چکیده : اساسا اندیشه ائتلاف در آغاز پیروزی انقلاب در موضوعی همچون انتخابات ریاست جمهوری اولین بار توسط شهید بهشتی مطرح شد و هر چند کاندیدای حزب رای نیاورد اما برای حزب تجربه بسیار مثبتی بود. چنانکه در همین باره کسانی در داخل حزب بودند که اساسا چنین ذهنیتی برای آنها قابل تصور نبود که میتوان با دیگران در مورد حداقلهایی به توافق رسید و برای حرکت اجتماعی جمعی از بخشی از هدفمان بگذریم.
نام و یاد شهید آیتالله دکتر بهشتی با تحزب درآمیخته است. در این گفتوگو برآنیم تا به سازوکار حزبی و استراتژی یک حزب اسلامی از دیدگاه شهید بهشتی بپردازیم تا از این طریق به اندیشههای اندیشمند بزرگی دست یابیم و با دغدغههایش آشنا شویم. برای این کار به سراغ دکتر محمدرضا بهشتی، استاد فلسفه دانشگاه تهران، و فرزند شهید دکتر آیت الله بهشتی رفتیم. متنی که در ادامه می آید، متن مصاحبه با ایشان است:
شهید بهشتی در تعیین سازوکار داخلی حزب چه استراتژی را دنبال میکرد؟ آیا از منظر ایشان در درون حزب یک ساختار دموکراتیک پذیرفته شده بود؟
ایشان در مورد جذب افراد برای همکاری در حزب خیلی تلاش میکرد و حتی افرادی در مرکزیت حزب فعال بودند که گاه نسبت به حضور آنها خیلی انگیزه مثبتی هم نداشت اما علت ادامه این همکاری اعتقاد ایشان به کار جمعی بود تا آنجا که ایشان از من خواست از فردی برای همکاری و مشارکت در حزب دعوت کنم که بارها علیه حزب صحبت کرده بود، اما برای ایشان اصل حرکت جمعی اصل بسیار مهمی بود. حاضر بود که کندتر حرکت کند اما با جمع حرکت کند. حاضر بود خلاف رای و نظرش در جمع تصمیم گرفته شود و او خودش را ملتزم به آن تصمیم میدانست به دلیل اینکه به نحو واضحی ایشان به نقطه ضعف ما در کار جمعی آگاهی و وقوف پیدا کرده بود.
در این زمینه میتوانید به مواردی اشاره کنید؟
در جریان نخستین دوره انتخابات ریاست جمهوری، ایشان و عدهای از اعضای شورای مرکزی، آقای دکتر حبیبی را به عنوان کاندیدای حزب پیشنهاد میدادند. رای ایشان و همفکرانشان در درون حزب در اقلیت قرار گرفت اما مرحوم شهید بهشتی به عنوان دبیرکل آقای جلالالدین فارسی را که جمع به ایشان رای داده بود به عنوان کاندیدای حزب معرفی کرد و هیچگاه در مکالمات تلفنی و سخنان شخصی هم نظرش را از جمع تفکیک نکرد؛ برخلاف ما که اگر جایی هم بخواهیم جمعی حرکت کنیم در آخر جنبه فردی خودمان را حفظ میکنیم و راه خودمان را تفکیک میکنیم، اما ایشان ملتزم بود به تصمیم جمع و هیچگاه من نشنیدم که ایشان تفاوت نظر خودشان را با تصمیم جمعی در جایی مطرح کنند. من به طور مکرر شاهد این نوع عملکرد و رفتار ایشان بودم که برخلاف رای شخصی خودشان به تصمیم جمع ملتزم بودند. هر چند به دلایل مختلف ایشان قدرت اقناع بالایی داشت. به یاد دارم که در فاصله سه ماه قبل از تیرماه سال شصت در جلسهای که در آن ۱۵ نفر شرکت کرده بودند ایشان پیشنهادی را مطرح کردند که بالاتفاق ما با آن مخالف بودیم. اما در پایان یک جلسه سه ساعته غیر از وقت نماز که ایشان مقید بود نمازشان را اول وقت بخوانند در این جمع عدهای موافق با رای مرحوم شهید بهشتی بودند و عدهای دیگر هم حداقل دیگر مخالف نبودند و برای من این روحیه ایشان از قبل از انقلاب بسیار جالب توجه بود که هم تحمل و هم توانایی اقناع بالایی داشت و معتقد بود که اگر میخواهیم به طور جمعی حرکت کنیم باید همدیگر را قانع کنیم و حرکت کنیم.
من قبل و بعد از انقلاب در عرصه اجتماعی – سیاسی و حتی در عرصه خانوادگی یک مورد به خاطر ندارم که ایشان گفته باشد من چون فلان سابقه، مرتبه علمی یا مسئولیت را دارم و یا چون روحانی هستم یا مسئول خانواده هستم بنابراین شما باید این کار را انجام دهید به هیچ وجه چنین رفتاری از ایشان به یاد ندارم. شهید بهشتی این توانایی را داشت که بتواند مجموعهای را که با هم همزیستی اجتماعی دارند در یک مسیر اقناع متقابل طبیعی با خود همراه کند. برای من که امروز خود پدر خانواده هستم این توانایی و اهمیت و دشواری آن ملموستر شده است و هر گاه که بعضا در معرض این موضع قرار گرفتم که بخواهم عنوان کنم باید با من همراه شوید الگوی مرحوم شهید بهشتی بود که مانع شد و هشدار داد که مراقب باش که این نحوه برخورد موفق نخواهد بود. نمیخواهم بگویم پیش نمیآید؛ اما بالاخره اگر بخواهد انجام شود باید یک بار در کل زندگی اتفاق بیفتد، اما برخی گمان میکنند در کل زندگی میتوانیم این چنین همزیستی سالم و زندگی مشترک خانوادگی یا اجتماعی داشته باشیم.
با توضیحاتی که شما در مورد اندیشه و دغدغههای اجتماعی – سیاسی شهید آیتالله دکتر بهشتی دادید این سوال پیش میآید که چه دلیل عمدهای مانع از نهادینه کردن الگوی حرکت جمعی و ایدهآلهای دکتر بهشتی در روند فعالیت حزب شد؟
حزب جمهوری اسلامی ازهمان آغاز با یک معضل پیشبینی نشده روبهرو شد و آن اینکه امکان این را پیدا نکرد که یک رشد طبیعی داشته باشد به این معنا که از یک هسته کوچک شروع شود و آرام آرام بتواند اعضای خودش را در میدان عمل شناسایی و جذب کند و بعد اگر افرادی در عمل ناکارآمدی یا ناسازگاری با اهداف حزب دارند بتواند آنها را پالایش کند مجال هیچ یک از اینها را پیدا نکرد و در شرایط خاصی در وضعیت پرفراز و نشیب آغاز انقلاب این حزب شکل گرفت و به دلیل وجود چهرههای شناخته شده در حزب مورد اعتماد عمومی واقع شد.
این مسئله چنان دامنگیر حزب شد که در طول دوران هفت ساله فعالیت حزب نتوانست از این وضعیت خود را رها کند هر چند سعی کرد به نوعی از عهده مسئله برآید اما کاملا پیدا بود که همان مشکل اول کماکان در حزب باقی بود و به عنوان مثال در مرکزیت حزب ذهنیت، طرز فکر، تصمیمگیری و نحوه برخوردی وجود داشت، اما هیچ ضمانتی وجود نداشت که همین نحوه برخورد و بینش با آن عمق در شعب حزب در شهرستانها عینا ساری و جاری باشد. چرا که نوع شکلگیری در یک فرآیند تشکیلاتی صورت نگرفت و اگر تشکیلاتی شکل گرفت کوششی برای برآمدن از وضعیت غیرمترقبه آغازین بود و در همان سطح هم توانست خود را پیش ببرد. نه اینکه تشکلی که از درون میتوانست بزاید و به انتخاب خودش و با تصمیم قبلی نمایندگی خودش را تاسیس کند. بلکه مجموعههایی موجود بود و حزب برای تشکل یافتن و سازمان یافتن آنها تلاش میکرد. بنابراین به راحتی ممکن بود در عرصههای مختلف، موضعگیریهایی صورت بگیرد که الزاما با مرکزیت حزب هماهنگ نبود و حتی از آن اطلاعی هم نداشته باشد.
البته نظر مرحوم شهید آیتالله دکتر بهشتی و برخی از دوستان ایشان این بود که حزب تا حدود زیادی نمایانگر جامعه باشد. به این معنا که تنوع و گوناگونی موجود در جامعه در حزب وجود داشته باشد و در واقع حزب تبدیل به حزب صنف یا قشر خاصی نشود. درست به همین دلیل است که شاخههای مختلف از جمله شاخه دانشآموزی از بخشهای قابل ملاحظهای بود که در سطح گستردهای فعالیت میکرد و برپایی و رشد قابل توجهی داشت.
به اعتقاد شما راهبردهایی که شهید بهشتی در تاسیس و تداوم فعالیت حزب به کار گرفت چه نتایج مثبتی برای جامعه ما به دنبال داشت؟
بهرغم اینکه از آن زمان و به خصوص بعد از توقف فعالیت حزب در سال ۶۵ مجموعههای مختلفی در کشور پدید آمدند.
من بیآنکه بخواهم نسبت به حزب کمترین تعصبی داشته باشم مجموعا برداشتم این است که با تمام مشکلاتی که این تشکل در طول دوران فعالیتش داشت نیروهایی که در درون حزب گردهم آمدند دارای وجوه مشترکی بودند و به ویژه تاثیر تربیتی و جامعهپذیری حزب در طول فعالیت ۳-۲ ساله اول آن به عنوان یک تجربه کمنظیر در جهت کار جمعی به شمار میآید. به طوری که اعضای آن در یک تشکیلات سیاسی میتوانستند خود را در جایی احساس کنند که با هدف خدمت اجتماعی فعالیت کنند، حزب تبدیل نشد به حلقه کوچکی از افرادی که خود را به نوعی تافته جدا بافته اجتماع حس میکنند. به ویژه تحزبهایی که بر مدار نوعی نگاه انتلکتوال نسبت به حرکت سیاسی – اجتماعی شکل میگیرد به زودی در معرفی این خط میگیرد که تبدیل به حلقهای متشکل از افرادی نبود که خودشان را به نوعی بالاتر و فهیمتر از جامعه و آیندهنگرتر از آن تلقی میکنند. چنانکه حضور جدی مردمی برای آنها مسئله ثانوی میشود به این معنا که نگاه به حضور مردم بیشتر ابزارانگارانه میشود. به گونهای که دیگران را برای عملی کردن مقاصدی میبینند که توسط جمعی تعیین میشود و من این وضعیت را یک آفت جدی تلقی میکنم. به ویژه در سالهای اخیر کمابیش مجموعههایی تشکیل شده اما نتوانست پیوند روشنی با مردم برقرار کند. درست به همین دلیل در عرصه اجتماعی مشخصا این احساس در میان مردم مطرح شد که این تشکلها تا چه اندازه بازگوکننده مسائل ما هستند و به سرعت با طرح این سوال رابطه مردمی از دست رفت.
این درست است که حزب جمهوری اسلامی از جهات مختلفی تشکیلاتی بود اما به دلیل حضور جدیتر مردمی احساس من این بود که ویژگی پیونددهنده موثری داشت. هر چند ممکن است این نقش باارزش حزب در روزهای بحرانی آغاز انقلاب درک نشود اما اینکه نوعی تماس، گفتوگو و توافق پیرامون مسائل اجتماعی پدید آید و برای به مرحله تصمیمگیری رساندن این مسائل تلاش جمعی صورت گیرد یک موفقیت بسیار مهم و حیاتی در مقطع پرفراز و نشیب پس از پیروزی انقلاب محسوب میشود. اما حزب جمهوری اسلامی فراتر از این موفقیت نیازمند انتظامی فراتر از آنچه که داشت بود و در این زمینه مجموعا به ویژه پس از ضربه سنگین حوادث سال ۶۰ میزان توفیقی که برای دستیابی به تشکل و ماهیت حزب مطلوبش لازم داشت را نتوانست کسب کند. تلقی مرحوم شهید بهشتی از حزب ابزاری نبود که تنها برای در اختیار گرفتن مراکز تصمیمگیری قانونی کارآمدی دارد بلکه درست نقش حزب را در برنامهریزی، هدفگذاری و تربیت افراد میدانست.
هر چند من معتقدم که از جمله وظایف احزاب است که کابینه سایه تشکیل بدهند و توضیح دهند که اگر بخواهند مسئولیت را عهدهدار شوند فلان فرد مسئولیت کدام بخش را بر عهده دارد و حتی معتقدم نظامی که میخواهد آیندهنگرانه عمل کند باید اطلاعاتی در اختیار آنها بگذارند تا بتوانند برای تدوین برنامههای خودشان تلاش کنند. همه اینها از جمله کارکردهای مطلوب نزد شهید بهشتی بود. میبینیم که نگاه جامعه ما به مسائل و عدم توافق در سیر حرکت جمعی یک نقصان و مانع اساسی به شمار میآید. در حالی که اساسا حرکت موفق حزبی منوط به این مسئله است.
اساسا اندیشه ائتلاف در آغاز پیروزی انقلاب در موضوعی همچون انتخابات ریاست جمهوری اولین بار توسط شهید بهشتی مطرح شد و هر چند کاندیدای حزب رای نیاورد اما برای حزب تجربه بسیار مثبتی بود. چنانکه در همین باره کسانی در داخل حزب بودند که اساسا چنین ذهنیتی برای آنها قابل تصور نبود که میتوان با دیگران در مورد حداقلهایی به توافق رسید و برای حرکت اجتماعی جمعی از بخشی از هدفمان بگذریم. از این رو تبدیل نگاه همه یا هیچی به نگاهی که میتواند براساس مشترکات حرکت کند تجربه بسیار باارزشی بود.
به اعتقاد شما بررسی مجدد دوران فعالیت حزب جمهوری اسلامی و جمعبندی تجربیات این حزب چه اهمیتی میتواند در گذر از موانع فراروی جامعه ما در سیر نهادینه کردن حرکتهای اجتماعی داشته باشد؟
من امروز با فاصله ۲۳ سال از توقف حزب جمهوری اسلامی معتقدم اگر ما میتوانستیم تجربیات باارزشی را که در مسیر فعالیت حزب جمهوری اسلامی به دست آوردیم جمعبندی کنیم، کما اینکه همینطور میتوانستیم تجربیات با ارزش ابتدای انقلاب، جنگ و دیگر پدیدههای عمده تاریخ معاصر کشورمان را جمعبندی کنیم، معتقدم که به مراتب راه آینده را به نحو مطلوبتری دنبال میکردیم و همینطور در شکلگیری احزاب و فعالیت حزبی که هنوز هم به اعتقاد من در فعالیتهای اجتماعی ضروری است موفقتر میتوانستیم عمل کنیم و چه بسا میتوانستیم در تجربیات ده سال اخیر و دورههای بعد موفقتر عمل کنیم اما همانطور که ما نتوانستیم این تجربیات را به اندازه کافی از درون حرکت انقلاب و سالهای پرفراز و نشیب آغاز انقلاب و دوران پرنکته و آموزنده دفاع مقدس و سالهای بعد از جنگ اخذ کنیم درجمعبندی و اخذ تجربیات دوران فعالیت حزب جمهوری اسلامی نیز موفق نبودیم. اساسا توانایی ما در جمعبندی و بهرهگیری از تجربیات گذشته بسیار ضعیف بوده است. در غیر این صورت در مراحل بعدی به مراتب موفقتر بودیم. چنانکه در بسیاری از موارد پیش آمده آنچه را که میتوانستیم به عنوان تجربه بهره بگیریم در جای دیگری تکرار کردیم و همان نتایج و یا نتایجی مشابه با فاصلهای اندک نصیب ما شد و به همین دلیل ما نتوانستیم حرکت جهتداری بر مبنای یک تحلیل روشن در عرصههای مختلف از جمله مسائل اجتماعی داشته باشیم.
منبع: آرمان
نام و یاد شهید آیتالله دکتر بهشتی با تحزب درآمیخته است. در این گفتوگو برآنیم تا به سازوکار حزبی و استراتژی یک حزب اسلامی از دیدگاه شهید بهشتی بپردازیم تا از این طریق به اندیشههای اندیشمند بزرگی دست یابیم و با دغدغههایش آشنا شویم. برای این کار به سراغ دکتر محمدرضا بهشتی، استاد فلسفه دانشگاه تهران، و فرزند شهید دکتر آیت الله بهشتی رفتیم. متنی که در ادامه می آید، متن مصاحبه با ایشان است:
شهید بهشتی در تعیین سازوکار داخلی حزب چه استراتژی را دنبال میکرد؟ آیا از منظر ایشان در درون حزب یک ساختار دموکراتیک پذیرفته شده بود؟
ایشان در مورد جذب افراد برای همکاری در حزب خیلی تلاش میکرد و حتی افرادی در مرکزیت حزب فعال بودند که گاه نسبت به حضور آنها خیلی انگیزه مثبتی هم نداشت اما علت ادامه این همکاری اعتقاد ایشان به کار جمعی بود تا آنجا که ایشان از من خواست از فردی برای همکاری و مشارکت در حزب دعوت کنم که بارها علیه حزب صحبت کرده بود، اما برای ایشان اصل حرکت جمعی اصل بسیار مهمی بود. حاضر بود که کندتر حرکت کند اما با جمع حرکت کند. حاضر بود خلاف رای و نظرش در جمع تصمیم گرفته شود و او خودش را ملتزم به آن تصمیم میدانست به دلیل اینکه به نحو واضحی ایشان به نقطه ضعف ما در کار جمعی آگاهی و وقوف پیدا کرده بود.
در این زمینه میتوانید به مواردی اشاره کنید؟
در جریان نخستین دوره انتخابات ریاست جمهوری، ایشان و عدهای از اعضای شورای مرکزی، آقای دکتر حبیبی را به عنوان کاندیدای حزب پیشنهاد میدادند. رای ایشان و همفکرانشان در درون حزب در اقلیت قرار گرفت اما مرحوم شهید بهشتی به عنوان دبیرکل آقای جلالالدین فارسی را که جمع به ایشان رای داده بود به عنوان کاندیدای حزب معرفی کرد و هیچگاه در مکالمات تلفنی و سخنان شخصی هم نظرش را از جمع تفکیک نکرد؛ برخلاف ما که اگر جایی هم بخواهیم جمعی حرکت کنیم در آخر جنبه فردی خودمان را حفظ میکنیم و راه خودمان را تفکیک میکنیم، اما ایشان ملتزم بود به تصمیم جمع و هیچگاه من نشنیدم که ایشان تفاوت نظر خودشان را با تصمیم جمعی در جایی مطرح کنند. من به طور مکرر شاهد این نوع عملکرد و رفتار ایشان بودم که برخلاف رای شخصی خودشان به تصمیم جمع ملتزم بودند. هر چند به دلایل مختلف ایشان قدرت اقناع بالایی داشت. به یاد دارم که در فاصله سه ماه قبل از تیرماه سال شصت در جلسهای که در آن ۱۵ نفر شرکت کرده بودند ایشان پیشنهادی را مطرح کردند که بالاتفاق ما با آن مخالف بودیم. اما در پایان یک جلسه سه ساعته غیر از وقت نماز که ایشان مقید بود نمازشان را اول وقت بخوانند در این جمع عدهای موافق با رای مرحوم شهید بهشتی بودند و عدهای دیگر هم حداقل دیگر مخالف نبودند و برای من این روحیه ایشان از قبل از انقلاب بسیار جالب توجه بود که هم تحمل و هم توانایی اقناع بالایی داشت و معتقد بود که اگر میخواهیم به طور جمعی حرکت کنیم باید همدیگر را قانع کنیم و حرکت کنیم.
من قبل و بعد از انقلاب در عرصه اجتماعی – سیاسی و حتی در عرصه خانوادگی یک مورد به خاطر ندارم که ایشان گفته باشد من چون فلان سابقه، مرتبه علمی یا مسئولیت را دارم و یا چون روحانی هستم یا مسئول خانواده هستم بنابراین شما باید این کار را انجام دهید به هیچ وجه چنین رفتاری از ایشان به یاد ندارم. شهید بهشتی این توانایی را داشت که بتواند مجموعهای را که با هم همزیستی اجتماعی دارند در یک مسیر اقناع متقابل طبیعی با خود همراه کند. برای من که امروز خود پدر خانواده هستم این توانایی و اهمیت و دشواری آن ملموستر شده است و هر گاه که بعضا در معرض این موضع قرار گرفتم که بخواهم عنوان کنم باید با من همراه شوید الگوی مرحوم شهید بهشتی بود که مانع شد و هشدار داد که مراقب باش که این نحوه برخورد موفق نخواهد بود. نمیخواهم بگویم پیش نمیآید؛ اما بالاخره اگر بخواهد انجام شود باید یک بار در کل زندگی اتفاق بیفتد، اما برخی گمان میکنند در کل زندگی میتوانیم این چنین همزیستی سالم و زندگی مشترک خانوادگی یا اجتماعی داشته باشیم.
با توضیحاتی که شما در مورد اندیشه و دغدغههای اجتماعی – سیاسی شهید آیتالله دکتر بهشتی دادید این سوال پیش میآید که چه دلیل عمدهای مانع از نهادینه کردن الگوی حرکت جمعی و ایدهآلهای دکتر بهشتی در روند فعالیت حزب شد؟
حزب جمهوری اسلامی ازهمان آغاز با یک معضل پیشبینی نشده روبهرو شد و آن اینکه امکان این را پیدا نکرد که یک رشد طبیعی داشته باشد به این معنا که از یک هسته کوچک شروع شود و آرام آرام بتواند اعضای خودش را در میدان عمل شناسایی و جذب کند و بعد اگر افرادی در عمل ناکارآمدی یا ناسازگاری با اهداف حزب دارند بتواند آنها را پالایش کند مجال هیچ یک از اینها را پیدا نکرد و در شرایط خاصی در وضعیت پرفراز و نشیب آغاز انقلاب این حزب شکل گرفت و به دلیل وجود چهرههای شناخته شده در حزب مورد اعتماد عمومی واقع شد.
این مسئله چنان دامنگیر حزب شد که در طول دوران هفت ساله فعالیت حزب نتوانست از این وضعیت خود را رها کند هر چند سعی کرد به نوعی از عهده مسئله برآید اما کاملا پیدا بود که همان مشکل اول کماکان در حزب باقی بود و به عنوان مثال در مرکزیت حزب ذهنیت، طرز فکر، تصمیمگیری و نحوه برخوردی وجود داشت، اما هیچ ضمانتی وجود نداشت که همین نحوه برخورد و بینش با آن عمق در شعب حزب در شهرستانها عینا ساری و جاری باشد. چرا که نوع شکلگیری در یک فرآیند تشکیلاتی صورت نگرفت و اگر تشکیلاتی شکل گرفت کوششی برای برآمدن از وضعیت غیرمترقبه آغازین بود و در همان سطح هم توانست خود را پیش ببرد. نه اینکه تشکلی که از درون میتوانست بزاید و به انتخاب خودش و با تصمیم قبلی نمایندگی خودش را تاسیس کند. بلکه مجموعههایی موجود بود و حزب برای تشکل یافتن و سازمان یافتن آنها تلاش میکرد. بنابراین به راحتی ممکن بود در عرصههای مختلف، موضعگیریهایی صورت بگیرد که الزاما با مرکزیت حزب هماهنگ نبود و حتی از آن اطلاعی هم نداشته باشد.
البته نظر مرحوم شهید آیتالله دکتر بهشتی و برخی از دوستان ایشان این بود که حزب تا حدود زیادی نمایانگر جامعه باشد. به این معنا که تنوع و گوناگونی موجود در جامعه در حزب وجود داشته باشد و در واقع حزب تبدیل به حزب صنف یا قشر خاصی نشود. درست به همین دلیل است که شاخههای مختلف از جمله شاخه دانشآموزی از بخشهای قابل ملاحظهای بود که در سطح گستردهای فعالیت میکرد و برپایی و رشد قابل توجهی داشت.
به اعتقاد شما راهبردهایی که شهید بهشتی در تاسیس و تداوم فعالیت حزب به کار گرفت چه نتایج مثبتی برای جامعه ما به دنبال داشت؟
بهرغم اینکه از آن زمان و به خصوص بعد از توقف فعالیت حزب در سال ۶۵ مجموعههای مختلفی در کشور پدید آمدند.
من بیآنکه بخواهم نسبت به حزب کمترین تعصبی داشته باشم مجموعا برداشتم این است که با تمام مشکلاتی که این تشکل در طول دوران فعالیتش داشت نیروهایی که در درون حزب گردهم آمدند دارای وجوه مشترکی بودند و به ویژه تاثیر تربیتی و جامعهپذیری حزب در طول فعالیت ۳-۲ ساله اول آن به عنوان یک تجربه کمنظیر در جهت کار جمعی به شمار میآید. به طوری که اعضای آن در یک تشکیلات سیاسی میتوانستند خود را در جایی احساس کنند که با هدف خدمت اجتماعی فعالیت کنند، حزب تبدیل نشد به حلقه کوچکی از افرادی که خود را به نوعی تافته جدا بافته اجتماع حس میکنند. به ویژه تحزبهایی که بر مدار نوعی نگاه انتلکتوال نسبت به حرکت سیاسی – اجتماعی شکل میگیرد به زودی در معرفی این خط میگیرد که تبدیل به حلقهای متشکل از افرادی نبود که خودشان را به نوعی بالاتر و فهیمتر از جامعه و آیندهنگرتر از آن تلقی میکنند. چنانکه حضور جدی مردمی برای آنها مسئله ثانوی میشود به این معنا که نگاه به حضور مردم بیشتر ابزارانگارانه میشود. به گونهای که دیگران را برای عملی کردن مقاصدی میبینند که توسط جمعی تعیین میشود و من این وضعیت را یک آفت جدی تلقی میکنم. به ویژه در سالهای اخیر کمابیش مجموعههایی تشکیل شده اما نتوانست پیوند روشنی با مردم برقرار کند. درست به همین دلیل در عرصه اجتماعی مشخصا این احساس در میان مردم مطرح شد که این تشکلها تا چه اندازه بازگوکننده مسائل ما هستند و به سرعت با طرح این سوال رابطه مردمی از دست رفت.
این درست است که حزب جمهوری اسلامی از جهات مختلفی تشکیلاتی بود اما به دلیل حضور جدیتر مردمی احساس من این بود که ویژگی پیونددهنده موثری داشت. هر چند ممکن است این نقش باارزش حزب در روزهای بحرانی آغاز انقلاب درک نشود اما اینکه نوعی تماس، گفتوگو و توافق پیرامون مسائل اجتماعی پدید آید و برای به مرحله تصمیمگیری رساندن این مسائل تلاش جمعی صورت گیرد یک موفقیت بسیار مهم و حیاتی در مقطع پرفراز و نشیب پس از پیروزی انقلاب محسوب میشود. اما حزب جمهوری اسلامی فراتر از این موفقیت نیازمند انتظامی فراتر از آنچه که داشت بود و در این زمینه مجموعا به ویژه پس از ضربه سنگین حوادث سال ۶۰ میزان توفیقی که برای دستیابی به تشکل و ماهیت حزب مطلوبش لازم داشت را نتوانست کسب کند. تلقی مرحوم شهید بهشتی از حزب ابزاری نبود که تنها برای در اختیار گرفتن مراکز تصمیمگیری قانونی کارآمدی دارد بلکه درست نقش حزب را در برنامهریزی، هدفگذاری و تربیت افراد میدانست.
هر چند من معتقدم که از جمله وظایف احزاب است که کابینه سایه تشکیل بدهند و توضیح دهند که اگر بخواهند مسئولیت را عهدهدار شوند فلان فرد مسئولیت کدام بخش را بر عهده دارد و حتی معتقدم نظامی که میخواهد آیندهنگرانه عمل کند باید اطلاعاتی در اختیار آنها بگذارند تا بتوانند برای تدوین برنامههای خودشان تلاش کنند. همه اینها از جمله کارکردهای مطلوب نزد شهید بهشتی بود. میبینیم که نگاه جامعه ما به مسائل و عدم توافق در سیر حرکت جمعی یک نقصان و مانع اساسی به شمار میآید. در حالی که اساسا حرکت موفق حزبی منوط به این مسئله است.
اساسا اندیشه ائتلاف در آغاز پیروزی انقلاب در موضوعی همچون انتخابات ریاست جمهوری اولین بار توسط شهید بهشتی مطرح شد و هر چند کاندیدای حزب رای نیاورد اما برای حزب تجربه بسیار مثبتی بود. چنانکه در همین باره کسانی در داخل حزب بودند که اساسا چنین ذهنیتی برای آنها قابل تصور نبود که میتوان با دیگران در مورد حداقلهایی به توافق رسید و برای حرکت اجتماعی جمعی از بخشی از هدفمان بگذریم. از این رو تبدیل نگاه همه یا هیچی به نگاهی که میتواند براساس مشترکات حرکت کند تجربه بسیار باارزشی بود.
به اعتقاد شما بررسی مجدد دوران فعالیت حزب جمهوری اسلامی و جمعبندی تجربیات این حزب چه اهمیتی میتواند در گذر از موانع فراروی جامعه ما در سیر نهادینه کردن حرکتهای اجتماعی داشته باشد؟
من امروز با فاصله ۲۳ سال از توقف حزب جمهوری اسلامی معتقدم اگر ما میتوانستیم تجربیات باارزشی را که در مسیر فعالیت حزب جمهوری اسلامی به دست آوردیم جمعبندی کنیم، کما اینکه همینطور میتوانستیم تجربیات با ارزش ابتدای انقلاب، جنگ و دیگر پدیدههای عمده تاریخ معاصر کشورمان را جمعبندی کنیم، معتقدم که به مراتب راه آینده را به نحو مطلوبتری دنبال میکردیم و همینطور در شکلگیری احزاب و فعالیت حزبی که هنوز هم به اعتقاد من در فعالیتهای اجتماعی ضروری است موفقتر میتوانستیم عمل کنیم و چه بسا میتوانستیم در تجربیات ده سال اخیر و دورههای بعد موفقتر عمل کنیم اما همانطور که ما نتوانستیم این تجربیات را به اندازه کافی از درون حرکت انقلاب و سالهای پرفراز و نشیب آغاز انقلاب و دوران پرنکته و آموزنده دفاع مقدس و سالهای بعد از جنگ اخذ کنیم درجمعبندی و اخذ تجربیات دوران فعالیت حزب جمهوری اسلامی نیز موفق نبودیم. اساسا توانایی ما در جمعبندی و بهرهگیری از تجربیات گذشته بسیار ضعیف بوده است. در غیر این صورت در مراحل بعدی به مراتب موفقتر بودیم. چنانکه در بسیاری از موارد پیش آمده آنچه را که میتوانستیم به عنوان تجربه بهره بگیریم در جای دیگری تکرار کردیم و همان نتایج و یا نتایجی مشابه با فاصلهای اندک نصیب ما شد و به همین دلیل ما نتوانستیم حرکت جهتداری بر مبنای یک تحلیل روشن در عرصههای مختلف از جمله مسائل اجتماعی داشته باشیم.
منبع: آرمان
0 comments:
ارسال یک نظر