چراغ ها روشن است!

با بازداشت سخنگویان جنبش حاکمیت وارد مرحله ای فاجعه بار شده است. مرحله ای که در تاریخ 32 ساله عمر جمهوری اسلامی بیسابقه است

از اواخر روز 25 بهمن بود که اخبار جملگی حکایت از آن داشت که موسوی و کروبی همراه همسرانشان در خانه هایشان تحت محاصره نیروهای امنیتی و انتظامی قرار گرفته اند و هرنوع ارتباط آنان با خارج از خانه حتی برای اعضای خانواده نیز قطع شده است. چند روز بعد گفته شد که در مدخل کوچه خانه مسکونی موسوی با میله ها و درب آهنی بزرگ و با هیبت مسدود شده و برای تکمیل محاصره خانه کروبی هم اقدامات مشابه صورت گرفته است. در این شرایط پر ابهام و پر مخاطره اخیرا گفته شد به گواهی و گزارش همسایه ها چراغ خانه¬های این دلیران خاموش شده و در پی آن این شایعه قوت گرفت که موسوی و کروبی و همسران شان خانم¬ها رهنورد و فاطمه کروبی از خانه هایشان به مکان نامعلومی منتقل شده اند. اما دیشب این خبر چون بمب در فضای ایران و جهان منفجر شد که این چهار تن را به زندان حشمتیه تهران (زندان ظاهرا تحت امر و نظارت ارتش) انتقال داده اند.

این خبر اخیر درست باشد یا نباشد، دو نکته قطعی می نماید: یکی اینکه با توجه به سیاست جاری این بازداشت دیر یا زود صورت خواهد گرفت، و دیگر اینکه، چراغ خانه¬های موسوی و کروبی خاموش نشده و نخواهد شد! این چهار تن، به رغم تصور بسیاری از ماها در آغاز جنبش، تا این لحظه چندان دلیری و تدبیر و مقاومت و مداومت از خود نشان داده اند که قابل تصور نبود.
در شرایط کنونی بسیاری از خود یا از دیگران می-پرسند که با زندانی شدن رهبران جنبش، چه خواهد شد؟ به عبارت روشن¬تر با قطع ارتباط بین رهبران و بدنه گسترده و سازمان نیافته جنبش مدنی و آزادیخواه، جنبش دچار یأس و یا ابهام و سر درگمی و در نهایت سستی و احتمالا شکست نخواهد شد؟ از آن سو، حکومت مستبد با این دلیران چه خواهد کرد؟ چه کسانی از مقاماتی چون موسوی و کروبی و رهنورد بازجویی خواهند کرد؟ واقعا برای اینان دادگاه تشکیل خواهند داد؟ آیا دادگاه علنی خواهد بود؟ آنان در دادگاه چه خواهند گفت؟ آیا همچنان از حقوق تضییع شده مردم دفاع خواهند کرد؟ چه حکمی برای آنان صادر خواهند کرد؟ ده سال؟ حبس ابد؟ و یا اعدام؟
واقعا حکومت و حاکمان کنونی از چنین گستاخی برخوردارند که چنین حکمی برای هشت سال نخست وزیر (نخست وزیر دوران جنگ) و هشت سال رئیس مجلس شورای اسلامی صادر کنند و آن را به اجرا درآورند؟ از این گذشته این بازداشت به حلقه¬های ریز و درشت دیگر (از جمله خاتمی و موسوی خوئینی و دهها شخصیت روحانی و غیر روحانی نظام و از جمله اعضای بیت رهبر فقید انقلاب و حتی هاشمی رفسنجانی) نیز سرایت خواهد کرد؟ به هرحال مردم و حامیان جنبش سبز در برابر تصمیم¬های خطرناک و به ویژه تصمیم خشن حکومت علیه این اسیران چه واکنشی نشان خواهند داد؟ آیا این جراحی بزرگ و احتمالا خونین به مرگ جراح و فاعل و عامل آن منجر نخواهد شد؟ و بسیار پرسش های دیگر که در بادی امر به ذهن هر انسان کنجکاوی خطور می¬کند.

من اکنون در مقام پاسخ این پرسش¬ها و اصولا در مقام هیچ تحلیل خاصی نیستم، فقط می¬خواهم بگویم سیر حوادث تا کنون به گونه¬ای و در مسیری پیش رفته است که نتیجه آن باخت – باخت به زیان حاکمیت است. شاید روزی می توانست برد- برد باشد اما احتمالا اکنون دیر شده است. دوران اصلاحات فرصت طلایی برای حاکمیت جمهوری اسلامی بود که با تن دادن به اصلاحات تدریجی گامی در جهت اصلاح امور به سود مردم و جلب رضایت توده¬های ناراضی بردارد که این فرصت از دست رفت.
انتخابات ریاست جمهوری دهم مجال دیگری پیش آمد تا حداقل مسیر خطرناک و ضد ملی و بحران ساز دولت نهم اصلاح شود و نابسامانی¬ها اندکی به سامان برسد که باز کفران نعمت شد. پس از تقلب بزرگ و برخاستن امواج اعتراضی مردمی، باز امکان داشت که به گونه¬ای اشتباهات جبران شود و لغزش¬ها ترمیم گردد اما دیدیم که نه تنها چنین نشد بلکه با توسل به سرکوب و تحقیر ملی مسیر خطرناک و بحران زای تازه¬ای انتخاب شد. اشتباه در پی اشتباه. انحراف در پی انحراف. در این دوران نه چندان کوتاه به دادخواهی¬های مردم از زبان موسوی و کروبی و رهنورد و در سطوح دیگر خاتمی و حتی هاشمی مطلقا بی¬اعتنایی شد. حال با بازداشت سخنگویان جنبش مردم حاکمیت وارد مرحله¬ای تازه و خطرناک و فاجعه بار دیگری شده است. مرحله¬ای که در تاریخ 32 ساله عمر جمهوری اسلامی بی¬سابقه است. امروز موسوی و کروبی و همراهان سخنگوی واقعی و محبوب مردم ایرانند و افزون بر آن از محبوبیت و نفوذ گستره¬ای در جهان برخوردارند. هر تصمیمی دربارة اینان گرفته شود، در نهایت به زیان حاکمیت و به سود جنبش مدنی خواهد بود.
شاید تندروهای بی ریشه و تندخو و غافل با شعارهای «اعدام باید گردد» خواب دهه شصت را می¬بینند اما غافلند که اکنون نه مردم در شرایط دهه شصت هستند و نه حکومت در وضعیت سی سال پیش است و نه رهبر کنونی از موقعیت و اعتبار رهبر پیشین برخوردار است و نه شرایط جهانی به گونه سابق است و نه وضعیت منطقه با گذشته قابل قیاس است. این انبوه مردان و زنان بریده و یا اخراج شده از نظام استخوانهای تیغ داری هستند که به سادگی از حلقوم حاکمیت پایین نخواهد رفت. به هرحال آنچه مسلم است این است که چراغ خانه موسوی و کروبی همچنان پر فروغ است و خاموش نخواهد شد چرا که «چراغی را که ایزد بر فروزد/ هرآن کس پف کند . . .». با این همه اگر هنوز مجالی باقی مانده باشد، امیدوارم که رهبر نظام جمهوری اسلامی راهی برای جبران مافات پیدا کند، اگر عزمی باشد، جبران مافات چندان مشکل نیست.

حسن یوسفی اشکوری

0 comments:

ارسال یک نظر