آیتالله محمدجواد حجتی کرمانی، پژوهشگر حوزوی و از روحانیون باسابقه، در نامهای به آیتالله محمدتقی مصباح یزدی، به انتقادات اخیر او و نزدیکانش از احمدی نژاد واکنش نشان داد و از وی پرسید: مگر شما و امثال شما نبودید که آقای احمدینژاد را تا بدان حد بالا بردید تا امروز از گریبان خود شما سربرآورد؟
حجتی کرمانی در این نامه همچنین با یادآوری اینکه "فساد اداری هیچگاه به وسعت امروز نبوده" و نیز تاکید بر اینکه سیاستهای اقتصادی دولت احمدی نژاد نتیجهای جز "تخریب کشور" نداشته، از مصباح یزدی پرسید: آیا شما همچنان به موضعگیریهای گذشته خود در دولتهای سهگانه نامبرده، صحه میگذارید؟
بخشهایی از این نامه را که امروز در روزنامه اعتماد منتشر شده، در ادامه میخوانید:
با دلی سوزان و چشمی گریان و حالی پریشان، این نامه را شتابان برای آن برادر دیرینه گرامی مینویسم بدین امید که به سود نظام اسلامی و مردم گرفتار ما باشد: اجازه بدهید از اینجا شروع کنم که در ماههای اخیر حضرتعالی مانند بسیاری از خطبا و گویندگان و نویسندگان، از جریان انحرافیای سخن میگویید که آقای احمدینژاد را احاطه کردهاند و او به این جریان وابسته و دلبسته است… من بیمقدمه و خیلی صریح و بیپرده از شما سوال میکنم مگر شما و امثال شما نبودید که آقای احمدینژاد را تا بدان حد بالا بردید تا امروز از گریبان خود شما سربرآورد.
در عدالتمحوری و مهرورزی ایشان هم با رفتاری که در دولت اول و دومش با نزدیکترین همکاران یعنی وزرای کابینهاش داشت و دارد، به هیچوجه جای شک و شبههیی باقی نمانده است!
گذشته از سلسله انتصابات و عزلهایی که عمدتا عجولانه و بر مبنای درگیریهای شخصی و بدون رعایت مصالح عمومی انجام گرفته و میگیرد، فعلا به مخالفت صریح ایشان با نظر رهبر انقلاب در مورد وزیر اطلاعات و اخیرا برکناری وزیر نفت و نصب سرپرست جدید برای این وزارتخانه کلیدی اشاره میکنم با توجه به نقش کلیدی و حساس وزارت اطلاعات در امنیت کشور و نیز وزارت نفت در شریان حیاتی کشور که چون خون در رگهای اقتصاد است.
آیا تفسیر یکی از دوستان صاحبنظر ما قابل تامل نیست که میگفت: یک خط مرموز، پشت سر تصمیمات سیاسی – اقتصادی این دولت است که احتمالا بدون اینکه خود آقای احمدینژاد متوجه بشود کشور را به ورطه ناامنی، ورشکستگی و سقوط اقتصادی سوق میدهند. اینها را بگذارید کنار معاملات نفتی تهاتری و نابودی صنعت و کشاورزی با واردات بیرویه انواع میوهها و صدها قلم کالای چینی و غیره حتی دستساختهای کشورهای خارج که صنایع دستی ما را هم در کنار صنعت و کشاورزی تهدید به نابودی میکند.
این دوست صاحبنظر خبره سیاست و اقتصاد، بر این باور است که: انحلال سازمان برنامه و بودجه کشور که در حکم حافظه مدیریتی کشور بود، تغییر محل خدمت مدیران، «قمار» قلمداد کردن بورس که یکی از شریانهای اقتصادی کشور است، حمله به سیستم بانکی به عنوان یکرقمی کردن سود بانکی، انحلال شوراها از جمله شورای عالی پول و اعتبار (که بعدا به صورت ناکارآمدی برقرار شدند)، خالی کردن بانکها به عنوان پروژههای زودبازده، چهار برابر شدن پول در گردش و ایجاد تورم، مجموعه سیاستهایی بوده است که واحدهای تولیدی را رو به کاهش برده و باغات و مزارع را کساد کرده و بیکاری را افزایش داده است.
او مینویسد: «در مدت شش سالی که دولت آقای احمدینژاد برسر کار است، درآمدهای نفتی ما افزایش یافت، بهگونهیی که طبق گفته کارشناسان، درآمد حاصل از یکصد سال استخراج نفت با درآمد شش سالی که آقای احمدینژاد بر کرسی ریاستجمهوری ایران هستند، برابری میکند، اما حاصل آن برای ملت چیزی نبوده است. البته هر یک از این موارد احتیاج به کارشناسی دارد و باید هیأتهای کارشناسی مجلس شورای اسلامی و کارشناسان دیگر با جدیت این موضوعات را در دستور تحقیق خود قرار دهند و کشور و نظام را برهانند».
وی میافزاید: «فساد اداری هیچگاه به وسعت امروز نبوده است. از زمان دولت آقای هاشمی و آقای خاتمی، سیاست تعدیل و حذف ۱۰ درصدی یارانهها در بودجه هر سال مطرح بود که با آن مخالفت شد. اما آقای احمدینژاد در شرایط حصر اقتصادی که واحدهای تولیدی ما تاب و توان خود را از دست داده و بهرهدهی بسیار پایین آمده است، این کار را به نام هدفمند کردن یارانهها با شتاب زیاد و بدون در نظر گرفتن پیامدهای آن انجام داد که طبعا فاجعهبرانگیز خواهد بود چراکه طبقه زحمتکش مزدبگیر با حداقل دستمزد ۳۷۰ هزار تومان در ماه نمیتواند در برابر افزایش لجامگسیخته تورم تاب بیاورد و به زندگی همراه با کرامت انسانی خود ادامه دهد.
ارباب اطلاع میگویند: در آلمان دولت اقتصاد یارانهیی ندارد اما به دلیل بهرهدهی بالای واحدهای تولیدی، حداقل حقوق مزدبگیران چیزی حدود دو میلیون تومان در ماه است در حالیکه کالاهای سبد مصرفی مزدبگیرانه آن کشور ارزانتر از کالاهای مصرفی مزدبگیران ایرانی است. تازه میگویند هنوز تورمهای مهار نشده بیشتری در راه است. آیا این تخریب کشور نیست؟
به پندار من، درد اصلی ما تنازع و تخاصم بوده است. ما برخلاف آیه مبارکه «ولا تنازعوا فتفشلوا و تذهب ریحکم» پیوسته «تنازع» کردهایم و «فشل» شدهایم و هیبت و باد و بروت ما از بین رفته است. امیرالمومنین (ع) فرمود: «ولا یستطیع ان یتق الله من یخاصم»؛ کسی که از در خصومت وارد میشود (اگر هم بخواهد) نمیتواند تقوای الهی داشته باشد.
در اینجا از تحلیل کلی حوادث و وقایع صرفنظر میکنم که درخور نگارش کتابی قطور است و به وقایع این سالهای از سال ۸۴ تاکنون بخصوص انتخابات سال ۸۸ اشاره میکنم و از آن برادر گرامی میپرسم که با توجه به نقشی که حضرتعالی در این جریانات داشتهاید، اکنون تا چه حد خود را مسوول میدانید؟
اجازه بدهید سوالم را صریحتر و عینیتر مطرح کنم و از موضعگیریهای مثبت و منفی شما و امثال شما در دولتهای آقای هاشمی و آقای خاتمی و آقای احمدینژاد بپرسم: سوال من این است آیا شما همچنان به موضعگیریهای گذشته خود در دولتهای سهگانه نامبرده، صحه میگذارید؟ (دولتهای قبلتر را نمیگویم چون شما در آن سالها، وارد عرصه سیاسی نشده بودید…) آیا جانبداریهای بیدریغتان را از آقای احمدینژاد در سالهای ۸۸ و ۸۴ درست و صحیح میدانید؟ آیا با مقایسه با سالهای ریاستجمهوری آقای هاشمی و آقای خاتمی که البته اشکالات و ایرادات درست و نادرستی بر آنها وارد شده است و میشود…، جو سیاسی، اقتصادی، اخلاقی و بینالمللی سالهای اخیر را بهتر از آن سالها ارزیابی میکنید؟
من در یادداشتی که در انتخابات ۸۴ به عنوان «تنها گزینه» در برتری غیرقابل مقایسه آقای هاشمی نسبت به آقای احمدینژاد نوشتم، آقای هاشمی را راننده ماهری معرفی کردم که علیرغم تخلفات سهوی و عمدی از مقررات رانندگی قادر است ماشین سیاست را از پیچ و خمهای خطرناک داخلی و خارجی سالم به درد ببرد اما آقای احمدینژاد … راننده کمتجربهیی است… نه سیاست میداند و نه اقتصاد و با عرف و ادبیات رایج آشنا نیست و با ادبیات عوامانه در داخل و خارج سخن میگوید. ایشان در این مدت نشان داده است که بسیار تند و عجول و لجباز و رفیقباز است و این شما و امثال شما بودید که او را بر سر کار آوردید.
باری- وقایع این شش ساله نظر مرا اثبات کرد و امثال جنابعالی هم با تعابیر متفاوت، سخن گذشته مرا تصدیق میفرمایید.
حضرت آقای مصباح! اشکال مهم و صعبالعلاج دیگر که شاید امالمشکلات باشد، این است که طبق یک خصلت دیرینه و نهادینه شده، ما در بسیاری از مسائل خودسانسوری میکنیم و خلوت و جلوت ما، گاهی ۱۸۰ درجه با هم تفاوت دارد و از این رو، بسیاری از حقایق و واقعیتهای جامعه از دید بزرگان و مسوولان مملکتی مخفی میماند یا به صورت معکوس جلوه داده میشود. یا از باب مصلحتاندیشی یا از باب تقیه و ترس یا از باب ملاحظات رفاقت و رودربایستی و بسیاری هم به خاطر دغدغه زندگی و امرار معاش حرف دلمان را نمیزنیم و با آنکه در محافل خصوصی و خانوادگی و جاهای امن لاینقطع از اوضاع شکایت داریم و این و آن را مقصر میدانیم ولی چون به «عرصه» میآییم، لب فرو میبندیم. گویی در شهر هیچ خبری نیست.
این خصلت نکوهیده که در مواردی هم معلول جو سیاسی و کمتحملی مسوولان حکومتی است، بخصوص در محافل دانشگاهی و علمی موجب وقفه و ایستایی و جلوگیری از خلاقیت و نوآوری میشود و بسیاری از فرهیختگان و صاحبنظران را از اظهارنظر صریح باز میدارد و آنها را به اضطرار و اجبار یا ملاحظه و تقیه وامیدارد که همسوی با ما روحانیون بخصوص روحانیون دستاندرکار حکومتی سخن بگویند و از ابراز نظر کارشناسی و علمی بخصوص در مقولات سیاسی و جامعهشناسی پرهیز کنند.
حجتی کرمانی در این نامه همچنین با یادآوری اینکه "فساد اداری هیچگاه به وسعت امروز نبوده" و نیز تاکید بر اینکه سیاستهای اقتصادی دولت احمدی نژاد نتیجهای جز "تخریب کشور" نداشته، از مصباح یزدی پرسید: آیا شما همچنان به موضعگیریهای گذشته خود در دولتهای سهگانه نامبرده، صحه میگذارید؟
بخشهایی از این نامه را که امروز در روزنامه اعتماد منتشر شده، در ادامه میخوانید:
با دلی سوزان و چشمی گریان و حالی پریشان، این نامه را شتابان برای آن برادر دیرینه گرامی مینویسم بدین امید که به سود نظام اسلامی و مردم گرفتار ما باشد: اجازه بدهید از اینجا شروع کنم که در ماههای اخیر حضرتعالی مانند بسیاری از خطبا و گویندگان و نویسندگان، از جریان انحرافیای سخن میگویید که آقای احمدینژاد را احاطه کردهاند و او به این جریان وابسته و دلبسته است… من بیمقدمه و خیلی صریح و بیپرده از شما سوال میکنم مگر شما و امثال شما نبودید که آقای احمدینژاد را تا بدان حد بالا بردید تا امروز از گریبان خود شما سربرآورد.
در عدالتمحوری و مهرورزی ایشان هم با رفتاری که در دولت اول و دومش با نزدیکترین همکاران یعنی وزرای کابینهاش داشت و دارد، به هیچوجه جای شک و شبههیی باقی نمانده است!
گذشته از سلسله انتصابات و عزلهایی که عمدتا عجولانه و بر مبنای درگیریهای شخصی و بدون رعایت مصالح عمومی انجام گرفته و میگیرد، فعلا به مخالفت صریح ایشان با نظر رهبر انقلاب در مورد وزیر اطلاعات و اخیرا برکناری وزیر نفت و نصب سرپرست جدید برای این وزارتخانه کلیدی اشاره میکنم با توجه به نقش کلیدی و حساس وزارت اطلاعات در امنیت کشور و نیز وزارت نفت در شریان حیاتی کشور که چون خون در رگهای اقتصاد است.
آیا تفسیر یکی از دوستان صاحبنظر ما قابل تامل نیست که میگفت: یک خط مرموز، پشت سر تصمیمات سیاسی – اقتصادی این دولت است که احتمالا بدون اینکه خود آقای احمدینژاد متوجه بشود کشور را به ورطه ناامنی، ورشکستگی و سقوط اقتصادی سوق میدهند. اینها را بگذارید کنار معاملات نفتی تهاتری و نابودی صنعت و کشاورزی با واردات بیرویه انواع میوهها و صدها قلم کالای چینی و غیره حتی دستساختهای کشورهای خارج که صنایع دستی ما را هم در کنار صنعت و کشاورزی تهدید به نابودی میکند.
این دوست صاحبنظر خبره سیاست و اقتصاد، بر این باور است که: انحلال سازمان برنامه و بودجه کشور که در حکم حافظه مدیریتی کشور بود، تغییر محل خدمت مدیران، «قمار» قلمداد کردن بورس که یکی از شریانهای اقتصادی کشور است، حمله به سیستم بانکی به عنوان یکرقمی کردن سود بانکی، انحلال شوراها از جمله شورای عالی پول و اعتبار (که بعدا به صورت ناکارآمدی برقرار شدند)، خالی کردن بانکها به عنوان پروژههای زودبازده، چهار برابر شدن پول در گردش و ایجاد تورم، مجموعه سیاستهایی بوده است که واحدهای تولیدی را رو به کاهش برده و باغات و مزارع را کساد کرده و بیکاری را افزایش داده است.
او مینویسد: «در مدت شش سالی که دولت آقای احمدینژاد برسر کار است، درآمدهای نفتی ما افزایش یافت، بهگونهیی که طبق گفته کارشناسان، درآمد حاصل از یکصد سال استخراج نفت با درآمد شش سالی که آقای احمدینژاد بر کرسی ریاستجمهوری ایران هستند، برابری میکند، اما حاصل آن برای ملت چیزی نبوده است. البته هر یک از این موارد احتیاج به کارشناسی دارد و باید هیأتهای کارشناسی مجلس شورای اسلامی و کارشناسان دیگر با جدیت این موضوعات را در دستور تحقیق خود قرار دهند و کشور و نظام را برهانند».
وی میافزاید: «فساد اداری هیچگاه به وسعت امروز نبوده است. از زمان دولت آقای هاشمی و آقای خاتمی، سیاست تعدیل و حذف ۱۰ درصدی یارانهها در بودجه هر سال مطرح بود که با آن مخالفت شد. اما آقای احمدینژاد در شرایط حصر اقتصادی که واحدهای تولیدی ما تاب و توان خود را از دست داده و بهرهدهی بسیار پایین آمده است، این کار را به نام هدفمند کردن یارانهها با شتاب زیاد و بدون در نظر گرفتن پیامدهای آن انجام داد که طبعا فاجعهبرانگیز خواهد بود چراکه طبقه زحمتکش مزدبگیر با حداقل دستمزد ۳۷۰ هزار تومان در ماه نمیتواند در برابر افزایش لجامگسیخته تورم تاب بیاورد و به زندگی همراه با کرامت انسانی خود ادامه دهد.
ارباب اطلاع میگویند: در آلمان دولت اقتصاد یارانهیی ندارد اما به دلیل بهرهدهی بالای واحدهای تولیدی، حداقل حقوق مزدبگیران چیزی حدود دو میلیون تومان در ماه است در حالیکه کالاهای سبد مصرفی مزدبگیرانه آن کشور ارزانتر از کالاهای مصرفی مزدبگیران ایرانی است. تازه میگویند هنوز تورمهای مهار نشده بیشتری در راه است. آیا این تخریب کشور نیست؟
به پندار من، درد اصلی ما تنازع و تخاصم بوده است. ما برخلاف آیه مبارکه «ولا تنازعوا فتفشلوا و تذهب ریحکم» پیوسته «تنازع» کردهایم و «فشل» شدهایم و هیبت و باد و بروت ما از بین رفته است. امیرالمومنین (ع) فرمود: «ولا یستطیع ان یتق الله من یخاصم»؛ کسی که از در خصومت وارد میشود (اگر هم بخواهد) نمیتواند تقوای الهی داشته باشد.
در اینجا از تحلیل کلی حوادث و وقایع صرفنظر میکنم که درخور نگارش کتابی قطور است و به وقایع این سالهای از سال ۸۴ تاکنون بخصوص انتخابات سال ۸۸ اشاره میکنم و از آن برادر گرامی میپرسم که با توجه به نقشی که حضرتعالی در این جریانات داشتهاید، اکنون تا چه حد خود را مسوول میدانید؟
اجازه بدهید سوالم را صریحتر و عینیتر مطرح کنم و از موضعگیریهای مثبت و منفی شما و امثال شما در دولتهای آقای هاشمی و آقای خاتمی و آقای احمدینژاد بپرسم: سوال من این است آیا شما همچنان به موضعگیریهای گذشته خود در دولتهای سهگانه نامبرده، صحه میگذارید؟ (دولتهای قبلتر را نمیگویم چون شما در آن سالها، وارد عرصه سیاسی نشده بودید…) آیا جانبداریهای بیدریغتان را از آقای احمدینژاد در سالهای ۸۸ و ۸۴ درست و صحیح میدانید؟ آیا با مقایسه با سالهای ریاستجمهوری آقای هاشمی و آقای خاتمی که البته اشکالات و ایرادات درست و نادرستی بر آنها وارد شده است و میشود…، جو سیاسی، اقتصادی، اخلاقی و بینالمللی سالهای اخیر را بهتر از آن سالها ارزیابی میکنید؟
من در یادداشتی که در انتخابات ۸۴ به عنوان «تنها گزینه» در برتری غیرقابل مقایسه آقای هاشمی نسبت به آقای احمدینژاد نوشتم، آقای هاشمی را راننده ماهری معرفی کردم که علیرغم تخلفات سهوی و عمدی از مقررات رانندگی قادر است ماشین سیاست را از پیچ و خمهای خطرناک داخلی و خارجی سالم به درد ببرد اما آقای احمدینژاد … راننده کمتجربهیی است… نه سیاست میداند و نه اقتصاد و با عرف و ادبیات رایج آشنا نیست و با ادبیات عوامانه در داخل و خارج سخن میگوید. ایشان در این مدت نشان داده است که بسیار تند و عجول و لجباز و رفیقباز است و این شما و امثال شما بودید که او را بر سر کار آوردید.
باری- وقایع این شش ساله نظر مرا اثبات کرد و امثال جنابعالی هم با تعابیر متفاوت، سخن گذشته مرا تصدیق میفرمایید.
حضرت آقای مصباح! اشکال مهم و صعبالعلاج دیگر که شاید امالمشکلات باشد، این است که طبق یک خصلت دیرینه و نهادینه شده، ما در بسیاری از مسائل خودسانسوری میکنیم و خلوت و جلوت ما، گاهی ۱۸۰ درجه با هم تفاوت دارد و از این رو، بسیاری از حقایق و واقعیتهای جامعه از دید بزرگان و مسوولان مملکتی مخفی میماند یا به صورت معکوس جلوه داده میشود. یا از باب مصلحتاندیشی یا از باب تقیه و ترس یا از باب ملاحظات رفاقت و رودربایستی و بسیاری هم به خاطر دغدغه زندگی و امرار معاش حرف دلمان را نمیزنیم و با آنکه در محافل خصوصی و خانوادگی و جاهای امن لاینقطع از اوضاع شکایت داریم و این و آن را مقصر میدانیم ولی چون به «عرصه» میآییم، لب فرو میبندیم. گویی در شهر هیچ خبری نیست.
این خصلت نکوهیده که در مواردی هم معلول جو سیاسی و کمتحملی مسوولان حکومتی است، بخصوص در محافل دانشگاهی و علمی موجب وقفه و ایستایی و جلوگیری از خلاقیت و نوآوری میشود و بسیاری از فرهیختگان و صاحبنظران را از اظهارنظر صریح باز میدارد و آنها را به اضطرار و اجبار یا ملاحظه و تقیه وامیدارد که همسوی با ما روحانیون بخصوص روحانیون دستاندرکار حکومتی سخن بگویند و از ابراز نظر کارشناسی و علمی بخصوص در مقولات سیاسی و جامعهشناسی پرهیز کنند.
0 comments:
ارسال یک نظر