فردا روز مباداست

سید ابراهیم نبوی
روز مبادا، فرداست. حکومت اگر حضور گسترده مردم را به چشم ببیند، چاره ای جز عقب نشینی ندارد
 
روزهای سیاهی در پیش است. ده روزی که پیش روی ماست، سرنوشت کشور تعیین می شود. رهبران جنبش در زندان حکومت اند. تهدید دادستان کل کشور، به معنی تهدید به مرگ موسوی و کروبی است و از سوی دیگر، هاشمی رفسنجانی تا نه روز دیگر یا در ریاست مجلس خبرگان می ماند یا با پروژه برکناری از قدرت حذف می شود. هر دو واقعه یک معنا دارد و آن اینکه حکومتی یکدست، برای بقای خود، دست به سرکوب کسانی بزند که آرزوی دموکراسی و آزادی را برای ایران دارند. از موسوی و کروبی دیگر کاری ساخته نیست. روحانیون و مراجع تقلید نیز ده روز فرصت دارند تا نشان بدهند که کنار مردم می ایستند یا در کنار قدرت جاخوش می کنند.

در صورتی که حکومت به سوی یکدستی برود، زندگی ما را برای مدتی کوتاه دشوار و سقوط خود را تسریع می کند. حکومتی که جایی برای تغییر باقی نگذارد، بی تردید سقوط می کند. اگر بازی به همین شکل ادامه پیدا کند، مردم هیچ چاره ای جز ایستادن روبروی حکومت ندارند. حرف این نیست که مردم باید چنین کنند یا چنان کنند، نه آنکه بیرون ایران نشسته است، حتی آن کسی که در داخل کشور هست نیز به کسی دیگر نمی تواند بگوید که چه باید و نبایدی در کار است. موضوع سرنوشت یک کشور است. اگر حکومت، سخت سری خود را ادامه دهد، آینده نزدیک دست چکمه پوشان خواهد بود، نه فقط چکمه پوشانی که در زندان اوین و زندانهای دیگر خشونت را اعمال خواهند کرد، بلکه چکمه پوشانی که حریم هیچ کسی را امن نخواهند گذاشت. نه زنان، نه کودکان، نه خانواده ها، نه کارگران، نه دانشجویان، نه خانه های مراجع و روحانیون نیز زیر چکمه نظامیان امنیت نخواهد داشت و حتی تکنوکراتها و نظامیان شریف نیز از ضربه نجات نخواهند یافت. این ده روز، ده روز سرنوشت ساز کشور ماست.

تنها و تنها و تنها یک عامل می تواند ایران را از سرنوشتی سیاه نجات دهد و آن حضور گسترده و انبوه مردم در تمام شهرهاست. ترس موجودی مقدس و موضوعی محترم است، اما زمانی که با مرگ مواجه می شوی ترس دیگر بی معناست، پشت کردن به حکومتی که دشمن مردم خود است، جز به خوردن ضربه ای نابگاه منجر نمی شود. حالا دیگر موضوع آزادی فردی و اقتصاد بهتر و عدالت بیشتر و زندگی امن تر نیست. حالا بحث بر سر مرگ و زندگی است. اگر گروهی که حکومت را یکدست می خواهند، رهبران جنبش را حذف کنند، مخالفان را قلع و قمع کنند، میانه روها را حذف کنند، آنگاه جنگ با جهان در انتظار حکومت خواهد بود. اگر مردم به خیابان بروند، در هر حالت، کمترین تلفات را خواهند داد. اگر خانه بنشینند مطمئنا زندگی ناامن تری در انتظار آنان است، اگر سکوت کنند، سیاهی و تلخی دودمان مردم را به باد می دهد.

روز مبادا، فرداست. حکومت اگر حضور گسترده مردم را به چشم ببیند، چاره ای جز عقب نشینی ندارد و یادمان نرود که آیت الله خامنه ای مرد جنگیدن نیست و اگر مردم با قدرت به میدان بیایند جا می زند. چاره ای جز چالش با او نداریم. اگر فردا در مقابل حکومت نایستیم، تردید نباید بکنیم که ماهی دیگر یا دو ماهی دیگر با پرداخت هزینه ای سنگین تر تاوان موقع نشناسی مان را خواهیم پرداخت. در این دو سال از میان اصلاح طلبان و سبزها کسی نخواسته بود که حذف حکومت را به کشور تحمیل کند. مردم رای شان را می خواستند، حکومت با انحصار قدرت، غارت حق مردم و دزدی رای مردم، آنان را بسوی تندروی راند. حالا دیگر جای بازگشت نیست.

خطر هنگامی بزرگ خواهد بود که پایمان بلرزد و برای رفتن به خیابان تردید کنیم. خطر هنگامی خواهد رسید که مردم فراموش کنند که اگر این دیوانگان قدرت را به دست بگیرند چه بلایی سر مردم می آورند. و خطر هنگامی خواهد بود که به جای حضوری بزرگ و با فریاد و عظیم، بخواهیم اجازه بدهیم که آنان حمله را آغاز کنند. هیچ جمعیت عظیمی را نمی توان سرکوب کرد و هیچ جمع انبوهی را نمی توان مجازات کرد. سرکوب تنها وقتی قدرت می گیرد که تردید فرصت بروز پیدا کند و جمعی در خانه بنشینند.

فردا می تواند آرام ترین روز زندگی ایران باشد، وقتی که همه مردم به خیابان بروند و انبوهی جمعیت چنان خیره کننده شود که هیچ کسی جرات نکند دست به اعمال خشونت علیه مردم بزند. همه چیز بستگی به تو دارد. به تویی که فکر می کنی می شود آرام نشست و امیدوار بود که چون من آرام نشسته ام، پس کسی با من کاری ندارد. چنین نیست. آنها با همه کار دارند. فتنه از نگاه آنان نفسی است که ما می کشیم، فتنه زنی است که زیباست، فتنه جوانی است که زندگی را دوست دارد، فتنه مادری است که دل به فرزندش بسته است، فتنه یعنی دوست داشتن ایران، فتنه یعنی راضی نبودن به نکبت استبداد، فتنه مائیم چون انسانیم. چون ایرانی هستیم وچون عدالت و آزادی و استقلال را می خواهیم.

برای تو که هرگز شاهد فروریختن دیوارهای استبداد نبودی دشوار است که بگویم به چه سرعتی اتفاق می افتد. بسرعت می گریزند، بسرعت پشت می کنند، بسرعت می روند و بسرعت عقب می نشینند. من این روزها را دیده ام، روزهایی که گرد و خاک بر زمین می نشیند، خشت بر خشت بند نمی شود و دیوارهای قدرت چنان می ریزد که انگار هرگز نبوده است.

فردا به خیابان رفتن یعنی دفاع از زندگی، دفاع از ایران و دفاع از انسان.
 
 دهم اسفند 1389

0 comments:

ارسال یک نظر