همسر زیدآبادی: رویای هر روز ما آزادی همسرم است

یک سال و نیم از بازداشت احمد زید آبادی، روزنامه نگار و دبیرکل سازمان دانش آموختگان ایران اسلامی می گذرد. اما هنوز این روزنامه نگار حتی یک روز هم از حق مرخصی استفاده نکرده است. زید آبادی که به تازگی جایزه قلم طلایی آزادی بیان را هم به خود اختصاص داده یکی از سنگین ترین حکم های روزنامه نگاران زندانی را گرفته است. او به شش سال حبس، محرومیت مادام العمر از فعالیتهای مطبوعاتی و سیاسی و همچنین پنج سال تبعید به شهر گناباد محکوم شده است. با این همه، همسر و سه فرزند احمد زید آبادی هر روز رویای آزادی او را در سر می پرورانند و با این امید روزهایشان را به شب می رسانند.


به گزارش کلمه، مهدیه محمدی همسر زیدآبادی از آخرین وضعیت همسرش و زندگی خودشان می‌گوید.


خانم محمدی !از آخرین وضعیت احمد زیدآبادی برای ما بگویید؟

 

آقای زید آبادی هنوز در زندان رجایی شهر و در کنار دیگر زندانیان سیاسی از جمله عیسی سحرخیز و مسعود باستانی زندانی هستند. ملاقات هایمان هم هر هفته است . اما چون یک هفته به مردان و یک هفته به زنان اختصاص دارد .من هر دو هفته یکبار به ملاقات ایشان می روم. دوبار در روز هم یکبار صبح و یکبار عصر با منزل تماس تلفنی دارند. به هر حال این گونه روزهای دوری از ایشان را می گذرانیم .

 

آقای زید آبادی از جمله زندانیانی هستند که تاکنون از حق مرخصی استفاده نکرده اند؟ چرا؟

 

حقیقتا ما هم نمی دانیم چرا اجازه نمی دهند ایشان از این حق قانونی استفاده کنند. البته شرایط ایشان هم مانند بقیه زندانیان مطبوعاتی و سیاسی در زندان رجایی شهر است و آنها هم نتوانسته اند تابه حال به مرخصی بیایند . البته به جز آقای سلیمانی که چند روز پیش به یک مرخصی کوتاه آمد . دلیل عدم اعطای مرخصی به همسرم واقعا برای خودمان هم نامشخص است با اینکه مرخصی یک حق قانونی برای هر زندانی است .

 

شما یا وکیل شان در این باره چه اقداماتی انجام داده اید؟

 

 

ما تابه حال پنج- شش بار درخواست مرخصی کرده ایم. حتی یکی از این درخواست ها را خود آقای جعفری دولت آبادی دادستان تهران شخصا از آقای زیدآبادی گرفتند . اما جالب اینکه ایشان گفتند من کاری نمی توانم انجام دهم چون وزارت اطلاعات باید اجازه بدهد که همسرم به مرخصی بیاید و وزارت اطلاعات هم درباره آزادی ایشان موضع دارد. یعنی دادستان به همسرم گفته روی شما حساسیت زیاد است .

 

همسرتان موفق شد جایزه جهانی آزادی بیان را به خود اختصاص دهد با شنیدن این خبر چه احساسی پیدا کردید؟

 

 

من دو حس کاملا متفاوت داشتم. از یک طرف واقعا خوشحال شدم و افتخار می کنم به اینکه سالها در کنار چنین آدمی زندگی کرده ام .کسی که همه دنیا استعداد و توانایی اش را تحسین می کند.

 

اما از طرفی هم نگران و مضطرب شدم اینکه با دادن این جایزه به همسرم مطمئنا مقامات جمهوری اسلامی نسبت به او حساس تر می شوند و حتما ایشان را از یک سری امتیازات باز هم محروم می کنند مثل حق استفاده از مرخصی . یعنی می ترسم شرایط زندان برای همسرم سخت تر شود.

 

خود آقای زیدآبادی با شنیدن این خبر چه واکنشی داشتند؟ چه گفتند؟

 

البته این جایزه پارسال به همسرم تعلق گرفته بود و مراسم اش امسال برگزار شد. اما به هرحال ایشان هم از اینکه چنین جایزه ای گرفته اند خوشحال شد . آقای زیدآبادی یک روزنامه نگار توانا و با استعداد است . مملکت ما به خوبی نخبه پروری می کند اما متاسفانه چگونگی استفاده از نخبگان را بلد نیستند . به عبارتی دانشگاه های ما نخبه به جامعه تحویل میدهد اما همین نخبگان دانشگاه رفته را می اندازند زندان و این طور اسیر می کنند.

 

خانم زید آبادی شما سه فرزند پسر دارید ؟می خواهم بدانم زندانی بودن همسرتان چه تاثیری بر زندگی فرزندان تان گذاشته است؟

 

خودتان بهتر می دانید وجود پدر در کنار فرزندان به ویژه پسران چقدر میتواند مفید باشد. خصوصا وقتی در سن بلوغ باشند. دو پسر ما در سن بلوغ هستند و دیگری هم که کوچک تر است ،هرکدام به نوعی به پدرشان نیاز دارند. ولی متاسفانه فرزندان بیگناه من ، یک سال و نیم است که از داشتن نعمت پدر محروم شده اند.

 

خود شما این روزها را چطور می گذرانید ؟در این مدت و به خاطر دوری از همسرتان هیچ وقت گریه کرده اید؟

 

طبیعتا بله. بارها و بارها به خاطر ظلم هایی که نسبت به همسرم ،خودم و فرزندانم روا می شود، گریه کرده ام.من در این یک سال و نیم شاید به اندازه ده سال پیر شده ام. به لحاظ روحی همه انسان ها به یک همدم و همراه در زندگی نیاز دارند چه برسد به ما که بیست سال لحظه به لحظه در کنار هم بوده ایم. هیچوقت لحظه دستگیری همسرم را فراموش نمی کنم. من از پشت "آیفون تصویری" دیدم که چطور ایشان را کشیدند و بردند. یادآوری این لحظه همیشه برایم سخت است.
از طرفی بار زندگی سه فرزند هم بر دوشم است و این شرایط را برایم چند برابر سخت ترکرده است اما به هرحال توکل مان به خداست و سعی میکنیم صبر کنیم که خداوند پاداش صابرین را می دهد.

 

آقای زیدآبادی در این مدت که در زندان بوده اند کمتر نامه ای نوشته یا سخنی گفته اند؟دلیلش چیست؟

 

ایشان اساسا التزام عملی به قانون دارند. از آنجایی که به طور مادام العمر از نوشتن محروم شده اند گرچه این حکم را در واقع قبول ندارند اما ترجیح می دهند در شرایط فعلی جامعه آن را رعایت کنند.


ایشان قبلا هم در سال ۷۹ به مدت پنج سال از فعالیت مطبوعاتی محروم شدند در آن زمان هم عملا نه مصاحبه ای کردند و نه کار مطبوعاتی انجام دادند .

 

شما چقدر امیدوارید که ایشان زودتر از موعد آزاد شود؟

 

ما خیلی امیدواریم و با همین امید هم زندگی می کنیم. همیشه به دوستان می گویم روز اولی که آقای زیدآبادی بازداشت شد اگر به ما می گفتند یک سال و نیم دوری را باید تحمل کنید واقعا نمی توانستیم.ولی ما هر روز امیدواریم که فردا او آزاد می شود . شب را با امید آزادی اش می خوابیم .همین طور و با این امیدها یکسال و نیم گذشت. واقعا حتی یک لحظه هم نمی توانم تصور کنم که ایشان چهارسال و نیم دیگر هم باید در زندان بماند.

 

تاکنون به لحظه آزادی همسرتان فکر کرده اید ؟

 

 

رویای هر روز و شب ما لحظه آزادی آقای زیدآبادی است.


تلخ ترین و شیرین ترین لحظات زندگی تان در این مدت چه بوده است ؟

 

تلخ ترین و سخت ترین لحظه همان وقتی بود که از پشت "آیفون تصویری "دیدم ماموران همسرم را کشیدند و به زور با خود بردند.اما شیرین ترین اش همین تماس های تلفنی است. با هر تماس او انرژی می گیریم. بالاخره با همین تلفن ها می توانم در مورد مسایل بچه ها با ایشان مشورت کنم و در مورد برخی مسایل زندگی مان تصمیم گیری کنیم .

 

فکر می کنید وقتی دوباره همسرتان به خانه برگردد شرایط زندگی تان چه تغییری می کند ؟

 

من فکر میکنم حتی اگرهمسرم آزاد هم شوند ما همیشه نگرانیم که هر لحظه زنگ در به صدا دربیاید و دوباره او را ببرند . این حس از سال ۷۹ یعنی اولین باری که همسرم بازداشت شد در خانه ما و همراه ما بوده است .یعنی یک احساس ناامنی دایمی . با هر زنگ در و یا تلفن بی موقعی قلب مان به تپش افتاده است.

0 comments:

ارسال یک نظر