صحنههای خونین به دام انداختن معمر قذافی،احساسات و واکنشهای متفاوتی را در پی داشت.
واکنشها یا از نوع واکنشهای مقامات بریتانیایی و فرانسوی همراه با بهرهبرداری سیاسی و بالندگی و ثبت در کارنامه سیاسی-حزبیآنها بوده و یا همچون باراک اوباما که با احتیاط و به طور تلویحی نقش آمریکا را در این عملیات یادآوری کرد. دلیل این احتیاط اوباما البته بازمیگردد به استراتژی کابینه اوکه سعی در تعدیل وجهه و تغییر سیاست جنگطلبانه دولت پیشین دارد تا از حساسیت افکار عمومی دنیا نسبت به "سلطه جویی" امریکا بکاهد و بتواند از طریق کم کردن تنش در عرصه سیاست خارجی به مسائل عمدتاً اقتصادی داخل آمریکا سامان دهد. از همین روی در طی این عملیات سعی شده بود تا همراهی لجستیکی، اطلاعاتی و نظامی آمریکا با ناتو حتیالمقدور نامحسوس بماند.
دسته دیگری از این واکنشها، واکنش نهادهای حقوق بشری بوده که خواهان تحقیق در زمینه کشته شدن سرهنگ قذافی هستند چرا که اعدامبدون محاکمه یک اسیر جنگی که تسلیم شده است را نقض آشکار کنوانسیونهای پذیرفته شده بینالمللی تلقی میکنند.
وزارت خارجه جمهوری اسلامی هم، همانطور که انتظار میرفت، خواهان بیرون رفتن هر چه سریعتر نیروهای ناتو از لیبی شده است. در مقابل این سیاست رسمی حکومت در ایران، نیروهای تحولخواه و آنها که خواهان برون رفت از وضع فعلی در ایران هستند با احساساتی مخلوط از شعف و افسوس نظارهگر این پردهٔ آخر از زندگی یکی از پرمدعاترین دیکتاتورهای معاصر هستند. از دید قریب به اتفاق آنها شادی مردم لیبی قابل درک است. چرا که این مردم از چنگال دیکتاتوری رهایی یافتهاند که مردمش را تهدید میکرد که همچون موشهایی که در خس و خاشاک کویر میدوند شکارشان خواهد کرد. اما از طنز تلخ روزگار خود همچون موشی از آبراهی در زیر یک پل به بیرون کشیده شد و در سایه بیانضباطیهای معمولدرحرکتهای شبهنظامی و انقلابی به قتل رسید.
مرور نظرات مخالفین در ایران نشان میدهد که تعداد قابل توجهی از آنها به رغم اینکه شادی مردم لیبی را درک میکنند، بر اینکه ذات انسان تا این حد گمراه و فرودست میشود که میتواند با مردمش چنین کند و یا بر مردمانی که برای گرفتن عکس یادگاریبا جسد کسی که روزی او را به عنوان قهرمان خود میستودند صف میکشند، افسوس میخورند. این طیف فکری، ترجیح میدادند که معمر قذافی را همچون حسنی مبارک در دادگاه ببینند. برای این گروه، این مدعا که اجرای صحیح قانون وعدالت میتواند دردسرساز و پرهزینه باشد قانعکننده به نظر نمیرسد. چرا که ذات بیقانونی و بیعدالتی را آغازگر تمام بدبختیها میدانند. پس اگر هدف نهایی نهادینه کردن قانون و اجرای عدالت است، باید به ملزومات عدالت و قانون پایبند بود حتی اگر بهای آن گزاف و پروسه آن طولانی و سخت باشد.
گروهی دیگر اما، به این مساله به صورتی عملگرایانه نگاه میکنند و آنچه را که بر قذافی رفته نتیجه طبیعی جنایات و بیبصیرتیهای او ارزیابی میکنند. از دید این گروه، اندکی انعطاف پذیری در پیاده کردن صحیح قانون با محاسبه هزینه-فایده در اجرای عدالت در مقطعی خاص، شاید در بلند مدت هزینه کمتری به جامعه وارد کند و از آسیب پذیری میراثداران انقلاب در لیبی بکاهد.
فارغ از این قضاوتها در مورد نحوهٔ پایان یافتن عمر معمر قذافی، شاید اصلیترین مسئلهای که همگی ایرانیانی که خواهان برون رفت از وضع موجود در ایران هستند را به فکر وامی دارد، مکانیسم برچیده شدن بساط استبداد در لیبی باشد. گروهی از اعضای اپوزسیون خارج از ایران، شروع به برشمردن نقاط قوت حمله ناتو به لیبی کرده اند. به خصوص که طرفداران نظریه دخالت نظامی در ایران،تا پیش از سقوط قذافی، به دلیل عدم موفقیت تجربه عراق که منجر به غارت و هرج ومرج در کوتاهمدت و درگیریهای قومی-فرقهای در بلندمدت شده بود، زمینه مساعدی برای توجیه منطقی این نظریه نداشتند. اما این بار به دلیل موفقیت هر چند مقطعی عملیات ناتو، دوباره شروع به تبلیغ این نظریه کردهاند.
از دید این طیف، حمله ناتو بر خلاف حمله نیروهای بینالمللی در عراق چون با پیاده کردن نیرو همراه نبود، توانست قدرت را با هزینه نسبتاً کمیخلع سلاح کند و در نتیجه مردم لیبی توانستند در کمتر از ۱۰ماه یکی از مخوفترین دیکتاتورهای خاورمیانه را ساقط کنند. در نهایت هم نتیجه تلویحی و حتی بعضا قاطعی که از اینگونه تحلیلها میتوان برداشت کرد این است که عملیات آزادیبخشی با کمک نیروهای نظامی خارجی میتواند بهترین و یا سریعترین راه برای برون رفت از وضع فعلی در ایران باشد. فارغ از اینکه آنچه که در لیبی گذشته تا اینجا فقط به سرنگونی یک دیکتاتور و نه لزوما برچیده شدن بساط دیکتاتوری منجر شده،اما به نظر میرسد در این گونه تحلیل ها چند نکتهاساسینادیده گرفته میشود:
۱- ساختار قدرت در ایران با لیبیِ تحت حاکمیت قذافی متفاوت بوده و به رغم ریزش های پی درپی در بالای هرم حاکمیت کنونی در ایران، کماکان مجموعهای از اقتدارگرایان هستند که نهاد اصلی قدرت را اداره میکنند. این محفل قدرت با استفاده از نیروی سپاه قدس، که تبحر در اداره جنگهای غیرکلاسیک در منطقه را دارد، به خوبی از کارتهای خود در منطقه (برایمثال جهت نفوذ و تاثیرگذاری در کشورهایی که ثبات در آنها برای غربیها اهمیتی استراتژیک دارد)، برای امتیازگیری استفاده میکند. برتری ایران در جنگهای غیرکلاسیک یکی از فاکتورهای بازدارنده رویارویی نظامی غرب با این کشور است. ضعف دول غربی در اینگونه جنگها عمدتا ناشی از تلفات غیرنظامیان است. برای یک ارتش کلاسیک همچون ارتشهای غربی، تشخیص شبهنظامیان از غیرنظامیان در اینگونه جنگها بسیار دشوار است. در نتیجه این دولت ها از سوی افکار عمومی در کشورهایشان و نیز نهادهای بینالمللی تحت فشار قرار میگیرند که چرا غیرنظامیان را هدف قرار دادهاند. فشارهایی که گاه میتواند باعث سقوط یک دولت یا شکست انتخاباتی احزاب حاکم در این کشورها شود. نحوه عملیات ناتو در پرهیز از پیاده کردن نیرو ومواجهه مستقیم، به نظر، درسی میآید که غربیها از دردسرِ جنگهای غیرکلاسیک آموختهاند. علاوه بر این، برتری و توانایی ایران در اداره و بهرهبرداری ازاین گونه جنگها (البته در کنار دلایلی دیگر از جمله ذخیره سرشار و قابل اتّکای نفت و گاز) سبب شده تا ایران نیرویی مهم در اردوگاه چین و روسیه در مقابل غرب محسوب شود. به این ترتیب، چین و روسیه از مجرای ایران، نفوذ و رویارویی خود در برابر غرب را در منطقه استراتژیکی چون خاورمیانه کنترل میکنند. به همین دلیل نسبت به هرگونه دستاندازی غرب به این گلوگاه استراتژیک به شدت هشدار میدهند. به نظر میرسد که این مسالهباعث شده تا غربیها برای هرگونه مواجهه نظامی با ایران احتیاط کنند و وارد باتلاقی بهمراتب پرهزینهتر و پیچیدهتر از عراق نشوند.
۲- فارغ از فاکتورهای بیرونی که عمدتاً ناشی از موقعیت ایران در جغرافیای سیاسی منطقه هستند، بافت جامعه ایران هم به کلی با کشوری همچون لیبی متفاوت است. جامعه ایران،بر خلاف لیبی، جمعیتی متشکل از مجموعهای از قبائل نیست که هر یک نظامی مستحکم از پیوستگیهای قبیلهای داشته باشند و بتوانند امنیت و نظم را در کشور تامین کنند. جامعه ایران در تمامی زمینههای قومی، نژادی و مذهبی، به مراتب متنوعتر از لیبی بوده و به نظر میرسدکه رویکرد نظامی در مواجهه با ایران میتواند منجر به دخالتهای همسایگان و دیگردول خارجی شود که هر یک به بهانهای مانند تحریک احساسات نژاد\فرقه گرایانه برای تقویت گروههای تجزیهطلب در جهت تامین مطامع کشورهای متبوع خود برآیند. امری که میتواند در میانمدت و بلندمدت منجر به بروز جنگهای پراکنده فرقهای و گسترش ناامنی در ایران گردد.
۳- از دیدگاه برخی از طرفداران ایده دخالت نظامی در ایران، یکی از ملزومات عملیاتی مشابه آنچه که در لیبی و یا عراق اتفاق افتاد، تشکیل کمیتهملی یا شورای انتقالی است که بتواند کنترل اوضاع کشور را تضمین و تامین کرده و با نیروهای اشغالگر وارد مذاکره رسمی شود. تجربههای اخیرِ کنگرههای ملی خارج از کشور در کشورهای همجوار ایران یعنیعراق و افغانستان بسیار ناموفق بوده. هر چند که به دلیل طیف وسیع سلیقههای سیاسی که در بین اپوزسیون خارج از کشور وجود دارد و به دلیل اختلافات دیرینه ناشی از انقلاب و ایدئولوژیزدگی و نهایتا به دلیل نبود فرهنگ تحمل و تفکّر دمکراتیک در میان قسمت اعظم این نیروها، به هر حال تشکیل چنین کنگره یا شورایی، که بتواند کارکردی جدی و تاثیرگذار داشته باشد، تا به حال مقدور نبوده.
۴- عامل مهم دیگری که نقشی بازدارنده در برابر رویکرد نظامی غرب در مقابل ایران ایفا میکند، وجود "طبقه متوسط شهری" است که عموماً خشونت پرهیز بوده و از افتادن در ورطهای تاریک که نتیجه آن برایشقابل درک و محاسبه نیست پرهیز میکند. از همین روی، عموماً به دنبال مکانیسمهای اصلاحطلبانه و کمهزینهتر بوده چرا که خاطره خوشی از مکانیسمهای انقلابی و یا جنگهای خانمانسوز ندارد. این رویکرد طبقه متوسط شهری سبب میشود که در هنگامه جنگ و آتش و خشونتِ عریان، این قشر از جامعه به انزوا رانده شده و آن دسته از اپوزوسیون که سازماندهی بهتری برای اینگونه مکانیسمها دارند ابتکار عمل را به دست گیرند. یعنی تصویری که به ذهن متبادر میشود، سنگرهای خیابانی و بسیجیهایی است که تغییر نام داده و منویات سازمانی بسیار شبیه به سپاه و بسیج فعلی را اجرا میکنند و دور باطل "دیکتاتوری-آشوب-دیکتاتوری" مجدداً تجربه میشود.
البته در مقابل نکات فوقالذکر، برخی تحلیلگران معتقدند کهاین حاکمیت اقتدارگراست (و نه مردم) که روز به روز ایران را به سمت "لیبیائیزه" شدن سوق میدهد. حاکمیتی که به جای شنیدن صدای مردم، عقلا و دلسوزان، اطرافش را کسانی مثل حسین سلامی جانشین فرمانده کل سپاه گرفتهاند که میگوید: "سپاه همواره به استقبال مخاطرات رفته چرا که با افزایش حجم تهدیدات و سهمگین تر شدن خطرات سپاه نیز قدرتمندتر میشود."
نتیجه آنکه، فارغ از معیارهای اخلاقی برای حفاظت از مرزهای کشور در مقابل هر گونه تعدی بیگانه به هر بهانه و دستاویزی، به نظر میرسد که بافت جامعه ایران و جغرافیای سیاسی این کشور ایجاب میکند تا حرکت به سوی یک دمکراسی پایدار ازمجرای تحولات تدریجی به دست مردم ایران با تحمیل عقلانیت و "بصیرت" به حاکمیت بی بصیرت صورت گیرد و نه طراحی ژنرالها و بمباران جنگندههای ناتو. در آن صورت نیازی به آرزو کردن کابوسی همچون مکانیسم تحول در لیبی برای ایران نخواهد بود. مکانیسمی که با دههاهزار کشته، میلیاردها دلار خسارت و از بین رفتن صدها سازه زیربنایی این کشور، دستاوردش تا بدینجا سقوط یک دیکتاتور (و نه لزوما برچیده شدن بساط دیکتاتوری) و آزادی "چند همسری" بوده است!
*نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.
0 comments:
ارسال یک نظر