ما، میرحسین موسوی و اعدام‌های آن روزگار

انقلاب ۵۷ یک انقلابی مذهبی بود و مردم آن زمان انقلابی و پرشور بودند. بنیانگذار انقلاب در نزد مردم محبوبیت کاریزماتیک داشت. اکثریت قاطع مردم با رهبری بودند. سخنان ایشان هر چه بود پذیرفته می‌شد. کسی به صحت و سقم حرف های او فکر نمی‌کرد.   اگر کسانی خاص بین اندیشمندان و یا سیاسیون بودند  که انتقاد و یا اعتراض می‌کردند، آن را منکر نمی‌شوم. من عامه مردم را منظورم است. وقایع بزرگی چون اعدام عوامل و یا منتسبین رژیم گذشته، انحلال دولت موقت، اشغال سفارت آمریکا و آزادی  گروگان‌های آمریکایی پس از ۴۴۴ روز، کشتار مجاهدین خلق، برکناری بنی صدر ،مخالفت با اتمام جنگ، پذیرش قطعنامه ۵۹۸ و برکناری آیت الله منتظری همه در آن زمان بصورت آشکار و علنی رخ داد. تقریبا همه مردم از همه تصمیمات آیت الله خمینی حمایت می‌کردند و کمتر کسانی بودند که مخالفت نشان بدهند. نسل ما که در دهه ۶۰ نوجوان بودیم با رغبت به بسیج و جبهه‌ها می‌رفتیم و همه دستورات ایشان را متاسفانه وحی منزل می‌دانستیم و فرمان ایشان اطاعت می‌کردیم. البته این مسئله خاص نوجوانان نبود بلکه بزرگان ما هم همینطور بودند. بندرت افرادی هم که احیانا حکومت جدید را قبول نداشتند، بشدت مورد اعتراض قرار می‌گرفتند و لذا خیلی نادر افکار خویش را عیان می‌نمودند. پدران و مادران ما در آن مقطع همه حامی رژیم بودند و از نقطه نظرات رهبر انقلاب بسختی حمایت می‌نمودند.

خبر و گزارش همه اعدام‌ها در آن روزگار از تلویزیون و رسانه‌ها پخش می‌شد و کسی حتی نوچ نوچ هم نمی‌کرد. در آن روزگار بر روی صفحه اول غالب روزنامه ها تصاویر اجساد معدومین مانند نصیری و ناجی و رحیمی و ... چاپ می‌شد و علیرغم آزادی اول انقلاب بندرت مخالفتی می‌شد . جو بشدت انقلابی بود و انقلابی و حتی گاهی اگر کسی اظهار تاسف می‌کرد چنانچه  کتک نمی خورد ، حداقل مسخره می‌شد و مورد تمسخر قرار می‌گرفت .

در رفراندوم تعیین نوع حکومت 10 و 11 فروردین مردم فوج فوج به صندوق ها مراجعه کردند و رای «آری » خویش را به صندوق ریختند و حتی برخی افراد به تنهایی چندین رای به صندوق ریختند . همین امر در مورد همه پرسی قانون اساسی نیز تکرار گردید .

بنی صدر اولین رییس جمهور ایران با آنکه با اکثریت مطلق و در رقابت با چندین کاندیدا مانند دریادار مدنی و حسن حبیبی و ... به ریاست جمهوری اتخاب گردید اما در زمان عزلش بجز سازمان مجاهدین خلق پشتیبانی نداشت و یا بندرت داشت. جالب‌تر از آن جانشینی آیت الله منتظری برای رهبری بود. این مردم بودند که با شعارهایی مانند «قائم مقام رهبری، آیت حق منتظری» او را بدین مرتبه رساندند و مجلس خبرگان رهبری، آن را رسمی نمود. آن فقید هیچگاه در امور کشور رسما شرکت نکرد و حقیقتا محبوب مردم بود. کسی از او چیزی ندیده بود الا سفارش رسیدگی به وضع مردم مانند کشاورزان، کارگران و کارمندان و لذا بین غالب مردم مورد احترام بود. حتی جوک‌هایی برای او و ساده بودن ایشان ساخته شده بود که به نقل خودش در مصاحبه با بی‌بی‌سی به خود او هم می‌رسید. ایشان از نظر مردم شخصی متقی، ساده، بی آلایش و مردمی بود. با این حال هنگام عزل او همه فقط شگفت زده شدند و کسی اعتراضی  رسمی نکرد.

دلایل این امر بلا تردید نگاه کاریزماتیک مردم به بنیانگذار انقلاب بود و بس. هر چه بود مردم بی‌چون و چرا به سخنان او گوش دل می‌دادند. به فرمان او به جبهه‌ها می‌رفتند و کشته و زخمی باز می‌گشتند. زخمی‌ها هنوز التیام نیافته دوباره بر می‌گشتند. نسل امروز حتی اگر این ها را احمقانه بپندارد، ولی در آن‌ها تردیدی نیست.

با این اوصاف سازمان مجاهدین در این اندیشه بود که با آن سابقه مبارزاتی که با رژیم سلطنتی داشت، هر گاه به آیت‌الله خمینی پشت نماید و یا به حکومت وقت، مردم با آنها همراهی می‌نمایند و شاید به همین تصور ساز مخالف نواخت و در این مسیر بدون بازگشت بنی صدر را نیز با خود همراه ساخت. اما سیل مردم آنها را ویران و روانه خارج نمود. بدتر از آن اقدامات مسلحانه‌ای بود که انجام داد و نهایتا پناه آوردن آنها به عراق و حزب بعث و صدام، بیش از پیش سازمان را مورد خشم ونفرت مردم قرار داد. کشتار اعضای سازمان در عملیات مرصاد توسط مردم کرمانشاه خود موید این است که خیانت به مردم و کشور هیچگاه مورد پذیرش نیست. حقیقت آنکه هیچ ملتی و کشوری خیانت و همکاری با دشمن خارجی را بر نمی تابد و این امر مختص ایران نیست و نمی‌باشد.

بنابر این پیراهن [...] کردن اعدام های دهه ۶۰ مجاهدین در زندان بر علیه موسوی نخست وزیر وقت در حالی که او خود نیز هم اکنون به جرم مخالفت با دیکتاتور در حصر بسر می‌برد، به دور از انصاف و مردانگی می‌باشد و حال آنکه در همین خبر خودنویس صراحتا خویش را از آن مبرا می‌داند و انجام آن را در فقدان آگاهی دولت وقت متصور می‌نماید.

البته بایستی تصریح نمود اعدام کسانی که در زندان بسر می‌برند و در حال گذراندن دوران محکومیت خویش هستند، به بهانه اینکه دوستان و یا طرفداران‌شان در بیرون و یا در مرزها مشغول بحران آفرینی و یا جنگ هستند دون شان انسانیت است و هیچ انسان فرهیخته و خردمندی و جوانمردی  این ظلم آشکار را بر نمی‌تابد و جای خویش دارد مقصران واقعی در مکان و زمان لازم مورد بازخواست و احکام عادلانه قرار بگیرند  و در این تردیدی نیست.

اما قضاوت یک سویه از آن دوران و محکوم کردن هر کسی که در آن دوران سمتی عالی یا پایین داشته بدون حضور او و در حالی که او در حصر و زندان بسر می‌برد نیز امری مذموم و ناجوانمردانه می‌باشد . اگر کسی مقصر است به باور من همه ما مردمی می‌باشیم که آن زمان به هر عملی فارغ از نیک و بد آن مهر تایید می‌زدیم، به عبارتی غالب ما نسل اولی‌های انقلاب مقصریم، پس چرا دنبال مقصر می‌گردیم. متاسفانه انقلاب در هر کشوری رخ بدهد و رخ داده است مسائلی این چنین را بدنبال دارد، گر چه این امر موید موجه بودن آن نمی‌باشد.

------------

خودنویس: این نوشته، تنها و تنها دیدگاه نویسنده محترم است.

0 comments:

ارسال یک نظر