مادران “اغتشاشگر” !

دختر بيست ساله ديگری می گويد : خانه ما درست روبه روی پارك لاله است. مادرم هر روز عصر يك ساعتی برای پياده روی به پارك می رود و ما می دانيم چه ساعتی برميگردد. روز شنبه مادر ما تا ساعت هشت شب برنگشت و من نگران شدم زيرا كه او سابقه سرگيجه دارد و يك بار هم زمين خورده و به بيمارستان برده شده. به همين دليل به پارك رفتم اما مادرم را نيافتم و طبق تجربه خود به اورژانس بيمارستان نزديك منزلمان فيروزگر رفتم و در كمال ناباوری مادرم و چند زن ميانسال ديگر را زير سرم ديدم كه از مادرم پرسيدم چه شده ؟ كه گفتند:‌هيچی نگو. حرفی نزن! وقتی به مادرم گفتم خوب الان سرم شما تمام ميشود و می رويم خانه گفت من نمی توانم بيايم خانه و وقتی پرسيدم چرا ؟ خانم های ديگر برايم توضيح دادند كه آنها بازداشت شده اند و من هنوز باور نميكردم كه خانمی وارد اتاق شد و مرا با خشونت از اتاق بيرون كرد و گفت چه كسی ترا به اين جا راه داده ،كی به شما خبر داده.
من گفتم خودم آمدم كسی به من خبر نداده.
همينطور مردی ديگر كه هشتادسال سن داشت  پيگير وضعيت بازداشتی همسرش بود می گفت : او هر روز فقط برای پياده روی به پارك لاله می رود و حين فرار از دست مامورين  مورد ضرب و شتم قرار گرفته و بازداشت شده .
جالب است بدانيد كه بازجوی آنان گفته من اين صميميت شما را می بينيم ولی باورم كنم كه شما خانم ها قبلا همديگر را نمی شناختنيد؟
كه خانم ها می گويند ما يك شب را در وزرا باهم در شرايط سختی به سر برده ايم خوب معلوم است باهم دوست شديم و همينطور درد و دل كرديم  و از اين به بعد حتما همديگر را می ببينيم. حالا ما كاملا همديگر را می شناسيم.

0 comments:

ارسال یک نظر