مسیح علی نژاد
شگفتا که همه منتقدان نظام را در بند کرده اند و اینک در صدا و سیما جشن انتقاد از نظام برگزار کرده اند، تاج زاده و تاجیک و صفایی و بهشتی و زید آبادی و نوری زاد و باقی و همه سیاستمداران و روزنامه نگاران منتقد در زندان اند و محافظه کاران برای میهمانی انتقاد از نظام، لباس افتخار پوشیده اند.
در تمام این هفت ماه بحرانی، صدا و سیما آتش بیار معرکه شد و چنان چشم بر اعتراض جمع وسیعی از مردم ایران بست تا مبادا سخن رهبری بی اعتبار شود که "در کشور هیچ بحرانی وجود ندارد".
پیش از انتخابات درهای صدا و سیما به روی همه باز بود و با برگزاری تریبون و آزاد و مناظره های تلوزیونی می شد سلایق مختلف را در قاب تلوزیون های سراسر کشور دید اما تنور انتخابات که داغ شد و فخرش، یک انتخابات پرافتخار، که به جهان فروخته شد ناگهان درهای صدا و سیما بسته و دریچه های نقد تنگ تر و تنگ تر شد.
چه بسا از همان دریچه های کوچک، همه معترضان هم به ترتیب با الفبای نقد مردی به نام احمدی نژاد مورد هجوم قرار گرفتند؛ در نطق اولِ او خس و خاشاک و در نطق های بعدی وابستگان به بیگانه و در نطق های هواداران او بزغاله و گوساله و سپس تا همین روزهای آخر محارب و مستحق اعدام خوانده شدند.
معترض، اساسا در قاموس صدا و سیمای جمهوری اسلامی، هیچ مفهوم منطقی و اخلاقی نداشت و هر آنکه در خیابان های تهران دیده می شد در برابر لنزهای فیلمبرداران صدا و سیما باید سانسور می شد.
با هیچ یک از دگر اندیشان میز گرد و برنامه انتخاباتی تشکیل ندادند مگر آنان که بعد از ماهها از زندان رهیدند. یعنی در دستور کار مدیران صدا و سیما تنها کسانی که مجبور به اعتراف شده بودند، ارزش نشستن در برنامه تلوزیونی را دارا بودند تا بتوانند متن مورد اعتماد مدیران و ناظران صدا و سیما را برای مخاطبان عام روخوانی کنند.
اما اینک پس از گذشت هفت ماه آنگاه که صدا و سیما ماجرای پاره شدن عکس امام را پیراهن عثمان ساخت و بر معترضان تاخت، آنگاه که از پاره کردن قران در مراسم عاشورا افسانه بافت تا سبزها را مجازات کند، آنگاه که امامان جمعه را در برنامه های متعدد به صف کرد تا اعدام و کشته شدن معترضان را مجاز و ثواب اعلام کنند، ناگهان چه شد که صدا و سیما نگران فردا شد؟! دانست آیا که نمی شود به فردای درازی چشم دوخت و در عین حال فرمان مرگ معترضان را یکی یکی از تریبون یک رسانه ملی فریاد زد؟
همزمان که موج دستگیری ها و بازداشت ها در کشور شتاب یافته و از چهره های جوان جنبش سبز و روزنامه نگاران ساده و صادق و حتی غیر سیاسی تر کشور، تا مشاوران و چهره های درخشان اصلاح گرا در این سالها به بند و جبس می شوند، صدا و سیما فرصت نقد پدید می آورد و برای نقد رفتار هفت ماهه حاکمیت برنامه می سازد!
یعنی از یک سو تک تک منتقدان شناسنامه دار و نمایندگان سابق مجلس و روزنامه نگاران فعال فعلی را روانه زندان می کنند و از سوی دیگر نمایندگان مجلس اصولگرا و نویسندگان وب سایت های حامی دولت را در لباس منتقد به برنامه تلوزیونی دعوت می کنند. اگر رسم بر پذیرش نقد است پس چرا منتقدان کهنه و بی غرض را راهی زندان کنند و منتقدان نو ظهور به میدان فرا خوانند؟
مرتضوی را به عنوان مقصر کهریزک به افکار عمومی معرفی می کنند و خانواده زندانیان کهریزک را به حبس می کشند. موج اعتراض به غیرقانونی بودن کهریزک را در میان خودشان آغاز می کنند و آنان که در کهریزک زیر آفتاب با بنزین پذیرایی شده اند را تحت کنترل شدید گرفته اند تا مبادا کلمه ای بر زبان جاری سازند و تجاوز شدگان در همان کهریزک کذایی را هم یا از خانه فراری داده اند و یا با خانواده هایشان اتمام حجت کرده اند که اگر کلمه ای در نقد نظام بگویند خانه خراب شان می کنند.
کسانی که رای ملت را صاحب شده اند این روزها پنداشته اند که می توانند نقد ملت را هم صاحب شوند. یعنی از همین احمدی نژاد بر می آید که برای دوام و بقای دولت خویش، نقد رهبری نظام و حتی نقد اصل ولایت فقیه را صاحب شود و از بخش های دیگر از محافظه کاران هم چنین بر می آید که آنها نیز برای بقای خویش، نقد احمدی نژاد و دولت اش را صاحب شوند.
در هر دو صورت، آنچه کسی در بازی تولید منتقد، به آن توجه نمی کند جامعه هوشمند و هوشیاری ست که تفاوت منتقد واقعی و منتقد مصلحتی و سفارشی را خوب می شناسند و اگر چه از ایجاد فضای نقد در صدا و سیما استقبال می کنند و به آنان که به جرگه منتقدان نظام پیوسته اند و دیگر هیچ ظلمی را مقدس نمی پندارند خوشامد می گویند اما بی شک تا مادامی که درهای زندان به روی منتقدان واقعی باز است به درهای باز ساختمان جام جم به روی منتقدان مصلحتی نظام، با لبخندی هوشمندانه نگاه می کنند.
وقتی نقد محسن صفایی فراهانی به سیاست های دولت در یک برنامه ورزشی، تا مدت ها مدیران آن برنامه را (به گفته خودشان) تحت فشار قرار می دهد، وقتی مجری یک برنامه، آنگاه که سردار رادان را برای طرح ضربتی امنیت اجتماعی به انتقاد گرفته، تا مدت ها بازخواست میشود و به حاشیه می رود، وقتی برنامه زنده استادیوم ورزشی سنگاپور دستکاری می شود تا صدای سبزها و "یا حسین میرحسین" تماشاگران فوتبال به گوش مخاطبانش نرسد، چنین صدا و سیمایی، بی شک با برنامه دقیق تری، بینندگان تلویزیون را پای سخنان مطهری نماینده تهران و دیگر منتقدانی که به زودی قرار است به تلویزیون دعوت شوند فرا می خواند.
اگر چه این یک گام مثبت است، اما نقدی از نظام به دل نمی نشیند مگر آنکه منتقدان واقعی نظام را شبانه روز به زندان روانه نکنند. نقادان نوظهور که در صفحه تلوزیون آقای ضرغامی شال و کلاه نو به رخ می کشند، باید بدانند که کودکان بسیاری در همین سرزمین به جرم داشتن پدران و مادران منتقد، ماههاست که از دیدار و لمس دستها و بوسیدن چشم های آنها محروم مانده اند و چشم انها هرگز به دیدن عزیزان شان در قاب تلویزیون های خانه شان روشن نمی شود مگر آنکه به اعتراف تن دهند.
شگفتا که اخیرا منتقدان را با وثیقه های سنگین و تهدیدهای پنهان از زندان آزاد می کنند و در یک زمان مشترک، یکی از زندانیان آزاد شده در وبلاگ خودش مجبور است در مدح و ثنای نظام بنویسد و یکی دیگر از منتقدان شناسنامه دار در برنامه بیست و سی صدا و سیما به ستایش نظام بر می آید و دیگری وادار می شود در مراسم سخنرانی در دانشگاه چند کلامی هم در وصف نظام نطق کند.
نظامی که بر تن منتقدان اش، لباس اعتراف می پوشاند و از آنان معترفان ساختگی تحویل جامعه می دهد تنها چند ماه بعد وادار می شود تا بر تن هواداران اش لباس انتقاد بپوشاند و از آنان نیز منتقدان ساختگی تحویل جامعه دهد؛ ولی غافل است که برای ثبات بیشتر باید صبوری بیشتر به خرج دهد و منتقدان و هواداران را رخصت دهد تا هرکدام در لباس و جایگاه خودشان، یکی به نقد و دیگری به هواداری بر آید.
در تمام این هفت ماه بحرانی، صدا و سیما آتش بیار معرکه شد و چنان چشم بر اعتراض جمع وسیعی از مردم ایران بست تا مبادا سخن رهبری بی اعتبار شود که "در کشور هیچ بحرانی وجود ندارد".
پیش از انتخابات درهای صدا و سیما به روی همه باز بود و با برگزاری تریبون و آزاد و مناظره های تلوزیونی می شد سلایق مختلف را در قاب تلوزیون های سراسر کشور دید اما تنور انتخابات که داغ شد و فخرش، یک انتخابات پرافتخار، که به جهان فروخته شد ناگهان درهای صدا و سیما بسته و دریچه های نقد تنگ تر و تنگ تر شد.
چه بسا از همان دریچه های کوچک، همه معترضان هم به ترتیب با الفبای نقد مردی به نام احمدی نژاد مورد هجوم قرار گرفتند؛ در نطق اولِ او خس و خاشاک و در نطق های بعدی وابستگان به بیگانه و در نطق های هواداران او بزغاله و گوساله و سپس تا همین روزهای آخر محارب و مستحق اعدام خوانده شدند.
معترض، اساسا در قاموس صدا و سیمای جمهوری اسلامی، هیچ مفهوم منطقی و اخلاقی نداشت و هر آنکه در خیابان های تهران دیده می شد در برابر لنزهای فیلمبرداران صدا و سیما باید سانسور می شد.
با هیچ یک از دگر اندیشان میز گرد و برنامه انتخاباتی تشکیل ندادند مگر آنان که بعد از ماهها از زندان رهیدند. یعنی در دستور کار مدیران صدا و سیما تنها کسانی که مجبور به اعتراف شده بودند، ارزش نشستن در برنامه تلوزیونی را دارا بودند تا بتوانند متن مورد اعتماد مدیران و ناظران صدا و سیما را برای مخاطبان عام روخوانی کنند.
اما اینک پس از گذشت هفت ماه آنگاه که صدا و سیما ماجرای پاره شدن عکس امام را پیراهن عثمان ساخت و بر معترضان تاخت، آنگاه که از پاره کردن قران در مراسم عاشورا افسانه بافت تا سبزها را مجازات کند، آنگاه که امامان جمعه را در برنامه های متعدد به صف کرد تا اعدام و کشته شدن معترضان را مجاز و ثواب اعلام کنند، ناگهان چه شد که صدا و سیما نگران فردا شد؟! دانست آیا که نمی شود به فردای درازی چشم دوخت و در عین حال فرمان مرگ معترضان را یکی یکی از تریبون یک رسانه ملی فریاد زد؟
همزمان که موج دستگیری ها و بازداشت ها در کشور شتاب یافته و از چهره های جوان جنبش سبز و روزنامه نگاران ساده و صادق و حتی غیر سیاسی تر کشور، تا مشاوران و چهره های درخشان اصلاح گرا در این سالها به بند و جبس می شوند، صدا و سیما فرصت نقد پدید می آورد و برای نقد رفتار هفت ماهه حاکمیت برنامه می سازد!
یعنی از یک سو تک تک منتقدان شناسنامه دار و نمایندگان سابق مجلس و روزنامه نگاران فعال فعلی را روانه زندان می کنند و از سوی دیگر نمایندگان مجلس اصولگرا و نویسندگان وب سایت های حامی دولت را در لباس منتقد به برنامه تلوزیونی دعوت می کنند. اگر رسم بر پذیرش نقد است پس چرا منتقدان کهنه و بی غرض را راهی زندان کنند و منتقدان نو ظهور به میدان فرا خوانند؟
مرتضوی را به عنوان مقصر کهریزک به افکار عمومی معرفی می کنند و خانواده زندانیان کهریزک را به حبس می کشند. موج اعتراض به غیرقانونی بودن کهریزک را در میان خودشان آغاز می کنند و آنان که در کهریزک زیر آفتاب با بنزین پذیرایی شده اند را تحت کنترل شدید گرفته اند تا مبادا کلمه ای بر زبان جاری سازند و تجاوز شدگان در همان کهریزک کذایی را هم یا از خانه فراری داده اند و یا با خانواده هایشان اتمام حجت کرده اند که اگر کلمه ای در نقد نظام بگویند خانه خراب شان می کنند.
کسانی که رای ملت را صاحب شده اند این روزها پنداشته اند که می توانند نقد ملت را هم صاحب شوند. یعنی از همین احمدی نژاد بر می آید که برای دوام و بقای دولت خویش، نقد رهبری نظام و حتی نقد اصل ولایت فقیه را صاحب شود و از بخش های دیگر از محافظه کاران هم چنین بر می آید که آنها نیز برای بقای خویش، نقد احمدی نژاد و دولت اش را صاحب شوند.
در هر دو صورت، آنچه کسی در بازی تولید منتقد، به آن توجه نمی کند جامعه هوشمند و هوشیاری ست که تفاوت منتقد واقعی و منتقد مصلحتی و سفارشی را خوب می شناسند و اگر چه از ایجاد فضای نقد در صدا و سیما استقبال می کنند و به آنان که به جرگه منتقدان نظام پیوسته اند و دیگر هیچ ظلمی را مقدس نمی پندارند خوشامد می گویند اما بی شک تا مادامی که درهای زندان به روی منتقدان واقعی باز است به درهای باز ساختمان جام جم به روی منتقدان مصلحتی نظام، با لبخندی هوشمندانه نگاه می کنند.
وقتی نقد محسن صفایی فراهانی به سیاست های دولت در یک برنامه ورزشی، تا مدت ها مدیران آن برنامه را (به گفته خودشان) تحت فشار قرار می دهد، وقتی مجری یک برنامه، آنگاه که سردار رادان را برای طرح ضربتی امنیت اجتماعی به انتقاد گرفته، تا مدت ها بازخواست میشود و به حاشیه می رود، وقتی برنامه زنده استادیوم ورزشی سنگاپور دستکاری می شود تا صدای سبزها و "یا حسین میرحسین" تماشاگران فوتبال به گوش مخاطبانش نرسد، چنین صدا و سیمایی، بی شک با برنامه دقیق تری، بینندگان تلویزیون را پای سخنان مطهری نماینده تهران و دیگر منتقدانی که به زودی قرار است به تلویزیون دعوت شوند فرا می خواند.
اگر چه این یک گام مثبت است، اما نقدی از نظام به دل نمی نشیند مگر آنکه منتقدان واقعی نظام را شبانه روز به زندان روانه نکنند. نقادان نوظهور که در صفحه تلوزیون آقای ضرغامی شال و کلاه نو به رخ می کشند، باید بدانند که کودکان بسیاری در همین سرزمین به جرم داشتن پدران و مادران منتقد، ماههاست که از دیدار و لمس دستها و بوسیدن چشم های آنها محروم مانده اند و چشم انها هرگز به دیدن عزیزان شان در قاب تلویزیون های خانه شان روشن نمی شود مگر آنکه به اعتراف تن دهند.
شگفتا که اخیرا منتقدان را با وثیقه های سنگین و تهدیدهای پنهان از زندان آزاد می کنند و در یک زمان مشترک، یکی از زندانیان آزاد شده در وبلاگ خودش مجبور است در مدح و ثنای نظام بنویسد و یکی دیگر از منتقدان شناسنامه دار در برنامه بیست و سی صدا و سیما به ستایش نظام بر می آید و دیگری وادار می شود در مراسم سخنرانی در دانشگاه چند کلامی هم در وصف نظام نطق کند.
نظامی که بر تن منتقدان اش، لباس اعتراف می پوشاند و از آنان معترفان ساختگی تحویل جامعه می دهد تنها چند ماه بعد وادار می شود تا بر تن هواداران اش لباس انتقاد بپوشاند و از آنان نیز منتقدان ساختگی تحویل جامعه دهد؛ ولی غافل است که برای ثبات بیشتر باید صبوری بیشتر به خرج دهد و منتقدان و هواداران را رخصت دهد تا هرکدام در لباس و جایگاه خودشان، یکی به نقد و دیگری به هواداری بر آید.
0 comments:
ارسال یک نظر