آصف بیات: پیروزی یک جنبش سیاسی بدون دادن هزینه مقدور نیست

مژگان مدرس علوم
  جرس: دو سال از تکوین جنبش سبز ایران با همه فراز و نشیب های آن می گذرد. این جنبش اجتماعی در طی این دو سال علی رغم سرکوب و فشارهای اقتدارگرایان توانسته به حرکت خود در بطن جامعه ادامه دهد. حرکت و پویایی جنبش سبز ایران در کنار جنبش های در حال جریان کشورهای عربی منطقه، حکایت از خاورمیانه ای جدید  دارد. با پرفسور آصف بیات محقق و صاحب نظر برجسته مسائل اجتماعی که تحقیقات گسترده ای در زمینه جنبش‌های اجتماعی خاورمیانه انجام داده است در خصوص چشم انداز آینده سیاسی ایران و تحلیل جنبش سبز بعد از گذشت دو سال به گفتگو پرداختیم.


آصف بیات با تاکید بر ضرورت استراتژی و بینشی مشخص برای هر جنبش مدنی می گوید: " یک جنبش اجتماعی بویژه در شرایط سرکوب سیاسی باید بقاء خودش را تضمین کند.در حقیقت یک جنبش اجتماعی می تواند بدون آمدن در خیابان بقاء داشته باشد که این امر از طریق شبکه های اجتماعی محقق خواهد شد. در بلند مدت و برای تاثیرگذاری به سازماندهی، ایجاد یک ساختار که بتواند فعالیتهایش را هماهنگ کند، اقدام به بسیج مردمی و ابزار و منافع بسیج نیاز است. یک جنبش اگر بخواهد فعال باشد نیاز به یک استراتژی و بینش روشنی دارد. باید تاکید کنم عدم خشونت به معنای سکوت یا بی عملی نیست. موضوع مهم در این رابطه درک، آمادگی و عمل معترضین به استفاده از "لحظات مناسب" است که برای بقاء یا پیروزی جنبش حیاتی است حتی اگر این به ناگزیر به خشونت غیر افراطی منجر شود."


متن کامل گفتگوی "جرس" با پرفسور آصف بیات در خصوص راهکارهای پیش روی جنبش سبز ایران بعد از گذشت دو سال را پیش رو داریم و با هم می خوانیم:


در ابتدا لطفا بفرمایید جنبش سبز بعنوان یک جنبش اجتماعی و مدنی حول محور چه مطالباتی شکل گرفت؟ و آیا بعد از گذشت نزدیک به دو سال از زمان تکوین آن هنوز خواستار اجرای همان مطالبات است؟


در حقیقت آغاز جنبش سبز، اعتراض به نتایج انتخابات ریاست جمهوری و موضعگیری حکومت بود. بعد از آن مسئله "رای من کجاست" از سوی معترضین مطرح گردید که این واکنش بخش عظیمی از جامعه ایران بود. منتهی به باور من ریشه های این جنبش در آن زمان شکل نگرفت بلکه این جنبش نتیجه رویش درخواست های اقشار مختلف جامعه شامل بخش هایی از طبقات بالا، متوسط و پایین است که در واقع بعد از انقلاب بوجود آمده اند که در حوادث دو سال اخیر فرصتی پیش آمد که این در خواست ها بصورت خیلی مشخص ابراز شود. به عبارت دیگر درخواست کنونی جنبش بیشتر از مسئله "رای من کجاست" گرچه این انسجامی خاص به گروههای مختلف بخشید.بهرحال از آن زمان تاکنون جنبش به خواست خود نرسیده و در حال حاضر ما شاهد چندگانگی مطالبات هستیم که همه کم و بیش در جهت تثبیت یک نظام پاسخگو و دموکراتیک هستند. چند گانگی مواضع انعکاس تفاوت در عمق، گستردگی و بخصوص روش رسیدن به چنین هدفی است.


به نظر جنابعالی راهکار راهپیمایی با فضای ایران جواب خواهد داد؟ و آیا حضور خیابانی مسالمت آمیز و عاری از خشونت، بدون جنبه های تئوری و عملی استراتژیک منجر به نیل به اهداف یک جنبش مدنی خواهد شد؟ به عبارت دیگر نداشتن تئوری و برنامه ریزی استراتژیک تا چه حد به سرگردانی و شکست یک جنبش مدنی منجر خواهد شد؟


هر جنبش اجتماعی اگر بخواهد که منسجم باشد باید یک استراتژی و بینش مشخصی برای اهداف و روش های مبارزه داشته باشد. در غیر اینصورت می تواند در مسیر حرکت خود به بیراهه برود. البته اینکه جنبش سبز دارای استراتژی است یا نه؟ موضوع بحث است. برای یک جنبش دو امر معمولا مورد توجه قرار می گیرد:


ابتدا اینکه چه می خواهد و دوم اینکه به شکلی می خواهد؟


در مورد  اول یعنی اینکه جنبش چه می خواهد؟ جنبش سبز در اعتراض به نتایج انتخابات ریاست جمهوری به انسجام بالایی رسید. اما در این دو سالی که از آن زمان می گذرد تغییراتی در دینامیزم جنبش بوجود آمده و بحث های بسیاری در آن به جریان افتاده اما در کل این جنبش خواهان برقراری دموکراسی در کشور است و خواستار احقاق حقوق پایمال شده خود در عرصه های اجتماعی و فردی است. در حقیقت مردم احساس می کنند که حاکمیت به کرامت انسانی افراد احترام نمی گذارد و خواهان رعایت حقوق انسانها از سوی حاکمیت هستند. اما سوال این است چگونه باید به احقاق حقوق افراد جامعه رسید؟ به نظر می رسد که در این زمینه یک موضع مشترکی وجود ندارد. عده ای از عناصر سبز، طرفدار اصلاحات دولتی هستند و هنوز تصور می کنند که می شود در درون حاکمیت فعلی فرمی از پاسخگویی از سوی دولت را بوجود آورد که بشود حداقل بخشی از اپوزیسیون تحت همین حاکمیت فعلی به فعالیت آزاد بپردازد. بعد آقایان کروبی و موسوی و طیف طرفداران آنها هستند که می خواهند در واقع پلی بزنند و فرمی از رادیکالیزم اصلاح طلبانه ایجاد کنند.

بطوریکه اصلاحات موثری از طریق ایجاد فشار اجتماعی از پایین تحقق پیدا کند. تصور آنها این است که با گسترش مطالبات اجتماعی و از طریق اجرای بی تنازل قانون اساسی می شود به خواست های مهم دموکراتیک رسید زیرا فرض بر این است که این قانون اساسی پتانسیل توانمندی جامعه مدنی و از بین بردن بخش های غیر دموکراتیک آن از طریق تغییر و تعدیل خود قانون اساسی را دارد. و نهایتا گروهی هستند که اعتقاد دارند چنین چیزی محقق نخواهد شد و شکلی از تحول رادیکال لازم است.


کدامیک از این باورها با واقعیت مطابقت دارد؟


به نظر می رسد که در حال حاضر حاکمیت کنونی هیچ طرحی برای ادغام و یارگیری از اپوزیسیون ندارد و در حقیقت استراتژی براندازی اپوزیسیون را در پیش گرفته است. از اینرو تصور اصلاحات تدریجی حداقل در کوتاه مدت و در شرایط کنونی بسیار مشکل است. مگر اینکه اتفاقات سیاسی و شکاف بزرگی در هرم قدرت بوجود آید که نتیجه اش تن دادن به نوعی مصالحه و ادغام نیروهای اپوزیسیون باشد. اما در حال حاضر چنین نشانه هایی وجود ندارد. به عبارت دیگر حاکمیت خواسته و یا نا خواسته حداقل بخشی از نیروهای مخالف را به روش های انقلابی که این روزها در منطقه خاورمیانه به شدت در حال رواج است سوق می دهد.
 

چه راهکار دیگری را پیشنهاد می کنید؟


باید اعتراف کنم که من استراتژیست جنبش سبز نیستم. علاقه من به مطالعه اینگونه جنبش ها چه در ایران و چه در کشورهای دیگر خاورمیانه مربوط می شود. راهکارها را باید رهبران و رهروان جنبش سبز ارائه دهند و آنچه که من می توانم بگویم اینست که یک جنبش اجتماعی بویژه در شرایط سرکوب سیاسی باید بقاء خودش را تضمین کند.در حقیقت یک جنبش اجتماعی می تواند بدون آمدن در خیابان بقاء داشته باشد که این امر از طریق شبکه های اجتماعی محقق خواهد شد. در بلند مدت و برای تاثیرگذاری به سازماندهی، ایجاد یک ساختار که بتواند فعالیتهایش را هماهنگ کند، اقدام به بسیج مردمی و ابزار و منافع بسیج نیاز است. برای مثال اخوان المسلمین از سال 1928 به این سو با معضلات و رژیم های کنترل سیاسی مختلفی روبرو بوده اما با سازماندهی قوی توانسته خود را حفظ کند. بعلاوه یک جنبش اگر بخواهد فعال باشد نیاز به یک استراتژی و بینش روشنی دارد. اگر حاکمیت یعنی طرف مقابل آماده مذاکره باشد و تغییراتی را انجام دهد دیگر نیازی نیست که جنبش وارد خیابان شود. اما اگر چنین نیست سرنوشت مبارزه سیاسی عموما در فضای عمومی بخصوص در خیابان تعیین می شود و این البته هزینه هم دارد. باید تاکید کنم حرف گاندی را که عدم خشونت بی عملی نیست، عدم خشونت هم هزینه دارد.


پس با توجه به اظهارات شما تا چه حد به استراتژی جنبش هایی که خواهان تغییر در راس هرم قدرت سیاسی هستند باور دارید؟


از یکسو مهم است که یک جنبش اجتماعی معقول یک رهبری با استراتژی مشخص داشته باشد اما آنچه که باید دقت کرد این است جنبش ها بنا به تعریف ثابت نمی مانند و دائم در حرکتند. از این رو در پروسه تقابل با طرف دیگر ( قدرت یا حاکمیت) جنبش های اجتماعی_ سیاسی دچار تغییر و خصلت هایی می شوند که ممکن است خارج از انتظار و کنترل بانیان جنبش ها باشند. جنبش اجتماعی ضرورتا حرکات و برنامه ریزی داوطلبانه نیستند که مثلا راس هرم قدرت را نشانه بگیرند یا نگیرند. اما تقابل بین جنبش و طرف مقابل می تواند جنبش را ناگزیر از هدف قرار دادن راس هرم قدرت بنماید. بسیاری از جنبش های انقلابی که این روزها در منطقه خاورمیانه رخ داده ضرورتا قصد تغییر راس نظام را نداشتند حتی اگر در عناوینشان از واژه انقلاب استفاده کرده اند اغلب اینها اعتراضی و خواهان اصلاحات بودند. منتهی تقابل بین نهادهای خودشان و دستگاه حاکم به آنجا کشیده شد که احساس کردند در شرایط فعلی نمی شود انتظار تحقق خواستهای اصلاح طلبانه را داشت و به سوی تغییر رژیم حرکت کردند. برای مثال در سوریه در ابتدا می خواستند اصلاحات دولتی صورت گیرد اما بعد از سه ، چهار هفته ای که گذشته می بیند نمی تواند به اصلاحات امیدوار باشد. در مصر همینطور بود و در مراکش و اردن چنین است. بنابراین برای یک جنبش اجتماعی مهم این است که در بینش و استراتژی که دارد تمام امکانات را در نظر بگیرد بطوریکه بتواند در شرایط بخصوصی قرائت واقع بینانه از اوضاع داشته باشد و با توجه به تغییر شرایط عمل کند و زندان یک روش راکد نشود. من در جای دیگری هم تاکید کرده ام که با توجه به اینکه ایران در سطوح مختلف سیاسی و اجتماعی و فردی از خشونت ضربه دیده، باید تا جاییکه مقدور است از بروزخشونت جلوگیری شود. اما باید این را در نظر داشت افراد حق دفاع از خود دارند حتی اگر این به خشونت منجر گردد. باز تاکید می کنم که عدم خشونت به معنای سکوت یا بی عملی نیست. موضوع مهم در این رابطه درک، آمادگی و عمل معترضین به استفاده از "لحظات مناسب" است که برای بقاء یا پیروزی جنبش حیاتی است حتی اگر این به ناگزیر به خشونت غیر افراطی منجر شود. ما در مصر شاهد آن بودیم زمانیکه آدم های رژیم و اوباش و اراذل مردم را به شیوه های مختلف مورد حمله قرار می دادند گروههای انقلابی جوانهایشان را بسیج کردند که در مقابل این افراد ایستادگی کنند و از خودشان دفاع کنند. و اتفاقا آن دفاع برای جنبش انقلابی مصر در آن لحظه حساس بسیار حیاتی بود. بنابراین، این نوع امکانات باید مدنظر استراتژیست های جنبش قرار بگیرد. واقعیت اینست که متاسفانه ایستادگی و پیروزی یک جنبش سیاسی بدون دادن هزینه مقدور نیست. سوال این است که چقدر باید هزینه داد و اینکه آیا هدف غایی چه مقدار هزینه ای را توجیه می کند.


طی ماههای گذشته تحولات مهمی در کشورهای منطقه در جریان است که هم متاثر از تحولات ایران بوده و هم تاثیرات زیادی در آینده سیاسی کشورمان دارد. در عرصه تحولات منطقه شاهد سقوط حکومتهای دیکتاتوری و استبدادی یکی پس از دیگری هستیم و ایران بخاطر موقعیتش در منطقه متاثر از تحولات و آثار و نتایج رویدادهای سایر کشورها بوده است. تفاوت نظام حکومتی ایران با نظامهای دیکتاتوری عربی را در چه می دانید؟ چه وجه مشترکی بین جنبش سبز و اهداف آن با جنبش های در حال جریان در کشورهای منطقه قایل هستید؟


بی تردید شباهت هایی بین جنبش سبز ایران و جنبش های کنونی در دنیای عرب وجود دارد و می توان گفت جنبش سبز ایران بعضا الهام بخش این جنبش ها بوده است. زمانیکه جنبش سبز ایران رخ داد بسیاری از فعالین کشورهای عربی این جنبش را مورد توجه قراردادند و تحولات را دنبال کردند. به لحاظ گفتمان این جنبش ها به مانند جنبش سبز ایران تبلور گرایش پسااسلامگرایی است که در آن فرمی از حکومت (غیردینی) دموکراتیک و مدنی هستند که به حقوق اساسی مردم احترام بگذارد مدنظر است. اغلب این جنبشها از طریق بسیج عمومی و عظیم در خیابانها در حال حرکت هستند بغیر از  لیبی. به لحاظ ماهیت حاکمیت_ بله حاکمیت ایران با دیکتاتوری های فعلی دنیای غرب تفاوت دارد. در ایران کنترل معترضین و اپوزیسیون وسیع تر و پیچیده تر است تا مثلا مصر و لیبی یا حتی سوریه. درآمد نفت حاکمیت ایران را قادر کرده که نهادهای امنیتی مانند نیروهای بسیج و سپاه از تکنولوژی پیشرفته برای کنترل مخالفین و معترضین استفاده کند و بنظر می رسد که بین آنها هماهنگی منظمی وجود دارد و از این نظر در ایران کنترل سیاسی خیلی وسیع است. درست است که کشتار در ایران نسبت به مثلا لیبی و سوریه کمتر بوده اما کنترل اپوزیسیون قوی تر بوده است. مسئله دیگر این است که حاکمیت کنونی ایران بعد از انقلاب فرمی از "مردم خودی" را ساخته است و گروههایی را بسیج کرده که نامش را می شود طبقه رژیم یا طبقه دولتی گذاشت. این طبقه شامل گروههایی از طبقات پایین جامعه و همچنین از اقشار قدرتمند جامعه هستند که با همدیگر گرد هم آمده اند. به لحاظ اقتصادی منافع مشترکشان رانتی است که از دولت بهرمند می شوند ( مثل استفاده از مشاغل، کمک مادی، قراردادهای اقتصادی، پارتی بازی و غیره). و از نظر ایدئولوژیک بر اساس ایدئولوژی اسلام گرایی رادیکال هدایت می شوند. بنابراین حکومت طبقه خودش را که "مردم" می نامد از بسیجی ها تا لباس شخصی ها و طرفداران و غیره به خیابان می آورد و رودرروی مردم قرار می دهد. مثلا در مصر چنین چیزی وجود نداشته در لیبی و سوریه سعی کردند چنین چیزی بوجود بیاورند. در آینده حاکمیت های اقتدارگرا بعید نیست از این مدل استفاده کنند. از جانب دیگر انزوای نسبی حاکمیت ایران از جامعه جهانی مانند لیبی آن ها را فشارهای سیاسی و اخلاقی دولتهای خارجی مصون نگاه داشته بطوریکه اینها توانسته اند به سیاستهای خشونت آمیز خود ادامه دهند. امری که به این گرایش کمک کرده این است که ایران و یا لیبی بواسطه پول نفت حاکمیت اینها را کمتر مجبور به دست دراز کردن به بانک جهانی یا صندوق بین المللی پول و غیره کرده است.


ضرورت تشکیل نهادهای مدنی و شبکه های اجتماعی تا چه حد در سرعت بخشیدن به حرکت یک جنبش موثر باشد؟


بطور کلی یک جنبش اجتماعی وجود نخواهد داشت مگر اینکه ارتباط بین افراد داخل جنبش وجود داشته باشد. این ارتباطات می تواند فیزیکی باشد مثلا فعالین زن در یک محلی جمع شوند و روی مسائل بحث کنند. این ارتباط یا شبکه می تواند با حضور افراد در خیابان برقرار شود و ضرورتا لزومی بر آشنایی این افراد با یکدیگر نیست و فقط احساس کنند که یک هدف و سرنوشت مشترکی دارند. اینگونه ارتباطات می تواند حتی ذهنی و تصوری باشد و تا زمانیکه وجود داشته باشد می تواند به بقاء یک جنبش کمک کند. همینطور ارتباطات یا شبکه ها از طریق روزنامه، اینترنت یا امثال اینها بطور واقعی و یا ذهنی و مجازی جریان پیدا کنند. اما اینها ضرورتا به تغییر سیاسی منجر نمی شود. تغییر سیاسی زمانی بوجود می آید که این شبکه ها فعال شوند و در یک فرصت و فضای سیاسی خودش را نشان می دهد و با فشار آوردن به طرف مقابل بتواند امتیاز بگیرد و زمانیکه امتیاز گرفت می توانیم بگوییم تغییر حاصل شده است. فعال شدن ضرورتا به معنای ریختن به خیابانها نیست. این می تواند به اشکال مختلف عمل جمعی، فردی مانند نافرمانی مدنی یا حتی ایجادناجنبش ها حاکمیت یک حکومت را بدون اثر نماید.


مجموع تحولاتی که طی ماه گذشته در منطقه در حال شکل گیری است حکایت از یک سال بحرانی و ناآرام در منطقه خاورمیانه دارد. آیا این تحولات نهایتا منجر به آن خواهد شد که منطقه ای که از آن در افکار جهانی بعنوان  کمربند بحرانی دنیا یاد می شده به یک خاورمیانه جدید با حکومت های دموکراتیک و مردمی بدل گردد؟ چشم انداز سیاسی ایران را چگونه می بینید و آیا ایران در آینده ای نزدیک شاهد بر روی کار آمدن حکومتی دموکراتیک و مردمسالار خواهد بود؟


من خوش بین هستم. به علت اینکه سالیان سال بوده که تصور غربی ها ( بخصوص مستشرقین) نسبت به خاورمیانه این بوده که خاورمیانه یک منطقه استثنایی با آدمها و فرهنگ استثنایی است که حتی قابل مطالعه با آن مفاهیمی که نسبت به مناطق دیگر استفاده می شود نیست. البته گفته می شود تفاوت خاورمیانه بخاطر فرهنگ بخصوصی است که به اسلام پیوند محکمی خورده است. زیرا از نظر اینها اسلام همینطور ثابت است، پس فرهنگ ثابت است و رفتار و تفکر و فرهنگ سیاسی و اصولا جامعه تغییر نمی کند. اما دیدیم که طی ماههای اخیر تحولاتی عجیبی به سرعت در حال رخ دادن است که حتی خود مردمی که در خیابان حضور پیدا می کنند را متعجب کرده است. بطورکلی این مردم عادی هستند که بدنبال فرمی از حاکمیت هستند که پاسخگو و دموکراتیک باشد. مثلا در سوریه کسی فکر نمی کرد که مردم از روستاها می آیند بخاطر ایجاد یک حکومت دموکراتیک تا این حد مبارزه و مقاومت کنند. بنابراین دلایل زیادی برای خوش بینی به آینده وجود دارد البته مدیریت کردن این تغییرات و حکومت هایی که بعد از این انقلاب ها بر روی کار می آیند به چه صورتی خواهند بود و چگونه برای یک حکومت دموکراتیک آماده می شوند سوالاتی است که در مصر و تونس در حال حاضر مطرح است. تاکنون از تونس خبرهای خوبی می رسد که این گذار به دموکراسی به خوبی پیش می رود. در این میان مسئله اقتصاد بسیار مهم است، در اینکه مردم باید بتوانند در یک سطحی از یک زندگی شرافتمندانه برخوردار شوند که اگر چنین نشود ممکن است پوپولیست های اقتدارگرا به بهانه آزادی را فدا کنند و مسیر دموکراتیک این جوامع را تغییر دهند. در دنیای غرب یک موج دموکراسی خواهی آمده که قادر است از مرزهای زبانی و فرهنگی کشورهای عربی عبور کند. برای همین است که در ایران یا پاکستان که عرب نیستند حرکتهای دموکراسی خواهی از درون شروع می شوند که البته شروع هم شده اند. اگر این تغییرات رهایی بخش در کشورهای عربی رخ دهد و ایران همینگونه بعنوان یک کویرغیردموکراتیک و حاکمیت تک محور تنها بماند برای حاکمیت بسیار مشکل خواهد بود. به نظر من اگرچه تحولات ایران غیرقابل پیش بینی است اما تغییرات ساختاری که طی دو ، سه دهه گذشته در جامعه ایران بوجود آمده ادامه یک حاکمیت تک محور به شکل کنونی را به شدت به چالش می کشد و آنرا مجبور به تغییر می کنند. در هر حال بعید نیست که تحولات عمیقی در ایران اتفاق بیافتد.


با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.

0 comments:

ارسال یک نظر