اگر می خواهیم جنبش سبز به دموکراسی برسد

فاطمه امیدوار
چرا وب سایت جرس یکی از پرمخاطب ترین رسانه ها در میان رسانه های معتبر و مرجع سبز، و تلویزیون رسا که نزدیک ترین مواضع را به دیدگاه های رهبران جنبش سبز دارد، با مشکل مالی روبرو هستند؟

بیش از صد سال است که برای حکومت قانون مدار و مردم سالار در جاده پر فراز و نشیب تاریخ رانده ایم. در پیچ های حساس، گاه با مهارت رد شده ایم و گاه، به پرتگاه درافتاده ایم ولی باز، پای در راه نهاده ایم ولو، با دست و پایی شکسته، تا دوباره جان گرفته ایم 
اما هنوز در این کوهستان صعب العبور، می رانیم، هنوز، پیچ اصلی و گردنه آخر را که از این وادی پرمخاطره، ما را به دشت هموار و امن برساند، رد نکرده ایم، هنوز استبداد و قانون گریزی در هر کجا بر سرمان سایه افکن است. ملت های دیگری هستند که دیرتر از ما پای در این راه گذاشته اند و اکنون بسیار از ما جلوترند راستی چرا چنین است؟ چرا به مقصد نمی رسیم؟ مردم سالاری ما کجا طلسم شده است؟

برای دیرپایی استبداد در جامعه ما عوامل متعدد جغرافیایی، تاریخی، فرهنگی، امنیتی و اقتصادی ذکر شده است. ضرورت شناخت آن ها به جای خود، ماحصل کار کرد این عوامل، جامعه ای ست که با از سر گذراندن دو انقلاب و چند جنبش مدنی برای مردم سالاری در یک قرن گذشته، هنوز زیر ساخت مناسب را برای استقرار دموکراسی فراهم نیاورده و به همین دلیل پشت گردنه آخر این راه، زمین گیر شده است.

جامعه ما به معنای مورد نظر، جامعه متشکلی نیست، شاید کسی نباشد که این مساله را از موانع بر سر راه استقرار دموکراسی در کشور نداند و به لزوم ایجاد و تقویت نهادهای مستقل اذعان نکند. پول نفت طی این دهه ها، خیال دولت و ملت را راحت کرده که بالاخره با بودجه ای برآمده از زیر زمین، کشور به گونه ای اداره خواهد شد؛ به همین دلیل کار در حوزه دولتی برای مردمی که دنبال کار متعهدانه و انگیزه مندی نیستند و در عین حال به درآمد قابل اطمینانی می اندیشند، مطلوب ترین خواسته بوده است و این امر مناسب ترین شرایط را برای یکه تازی دولتی که به نوبه خود به دلیل وجود بودجه نفتی و اقتصاد تک محصولی، از وابستگی به مالیات مردم بی نیاز است، ایجاد می کند که راه خود برود و از گزارش و پاسخگویی به مردم، بگریزد. نتیجه چنین انفعالی، تضعیف مناسبات حق و تکلیف در عرصه عمومی جامعه ایران به صورت یک پدیده منفی فرهنگی است که حتی در فضای اعتراضی هم تاثیرات عمیق آن را می توان مشاهده کرد؛ گویی در ذهن بدنه جریان منتقد و معترض، به قرینه بودجه نفتی، این تصور وجود دارد که منابع اطمینان بخشی، چه در قالب امدادهای غیبی، چه نیروی قهرمانی و چه سرمایه مالی از سوی عده ای ایثارگر محترم وجود دارد که بالاخره هزینه های جانی و مالی جنبش را پرداخت خواهند کرد.

این که نهضت های آزادی خواهانه در همه جا و از جمله در ایران قهرمانان فداکاری داشته اند که با ایفای نقش ویژه خود، پیشتاز و الهام بخش این جریانات بوده اند، تردیدی نیست، ولی این تجربه بزرگ نیز در دست است که اگر در کنار ایثارگری این پیشتازان، شبکه ای برای لجستیک جنبش در میان بدنه شکل نگیرد، در بلند مدت بلکه میان مدت، تکیه گاه استوار و پایداری برای بقای حرکت متصور نیست، از این رو همه هواداران جنبش مخصوصا کسانی که به هر نحو مالی، کاری، قلمی، فکری، یا انحای دیگری، سرمایه خود را بی دریغ در اختیار گذاشته اند، انتظار می رود برای تغییر این شرایط حمایتی شبه اقتصاد تک محصولی، چاره ای بیاندیشند، به طوری که بند ناف جنبش را به جای اتصال به لجستیک اقلیت معینی از افراد متعهد و خود انگیخته، به شبکه لجستیک بدنه، وصل کنند. منظور از این پیشنهاد تلاش برای تشکیل زیر مجموعه هایی است که قادر به جذب کمک اندک، حتی بسیار اندک، ولی همیشگی هواداران باشد، به گونه ای که این کمک ها، هزینه مالی و امنیتی باز دارنده به آنان تحمیل نکند. فراموش نکنیم قطره های کوچک باران است که ذخیره های آب و تداوم حیات را تضمین می کند


می توان گفت که حرکت دموکراسی خواهی ما در همین جا زمین گیر است. امروز در هر کجای  ایران که می رویم، سبزها، همچون مولکول های هوا، همه جا حضور دارند و آماده باش مداوم اقتدارگرایان، بیانگر باور آن ها به نیروی عظیم بالقوه، ولو خاموش این جریان است که به هر بهانه ای امکان شعله ور شدن دارد؛ ولی با  وجود این، فقدان حجم هایی که این مولکول های پراکنده را در خود متراکم کند و آن ها را به نیروی فشار موثر بدل سازد، میدان عمل را از سبزها ستانده است. نکته مهم اما، انتظار کشیدن برای شعله وری مجدد این نیرو نیست بلکه شکل گیری شبکه سراسری سبزها، در مجموعه های مختلف، اولویت اصلی ماست؛ چرا که هر شعله ای هرچند عظیم، اگر به منبع سوخت تضمین کننده ای وصل نباشد، آسان تر از آن چه می پنداریم، مهار می شود.

متاسفانه انرژی اصلی جنبش سبز، بیستر مصروف بروز رفتارهای هیجانی شده است، در حالی که انتظار می رود که این حرکت از جنبش های مدنی پیشین تجربه هایی را بیاموزد. به راستی اگر جنبش ملی، شبکه ای از هوادارانش را به عنوان پشتیبان در میدان داشت، با کم هزینه ترین پروژه، در کودتای انگلیسی-آمریکایی ۲۸ مرداد۳۲ درهم می شکست؟ اگر جنبش اصلاح طلبی در هشت سال حضور در قدرت، به طراحی و مهندسی شبکه های اجتماعی بومی مانوس با زندگی عامه مردم، اقدام کرده بود، با وجود اجرای سیاست های زیر بنایی مهم در عرصه های مختلف، این گونه به حاشیه رانده می شد؟

می توان کوتاهی دولت دکتر مصدق را در مورد آن چه گفته شد، به دلیل شرایط زمانی جامعه سنتی با توجه به پایین بودن نرخ باسوادان و سطح سواد و درصد بالای جمعیت روستایی، به نوعی توجیه کرد؛ شاید بتوان اهمال اصلاح طلبان را به دلایلی مانند شوک ناشی از رویداد شگفت آور دوم خرداد ۷۶و غلبه هیجانات تحول خواه سیاسی در فضای اصلاح طلبی و بروز چالش ها و کشمکش های چند سویه، نادیده گرفت، ولی حتما از جنبش سبز باید انتظار داشت که با شناخت خلأها و رفع نقیصه ها، این بار نهضت را به سر منزل مردم سالاری برساند.

جنبش سبز، برای قهرمانان شهید و آزادگان صبور و خانواده های بردبار، حامیان مالی از خود گذشته وفعالان رسانه ای ایثارگر و قانع خود، ارج بسیار قائل است، اما واقعیت این است که جنبش بیشتر نیازمند هوادارانی است که در گستره بدنه، متعهد به ادای حق عضویت باشند، حق عضویتی در حد ممکن و مقدور، حتی مختصر، ولی مستمر. از همه فعالان مدنی، به ویژه آنان که درحمایت همه جانبه از این جریان، فداکارتر و خودانگیخته تر بوده اند، انتظار می رود، در ایجاد زیر مجموعه های شبکه مردمی جنبش سبز و ترویج موضوع حق عضویت، بپا خیزند.

جامعه ایرانی در اقشار و لایه های متفاوت خویش، البته با این پدیده ناآشنا نیست، چرا که در سنت مذهبی خود، طی قرن ها از طریق پرداخت وجوهات شرعی وسهم امام، دستگاه مستقل و قدرتمند مرجعیت را اداره کرده است همان عاملی که بی هیچ تردید موثر ترین اهرم در واژگون کردن رژیم سلطنتی بود.امروز ما به بهره گیری از این تجربه کارآمد و غنی سنتی و البته نوآوری هایی با استفاده از دستاوردهای دنیای مدرن، نیاز مبرم داریم تا لجستیک سراسری حرکت دموکراسی خواهی ملت ایران را در بدنه وسیعش مهندسی کنیم؛ بدون این شبکه، جنبش سبز در پرهیز از خشونت و دستیابی به دموکراسی متکی به اراده ملت، پایدار و بی چشم داشت به کمک های با چشم داشت بیگانگان، کامروا نخواهد شد.


*نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.

0 comments:

ارسال یک نظر