علی وفقی، مسئول کمیته دانشجویی استان تهران ستاد مهندس موسوی در نامه ای خطاب به همسر و دختران محسن امین زاده نوشته است: نگاه تان دلتنگ است و چشمان تان نگران برای محسن تان. همه دلتنگیم و نگران؛ آقا محسن مرد است؛ هم برای شما هم برای ما و برای همه مردمان ایران زمین. خدای اش خوب می داند دلبستگی های قلب این مرد را به شما و زندگی اش، به دختران اش. می گذرد این روزها… چند روزی روزگار نامرد قمار کرد با مردانگی مرد… باورش که شد باخته است می گذارد و می گذرد و می رود… می ماند اما طنین شرف این مرد… می ماند آقا محسن نازنین مان…
محسن امین زاده مسئول ستاد قیطریه مهندس موسوی و معاون وزیر امور خارجه ی دولت سید محمد خاتمی که یکی از اعتصاب کنندگان غذای اخیر در بند ۳۵۰ اوین بود هفته ی پیش در حین اعتصاب راهی بخش سی سی یو بیمارستان قلب تهران شد.
بر اساس گزارش ها وی پس از انجام اقدامات پزشکی علیرغم بستری شدن در این بخش حاضر نشد اعتصاب خود را بشکند.
منابع مطلع هم اکنون خبر می دهند که وی همچنان در وضعیت نامساعد جسمی است اما از روحیه ی خوبی برخوردار است.
متن کامل این نامه که در اختیار کلمه قرار گرفته به شرح زیر است:
زبان در کام نمی چرخد. دل در سینه نمی ماند. قلم در دست نمی گردد. می خواهم از مردانگی یک مرد بگویم اما چشمانم شرم می کند به یاد نگاه مهربان اش که می افتم. مردی که این روزها بر تخت افتاده، با نگرانی بر دل و دلتنگی بر چشم، پنجه در پنجه سیم های اتاق زندگی؛ فریاد شرف اش اما بلندتر از طنین قلب اش به گوش رسید چند روزی پیش که دست در دست دیگر مردان آزاد و رهای دیار دربندمان لب از نان بسته بود و دل از دنیا کنده بود: "ادامه می دهم…". مباد که مردمان و نامردمان گمان برند فشار قلب اش گوی میدان از شرف ایمان اش ربوده است. دوری بود، دلتنگی بود، نگرانی بود، خستگی بود؛ این بار بیماری هم آمد، دست در دست آنها نهاد. همه با هم یکی شدند و قمار کردند با مردانگی اش، باز هم باختند اما به شرف اش. شاید که چشمان مردمان باور کنند که هنوز مردانی هستند در این روزگار نامرد. شاید که نامردمان باور کنند به مردانگی مردان مردمان ایران زمین باخته اند میدان را.
خانم اصغرزاده عزیز؛
نگاه تان دلتنگ است و چشمان تان نگران برای محسن تان. همه دلتنگیم و نگران؛ دلتنگ نگاه اش، نگاه مهربان اش. نگران قلب اش، قلب مردانه اش. آقا محسن مرد است؛ هم برای شما هم برای ما و برای همه مردمان ایران زمین. خدای اش خوب می داند دلبستگی های قلب این مرد را به شما و زندگی اش، به دختران اش. دخترانی که نمی دانم چگونه تاب آورده اند دوری نگاه مهربان اش را، فراق خنده های نازنین اش را. کنار آمده اند اما با مردانگی پدر این دختران، که اینان نیز دختران شرف پدر اند. می گذرد این روزها… چند روزی روزگار نامرد قمار کرد با مردانگی مرد… باورش که شد باخته است می گذارد و می گذرد و می رود… می ماند اما طنین شرف این مرد… می ماند آقا محسن نازنین مان… می ماند باز نگاه مهربان اش…
فاطمه و زینب عزیز؛
سخت است دوری پدر. درد است فراق پدر. دل تنگ پدری مهربان چون آقا محسن نمی شود، داغ است که هر روز از دوری نگاه مهربان اش به دل سرک می کشد. دوری در برابر صبرتان کم آورد، زمانه نگرانی را هم صدا زد. اما باز کم می آورد در برابر صبرتان که شما دختران همان مردید. همان مرد مهربان، همان مرد آرام، همان مرد مصمم، همان مرد مردمان، همان مرد که همه نگران قلب اوییم، قلب بزرگ اش، قلبی که برای مردمان می تپد. می گذرد این روزها… می ماند اما پدر محسن نازنین…
0 comments:
ارسال یک نظر