گزیده خبرها از روز آنلاین

ملکی می‌داند؛ زندانی بازنشستگی ندارد

رضا علیجانی

در زندگی خیلی کارها بازنشستگی دارد. اما، خیلی کارها هم بازنشستگی ندارد. معمولا کارهایی که بازنشستگی‌ دارد برای هدف یا اهدافی است که گاه بنا به علل و ضرورت‌هایی، از طرق دیگر نیز تأمین می‌شود (مثل حقوق و حقوق بازنشستگی)، اما هدف یا اهداف کارهای نوع دوم معمولا فقط از طریق خود همان کار میسر می‌شود.

"زندانی" (زندان رفتن و بر زندان شدن) نیز در برخی جوامع که ناعدالتی، ستم و انحصارطلبی ریشه‌هایی کهن دارد، یکی از کارهای بدون بازنشستگی است. بنابراین اگر هر جای جهان، زندانی بازنشستگی داشته باشد، ولو به ترور و آدم ربایی هم متهم باشد، لااقل در ایران قاعده ظالمانه نانوشته‌ای بین دوطرف، زندانی و زندانبان (و در واقع زندان ساز!) وجود دارد که "زندانی بازنشستگی ندارد". (بسان جوامعی به شدت تحت ستم و تبعیض طبقاتی و فقر و فلاکت که مرد و زن و کودک تا آنجا که می‌توانند، تا آخرین نفس باید "کار" کنند و بازنشستگی ندارند.) و این را محمد ملکی خوب می‌داند.

آخرین بازداشت ملکی دارد به شش ماهگی‌اش می‌رسد. او، به همراه دکتر ابراهیم یزدی، اینک مسن‌ترین زندانیان سیاسی ایران‌اند. نسل ما معمولا از بزرگان نسل ملکی، چهره‌هایی به یادمانده از دوران جوان‌ترشان را در خاطره و حافظه ثابت خود دارد. و وقتی عدد سن آنها در برابر چشمانش قرار می‌گیرد، اندکی حیرت و "نکند اشتباه باشد" به ذهنش می‌رسد. مثلا وقتی سن نزدیک به هشتاد ابراهیم یزدی را می‌بیند؛ هنگامی که دوستانش برای نجات تن رنجورش اطلاعیه می‌دهند و از موضعی انسانی، و نه سیاسی، خواهان آزادی او می‌شوند. اما در مورد ملکی، بدن خمیده، موهای سراسر سفید و تن رنجور، عدد سن‌اش را برایمان عادی و باورپذیر کرده است.

ملکی شاعر قبیله ما، ایرانی‌هاست. او در سراسر زندگی‌اش بیشتر با دل‌اش اندیشیده و بر طراز آن زیسته است. او کتاب شعر هم دارد، در باره زندگی پیامبر اسلام. نگاه شاعرانه او به زندگی، به سیاست، به دوستان و دشمنانش، همیشه مملو از عاطفه، عشق و خشم و دیگر فراز و نشیب‌های انسانی یک شاعر بوده است. شاعری نیز بازنشستگی ندارد.

ملکی با حس‌اش، عاطفه‌اش، و منطق و عقلانیت وجودی این نگاه به جهان و زندگی رفتار کرده است. گاه رفتار او و مواضع‌اش، بر برخی و گاه بسیاری معمولی نمی‌آمده است. آن را تند و غیرمعقول می‌دانسته اند. اما تنها در حس و تشبیه و اغراق و تمثیل نگاه وجودی شاعرانه است که رفتار ملکی قابل فهم است.

در نگاه و منطق وجودی شاعرانه، عاطفه و محبت به زندگی و به دیگران، ردپایی پررنگ و قوی دارد. بارها شاهد دلسوزی از سوز دل او برای زندانیان، خانواده‌شان، بازماندگان زندانیان گذشته و به ویژه نگاه مسئولانه به بیکاری و نداری و بیماری و... آنها بوده‌ام. و وقت گذاری و برخورد پیگیرانه و متعهدانه، در حد توان و امکانات‌اش، برای دیگران. تا رسیدن به هدف، نه یک دلسوزی موردی و تمام. امکانات او هم نه مادی، بلکه دلسوزی‌ها و روابط و آشنایی‌هایش با دیگران و ریش گرو گذاشتن و وساطت برای حل مشکل بوده است. وگرنه ملکی هیچ دل به دنیا نبسته بود. سلامت و سادگی زندگی او و همسر همیشه همگام (و همراه با یکدیگر)ش جلوی چشم همگان بوده است. یک بار وقتی عدد ناچیز حقوق بازنشستگی‌اش را گفت عرق شرم سردی بر تن‌ام نشست. ملکی و بسیاری از هم نسلان او که اینک یا در زندان کوچک و یا در زندان بزرگ تحت فشار و سختی و گروگانگیری‌اند، اگر یک "آری" می‌گفتند، امروز بر بالاترین مقامات تکیه زده و از صف درون نظام بودن بهره‌ها برده بودند.

شاعر قبیله ما عاشق است. عشق جوهر اصلی شاعری است. او عاشق انسان‌هاست، مردم‌اش، کشورش (و حتی خودش!). این عشق او را همچون مرادش، طالقانی، بلند نظر و دریادل کرده است. در میان هم‌سن‌های ملکی کمتر در حد او یافت می‌شود که به صاحبان همه اندیشه‌ها و تفکرهای دینی و غیردینی هم چون او احترام بگذارد،برمسئله حقوق زنان حساس بوده، بیندیشد، گشوده برخورد کند و در صحنه حاضر باشد؛در رابطه با حقوق اقوام، اصلا نگاه و منظر داشته و هراس از احتمالات ضعیف، به دل راه ندهد و قصاص قبل از جنایت تجزیه طلبی نکند؛به لحاظ اندیشه (و اندیشی دینی که بدان تعلق خاطر دارد) "به روز" باشد و هم چون طالقانی، بتواند نسل و سرمشق عوض کند و جدیدترین آراء را بحث و نقد و هضم و دفع بگذارد؛ و به راحتی با جوانی شاید از دو نسل بعد از خود مفاهمه داشته و نگاه شان را بفهمد و حرف دلشان را نیز... و شاید همین کار او را باز به زندان کشانده است.

و این عشق و منطق خاص آن است که ملکی را تا مرز هشتاد سالگی در حرکت و مبارزه و در زندان های مکررش سرپا نگه داشته است. اما در طی این مسیر او در کنار همسری بوده است که خود نیز سرشار از این خصیصه هاست. صدای گرم اش که دیگر حالا از پشت گوشی بیشتر به گوشمان می رسد، همیشه سرشار از معنویت و توکلی است که از عشق، عشق به خدا و معنویت و معناداری زندگی، سرچشمه می گیرد و سرما و گرمای روزگار و تنگی و وسعت زندگی، اثر چندانی بر آن ندارد و او را که خود یک عمر در این راه تلاش، بلکه همیشه دویده است و زندگی اش را در این راه گذاشته، آرام و صبور ساخته است. و می دانم که در بسیاری مواقع سختی روزگار برای خانواده زندانی، بیشتر از خود زندانی است که از فشار بازجویی رسته و در گوشه ای حبس شده است....

و ملکی و خانواده اش، عاشق اند و خوب می دانند که عشق هم بازنشستگی ندارد.



شاعری که اغتشاشگر نام گرفت

جوانی که روز شنبه محاکمه شد و از وی به عنوان الف - م نام برده شد (امید منتظری) شاعری است که اینک عنوان اغتشاش گر روز عاشورا گرفته و تصاویر دفاعیات‌او از سیمای جمهوری اسلامی در حالی پخش می شود که وی در روز عاشورا در خانه بوده است.

امید که شاعری تواناست،کتابی نیز در مورد شعر منتشر کرده که حاوی دیدگاه های او پیرامون شعر امروزاست.

امید منتظری می‌نویسد:شعر نه آن جملات پر طمطراق را می باید، نه آن همه استعاره و تشبیه و مجاز. اینطور فکر می کنم که شعر در نگاه شاعر است. هنگام که به همین رویدادهای روزمره خیره می ماند.هنگام که دست کودک را می گیرد و می نویسد: آب
سهلی که محال می شود، نه حتی ممتنع. گمان می کنم اثبات شعر نه به کلمات ثقیل و پیچیده است که اینچنین ارتباط با مخاطب کمرنگ و باور ناپذیر می گردد. همچنین به قالب ریزی واژگان بی اثر نیز نمی باشد. قالب ناشی از سیما و شکل بیان محتوای خاصی است که آنارشی ذهنی و زبانی معاصر آنرا بر نمی تابد و پذیرا نیست.
ادبیات زبان فاصله و مجزا بودن نیست؛ زبان ارتباط است، تنیده به درک و وجود آدمی. شعر را اینگونه باور دارم نه آن خیال بعید و نه آن پرندۀ دور. می نویسیم: دلتنگ دلتنگی هامان، شکستۀ دلشکستگی هامان، با الفبای امید و حسرت که هی خط می خورد و دوباره...
اینگونه بر می گزینم، کلمات باور پذیر و تصاویر آشنا؛ اما نگاهی فراتر از تصویر بودن، در کشاکش نیستی و هستی و به معنایی شاید متافیزیک زندگی روزمره.
اما نه شاعر فیلسوف است و نه شعر چراگاه فلسفه. نمی دانم فلسفه چیست با این حال می دانم که شعر آن نیست ...
شعر من درازنای پر پیچ و خم هیچ خطابه ای نخواهد بود. استدلالی برای گویشش ندارم، اما ضرورتی است. زمین لرزه ای به مانند آوار آوار تشویش انسان معاصر.
تفکیک شعر در نگاه از زاویه ای دیگر است. شاید خیال و شاید فراتر از آن؛ در عمل هم بیان این دید و حس، به گفتاری مؤثرتر، گویاتر و ماندگار تر است.
آفرینش هنرمی باید از درون هنرمند باشد. مخلوق بی هویت بیگانه است. انگار که نیست. ولی مقصود تنها اصالت اثر نیست که اصالت اثر ناشی از اصالت آفرینندۀ آن می باشد، بدان شکل که به ضرورت خلق آن رسیده باشد. اثری خالص و مستقل!
هنری از خویشتن که بر تنها نشیند.

در زیر نمونه‌ای از شعر امید منتظری که پدر وی نیز جزو اعدام شدگان سال 67 است و در حال حاضر مادراو نیز در زندان به سر می برد،می آید.

امروز
صبحانه نخوردم
شعری نگفتم
و چای که همین‌جور دم می‌کشد روی اجاق
بوی مرداب می‌گیرد
بندگی روزهای سرد می‌کنم
پنجره آزارم می‌دهد
و باز منتظرت می‌ایستم...؛

گفتنی ست که امید منتظری از وابستگان سهراب اعرابی نیز هست که جزواولین جان باختگان حوادث پس از انتخابات است.

Email to a friendRelated



Email to a friendRelated


بازجویی های دوباره
سلول های سرد

لیلا طیری

دادگاه نمایشی محاکمه معترضان به کودتای انتخاباتی در حالی از روز گذشته مجددا آغاز شده است که گزارش ها از تشدید فشارها بر زندانیان سیاسی و مطبوعاتی حکایت دارد. فشارهایی که در راستای کشاندن بازداشت شدگان به تلویزیون و انجام اعترافات تلویزیونی صورت میگیرد.

از سوی دیگر بازداشت فعالان نیز همچنان ادامه دارد و در تازه ترین بازداشت ها، علی اشرف فتحی، نویسنده وبلاگ "تورجان" در مقابل بیت آیت الله منتظری بازداشت شده است.

علیرضا بهشتی: بر مواضع خود هستم

دکتر علیرضا بهشتی، مشاور ارشد میرحسین موسوی روز گذشته در تماس کوتاهی با خانواده اش، از وضعیت نامساعد جسمی خود خبر داده و به همسرش گفته است که افت فشار خون پیدا کرده و دائما به او سرم وصل می کنند.

فرزند دکتر بهشتی در پاسخ به همسرش درخصوص ادعای رسانه های حامی کودتا مبنی بر اینکه برخی از مشاوران ارشد موسوی اعترافات تکاندهنده داشته اند، گفته که کوچکترین اتهامی را نپذیرفته و تاکید کرده که بر مواضع خود باقی است.

دکتر علیرضا بهشتی از روز هفتم دیماه و در موج دستگیری های پس از عاشورای خونین تهران بازداشت شد. او که طی مدت بازداشت دچار حمله قلبی شده بود، همچنان در سلول انفرادی محبوس است.

افزایش فشارها بر بهزادیان نژاد

فشارها بر قربانعلی بهزادیان نژاد، رییس ستاد انتخاباتی میر حسین موسوی افزایش یافته است. این فعال سیاسی در پی بازداشت های فله ای بعد از روز عاشورا بازداشت شده است.

چند روز پیش ماموران وزارت اطلاعات بهزادیان نژاد را برای تفتیش منزلش از زندان همراه خود برده اند. حال جسمی او در این دیدار نامساعد توصیف شده و بسیار رنگ پریده و لاغر به نظر می رسیده است.

سایت کلمه گزارش داده است که او حتی قبل از بازداشت و درهمه چند ماه گذشته تحت فشارهای شدید قرار داشته تا جایی که حتی محل کارش از پرداخت حقوق وی خودداری می کرده است.

نگرانی از وضعیت عمادالدین باقی

عمادالدین باقی همچنان در سلول انفرادی بند ۲۴۰ به سر می برد وممنوع الملاقات است. وی حتی از دسترسی به قرآن کریم هم محروم است.

باقی یک روز پس از عاشورا و با حکم کلی «پیشگیری از سوء استفاده از فوت آیت الله منتظری» در منزل دستگیر شد و اتهام وی مصاحبه با آیت الله منتظری اعلام شده است که از شبکه بی بی سی پخش شد.

باقی تاکنون به صورت متناوب ۴ سال در زندان بوده که ۳ سال آن در دولت سابق و ۱ سال آن در دوره رئیس دولت فعلی بوده است. در دوره اول زندان، اتهام او مطبوعاتی بود و در دوره دوم، به علت فعالیت های مدنی در انجمن دفاع از حقوق زندانیان، که خود پایه گذار آن بود، زندانی شده است.

در دوره اخیر در سال ۸۶، باقی به علت نگهداری در شرایط نامناسب در زندان دچار عارضه ای شد که در نهایت در بیمارستان بستری گردید و باقی مانده دوره محکومیت خود را در بند عمومی گذراند. پزشکان مورد اعتماد وزارت اطلاعات نیز توصیه کرده بودند که بودن وی در محیط بسته و استرس زا خطرناک است.این در حالی است که اکنون باقی در سلول انفرادی و بدون هیچ امکاناتی نگهداری می شود. او همچنین از دیسک کمر مزمن نیز رنج می برد. خانواده باقی گفته اند دادستان تهران هفته گذشته با باقی در زندان اوین دیدار کرده اما با وجود پیگیری برای کسب اطلاع از وضعیت وی از طریق دادستان، این مقام تاکنون پاسخی به خانواده نداده و صرفا به ممنوع الملاقات بودن او تا اطلاع ثانوی اشاره کرده است.آن ها معتقدند حتی اگر باقی برای انجام آن مصاحبه متهم باشد بیش از سی و پنج روز بازجویی در سلول انفرادی با شرایط جسمانی او غیر ضروری است. باقی که بارها در سال های گذشته در دادگاه و دادسرا احضار شده و حضور به موقع داشته است می توانسته در آزادی و یا در شرایط قانونی تری به پرسش های مربوطه پاسخ دهد.

خانواده باقی نگران سلامت جسمانی وی بوده و خواهان رعایت حداقل حقوق قانونی او مانند تماس تلفنی منظم، ملاقات وی، خروج او از سلول انفرادی و دسترسی اش به کتاب هستند. آن ها می گویند این خواسته های قانونی خود را به اطلاع دادستان تهران هم رسانده اند اما پاسخی دریافت نکرده اند.

تشدید فشارها بر عبدالله مومنی و شهاب الدین طباطبایی

به دنبال انتقال مسعود باستانی روزنامه نگار جوان به زندان رجایی شهر و محصور ساختن وی در سلولی با حضور ۵ قاتل سابقه دار اقدامات ایذایی دیگری نیز علیه سایر جوانان آزادیخواه در زندان اوین صورت گرفته است.به گزارش میزان، عبدالله مومنی سخنگوی سازمان ادوار تحکیم و از فعالین سابق دانشجویی که در جریان بازداشتهای بعد از انتخابات بازداشت شده بود و پس از مدتها زندان انفرادی و فشارهای روانی سرانجام به شش سال حبس محکوم شده بود در روزهای اخیر مجدداً به بند ۲۰۹ اوین انتقال یافته است.

همچنین سید شهاب الدین طباطبایی رئیس شاخه جوانان جبهه مشارکت و ستاد۸۸ جوانان در انتخابات نیز که ماه هاست در زندان به سر می برد در روزهای اخیر به کرات از بند ۲۰۹ به ۲۴۰ و بالعکس انتقال یافته است.در جریان این نقل و انتقالات کلیه لوازم شخصی و البسه ایشان توسط مسوولان زندان توقیف شده و این دو زندانی در حال حاضر در سلول های سرد اوین محبوس هستند.

توقیف لوازم شخصی زندانیان که با هزینه شخصی آنها و پس از پایان بازجویی ها و انتقال آنها به بند عمومی توسط خانواده تهیه و پس از گذر از سیستم بوروکراسی و کارشکنی های مسوولان سرانجام در اختیار زندانیان قرار گرفته بود نمایانگر دور جدیدی از اقدامات ایذایی برای محروم نمودن آنان از ابتدایی ترین حقوق در سیستم قضایی است.

این اقدامات در حالی صورت می گیرد که روز پنجشنبه مسوولان زندان اوین حتی با حکم رسمی دادستانی از ملاقات حضوری زندانیان ممانعت و صراحتا اعلام نمودند که تنها نهاد تصمیم گیرنده در مورد ملاقات زندانیان، بازجویان هستند.

فشار برای اعتراف تلویزیونی

مهرداد رحیمی، قائم مقام کمیته دفاع از حقوق شهروندی ستاد انتخاباتی مهدی کروبی در بیست و هفتمین روز بازداشت خود با خانواده اش ملاقات کرد.به گزارش سحام نیوز، مهرداد در این دیدار که به صورت کابینی انجام شد اظهار داشت در هفته گذشته تحت فشار شدید بازجویانش برای انجام مصاحبه تلویزیونی قرار گرفته است و تأکید نمود که به هیچ وجهی زیر بار این خواسته غیر قانونی بازجویان نرفته و نمی رود.

خانواده مهرداد رحیمی که به شدت از برخوردهای غیر قانونی بازجویان پرونده با فرزندشان متأثر و متأسف بودند اظهار داشتند که تمام مساعی لازمه را در جهت احقاق حق مهرداد و جلوگیری از برخوردهای غیر قانونی بازجویان با او را به کار خواهند بست و دراین باره به نامه ای اشاره نمودند که اوائل هفته آینده از سوی پدر و مادر مهرداد خطاب به دادستان تهران، جعفری دولت آبادی در اعتراض به شیوه های غیر قانونی بازجویان مهرداد، بخصوص مورد اخیر فشار برای انجام مصاحبه تلویزیونی٬ نگاشته خواهد شد.

وضعیت نگران کننده مریم ضیا

مریم ضیاء از فعالان حقوق کودک در وضعیت نا مناسبی بسر می برد.بنابر گزارشات دریافتی، یکی از زندانیان تازه آزاد شده با بیان این مطلب اظهار داشته است که شرایط مریم ضیاء نسبت به هفته اول بازداشت بسیار تغییر کرده و فشارها بر وی شدت یافته است.

به گزارش وبلاگ تا آزادی زندانیان سبز، اتهام تفهیم شده به ضیاء در مراحل اولیه بازجویی، همکاری با منافقین اعلام شده است.گفتنی است که این فعال زندانی تنها در هفته اول بازداشت امکان تماس با خانوده خود را یافته و در طول مدتی که از بازداشت وی می گذرد، خانواده اش به هیچ وجه امکان ملاقات با وی را نداشته اند.

مریم ضیاء فعال حقوق کودک و مدیر جمعیت تلاش برای جهانی شایسته کودک است که در روز دهم دی ماه در منزل خود بازداشت و به اوین منتقل شد.

نامه روزنامه نگاران

جمعی از روزنامه نگاران کشور با ارسال نامه ای سرگشاده به مسئولان نظام و کسانی که آنها را "عقلای قوم و دلسوزان نظام" می دانند، خواستار آزادی همکاران دربندشان و بازگشایی دفتر انجمن صنفی روزنامه نگاران ایران شدند.

متن این نامه، به شرح زیراست :

این روزها سخن از اعتدال و میانه روی زیاد گفته می شود و بارها از تریبون های رسمی عنوان شده است که حاکمیت انتقاد و اعتراض قانونی را به رسمیت می شناسد.اگر بنا باشد انتقاد و اعتراض قانونی به رسمیت شناخته شود، بدون شک یکی از بهترین و قانونمندترین شکل آن مطبوعات هستند که می توانند با طرح مطالبات قانونی و انتقادات بحق جامعه، فضای عمومی را به سمت اعتدال، آرامش، امید و اعتماد سوق دهند. بدیهی است اگر این مجاری قانونی بسته شود و یا روزنامه نگاران با محدودیت های گزاف روبرو گردند، رفتارهای ناهنجار مورد توجه قرارگرفته و جامعه از مسیر طبیعی و قانونی خود فاصله می گیرد.مسئولانی که میانه روی و اعتدال را چاره گشای بحران فعلی می دانند، توجه دارند در شرایطی که تنها نهاد صنفی قانونی حامی خانواده مطبوعات مدتهاست بدون ارائه هرگونه حکم و توجیه قضایی پلمب شده است، و تعدادی از اعضای هیأت مدیره و روزنامه نگاران عضو انجمن بازهم بدون ارائه حکم و مستند قانونی در بازداشت به سر می برند، جامعه مطبوعاتی چگونه می تواند طرح مباحثی چون لزوم اعتدال و قانونگرایی را جدی بگیرد؟وقتی آنها که زیر ذره بین هزاران چشم اهل قلم، به دفاع از حقوق صنفی و قانونی این قشر مشغول بودند بازداشت می شوند، چگونه می توان به مردم قبولاند که اعتدال تنها راه رهایی از بحران فعلی است؟ما جمعی ازاعضای خانواده مطبوعاتی که همواره ملاحظاتی فراتر از چارچوب های قانونی را در نظر داریم، از مقامات قضایی خواستار فک پلمپ انجمن صنفی روزنامه نگاران ایران و آزادی اعضای زندانی هیأت مدیره زحمتکش آن و دیگر روزنامه نگاران بازداشت شده هستیم.

نامه مادران

مادران روزبه کریمی و فروغ میرزایی، روزنامه نگار و وکیل دادگستری با گذشت یک ماه از بازداشت فرزندانشان در نامه ای خطاب به رییس قوه قضاییه خواستار آزادی آنها شدند.

در نامه این دو مادر خطاب به رییس قوه قضاییه آمده است:هنوز زمان چندانی از فرمایشات حضرتعالی در مراسم معارفه تان به عنوان "رئیس قوه قضائیه" در ضرورت حفظ و رعایت حقوق شهروندی نگذشته است، هنوز غروب بر آن صبحی که از تلاش مجدانه در تحقق راستین حقوق الناس در کسوت قضا دم زدید نگذشته است و هنوز گرد نسیان و فراموشی بر حافظه ای که از شما کوتاه کردن دست متجاوزین به امنیت و آسایش مردم را به یاد دارد ننشسته است. این یاد و خاطره از شما از یک سو و بی لطفی دیگر دست اندرکاران امر قضا از سوی دیگر باعث شد تا مستقیماً مزاحم شما شویم، شاید راه نجات دو مادر رنجوری که چشمشان به امید بازگشت و دیدار عزیزانشان بر در زندان اوین سوسو میزند در دستان شما باشد.

این نامه می افزاید: غروب شنبه ۱۲ دیماه بود، آن زمان که خود را برای نماز مغرب و عشاء آماده میکردیم که زنگ تلفن خانه‌مان به صدا در آمد. آن سو صدای لرزان فروغ مان بود که ما را از بازداشت ناگهانی خود و "روزبه" مان خبر میداد. تماس اگرچه کوتاه بود اما، غم و اندوه آن به اندازه تمامی روزهای بازداشت فرزندانمان، ما را مبهوت و رنجور کرده است. سراسیمه خود را از شهرستان به تهران رساندیم تا منزلی را ببینیم که تا دیروز مأمن فرزندانمان بود و از آن روز محنت کده ای که به دست ماموران و به دستور یکی از قضات زیر مجموعه دستگاه شما در جستجوی آلات و ادوات جرم به هم زدن "امنیت و آسایش" بدل به ویرانه ای شده بود. از آشپزخانه تا کمد لباسهای شخصی، همه و همه را گشته بودند. نگشته بودند آوار کرده بودند.

در این نامه آمده است: از فردای همان روز در جستجوی خبری از فرزندانمان به تمام تهران سر زدیم. از دادگاه انقلابی که ما را به زندان اوین حواله میداد و از زندان اوینی که ما را به پلیس امنیت گسیل میداشت و پلیسی که پاسخ این همه جستجو را در دادگاه انقلاب میدانست! رفت و آمدهای مکرر و البته بی نتیجه ای که اینک ما را مطمئن ساخته است که حتی ماموران شما در مشایعت زندانیان این همه راه را در تمامی مدت زمامداری شما نپیموده اند. حال اگر فرزندان شما را این گونه بازداشت میکردند و پس از ۳۰ روز خبری از آن ها نمیشنیدید، چه میکردید؟ آیا بازهم مدعی بودید که قوه قضا دست اندرکار رعایت قانون و به جا آوردن عدالت است؟مگر میشود از رعایت قانون دم زد و دادگاه انقلاب به عنوان یکی از ارکان قوه تحت امر شما پس از گذشت یک ماه از بازداشت فرزندانمان مدعی باشد که هنوز پرونده ای برای آنها تشکیل نشده است؟ مگر میشود متهم را بدون پرونده اتهامی در بازداشت نگاه داشت؟! مگر قانون که قوه قضائیه برای اجرای آن تشکیل شده تاکید نکرده است که باید ظرف ۲۴ ساعت دلیل اتهام به متهم تفهیم شود؟ مگر میشود از رعایت حقوق شهروندی دم زد، آن زمان که ماموران شب هنگام و با تمسک به راه و روشهایی که به کار دستگیری مجرمان حرفه ای میخورد به درب منزلی مراجعه تا زن و شوهری را بازداشت کنند که یکیشان روزنامه نگار و دیگری وکیل دادگستری است؟ مگر میشود داد رعایت حقوق الناس داشت و به مدت یک ماه اجازه ملاقات مادرانی خسته دل و رنجور را با فرزندان دربندشان نداد؟ مگر میشود از رعایت امنیت و آسایش مردم سخن راند آن زمان که با بازداشت ناگهانی و بدون دلیل فرزندانشان همه آسایش و آرامششان گرفته میشود؟

مادران روزبه کریمی و فروغ میرزایی در پایان نامه خود آورده اند: اینک پس از تمامی پیگیریها و مراجعات مکرر به نهادهای گوناگون به خوبی یافته ایم که مس‍‍وولی را نمیتوان برای پاسخگویی حتی به این سوال کوتاه که "حال فرزندانمان چه طور است" پیدا کرد. چگونه و بر اساس کدام رویه شرعی، قانونی و اخلاقی رنج ۳۰ روز بی خبری مطلق مادرانی از دختر و پسرشان را بر ما روا میدارید؟ لابد دیده اید که دل مادر چگونه در هوای شنیدن خبری از فرزند گم گمشته اش پرپر میزند. برای نظامی که با انقلابی مردمی بنا شده است نازیبنده آن است که مادرانی خسته و دل شکسته رنج و آه دل خویش را به خدای خویش حوالت دهند. اکنون نیز به شما متوسل شدیم تا مگر آزادی فرزندانی که سرمایه تمامی عمرمان هستند را از شما طلب کنیم. این آخرین راه حل دنیوی ماست، دل مادرانی که چشم انتظار دیدار دوباره عزیزانشان هستند، رنجورتر نکنید.



Email to a friendRelated



اعدام و امنیت

مهرانگيز کار

گفته می شود سیاستهایی در جهان دست شان در کار است تا ایران را تجزیه کنند و بتوانند کار خود را در تکه پاره های بازمانده از ایران امروزی بهتر پیش ببرند. بی گمان این سخن گزافه نیست و چندی سیر و گشت در تاریخ ایران به یک چنین نگرانی اعتبار عقلی می بخشد. اما این فقط بخشی از نگرانی است. بخش دیگری که به سیاستهای جهانی خط و ربط ندارد، آن شکل از سیاستگزاری و برنامه ریزی است که از سوی حکومت ایران، پیش و پس از انقلاب طراحی شده و جهت و بنیان تدافعی را دنبال کرده است. آیا این سیاستهای تدافعی در صدد جلب رضایت و خشنودی اقوام ایرانی برآمده تا خواست پنهان و آشکار "تجزیه" را کنار بگذارند یا آنها را همواره تحریک و ترغیب کرده تا چندان احساس نا امیدی بر آنان مستولی بشود که تجزیه را بهترین راه حل برای اعلام حضور انسانی خود در سطح جهان تشخیص بدهند. سیاست تدافعی ایران در برابر اراده برخی دولتهای خارجی بر تجزیه ایران، به جای جلب و جذب قلوب مرز نشینان، به دقع و انکار نیازهای ابتدایی اقتصادی و فرهنگی و سیاسی آنها پرداخته است.

در بحران سیاسی بعد از انتخابات، که سوء ظن ها نسبت به نقش دولتهای خارجی در رویدادها تقویت شده و گویا اینک در سطح بالای مدیریتی به یقین تبدیل شده است، "اعدام" در جای شیوه ای برای جلوگیری از تجزیه، بیش از پیش در مرکز سیاست تدافعی دولت خودنمایی می کند. آخرین گزارشها حاکی از محکوم شدن دو جوان کرد به اعدام توسط یک شعبه دادگاه تجدید نظر شهر ارومیه است. پیش تر در هفته های اخیر جوانان کرد به اتهام عضویت در احزاب تجزیه طلب و محاربه و مانند آن اعدام شده اند. تلاش بر این است که فضای زندگی کردهای ایران که گفته می شود چهار میلیون نفر از 70 میلیون نفر جمعیت ایران را تشکیل می دهند چندان ترسناک بشود که صدای اعتراضی به گوش نرسد. در مناطق کرد نشین ایران از دیر باز، پیش و پس از انقلاب، اعتراض شهروندان کرد حتی اگر به قیمت نخود و لوبیا معترض بوده اند به اقدام بر ضد تمامیت ارضی و امنیت ملی تعبیر شده است. در این زندگی پر خطر، همچنان کسانی وارد حوزه های اعتراضی می شوند و تن به چوبه دار می سپارند.

کردهای ایران در استانهای ایلام، کرمانشاه، کردستان و بخشهایی از آذربایجان غربی زندگی می کنند. زیر بمبها و موشکهای صدام زیسته اند. کمتر از زیستگاه خود گریخته و اغلب مخلصانه برای حفظ تمامیت ارضی ایران جان فدا کرده اند. کردهای ایران همزمان ستمهای دو نوع اقلیت بودن را تحمل می کنند. عمدتاً سنی مذهب اند. لذا از طرفی اقلیت قومی و نژادی به شمار می آیند و از طرف دیگر اقلیت اسلامی. محدودیتهای اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی در مناطق کردنشین ایران از سوی حکومت شیعه کنونی از دو زاویه توجیه پذیر شده است. از زاویه سنی بودن که خود داستانی است غم انگیز و کم نیستند مراجع شیعه که اهل تسنن را بر نمی تابند و نمی خواهند آنها در حیات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی کشور سهم داشته باشند. این مراجع که در حکومت شیعه ایران اکنون در مقام مدیران رده بالای سیاسی تصمیم گیری می کنند، گاهی دلایلی برای این محدودیت ها ارایه می کنند که عذر بدتر از گناه است. آنها وضعیت نامطلوب اقلیت شیعه در عربستان سعودی یا برخی دیگر جوامع مسلمان را مثال می آورند که پایه استدلالی اش سخت می لنگد. این ادعا البته در بیشتر موارد صحیح است و شیعیان در جای اقلیت متحمل صدمات بسیار زیادی در جوامع مسلمان با اکثریت سنی می شوند، اما دلیل پسندیده ای نیست که اقلیت سنی و کرد در ایران، به جای آن حکومت ها تقاص پس بدهند. یک دولت مسئول و پاسخگو نمی تواند نرخ بالای فقر و بیکاری را در مناطق کرد نشین و بلوچ نشین و عرب نشین ایران نادیده بگیرد و به جای فعال کردن سیاستهای اقتصادی و فرهنگی مفید به حال جوانان این مناطق، چوبه دار بالا ببرد. با کشتن جوانهای که احساس می کنند به لحاظ اقلیت قومی و دینی بودن، نه فقط از ابتدایی ترین امکانات زندگی محروم مانده اند، بلکه ابراز نارضایتی شان بلافاصله به تجزیه طلبی تعبیر می شود، حکومت ایران به جایی نمی رسد. حکومت ایران نمی تواند با اعدام جوانان معترض و ناراضی اقلیت کرد، بر محرومیت مردم در مناطق کرد نشین چشم بپوشد و از قبول آن طفره برود. اعدام به زیان حکومت است. هرگاه برنامه تجزیه ایران در کار باشد، با این شیوه های تدافعی، برنامه سرعت می گیرد.

محرومیت اقلیت کرد ایرانی که جوانانی تبدیل به نمادهای زنده اش شده و پیاپی بالای دار می روند، البته امروزی نیست. اما بعد از انقلاب که همت والای اقلیتهای قومی در پیروزی آن تأثیر گذار بود و در جنگ نیز به همت والای اقلیتهای مرزنشین تمامیت ارضی ایران حفظ شد، به این اقلیت قومی بیش از پیش بی اعتنایی شده است. در این مناطق مشاغل کلیدی حتی از درجات پایین در اختیار شیعیان است. در این مناطق به اندازه ای محرومیت های اجتماعی و فرهنگی جدی است که وقتی حکومت تصمیم می گیرد اندک گشایشی در حد بخور و نمیر ایجاد کند، ناگزیر مقام اول کشور به یکی از این مناطق می رود و مثلاً دستور می دهد از صدا و سیمای منطقه اذان شافعی هم پخش بشود! تازه ای کاش همین مختصر را توسعه می دادند و ای کاش به این یقین و باور نمی رسیدند که با چوبه های دار بهتر می توانند تمامیت ارضی ایران را حفظ کنند.

در مروری که سازمان دیده بان حقوق بشر در گزارش اخیرش انتشار داده، گفته شده محدودیتهای دولتی بر آزادی تجمع، احزاب و بیان در دوره ریاست جمهوری محمد خاتمی هم بود، اما محرومیت ها در دوران محمود احمدی نژاد شدت یافته است. برپایه گزارش سازمان دیده بان حقوق بشر جای طرح این پرسش است که:

آیا دولتها می توانند نرخ محرومیت را در مناطق سکونت اقلیتهای نژادی و دینی بالا ببرند و همزمان نهادهای قضایی و امنیتی در این مناطق را ترغیب به اعدام جوانهایی کنند که محرومیت مهمترین انگیزه آنها حتی در گرایش به تجزیه طلبی است؟ در جهان امروز دستاوردی علمی و کارشناسی وجود دارد به نام سیاستگزاری و برنامه ریزی در شرایط بحران. در این راه حل، اعدام و طناب دار جایی ندارد.

همه مردم ایران، از هر نژاد و دین و عقیده و جنسیت نسبت به خاک و منابع ایران مالکیت مشاع دارند. نمی توان مالکان طبیعی منابع غنی و معدنی ایران را به دار آویخت به این بهانه که 1- حکومت از سیاستهای خارجی بسیار می ترسد. 2- بلد نیست در برابر این سیاستها مثل دولت چین برگهای بزرگ تولیدی زمین بزند و اقتصاد را متناسب با استعدادهای هر منطقه شکوفا کند.

پیرامون سوء مدیریتها نسبت به اقلیتهای قومی و اهل تسنن سخن بسیار است. آخرین سخن را از مولوی عبدالحمید امام جمعه اهل سنت زاهدان بخوانیم که گفته است "وضعیت اشتغال اهل سنت در پستهای مدیریتی در زمان شاه بهتر از جمهوری اسلامی بود." وی خواستار تجدید نظر در سیاستهای تبعیض آمیز و احقاق حقوق ملی و مذهبی اهل سنت شده است. مولوی عبدالحمید در جلسه فارغ التحصیلی بانوان طلبه در موسسه "دامن" نیز گفته است "جامعه ما همواره مورد تبعیض بوده و جایگاه لازم و شایسته به آن داده نشده است و اهل سنت کشور در طول این سی سال نه تنها در مدیریت کلان کشور جایگاهی نداشته، بلکه در مدیریتهای منطقه ای هم سهم بسیار جزیی داشته اند. ما می خواهیم که از ما در نیروهای مسلح کار بگیرند چنانکه در رژیم گذشته چنین بود. بزرگترین دغدغه اهل سنت، آزادی مذهبی است. ما باید در هر جای کشور احکام دین را به فرزندان اهل سنت تعلیم بدهیم. نمازها را آزادانه برگزار کنیم. حوزه های دینی ما باید استقلال خود را حفظ بکنند. هیچ نهاد و ارگانی نباید در امور مساجد و مدارس دینی ما دخالت داشته باشند. و در کل آزادی مذهبی ما نباید به مخاطره بیفتد. اینها همه حقوق قانونی ما است و ما از حقوق قانونی خود هرگز نمی گذریم."

از جمله شوخی های روزگار این است که برخی خواسته های اقلیت اهل سنت همان خواسته های اکثریت شیعه اثنی عشری ایران است. تأکید مولوی عبدالحمید بر ضرورت استقلال حوزه های اهل سنت همان خواسته ای است که اغلب فقهای شیعه در ایران امروز در حسرت آن می سوزند. تأکید بر استقلال حوزه های دینی از حکومت مهمترین وجه مشترک اقلیت سنی و اکثریت شیعه در ایران است.

در کشوری که خواسته های اکثریت تا بدین پایه نزدیک شده است به خواسته های اقلیت، حکومت نمی تواند با سرکوب به امنیت پایدار برسد و نمی تواند آنرا در سایه چوبه های اعدام تأمین کند.

Email to a friendRelated


تجاوزی در کار نبود؛ از بازجومتشکریم

آرش معتمد

دادگاه نمایشی رسیدگی به اتهامات 16 تن از بازداشت شدگان روز عاشورا، در حالی در شعبه 15 دادگاه انقلاب برگزار شد که متهمان به جای دفاع از خود، ضمن پذیرش تمام ادعاهای ذکر شده در کیفرخواست، به بیان اتهاماتی علیه خود نیز پرداختند.

در جلسه دیروز دادگاه که به ریاست قاضی صلواتی برگزار شد، 5 تن از بازداشت شدگان روز عاشورا به "محاربه و افساد فی الارض" متهم شدند و اتهامات سایر متهمان "اجتماع و تبانی علیه امنیت، تبلیغ علیه نظام و قصد بر هم زدن کشور از طریق تحریک افراد به شورش و آشوب" اعلام شد.

این 16 نفر همچنین به "جاسوسی و براندازی نرم" متهم شده اند.

در گزارش های منتشره از این جلسه دادگاه که به صورت علنی برگزار شد، اسامی متهمان به صورت اختصاری ذکر شده است.

متهم کردن معترضان مردمی به ارتباط با کشورهای خارجی، مراکز بهائیت در جهان، سازمان مجاهدین خلق و سایر سازمان های خارج از کشور، صحنه گردانی توسط عوامل اطلاعاتی دشمن و شبکه های معاند خارجی از جمله موارد مطروحه در کیفر خواست قرائت شده است.

در این کیفرخواست آمده است: "دشمنان با استفاده از انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری و فضای غبار آلود ناشی از انحرافات فاحش برخی احزاب و سیاسیون و همچنین زمینه تردید به وجود آمده از سکوت برخی خواص و افراد عافیت طلب تلاش کردند با به کارگیری تمامی امکانات خود از جمله بسیج رسانه ها و شبکه های ماهواره ای، ضمن ایجاد تردید و ناامیدی به آینده کشور، تئوری جنگ نرم را کلید بزنند".

نماینده دادستان پیش از قرائت کیفرخواست های جداگانه، متهمان حاضر را منافقین دستگیر شده در روز عاشورا نامید و گفت آنها اعتراف کرده‌اند که به کرات در مقر این گروهک ملحد و محارب در عراق و سایر کشورهای اروپایی آموزش ترور و آشوب دیده‌اند.

اتهام: عضویت در فیس بوک و دعوت به بالاترین!

براساس ادعای کیفرخواست قرائت شده در دادگاه، "س – گ" به اجتماع و تبانی برای ارتكاب جرایم علیه امنیت كشور، توهین به رهبری از طریق ارسال ایمیل به دادگاه كیفری لاهه، فعالیت تبلیغی علیه نظام جمهوری اسلامی از طریق فعالیت گسترده در جهت طرح براندازی و جنگ نرم، عضویت در فیس بوک و ارسال پیام های متعدد و دعوت به سایت بالاترین، همکاری با خبرگزاری‌های معاند نظام، شركت فیزیكی فعال در تجمع 25، 26، 28، 30 خرداد، روز قدس، 13 آبان، 16 آذر، تاسوعا و عاشورا و تنظیم شکوائیه علیه رهبر جمهوری اسلامی و ارسال آن به دادگاه کیفری لاهه و نشر اکاذیب و تشویش اذهان عمومی متهم شده است.

"س- گ" با پذیرفتن تمام اتهامات منتسب، به بوق زدن با ماشین و سردادن فریاد الله اکبر نیز اعتراف کرد و گفت که پیرامون شرکت در اغتشاشات 13 آبان، 16 آذر و ظهر عاشورا و فوت آیت الله منتظری، به حدود 100 نفر، اس ام اس ارسال کردم.

براساس گزارش خبرگزاری ایسنا، وی همچنین به عضویت اش در خبرنامه محسن سازگارا اشاره کرد و گفت: فكر می‌كردم چون او قبلا خودش در نظام بوده و بعد جدا شده حتما نظام مشكلی داشته است.

وی با بیان اینکه از طریق فیس بوک از اخبار مطلع می شده، افزود: از طریق سرویس ریدر گوگل، اخبار بالاترین، ایران پرس‌نیوز، جرس، خبرگزاری نهضت آزادی ایران و همچنین برخی خبرگزاری‌های داخلی مانند قلم، كلمه و... از زمان اغتشاشات بعدی مطلع می‌شدم و در آن شركت می‌كردم.

این متهم، برخوردهای نیروهای امنیتی با خود را مودبانه و محترمانه ذکر و هر گونه «تجاوز، شكنجه، اعترافات زوری و قرص خوراندن» بعد از بازداشت را رد کرده است.

وی در ادامه گفت: آقایانی كه خوب بیانیه می‌دهند بیایند و از منافقین، سلطنت‌طلبان، وابستگان به فرقه های ضاله، رقاصان خارج از کشور و مطربان اعلام برائت کنند و با هماهنگی وزارت کشور تجمعی را برگزار کنند. اگر کسی آمد؟ این شعارها، حمایت‌ها و... به پایان می رسد. دشمن در حوادث بعد از انتخابات از ما دولت وابسته نظامی می‌خواست تا آخرین نظریه ساموئل هانتینگتون محقق شود كه دست خدا بالاتر از دست آنها قرار گرفت چون نظام ما معنوی است.

فرزند رانده شده از خانه

متهم دوم اما از اعضای شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت بود که اسم او اعلام نشده است. او در دادگاه گفت: ما قبول داریم مرتكب جرم شده‌ایم اما زندان و فضای بازداشتگاه جایی نیست كه ما بتوانیم رفتارمان را تغییر دهیم.

وی افزود: ما در تجمعات بودیم اما سازماندهی شده نبودیم و تحكیم وحدت هیچ تجمعی را سازماندهی نکرده است.

قاضی از او سئوال كرد شما در دو مرحله جداگانه با صدور بیانیه و در یك مصاحبه با صدای آمریكا انتخابات را تحریم كرده بودیدچه توضیحی دارید؟ او پاسخ داد: تحریم انتخابات اشتباه بود و از روی عناد نبود بلکه ناشی از درگیریها در مجموعه انتخابات بود.

او درباره مصاحبه ها با رسانه های خارجی گفت: انگیزه ما عناد نبود ما به دنبال اصلاحات هستیم. من به بازجویم گفتم كه راه‌های رسانه های داخلی به روی ما بسته است و ما مجبوریم با رسانه های خارجی مصاحبه کنیم و ما فرزندان پدری هستیم که ما را از خانه بیرون کرده است.

وی با این حال افزود: در برآورده كردن خواست نظام خوب عمل نكردیم و فرزندان و شاگردان خوبی برای نظام نبودیم. دفتر تحكیم وحدت چه قانونی و چه غیرقانونی دارای یك ساختار حقوقی است دادگاه درباره بیانیه های صادره به صورت مجزا باید تشکیل شود و مجموعه باید از نظر حقوقی پاسخگو باشد.

متهم سوم، الف – م بود که مادرش عضو کمیته مادران صلح است و پدرش در سال 67 اعدام شده است.

او به ارائه تحلیلی درباره گروههای اپوزیسیون خارج از کشور پرداخت و گفت: این گروه ها دچار بحران هویت هستند، مانند چیزی كه در اردوگاه اشرف است، هویت‌طلب و معارضند. پس از فروپاشی كمونیسم ایرانی، این گروه شروع به مهاجرت به كشورهای اروپایی كردند. به دل امپریالیسم رفتند و آن‌جا دوباره دچار بحران هویت شدند و امكان بازگشت هم نبود و كار به آن‌جایی رسید كه اپوزیسیون خارج‌نشین پوسیده، نسخه‌های غیرواقعی برای ایران بپیچید..

وی گفت: بخشی از این محاکمه درواقعه محاکمه من نیست محاکمه رهبرانی است که حاضر نشدند به احزاب رسمی تن دهند. چرا کسانی که با ادعای تقلب اعلام تجمع کردند مسئولیت کارشان را نمی پذیرند؟

متهم چهارم، "پ-ف" اعلام شد که بهایی است. فعالیت تبلیغی علیه نظام به نفع گروه‌های معاند از طریق شركت در اغتشاشات عاشورا، اتهام اجتماع و تبانی علیه امنیت كشور و استفاده از تشكیلات دریافت ماهواره از جمله اتهامات وی است.

او نیز به طرح مباحثی علیه جامعه بهائیان پرداخت و ضمن ارائه اعترافاتی علیه خود، از بازجویانش در وزارت اطلاعات تشکر کرد.

محاربه اتهام پرونده پنجم

قاضی صلواتی اتهام ارتباط، هواداری و هواخواهی موثر با گروهك منافقین با مجازات محاربه را به متهم پرونده پنجم تفهیم کرد. این متهم نیز در حالی که گریه میکرد به آنچه که در کیفرخواست، ادعا شده بود اعتراف و طلب عفو کرد. قاضی صلواتی در پایان این جلسه دادگاه متذکر شده است که زمان جلسه بعدی به زودی اعلام خواهد شد.

Email to a friendRelated


چهره تازه

نیک آهنگ کوثر

Email to a friendRelated


کشتار چاره بحران نیست

فرشته قاضي

در حالیکه برخی اخبار ازاحتمال اجرای علنی حکم ۵ تن از بازداشت شدگان روز عاشورا که توسط قاضی صلواتی به اعدام محکوم شده اند، حکایت دارد، میرحسین موسوی و مهدی کروبی ضمن اعتراض به تداوم وضعیت موجود، اعدام آرش رحمانی پور و محمد رضا علی زمانی را محکوم کردند.

دو نامزد معترض به کودتای انتخاباتی 22 خرداد، اجرای این احکام را عجولانه و با هدف ایجاد ترس برای شرکت نکردن مردم در راهپیمایی روز ۲۲ بهمن ارزیابی کردند.

این اقدام رهبران معترض به انتخابات 22 خرداد، محافظه کاران تندرو و حامیان محمود احمدی نژاد را چنان به خشم آورد که اين اظهارات را به معني "ورود به فاز مسلحانه و حمايت صريح از تروريست‌ها" دانستند!

آرش رحمانی پور و محمدرضا علی زمانی، روز پنج شنبه براساس اطلاعیه دادستانی تهران اعدام شدند.

اعدام برای ایجاد خوف در مردم

میرحسین موسوی و مهدی کروبی، روز گذشته به طور مشترک، نسبت به احکامی که بدون رعایت مراحل دادرسی برای اعدام برخی از شهروندان صادر شده اعتراض و نسبت به اجرای عجولانه آن ابراز تاسف کردند.

موسوی و کروبی خواهان رسیدگی قانونی به وضعیت بازداشت شدگان اخیر شدند و با اشاره به پرونده اعدام شدگان، گفتند : "به نظر می رسد کسانی که اقدام به اعدام آنها شد ماهها قبل از جریان برگزاری انتخابات دستگیر شده و پرونده آنها نیز ارتباطی با حوادث انتخابات اخیر نداشته است و به گفته وکلایشان آنها تنها توانسته اند دیداری کوتاه با موکلان خود داشته و مراحل دادرسی برای آنها انجام نشده است."

آنها اعلام کرده اند که به نظر می رسد چنین اقدامی برای ایجاد خوف در مردم جهت عدم حضور در راهپیمایی ۲۲ بهمن است.

نخست وزیر زمان جنگ و رئیس سابق مجلس شورای اسلامی، همچنین بازداشت های گسترده فعالان سیاسی، مطبوعاتی و دانشگاهی به اتهام اعتراض جهت دفاع از حقوق خودشان را غیرقانونی دانسته و روند اعتراف گیری از این زندانیان را مغایر با مبانی اسلام و قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران اعلام کرده اند.

کروبی و موسوی با اشاره به خطبه های احمد جنتی در نماز جمعه این هفته ضمن ابراز تاسف از بیان چنین مسائلی از زبان امام جمعه موقت تهران گفته اند: "متاسفانه به جای آنکه از تریبون نماز جمعه برای دعوت مردم به تقوا استفاده شود خطیب نماز جمعه با توصیه به قوه قضائیه مبنی بر اینکه اگر در ۱۸ تیر ضعف نشان نداده بودید و دستگاه قضایی چند نفر را اعدام کرده بود حادثه روز عاشورا به وجود نمی آمد، مسئولان را به برخورد و کشتار مردم و ترغیب می کند و عملکرد برخی مسئولان برای اعدام شهروندان به اتهاماتی مبهم و واهی را تبرئه می کند. و این جای بسی تاسف است که تریبون نماز جمعه به جایگاهی برای تشویق به خشونت گرایی و ترغیب مسئولان برای اعدام شهروندان تبدیل شده است."

دو نامزد معترض به انتخابات 22 بهمن، تنها راه خروج از بحران و بازگشت آرامش به کشور را آزادی زندانیان سیاسی و رفع توقیف مطبوعات، رفع پلمپ احزاب و برگزاری انتخابات آزاد دانسته و اعلام کرده اند: "اکنون اکثریت مردم برای احقاق حقوق خود بدون هیچ گونه واهمه ای در میدان حضور دارند و خواست آنها نیز برگزاری انتخابات آزاد می باشد که متاسفانه گویا صدای اکثریت مردم شنیده نمی شود."

کروبی و موسوی، براساس گزارش وب سایت سحام نیوز که ارگان رسمی حزب اعتماد ملی است ـ تشکلی که کروبی دبیر کلی آن را برعهده دارد ـ تداوم وضع موجود را موجب وارد شدن ضربه به اصل انقلاب و نظام جمهوری اسلامی که حاصل رنج و فداکاری ملت ایران است دانسته و افزوده اند: "به نظر می رسد که در میان برخی از مسئولان کشور توهم توطئه نسبت به تغییر ساختاری در نظام شکل گرفته است که این تفکر کشور را به سقوط می کشاند و اصل نظام را با خطر رو به رو می سازد".

آنها در عین حال ضمن دعوت از مردم مردم برای شرکت در راهپیمایی 22 بهمن، گسترده تاکید کرده اند: "اکثریت مردم تنها حق خود را می خواهند و به دنبال تغییرات ساختاری در اصل نظام نیستند ولیکن به نظر می رسد که حاکمیت نسبت به همین صدای حق خواهی مردم نیز احساس خطر می کند در حالیکه شنیدن این صدای اکثریت و پاسخ به آن تنها راهکار خروج از بحران است."

اعدام برای عبرت یک ملت

آرش رحمانی پور و محمد رضا علی زمانی، روز پنج شنبه در حالی اعدام شدند که وکلا و خانواده های آنان از اجرای حکم بی خبر بودند.

دادستانی تهران روز پنج شنبه با انتشار اطلاعیه ای خبر از اعدام رحمانی پور و علی زمانی داد و اعلام کرد: "تاکنون ۱۱ نفر از بازداشت‌شدگان اعتراضات پس از انتخابات به اعدام محکوم شده‌اند".

در این اطلاعیه اسمی از افراد محکوم به اعدام ذکر نشده اما اعدام محمدرضا علی‌زمانی و آرش رحمانی‌پور، واکنشی به حوادث پس از انتخابات توصیف شده است. این در حالیست که نسرین ستوده و محمد سیف زاده به "روز" گفته اند که این دو نفر در فروردین و اردیبهشت 88 بازداشت شده اند و هنگام برگزاری انتخابات و وقایع بعد از آن در زندان بودند.

اما دادستانی تهران، با بیان اینکه "احکام ۹ نفر ديگر از محكومان اغتشاشات ماه‌هاي اخير نيز در مرحله تجديدنظرخواهي است" وعده داده كه "در صورت قطعيت احكام صادره، طبق مقررات نسبت به اجرای حكم اقدام خواهد شد".

نسرین ستوده، وکیل آرش رحمانی پور که از اعدام مخفیانه موکلش شوکه شده است می گوید: "پرونده ايشان برای رفع نقص از ديوان عالی کشور به دادگاه تجديد نظر فرستاده شده بود اما ناگهان خبر اعدام او منتشر شد".

وی توضیح میدهد: "من که يک بار اجازه مطالعه پرونده را پيدا کردم متوجه شدم که اساساً قرار مجرميتی در پرونده نيست. دوم آنکه کيفرخواست آرش در يک روند غيرمعمول توسط سعيد مرتضوی که در آن زمان دادستانی تهران را بر عهده داشت، امضا شده بود. اگر پرونده اتهامی آقای مرتضوی در دادسرای انتظامی قضات به موجب گزارش کميته ويژه مجلس در جريان است، بنابراين بايد از اجرای کليه احکامی که به استناد کيفرخواست صادره توسط ايشان صادر شده است، جلوگيری شود".

به گفته خانم ستوده "بسیاری از اتهاماتی که علیه آرش مطرح شد مربوط به زمانی بود که کمتر از ۱۸ سال داشت. بنابراین به طور قطع ویقین پرونده آرش از پرونده های اعدام های زیر ۱۸سال است که اعلام شده و این بار اعدام زیر ۱۸ سال از بین متهمان سیاسی قربانی گرفت".

وی توضیح میدهد: "در تمام طول بازداشت و محاکمه علیه وی فشارها و وعده و وعید های فراوانی در جریان بود. از ابتدا خواهر آرش بازداشت شد. دو ماه خواهر آرش در بازداشت بود. پس از آن با قرار منع تعقیب آزاد شد اما فشارهایی که در زمان بازداشت تحمل کرده بود منجر به از دست دادن فرزندش شد. آرش در تنها ملاقاتی که من به مدت ربع ساعت با وی داشتم به من گفت که در دو بازجویی خواهرش را روبروی او گذاشته اند و گفتند که اگر می خواهد آزاد شود باید به اعتراف هایی که از او درخواست می شود اقرار کند. همین طور به من به عنوان وکیل انتخابی آرش هرگز اجازه شرکت در محاکمه داده نشد. در جلسه ای که مرداد ماه دادگاه آرش تشکیل شد من برای شرکت در جلسه دادگاه اصرار کردم. این موضوع باعث شد ماموران امنیتی من را تهدید به بازداشت کنند و سپس با اخذ پروانه وکالت من آن را صورت جلسه کردند و بعدا پروانه را به من بازگرداندند".

نسرین ستوده پیشتر و زمانی که حکم اعدام موکلش اعلام شد نیز به "روز" گفته بود: "روز برگزاری دادگاه نمایشی، پدر آرش با او دیدار داشته و گفته که من وکالت او را پذیرفته ام و از پسرش خواسته که از دادگاه تقاضای مهلت کند تا من به عنوان وکیل پرونده اش را مطالعه کنم اما همین که ایشان این حرف را میزنند، 6 نفر از ماموران سراغ او می روند و تهدید می کنند که یا پسرت را وادار به اقرار کن و یا همین الان تو را هم بازداشت خواهیم کرد".

به گفته این حقوقدان "آقای رحمانی پور با توجه به وعده هایی که درباره آزادی و تخفیف در مجازات در صورت اعتراف و همکاری با ماموران، به او داده بودند به کارهای نکرده اعتراف کرد


0 comments:

ارسال یک نظر