بهرام حسینزاده
فردا شروع بازی سرنوشتسازیست که در انتهای آن تنها یک نتیجه قابل تصور است: پیروزی مردم.
مردم فردا به میدان می آیند تا نیمه دوم بازی "تعیین سرنوشت" را که نیمهای تعیینکننده است را بازی کنند. نیمۀ اول با تمام تلخیها و شیرینیها، با تمام فراز و فرودها، به مردم ما این امکان را داد که به تواناییهای خود و حریف پی ببرند. نقاط ضعف و قوتِ خود و حاکمیت را بشناسند، و مرور کنند قواعد مبارزه در جهانی تازه و مدرن را.
مردم بیست و پنجم بهمن، همانقدر به مردم دوران انتخابات شباهت دارند که حاکمیت و سران جنبش سبز بدان زمان شبیهاند. هیچ کس و هیچچیز شباهتی به همان ابتدای بازی ندارد. همۀ جهان روح و فکر مردم ما دگرگون شده است.
سالی که گذشت و ما به خیابان نیامدیم، سال انفعال نبود، سال اندیشیدن و درس گرفتن بود، سالی که باید تکلیف درسها و ترسهامان روشن میشد، سالی که جنبش سبز ما رویشی کرد در اعماق جان جامعه. سالی بود که خواستهها روشنتر شد، جامعه فهمید که منظور از "رای من کو؟" چیزی نبود بجز اینکه "جایی برای رای و عقیده و نظر من هم باید در تعیین سرنوشتم در نظر گرفته شود."
سالی که گذشت، مانند استراحت در بین دو نیمۀ بازی، خبری از جار و جنجالهای میدان نبود، اما تمام جهان را در ذهنمان مرور کردیم. از یک جنبش اعتراضی سلبی، به یک جنبش اعتراضی اثباتی فراروییدیم. دیگر خواستهامان بمانند آغاز ماجرا در حد ابطال انتخابات باقی نماند. کلی بحث و سخن در دانشگاه این جنبش از سر گذشت در بارۀ "حقوق بشر"، "سکولاریزاسیون"، "حقوق فردی"، "دموکراسی"، "مجازات اعدام" و ...
کدام دانشگاه میتوانست به مردم در چنین مدت کوتاهی چنین آموزههایی را بیاموزاند؟
اینکه جنبش مردمان تونس و مصر توانستند طی دو سه هفته سرنوشت حکومت را تعیین کنند و ما هنوز داریم مراحل میانی بازی را از سر میگذرانیم، از ترس و بزدلی مردم ما سرچشمه نمیگیرد، بلکه از نوع "وظایفی"ست که ما در پیش روی خود قرار دادهایم. اگر مشکل ما هم صرفا "تعویض" یک حاکم بود، شاید تا کنون بارها و بارها بدین مهم دست یافته بودیم، اما آن مشغلههای ذهنی یکی دوساله جنبش ما پیرامون شناخت ما از جهان و سیاست نوین، نشانگر آن است که جامعۀ ما در پی تغییری در بنیانهای خود است و تغییر حاکمیت سیاسی، از تبعات این دگرگونی اجتماعی خواهد بود، بقول مولانا: چون که صد آمد نود هم پیش ماست.
جامعه ما بفراست دریافته است که تغییر در حاکمیت سیاسی، بدون تغییر در جهان ذهنی اجتماع، راه بجایی نخواهد برد، ما این را در سال پنجاه و هفت تجربه کردیم. مشکل ما مبارکی در حاکمیت نیست، بلکه نامبارکی در پیچیدگیهای جهان ذهنی و فرهنگمان است و جنبش سبز در دانشگاه خود به آموزشهایی ازین دست اقدام کرده و میکند.
فردا، زمان پایان یک دوران از جنبش ما و آغاز دورانی تازه است، دورانی که با درسگرفتن از نخستین دوره، برای تعیین سرنوشت پا به میدان میگذاریم، اما فراموش نکنیم که فردا بخشی از بازیست و نه تمام بازی. اینکه ما به چند پیروزی مقطعی دست بیابیم و یا اینکه چند شکست موضعی بخوریم، تنها باید ما را در آموزشهایمان دقیقتر کند، ما به دقت و هوشیاری بیشتر از شور و امید و عناصر عاطفی دیگر نیازمندیم.
فردا شروع بازی سرنوشتسازیست که در انتهای آن تنها یک نتیجه قابل تصور است: پیروزی مردم.
اما کدام پیروزی است که از میان مجموعهای از شکستها و کامیابیها، سر نزده باشد؟
فردا اگر چه روز مهمی برای گامی بزرگ است، اما نه روز شکست نهایی و نه روز پیروزی قطعیست. فردا روز تعیین سرنوشت نیست اگر چه روز آغاز همین روند باشد.
هر چقدر اهداف ما بنیادیتر، مقاومت این بنیادها هم در برابر ما بیشتر است. نباید خودمان را به دست خوشخیالی بسپاریم، ما فردا به میدان میآییم تا دریابیم که "گام بعدی"مان را باید چگونه برداریم.
فراموش نکنیم که فردا هم روزیست برای آموختن.
0 comments:
ارسال یک نظر