آنچه در پی می آید متن سخنرانی آیت الله العظمی منتظری در سیزدهم رجب سال 1376 است. سخنرانی ای که منجر به حصر پنج ساله ایشان شد.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين
امروز روز ولادت با سعادت مولي اميرالمومنين (ع) است . افتخار ما شيعيان اين است كه از دوستان اميرالمومنين (ع) هستيم . اين را من بارها عرض كرده ام كه بعضيها خيال ميكنند لفظ " شيعه " كه به ما گفته ميشود لفظ مستحدثي است ; در صورتي كه اين نام را پيغمبر اكرم (ص) بر شيعيان علي (ع) اطلاق فرموده اند. حال من حديثش را از كتب اهل سنت ميخوانم . "درالمنثور سيوطي " تفسيري است كه " جلال الدين سيوطي " نوشته، در جلد ششم چاپ سابق در تفسير سوره بينه چند روايت نقل ميكند; ميگويد: "اخرج ابن عساكر عن جابربن عبدالله "; "ابن عساكر" كه از علماي اهل سنت است، صاحب تاريخ دمشق، از "جابربن عبدالله " با سند نقل ميكند: "قال كنا عند النبي (ص)" ميگويد ما نزد پيغمبر اكرم (ص) بوديم ; "فاقبل علي (ع)" اميرالمومنين (ع) وارد مجلس شد "فقال (ص)" پيغمبر فرمود:"والذي نفسي بيده ان هذا و شيعته لهم الفائزون يوم القيامه " اين شخصي كه علي بن ابيطالب (ع) باشد و شيعيانش، اينها هستند كه روز قيامت رستگارند; تعبير "شيعه " كرده اند. بعد ميگويد: "و نزلت " اين آيه نازل شد: (ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات اولئك هم خير البريه) يعني آنهايي كه ايمان آوردند و كارهاي صالح كردند، آنها بهترين مخلوقاتند; "فكان اصحاب النبي (ص) اذا اقبل علي (ع) قالوا: جاء خير البريه " از آن وقت وقتي كه اميرالمومنين (ع) وارد مجلس ميشد اصحاب پيغمبر (ص) ميگفتند: خير البريه يعني " بهترين خلق " وارد شد.
همچنين (در حديث ديگر) : "و اخرج ابن عدي و ابن عساكر عن ابي سعيد (كه ابي سعيد الخدري است) مرفوعا (خبرش را مرفوعا نقل كرده است) علي خير البريه " علي (ع) بهترين مخلوقات است . اينها همه را از "سيوطي " نقل ميكنم كه از علماي اهل سنت است .
همچنين (در حديث ديگر) ابن عدي از ابن عباس نقل كرده : قال لما نزلت : (ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات اولئك هم خير البريه) قال رسول الله (ص) لعلي (ع): "هم انت و شيعتك يوم القيامه راضين مرضيين ": وقتي كه اين آيه نازل شد پيغمبر(ص) به علي (ع) فرمود: آنان تو و شيعيان تو هستيد; در روز قيامت خدا از دست شما راضي است، شما هم از دست خدا راضي هستيد. اين خيلي مقام است ; پيغمبر (ص) اين اسم را گذاشته است .
همچنين (در حديث ديگر) : "و اخرج ابن مردويه عن علي (ع) قال : قال لي رسول الله (ص)"; "ابن مردويه " كه از محدثين اهل سنت است از اميرالمومنين (ع) نقل ميكند كه پيغمبر (ص) به من فرمود: الم تسمع قول الله : (ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات اولئك هم خير البريه) علي (ع) ميفرمايد: پيغمبر (ص) به من فرمود: اين آيه را نشنيدي ؟ "انت و شيعتك " اين آيه مصداقش تو و شيعيان تو هستيد. "و موعدي و موعدكم الحوض " پيغمبر (ص) ميفرمايد: وعده گاه من و شما حوض كوثر است ; "اذا جئت الامم للحساب " وقتي كه من ميآيم سراغ امتها براي حساب، پيغمبر (ص) در حساب امتها دخالت دارد، "تدعون غرا محجلين " شيعيان علي (ع) افراد بارز و مشخص هستند، البته اين يك اصطلاح است ; عربها به اسب پيشاني سفيد ميگويند "اغر" كه جمعش "غر" ميشود، و به اسبي كه دست و پايش هم سفيد باشد ميگويند "محجل " يعني اسبهاي بارز برجسته ; ميخواهد بفرمايد در ميان همه امتها شيعيان در روز قيامت يك درخشندگي دارند. اينها چند روايت از طرق اهل سنت است كه راجع به اميرالمومنين (ع) وارد شده و پيغمبر (ص) پيروان علي (ع) را تعبير به "شيعه " كرده اند. پس اين اسم اسمي نيست كه بعدا گذاشته باشند. البته دشمنان براي اينكه با شيعه مخالف بودند ميگفتند: "رافضي " هستند; يعني رفض كردند، ترك كردند سيره و سنت پيغمبر(ص) را، در صورتي كه ما عقيده مان اين است كه سنت پيغمبر (ص) را ما اخذ كرده ايم، ولي اين اخبار را ديگر نتوانسته اند كاري بكنند. خود علماي سنت اين را نقل كردند كه پيغمبر(ص) پيروان علي (ع) را تعبير به "شيعه " كرده اند. بسيار خوب ! روز ولادت اميرالمومنين (ع) را به شما برادران و خواهران شيعه و به همه شيعيان و به همه مسلمانهايي كه علاقه مند به اسلام و دين هستند تبريك ميگويم ; و اينكه اسم شيعه را پيغمبر اكرم (ص) بر شما اطلاق كرده، اين را هم به شما تبريك ميگويم .
اما ميدانيد كه به اسم تنها نمي شود قناعت كرد; خوب ما شيعه علي بن ابيطالب (ع) هستيم، "شيعه " يعني پيرو; اگر من بگويم شيعه علي (ع) هستم، علي (ع) اهل دفاع از اسلام بود، اهل دفاع از حق بود، تمام عمرش را صرف اسلام كرد; در زمان پيغمبر(ص) در همه جنگها، مبارزه هاي علي (ع)، فداكاري هاي علي (ع) براي حق و حقيقت و دين ; و بعد هم در زمان حكومتش چقدر علي (ع) براي دين خدا زحمت كشيد; علي (ع) دلسوز فقرا بود، علي (ع) اهل سخاوت بود، علي (ع) وقتي كه مثلا زني را ديد كه بچه هاي يتيم دارد به قدري ناراحت شد كه خودش در زمان خلافت و حكومتش رفت در خانه آن زن و يتيم نوازي كرد; به فقرا و ضعفا و درماندگان رسيدگي ميكرد; اميرالمومنين (ع) در نامه 45 نهج البلاغه كه به " عثمان بن حنيف " مينويسد، ميفرمايد: "الاو ان لكل ماموم اماما يقتدي به و يستضئ بنور علمه " هر ماموم يك امامي دارد كه به او اقتدا ميكند. بعد در ادامه ميفرمايد "… الاوانكم لا تقدرون علي ذلك " شما قدرت نداريد كه مثل علي عمل كنيد; "و لكن اعينوني بورع و اجتهاد و عفه و سداد" و لكن كمك كنيد علي را، اهل ورع باشيد، اهل محكم كاري باشيد، سراغ حرام نرويد، سراغ شبهه ناك نرويد.
حالا من آن نامه را نمي خواهم بخوانم ; آن نامه بسيار خوبي است و به عثمان بن حنيف نوشته اند، كه ( عثمان بن حنيف) استاندار علي (ع) بوده است در بصره ; يك جواني يك مجلس عروسي يا مهماني داشته، سران و اعيان شهر را دعوت كرده، عثمان بن حنيف را هم دعوت كرده و در آن غذاهاي رنگارنگ و سفره چرب و نرمي بوده است، به اميرالمومنين (ع) خبر ميرسد. حالا ببينيد آن وقت نه تلگراف بوده، نه تلفن و نه فاكس و نه تلكس، مع ذلك حضرت ميفرمايد: "به من خبر رسيده …" حتي يك مجلس مهماني استاندار خبرش به علي (ع) ميرسد و گزارش ميشود; و چون مجلسي بوده است كه اعيان و اشراف شركت كرده اند و خلاصه ريخت و پاش در آن بوده و فقرا از آن محروم بوده اند، اميرالمومنين (ع) او را توبيخ ميكند كه تو نبايد در يك چنين مجلسي شركت ميكردي ! مجلسي كه "غنيهم مدعو و عائلهم مجفو" فقرا از آن محروم و ثروتمندان به آن دعوت شده اند، حتي يك مجلس شامي كه استاندار رفته خبرش به علي (ع) ميرسد با وسايل كم آن روز; و اميرالمومنين (ع) بي تفاوت نمي گذرد; خوب اين استاندار است يك شب خوشش باشد ! نه، ميگويد يك چنين مجلسي شان تو نيست، تا آخر نامه .
يكي از چيزهايي كه اميرالمومنين (ع) در كلمات و خطب خود در نهج البلاغه زياد روي آن عنايت دارد مساله " امر به معروف و نهي از منكر " است .
شايد بعضي از آقايان ديده باشند، يك عده از اساتيد دانشگاه از من راجع به احزاب سئوال كرده اند; سئوال كتبي . اول اينجا آمدند گفتم سوالتان را بنويسيد; سوالشان را نوشتند و من جواب دادم، جواب آن آقايان را راجع به تشكيل احزاب سياسي از راه امر به معروف و نهي از منكر وارد شدم . در آن نامه اول من آيه شريفه قرآن را ذكر كردم كه خداوند تبارك و تعالي در سوره توبه ميفرمايد: (والمومنون والمومنات بعضهم اولياء بعض يامرون بالمعروف و ينهون عن المنكر)، در اين سوره آيه ديگري هم راجع به منافقين است كه در آنجا تعبير ميكند: (والمنافقون والمنافقات بعضهم من بعض)، يعني : منافقين و منافقات بعضيهايشان از بعضند; تعبير به "اولياء" نمي كند، در حالي كه آنها هم دوست هم هستند; اما "ولي " به معناي دوست نيست.
منافقون و منافقات بعضيهاشان از بعضند يعني سرشان در يك آخور است . اما راجع به مومنين و مومنات ميفرمايد: (والمومنون والمومنات بعضهم اولياء بعض)، "ولي " در لسان قرآن و حديث به معناي "صاحب اختيار" است ; "ولايت " يعني صاحب اختياري ; منتها ولايت مراتب دارد; (الله ولي الذين آمنوا) خدا ولايت دارد، اما ولايتش مطلقه است . درباره پيغمبر (ص) هم خدا ميفرمايد: (النبي اولي بالمومنين من انفسهم); امام (ع) هم ولايت دارد; ولي فقيه هم اگر واجد شرايط باشد ولايت دارد. در اين آيه خدا يك ولايت عمومي را ميگويد; آقايان اهل ادب توجه دارند، الف و لام موصوله كه بر سر اسم فاعل و اسم مفعول درآيد مفيد عموم و استغراق است . خدا ميفرمايد: همه مردان مومن و همه زنهاي مومن -فقط منحصر به مردها نيست – (بعضهم اولياء بعض) بعضيهايشان نسبت به بعضي ديگر ولايت دارند. اين را اول خدا مقدمه چيني ميكند; چرا؟ براي اينكه اگر از اول امر به معروف و نهي از منكر را بيان ميكرد ممكن بود كسي به ذهنش بيايد من كه امر به معروف و نهي از منكر ميكنم دخالت در كار ديگران ميكنم، طرف هم ميگويد به توچه ؟! جهنم ميروم خودم ميروم به توچه ؟! براي اينكه نگويد به توچه، خدا از قبل جوابش را داده . ميگويد خدايي كه ولي همه مردم است اين مومن را ولي قرار داده ; پس راجع به امر به معروف و نهي از منكر، همه مردان و زنان مومن نسبت به همه مومنين و مومنات ولايت دارند; همه، از آن بالا تا پايين ; نسبت به هر كس كج برود، ظلم بكند، خلاف شرع انجام بدهد; اينجا منحصر به يك عده خاصي نيست ; پس قبل از دستور امر به معروف و نهي از منكر به عنوان مقدمه ولايت عمومي را ذكر ميكند كه همه مردم ولايت دارند; كسي نمي تواند بگويد به توچه ؟! هيچ كس نمي تواند از امر به معروف و نهي از منكر جلوگيري كند. همه مردم مسئولند و هيچ كس نمي تواند بي تفاوت باشد. خوب گاهي امر به معروف و نهي از منكر موارد جزئي دارد; يك وقت هم معروف و منكر يك چيزي است كه شخص نمي تواند وظيفه را به تنهايي انجام دهد; احتياج به تجمع، تشكل و تشكيلات دارد. روزگار فرق ميكند، در هر زمان بايستي معروف در جامعه بسط پيدا كند و جلوي منكرات گرفته شود. حالا يك فردي يك كار جزئي انجام ميدهد كه خلاف است، اين را من ميتوانم نهي از منكر كنم ; اما مثلا يك منكري است در جامعه كه اين نهي را شخص نمي تواند انجام دهد، بايد مردم متشكل شوند. حالا شما از لفظ "حزب " نترسيد، قرآن هم ميگويد: (الاان حزب الله هم المفلحون). من در اين نامه ام تذكر دادم كه اين دو آيه چقدر با هم تناسب دارند، يك جا ميگويد: (ولتكن منكم امه يدعون الي الخير و يامرون بالمعروف و ينهون عن المنكر و اولئك هم المفلحون): از ميان شما امتي بايد باشند كه امر به معروف و نهي از منكر كنند و اينها رستگارند. يك جا هم ميگويد: (الاان حزب الله هم المفلحون): همانا حزب الله رستگارند.
حزب الله اينهايي نيستند كه يك عده تحريكشان ميكنند، يك شعار عوضي هم به آنها ميدهند، ميروند يك شعاري ميدهند، جو را به هم ميزنند، يك هياهو راه مياندازند، بعد هم غيب ميشوند; اين كه حزب الله نيست . " حزب الله " آن است كه روي مبنا متشكل بشوند، مجتمع باشند، يكي باشند و جامعه را زير نظر بگيرند. تا جامعه به طرف خير برود; معروف را در جامعه بسط بدهند، جلوي منكر را بگيرند. و اين وظيفه است ; اين را خدا در سوره تو به و سوره هاي ديگر واجب كرده است .
علي (ع) وقتي كه ميخواهند از دنيا بروند در نامه 47 نهج البلاغه – كه وصيتنامه اميرالمومنين هست – ميفرمايند: حسن (ع) و حسين (ع) را و هر كسي را كه نامه من به او برسد وصيت ميكنم به "تقوي الله و نظم امركم …" تا به اينجا ميرسد: "لاتتركوا الامر بالمعروف والنهي عن المنكر": امر به معروف و نهي از منكر را ترك نكنيد; خوب اگر ترك كنيم چه ميشود؟ "فيولي عليكم شراركم ثم تدعون فلايستجاب لكم "، اگر ترك كنيم چه ميشود ؟ اثر طبيعيش اين است : ملت مسلمان، شيعه علاقه مند كه متشتت شد، متفرق شد، هر كس رفت سراغ كار خودش و نسبت به اموري كه در جامعه ميگذرد بي تفاوت شد، طبعا نتيجه اش اين ميشود كه از اين صحنه خالي بدان سوء استفاده ميكنند; پستها، مقامها، تشكيلات، امتيازات به دست بدان ميافتد; آن وقت شما بنشين هر چه ميخواهي دعا كن، دعا مستجاب نمي شود; براي اينكه راهش دست خودت است . چرا بي تفاوت ماندي نسبت به آنچه در جامعه ميگذرد؟ تمام مردم مسئولند; به فرمايش پيغمبر اكرم (ص): "كلكم راع و كلكم مسئول عن رعيته ".
بنابر اين بايستي اين وظيفه امر به معروف و نهي از منكر عمل شود. وقتي كه مردم متجمع شدند، متشكل شدند، تشكيلات درست شد، آدمهاي هماهنگ، آدمهاي علاقه مند; حالا اسم اين تجمع را ميگذارند "حزب "; از لفظ حزب هم ناراحت نشويد; قرآن ميگويد: (الاان حزب الله هم المفلحون)، (الاان حزب الله هم الغالبون).
آن وقت قهرا يك حزبي كه متشكل از مردم علاقه مند و هماهنگ باشد اينها كاري كه ميتوانند بكنند اولا كادرسازي كنند; يعني افرادي را در حزب بسازند; در مسائل اقتصادي، در مسائل سياسي، در نيازهاي كشور، يك آدمهاي متخصص را تربيت كنند که يك روزگاري اگر سفير كم هست، اگر كاردار كم هست، اگر وزير كم هست، اگر استاندار كم هست، آدم حسابي ندارند، اينها را بسازند; احزاب سياسي كه در دنيا هست دنيا را اين طور اداره ميكنند.
حالا ديگر در دنيا با چماق نمي شود كار كرد; حكومت چماقي ديگر در دنيا پيش نمي رود. مردم روشن شدهاند، بيدار شدهاند، هر كسي اهل مطالعه است، اهل كتاب خواندن است، بيدار است . در دنيا اين گونه حكومت ميكنند; حكومت دست ملت است ; ما هم كه گفته ايم " جمهوري اسلامي ". جمهور بايد خودشان كشور را اداره كنند; مردم و جمهور بايستي متشكل بشوند، نيروهاي خوب را بسازند و برنامه هاي خوب داشته باشند. اين انتخابات كه در كشور انجام ميشود، يك روز انتخابات رياست جمهوري است، يك روز انتخابات مجلس است، يك روز انتخابات خبرگان، شما آقايان ديده ايد در وقت انتخابات يك افرادي قيم ميشوند و آقا بالاسر و يك گروههاي خلق الساعه و آني درست ميكنند و به طور چماقي ميخواهند پيش ببرند، براي اين كه يك عده ميخواهند از ناآگاهي مردم و از اينكه مردم در صحنه نيستند سوء استفاده كنند; و اين يك گرفتاري است . بايد مردم خودشان مجهز باشند، تشكيلات داشته باشند، نيرو و كادر ساخته باشند. يك حزب قوي حزبي است كه اگر در انتخابات پيروز شد هم وزير خوب داشته باشد، هم وكيل خوب داشته باشد، هم استاندار خوب داشته باشد; در همه قسمتها داراي نيروهاي خوب باشد.
در دنياي امروز كه بشر پيشرفته است و به مسائل اقتصادي و سياسي توجه دارد و به مسائل ديني هم الحمدلله روي آورده است، اين مردم بايد تشكيلات داشته باشند; تشكيلات كه داشته باشند قهرا بايد روزنامه داشته باشند، راديو و تلويزيون در اختيارشان باشد; روزنامه ها، جرائد، راديو و تلويزيون اينها كه فقط مال دولت نيست ; دولت را مردم روي كار ميآورند; مردم نبايد دستشان به راديو و تلويزيون برسد؟ راديو و تلويزيون فقط در اختيار چهار نفر كه آن بالا مينشينند و يك دستوري ميدهند باشد؟ مردم اگر حرفي داشته باشند بايد حرفشان را راديو و تلويزيون پخش كنند; روزنامه ها بايد افكار و نظريات مردم را منتشر كنند. در دنيا اين گونه است و اگر ما كوتاه بياييم پس گردني ميخوريم و عقب ميمانيم . آن طور كه دوسه نفر بنشينند براي كشور تصميم بگيرند اين در دنياي فعلي پيش نمي رود; "جمهوري " يعني " حكومت مردم ".
البته اين راهم ذكر كنم : در عين حالي كه مردم،بايد حزب داشته باشند، تشكيلات داشته باشند، در وقت انتخابات بيدار باشند، با شعور و با بينش خودشان مستقلا افرادي را انتخاب كنند. با اين همه در قانون اساسي ما يك " ولايت فقيه " ذكر شده است ; اما معنايش اين نيست كه ولي فقيه يعني همه كاره ; آن وقت ديگر "جمهوري " معنايي نخواهد داشت . ولي فقيه هم با آن شرايطي كه در قانون اساسي دارد وظايفي در قانون اساسي برايش مشخص شده ; عمده وظيفه اش -كه مهمتر است – اينكه نظارت كند بر جريان جامعه، مشي جامعه يك وقت از موازين اسلام و حق منحرف نشود; "فقيه " به اين مناسبت است . در حكومت كمونيستي شوروي وقتي كه ميخواستند حكومت را بر اساس ماركسيزم و كمو نيزم اداره كنند ميآمدند ايدئولوگ حزب را راس كار ميگذاشتند كه او بتواند برنامه هاي سياسي و فرهنگي و اقتصادي كشور را بر اساس همان مرام كمونيسم تنظيم كند; خوب اين يك چيز طبيعي است . حالا ما از باب اينكه ميخواهيم بر اساس اسلام و شرع كشورمان اداره بشود با اينكه جمهوري است، همه مردم بايد شركت كنند، حزب بايد باشد، تشكيلات بايد باشد، با اين همه در راس كشور بايد فقيه جامع الشرايط باشد و نظارت كند.
البته مردم هستند كه دولت را روي كار ميآورند. "دولت " يعني رئيس حكومت، رئيس جمهور، نماينده ها را واقعا بايد مردم بياورند روي كار; هيچ كس حق ندارد دخالت كند; اگر بنشينند خاصه خرجي (رفاقت بازي) كنند يك افرادي -ولو شوراي نگهبان – ظلم كرده اند به حقوق مردم .
كسي را كه صالح باشد حق ندارند كنار بگذارند; از نظر ديني صالح باشد، در عين حال مسائل سياسي و فرهنگي و اقتصادي را بلد باشد; متملق هم نباشد، مستقل باشد; مثل مرحوم مدرس باشد كه به تنهايي در مقابل تمام حكومت رضاخان ميايستاد; نماينده مجلس بايد يك چنين شخصي باشد; نه آدم متملق خودفروخته كه
احيانا هزار دروغ و تملق بگويد براي اينكه بخواهد وكيل مردم باشد!
علاوه بر اينكه خود مردم بايد دولت را بياورند روي كار، رئيس جمهور را بياورند روي كار، مع ذلك در راس بايد يك كسي باشد كه به اسلام و دستورات شرع از همه آگاه تر است ; اين از باب اين است كه ما مذهبي هستيم، ديني هستيم . حال اگر در زمان پيغمبر(ص) بود، پيغمبر (ص) راس كار قرار ميگرفت ; اگر در زمان علي (ع) بود، علي (ع) در راس كار بود. همين علي (ع) خودش ميگويد امر به معروف و نهي از منكر بكنيد، مردم وارد شوند در كارها; اما در راسش علي (ع) است . حالا اگر علي (ع) و امام معصوم (ع) حاضر نباشد، ولي فقيه در راس است . يعني " مجتهد عادل اعلم ناس "; اين اعلميت در روايات هست ; اين شخص بيايد راس كار. راس كار به اين معنا كه علاوه بر وظايف و حقوق مقرره در قانون اساسي، نظارت داشته باشد بر كار دولت ; نه اينكه داراي يك تشكيلات جداي از مردم باشد; نمي دانم كدام يك از شما مشرف شده ايد نجف، خانه اميرالمومنين (ع) در كوفه پشت مسجد كوفه نزديك دارالاماره است ; من داخل آن خانه رفته ام ; حدود صد تا صد و پنجاه متر است، دوسه تا اطاق كوچك داشته، آن وقت علي (ع) حكومت مطلقه داشته، از همين خانه يك كشوري را كه شايد ده برابر ايران شما بوده اداره ميكرده .
حضرت با اينكه حاكم بودند ميآمدند در بازار كوفه و صدا ميكردند: "يا معشر التجار الفقه ثم المتجر، الفقه ثم المتجر" يك روز در اين بازار، يك روز در آن بازار; در روايت داريم -من در كتاب ولايت فقيه اين روايت را نوشته ام – نقل شده در اين بازار كوفه يك عده ايرانيها هم بودند، يك ايراني در آنجا بود تا ديد علي (ع) ميآيد، گفت : "جاء المرد شكمبه !"، علي (ع) يك مقداري شكمش بزرگ بود، اميرالمومنين (ع) فهميد، يك خنده اي كرد; نگفت بگيريدش و… حضرت فرمودند: بالايش علم است و پايينش هم غذا! يعني اميرالمومنين يك شوخي با او كردند، اينجور ميروند در ميان مردم ; مردم هم ميرفتند حاجاتشان را به ايشان ميگفتند. ولايت فقيه آن طور نيست كه يك تشكيلات سلطنتي و مسافرتهاي تشريفاتي ميلياردي و اينجور چيزها داشته باشد; اينها با ولايت فقيه سازگار نيست .
آقايان تا چيزي ميشود به ما ميگويند "ضد ولايت فقيه " ضد ولايت فقيه ! خدا پدرت را بيامرزد، اصلا ولايت فقيه را ما گفتيم، ما علم كرديم، ما كتاب درباره اش نوشتيم، حالا ما شديم ضد ولايت فقيه ؟! يك عده بچه كه اصلا وقتي كه ما بوديم و اين كارها را ميكرديم اصلا نطفه شان هم منعقد نشده بود، حالا راه ميافتند: ضد ولايت فقيه ! خجالت بكشيد; اين چه كارهايي است ؟! !
ولايت فقيه مثل ولايت اميرالمومنين (ع) بايد نظارت بر كشور داشته باشد، نظارت بر احزاب داشته باشد، نظارت بر دولت داشته باشد; اما نه اينكه در همه جا دخالت كند، در جمهوري اسلامي دولت بايد مستقل باشد; يعني دولتي كه بتواند كار بكند. من يكي از اشكالاتم به آقاي رئيس جمهور آقاي خاتمي واقعا اين است، من پيغام هم دادم نمي دانم به ايشان گفته اند يا نه، البته ايشان با من ارتباطي ندارند، اما من اول كه انتخاب شدند برايشان پيام دادم، بعد هم به ايشان پيام (شفاهي) دادم كه اين طور كه پيش ميرويد نمي توانيد كار كنيد; يك نفر رئيس دولت اگر وزرايش، استاندارهايش، با او هماهنگ نباشند يك قدم نمي تواند بردارد; من پيغام دادم كه من اگر جاي شما بودم ميرفتم پيش رهبر ميگفتم : شما مقامت محفوظ، احترامت محفوظ، ولي 22 ميليون مردم به من راي دادند، به من هم كه راي دادند اين 22 ميليون همه ميدانستند كه رهبر كشور به كسي ديگر نظر دارد. دفترشان و خودشان و همه شخص ديگري را تاييد ميكردند; 22 ميليون آمدند به ايشان راي دادند; معنايش اين است كه ما آن تشكيلات را قبول نداريم . راي اين 22 ميليون معنايش اين است كه ما آن را كه شما ميگوييد قبول نداريم، ايشان قاعده اش اين بود ميرفت پيش مقام رهبري ميگفت شما احترامت محفوظ، 22 ميليون به من راي دادند، از من انتظارات دارند و اگر بنا بشود كه بخواهيد در وزراي من، در استاندارهاي من دخالت بكنيد، افرادي را به من تحميل كنيد من نمي توانم كار بكنم ; بنابر اين من ضمن تشكر از مردم استعفا ميدهم، به مردم ميگويم : ايها الناس ميخواهند در كار من دخالت كنند. قاعده اين بود كه به اين صورت عمل نمايد.
مردم از وزرا هم انتظارات ديگري داشتند. من براي آقاي دري هم كه وزير اطلاعات شد، پيغام دادم كه مشكل وزارت اطلاعات فقط وزيرش نبود، اصلا بافت وزارت اطلاعات خراب است . در عين حالي كه در اطلاعات آدمهاي خوب، آدمهاي علاقه مند و متدين نيز وجود دارد. ما خودمان طرفدار تشكيل اطلاعاتيم ; شما مباني فقهي من را مطالعه كنيد، در جلد چهارم يك فصلش به طور مفصل راجع به "اطلاعات " است -به طور جداگانه هم چاپ شده است ; آقاي سراج (وقتي كه رئيس كميته بود) آن را چاپ كرد- اما اطلاعات بايد روي اساس باشد نه اين كارهايي كه ميكنند. به ايشان پيغام دادم كه اطلاعات بافتش خراب است . اگر بناست همان معاونها و همان كادر باشند و جنابعالي فقط ماشين امضا باشي و در اطاق وزارتخانه بنشيني هر چه معاونها و مدير كلها آوردند زرتي امضا كني بدان كلاهت پس معركه است . آنچه مردم از تو ميخواهند اين است كه اصلا بافت آنجا را عوض كني، اطلاعاتي كه هماهنگ با مردم باشد; نه يك آدمهاي ناجور، آدمهايي كه ميخواهند پرونده براي افراد درست كنند. من اطلاع دارم بعضي آدمهاي عوضي آنجا هستند; البته آدم خوب هم در آنجا هست .
آقاي رئيس جمهور به عقيده من قاعده اش اين بود يك قدري محكمتر ميآمد. مقام رهبري هم بايستي كه همان رهبريش را ميكرد. معناي رهبري اين است كه نظارت كند كه در كشور كارهاي خلاف شرع انجام نشود. اگر يك وقت رئيس جمهوري، وزيري خواست كار خلاف بكند، از مقررات شرع منحرف شود او جلويش را بگيرد; نه اينكه يك تشكيلات و يك گارد سلطنتي درست كند از پادشاهان دنيا زيادتر; و كسي هم دسترسي نداشته باشد و در وزارتخانه دخالت كنند، در استاندار دخالت كنند، در همه جا دخالت كنند; خود ايشان، اينهايي كه اطراف ايشان هستند، اين غلط است . اين طور كشور پيش نمي رود; كشوري كه چند ارگان حكمفرما داشته باشد، دولت جدا، مجمع تشخيص مصلحت جدا و دفتر رهبري جدا، هر كدام بخواهند اعمال قدرت كنند، اينجور كشور اداره نمي شود; و حكومت مطلقه به اين صورت كه تكليف كشور را دوسه نفر معين كنند و مردم هيچ كاره باشند اين در دنياي امروز مواجه با شكست ميشود.
گاهي از اوقات هم ميگويند اين حرفهايي كه ميزنيد تضعيف نظام است ; آقاي هاشمي شنيدم گفته : ميترسيم ايران هم افغانستان شود; خوب اشتباه كرده، "نظام " كه شخص نيست، نظام يعني نظام اسلامي ; والله همين مردم اگر ببينند نظام اسلامي -يعني اسلام – بخواهد زير پا برود قيام ميكنند.
اين مردم روي علاقه به اسلام آمدند قيام كردند; زورگويي هاي مامورين و مسئولين است كه مردم را از آخوند زده ميكند! اينجور مرتب ولايت فقيه گفتن، اين بيشتر زدگي دارد. ما آنچه از آقاي دري در اين مدت كه وزير شده ديديم هرجا رسيده -در خطبه جمعه شهر ري و هرجاي ديگر- مرتب ميگويد ولايت مطلقه، ولايت مطلقه ! باباجان يك چيز را اگر خيلي تعريف كردي، اين بد تعريف كردن است . اصلا مردم ميگويند ولايت فقيه چيست ؟ اما اگر به او بفهماني كه دولت را مردم انتخاب ميكنند، حكومت حكومت مردم بايد باشد، مردم خودشان كشور را اداره كنند.
" ولي فقيه " هم به شرط اينكه اعلم باشد، مجتهد اعلم مدير مدبر بايد نظارت كند كه بر خلاف شرع و قانون كاري انجام نشود.
آن وقتي كه بازنگري قانون اساسي بود -مشروح مذاكراتش چاپ شده – در مشروح مذاكرات بازنگري قانون اساسي آقاي اميني اين رواياتي را كه دلالت ميكند كسي را كه انتخاب ميكنيم، بايد اعلم باشد خوانده است ; آنجا آقاي خامنه اي يك صحبتي كرده اند; من عين عبارت را يادداشت كردم براي برادران بخوانم . در جلد اول مذاكرات بازنگري قانون اساسي صفحه 194 وقتي آقاي اميني روايات را ميخوانند آقاي خامنه اي ميگويند -اين عبارتي است كه در بازنگري چاپ شده – : "منتها آن دوسه روايتي كه آقاي اميني اشاره كردند كه در ذهن ما هم اين روايات همواره بود واقعا بايد اين روايات علاج شود. اين جوابي كه جناب آقاي يزدي فرمودند كه اعلميت يعني اعلميت به اداره امر، نه اين انصافا خلاف ظاهر است ; علاوه بر اينكه افقهيت، و فيهم من هو افقه منه، و فيهم من هو اعلم منه ; اين را حالا آقايان علما و فضلا فكر كنند و يا برايش علاجي بكنند."
خوب جناب آقاي خامنه اي علاجي ندارد، دوسه روايت نيست بلكه بر حسب ضبط من دوازده روايت است، صحيحه هم در آنها هست ; در روايت آمده : "هر ملتي كه كسي را بياورد روي كار در صورتي كه اعلم از او در مردم وجود دارد، اين مردم كارشان به سراشيب و سقوط ميرود; مگر اينكه برگردند به آنچه ترك كردند". در آن موقع من روايات را جمع آوري كردم و نوشتم ليكن بعضي از آقايان مانع از ارسال آنها شدند، ولي حالا بجاست آقايان آنها را ببينند. اين روايات دوازده روايت است ; روايتهاي خيلي محكم و متقن . نوشتم : "حضرات آيات و حجج اسلام و آقايان محترم اعضاي شوراي بازنگري قانون اساسي دامت بركاتهم (و در همان نامه رواياتش را ذكر كرده ام يكي از روايات اين است): "انهم قد سمعوا رسول الله (ص) يقول عودا و بدء ا (يعني پيغمبر هميشه ميفرمود) : ماولت امه رجلا قط امرها و فيهم من هو اعلم منه الالم يزل امرهم يذهب سفالا حتي يرجعوا الي ما تركوا".
بنابر اين رهبر بايد اعلم باشد; شخص اعلم به كتاب خدا بايد نظارت داشته باشد كه مردم كج نروند. اما كشور را دولت بايد اداره كند و منتخب مردم باشد; جمهوري است ; قانون اساسي ما اين را ميگويد. جمهوري است، مردمي است، مردم هم بايد احزاب تشكيل بدهند، خودشان حكومت تشكيل بدهند و ولي فقيه -اگر واجد شرايط باشد- بايد نظارت بكند، البته اختياراتي هم دارد كه در قانون اساسي ذكر شده است .
و اين را هم به شما بگويم اينكه ميگويند "خط قرمز" ! اين خط قرمز كه مرتب ميگويند، خط قرمز خدا و پيغمبر(ص) و امام معصوم (ع) است، غير از اينها خط قرمز نيست . كسي به خليفه دوم گفت اگر كج بروي من با اين شمشير راستت ميكنم . تازه مردم به پيغمبر(ص) هم ميآمدند نظرشان را ميگفتند.
اين را هم به شما بگويم اينكه چهارتا روزنامه راوادارند به يكي حمله كنند، يك عده بچه در قم راه بيندازند، اينها ديگر فصلش گذشته است . فرضا ائمه جمعه را هم تحريك كنند يك چيزي بگويند، همه ميدانند كه امام جمعه ها بعضا حقوق بگيرند; اگر چهارتا بچه را راه بيندازند همه فهميده اند اينها ديگر برد ندارد. اگر روزنامه ها را وادارند بنويسند روزنامه ها اين همه چيز نوشتند، آبروي خودشان را ميبرند. اينها ديگر برد ندارد بايد روش را عوض كرد، بايد حق را شنيد و عمل كرد.
اينجا بايد به آقاي خامنه اي گفت اينكه ميگوييد اين دوسه روايت را بايد علاج كرد اولا دوسه تا روايت نيست بلكه من تا دوازده روايت را اينجا جمع كرده ام، ثانيا بايد عمل كرد، (اينكه ميگوييد) بايد فكري كرد فكرش اين است كه به آنها عمل كنيد.
حالا صرف نظر از مساله رهبري، مرجعيت را چرا ديگر؟ شما كه در شان و حد مرجعيت نيستيد. من قبلا به ايشان تذكر دادم، در شرف فوت مرحوم آيت الله اراكي بود، من به وسيله آيت الله مومن راجع به چند چيز براي ايشان پيام دادم . اين صورت متن پيام است ; به دست ايشان هم رسيده است، بند هفتم آن را من ميخوانم ; به ايشان پيام دادم : " مرجعيت شيعه همواره قدرت معنوي مستقلي بوده ; بجاست اين استقلال به دست شما شكسته نشود و حوزه هاي علميه جيره خوار حكومت نشوند كه براي آينده اسلام و تشيع مضر است ; و هرچند ايادي شما تلاش كنند جنابعالي اثباتا موقعيت علمي مرحوم امام (ره) را پيدا نمي كنيد; نگذاريد قداست و معنويت حوزه ها با كارهاي ديپلماسي ارگانها مخلوط شود. -تيپ فلان چه حقي دارد بيايد در قم يك عده بچه راه بيندازد و حوزه را به هم بزند؟!- به مصلحت اسلام و حوزه ها و جنابعالي است كه دفتر شما رسما اعلام كند: چون ايشان كارشان زياد است و وظيفه اداره كشور را به دوش دارند از جواب دادن مسائل شرعي معذورند و از حال به بعد جواب مسائل شرعي داده نمي شود و رسما مراجعات علمي و ديني و حتي وجوه شرعيه جزئيه را كمافي السابق به حوزه ها ارجاع دهيد"، اين پيام تاريخش 73/8/12 است وقتي كه تازه آقاي اراكي را برده بودند بيمارستان ; و خود آيت الله مومن به من گفت يكي از اين آقايان كه ميرود در دفتر ايشان در قم مينشيند و مسائل را مطابق نظر آقاي خامنه اي جواب ميدهد به ايشان گفتم كه ايشان كه رساله ندارد، شما چگونه فتاوا را بر طبق نظر ايشان جواب ميدهيد؟ گفت ما روي تحرير امام جواب ميدهيم ! گفتم مردم آخر مساله ايشان را ميخواهند، گفت : ميگويند ايشان فتوايش مثل فتواي امام است، ما روي تحرير امام جواب ميدهيم !
خوب اين معنايش مبتذل كردن مرجعيت شيعه نيست ؟ اينكه آمدند در شب بعد از فوت آيت الله اراكي، عده اي بچه راه انداختند در خيابان جلوي جامعه مدرسين، مثل همين الان كه راه مياندازند; بعد هم سه چهارنفر از تهران آمدند و اصلا (كساني كه ايشان را ميگفتند) هفت هشت نفر بيشتر نبودند و به زور هفت نفر را به عنوان مرجع گفتند كه ايشان را هم جزو كنند، در صورتي كه ايشان در حد فتوا و مرجعيت نيست . بنابر اين مرجعيت شيعه را مبتذل كردند، بچه گانه كردند، با يك عده بچه اطلاعاتي كه راه انداختند! اينها مصيبتهايي است كه ما در اين كشور ميبينيم .
خدايا به حق محمد و آل محمد(ص) استقلال اين كشور امام زمان (عج) را حفظ فرما. (آمين حضار)
گرفتاريها برطرف بفرما.
مريضها شفاي عاجل عنايت بفرما.
به حق محمد و آل محمد(ص) تعجيل در فرج امام زمان (عج) بفرما.
نام ما را در طومار طرفداران اميرالمومنين (ع) ثبت و ضبط بفرما.
از همه شما معذرت ميخواهم .
والسلام عليكم جميعا و رحمه الله و بركاته
سایت آیت الله منتظری
لینک فایل تصویری برای دانلود: http://get2pc.com/watch?v=3hW049-6PRs
قسمت اول
0 comments:
ارسال یک نظر