه ثارالله است كه شمار آنان حتي به 50 هزار نفر هم نمي رسد. گسست اين حلقه هاي به ظاهر مستحكم و به هم پيوسته بدون شك موجب گسست قدرت و انفعال و واگرايي ساير كانون هاي قدرت خواهد شد. ای کاش رهبری حاکم بر ایران از آنچه بر سر دیکتاتوران آمده عبرت بگیرند و پیش از گسست بیشتر ملی و شروع موج فروپاشی، دست به دامان عقلانیت برده و هزینه های جبران ناپذیر را بر مردمان تحمیل نکنند و با بازگشت به دامان مردم زمینه ای را فراهم سازند تا دست کم در آینده تاریخ نگاه مثبت تری برایشان رقم زند.

0 comments:

ارسال یک نظر