در روزهای نخست اعتراضات خیابانی، دلیل اصلی صدور حکم اعدام برای زندانیان، محاربه و توهین به مقدسات اعلام می شد اما رفته رفته برای کسانی حکم اعدام صادر شد و یا کسانی به دار آویخته شدند که اتهامات متفاوتی برای آنان مطرح می شد.
عبدالرضا قنبری معلم گمنامی است که پس از راهپیمایی عاشورای سال گذشته در محل تدریس خود بازداشت و سپس از سوی شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی صلواتی به اتهام «محاربه از طریق ارتباط با گروههای معاند» که از مصادیق این موضوع داشتن ایمیلهای مشکوک و ارتباط با یکی از رسانههای تلویزیونی خارج از کشور عنوان شده به اعدام محکوم شد.
سکینه حبیبی همسر این معلمِ محکوم به اعدام و مادر دو فرزند است که می گوید: همسرم به جهت عدم عضویت در هیچ سازمان و حزب سیاسی، سرنوشتش برای هیچ کس مهم نیست، در انتظار اجرای حکم اعدام به سر میبرد و هیچ فرد و یا نهاد سیاسی و فرهنگی پیگیر وضعیت وی نبوده و هیچ اقدامی برای توقف این حکم صورت نمیپذیرد.
وی همچنین از پیگیری ها و نامه های خود به مقامات مسوول و مراجع تقلید خبر می دهد و می گوید: اگر چه هیچ کسی پاسخی به ما نداد اما به خاطر فرزندانم، به خاطر دختر ده ساله ام مجبورم که امیدم را از دست ندهم و برای نجات جان همسرم برای نجات جان یک پدر دلسوز همچنان امیدوارانه تلاش کنم و از همه بخواهم تا نگذارند یک فعال فرهنگی و یک معلم گمنام تنها به جرم آن که تنهاست و کسی را ندارد اعدام شود.
جرس در گفتگویی تلفنی با سکینه حبیبی همسر عبدالرضا قنبری در مورد یک سالی که بر این خانواده گذشته است، پیگیری ها و دیدار های او با مقامات مسوول در ایران و وضعیت این زندانی محکوم به اعدام ، پرسش هایی را مطرح کرده است که در پی می آید:
همسر شما پس از عاشورا دستگیر و به اعدام محکوم شده است، آیا هیچ خبر جدیدی از همسرتان دارید؟
خبرهای ما بر می گردد به همین ملاقات هایی که می رویم. هفته ای یک بار . از ادربیهشت ماه که حکم اعدام همسرم تایید شده، حال و هوای این ملاقات ها متفاوت است. خودشان هم در ملاقات ها می گوید من کاری انجام نداده ام ولی شرایط به گونه ای بوده که یک سری حکم های اینچنینی صادر شود ولی من کاری انجام نداده ام که این حکم شامل من شود.
دلیل اصلی بازداشت ایشان چه بوده و آیا ممکن است در مورد روند دستگیری ایشان توضیحی بدهید؟
دلیل اصلی بازداشت را که به ما دقیقا نمی گویند ولی به هر حال یکی از مواردی که مطرح کردند هم می گویند ایشان در روز عاشورا در خیابان بوده اند. ایشان را در محل تدریس دستگیر کرده اند.
آیا از ایشان در مورد حضور در راهپیمایی عاشورا در روند بازجویی سوالاتی هم شد؟
وقتی از خودشان در این مورد سوال کردند، همسرم خیلی صادقانه گفت بله من در روز عاشورا به همراهِ دختر کوچکم بیرون بودم. یعنی با یک دختر خردسال مگر چه کار می شود کرد، یعنی با یک بچه مگر کسی می تواند در خیابان کار امنیتی انجام دهد؟
ولی روز عاشورا ایشان فقط صبح بیرون بودند. آنها گفتند ایشان ظهر عاشورا بیرون بود. در حالی که ظهر عاشورا همسرم در منزل بود و شاهد داریم که ایشان را دیده که در پیش از ظهر عاشورا همسرم به همراه بچه ام در خیابان خودمان بود. .
آیا دادگاه از شما به اظهارات شاهدی که به آن اشاره کرده اید هم گوش داده است؟
نه، دادگاه هیچگاه شاهد را از ما نخواست و به همسرم گفته اند که شما ظهر عاشورا در خیابانی که درگیری شده حضور داشتید. در حالی که همسرم فقط صبح از محل درگیری رد شده بود و آنها هم برایش حکم را صادر کردند.
آیا همسرتان فعالیت سیاسی داشته است؟
فعلا نه. یعنی در روزهایی که دستگیرش کردند اصلا فعالیت سیاسی نداشت. یک معلم بود، مولف چهار کتاب بود و کارهای فرهنگی انجام می داد.
برخی از کسانی که پس از انتخابات دستگیر شده اند، در سال های گذشته فعالیت سیاسی داشتند، آیا همسر شما پیش از این سابقه سیاسی داشت؟
همه تلاش ایشان در همان حوزه فعالیت های فرهنگی و صنفی خودش بوده و نمی شود گفت کار سیاسی می کرد. ایشان شانزده سال در همین نظام آموزشی تدریس کرد، خدمت کرد، کار فرهنگی کرد. سالهای قبل هم فعالیت هایی که داشتند کار صنفی بوده که صنف را هم منحل کردند و برای همان فعالیت هم که در سال ۸۶ بوده برایش مبلغ سیصد هزارتومان جریمه نقدی صادر کرده بودند.
قاضی ایشان آقای صلواتی بود. آیا دیداری با ایشان داشتید؟
دادگاه بدوی همسرم را که اصلا به ما اطلاع ندادند. بعد از اینکه حکم اعدام صادر شد من فقط یک بار توانستم آقای صلولتی را ببینم.
پیگیری های شما با مقامات مسوول در چه مرحله ای است؟ آیا دیداری با هیچ یک از مسولان داشته اید؟
من در همان اردیبهشت ماه وقتی حکم سنگین اعدام صادر شد با آقای دادستان دیدار کردم. آقای دولت آبادی هم قول هایی به ما داد ولی هیچ اتفاقی نیافتاد. ایشان هم پرسیده بودند که آیا همسرم در روز راهپیمایی در خیابان بودند و وقتی همسرم با صداقت توضیح داد که به همراه دختر هشت ساله ام بیرون بود، ایشان هم قول هایی دادند که برای همسرم تخفیف بگیرند. این حکم خیلی برای همسرم سنگین است. ولی واقعا همسرم کاری نکرده است که اعدام شود.. .
به غیر از دیدار با دادستان تهران پیگیری های دیگری هم انجام داده اید؟
کسی پاسخگوی ما نیست. با این همه من همچنان امید دارم از طریق قانون کشور خودمان حل شود. به همین دلیل نامه های زیادی به مسوولان نوشته ام و در خواست کرده ام که در این حکم بازبینی کنند، همه درخواستم این بود که در مورد حکم سنگینِ اعدام که برای یک معلم با شانزده سال سابقه خدمت صادر شده است بازبینی کنند. به آقای لاریجانی، رییس قوه قضاییه نامه نوشته ام، به چند تن از مراجع هم نامه داده ام و درخواست کمک کرده ام.
مشخصا به کدام مراجع نامه داده اید و آیا هیچ پاسخی دریافت کردید؟
به آقای مکارم ، به آقای خراسانی و به آقای سیستانی نامه دادم. یک بار هم به دفتر آقای مکارم مراجعه کرده امِ آنجا گفته اند جزییات پرونده را نمی دانند و به همین دلیل دخالت نمی کنند، بقیه مراجع هم که اصلا پاسخ نامه های مرا ندادند.
در روزهای نخستِ دستگیری همسرتان، شما تقریبا سکوت کرده و مصاحبه ای هم با رسانه ها انجام نمی دادید. آیا دلیل مشخصی داشت؟
من مصاحبه ای نکردم تا وضعیت همسرم بدتر نشود. امید داشتم این مشکل حل شود.نمی خواستم لج و لج بازی شود. هنوز هم امید دارم. با اینکه دیگر این روزها نمی توانم آقای دادستان را ببینم ولی هنوز هم امید دارم به ما کمک کنند و از راه قوانین کشور خودم کاری کنند که همسرم نجات پیدا کند. هفته قبل به دادستان دوباره نامه نوشته ام تا شاید راهگشایی باشد در پرونده. یعنی واقعا این حکم برای ما و خانواده ما سنگین است.
شما چند فرزند دارید و آیا فرزندان شما در جریان صدور حکم اعدام برای پدرشان هستند؟
من دوتا فرزند دارم. پسرم هفده سال دارد و دخترم نه سالش تمام شده و ده ساله می شود. پدرشان در یکی از ملاقات ها جریان را به بچه ها گفت که اگر زمانی این اتفاق ( اعدام) افتاد به بچه های من شوک وارد نشود. خیلی سخت بود. خیلی .
وضعیت روحی بچه ها پس از اینکه در جریان حکم اعدام پدرشان قرار گرفته اند چگونه است؟
نبودن پدر در خانه به اندازه کافی سخت هست، تصور کنید دخترم نزدیک به ده سال دارد با این سن کم هیچ تصوری از اعدام ندارد. شرایط روحی اش بسیار نگران کننده است. با پسرم که بزرگتر است، صحبت می کنم و او تقریبا شرایط را می فهمد. اما دخترم هنوز درک درستی ندارد. نمی دانم باید چکار بکنم. نمی توانم هر هفته او را به ملاقات پدرش ببرم چون مدرسه می رود. از طرفی هر وقت، اسم پدرش را در خانه می آوریم یا مهمان بیاید و سوال کند آقای قنبری چطور است، این بچه حالتش کاملا عوض می شود، می رود در اتاقش زیر پتو و تمام دست و پایش منقبض می شود. دکتر هم که می برم می گوید باید او را از فشارهای عصبی دور نگاه داشت ولی اصلا نمی دانم چه باید کرد چون وقتی اسم پدرش را هم می شنود تمام دست و پایش جمع می شود. انشالله که فرجی شود تا هم ما و هم این بچه و هم معلمی که شانزده سال برای مردم خدمت کرد نجات پیدا کند.
واکنش مردم و شاگردان همسر شما به این حکم چگونه است و درخواست شما چیست؟
مردم کاری از دست شان بر نمی آید، کسانی که همسرم را می شناسند می دانند که ایشان همه زندگی اش را وقف شاگردانش می کرد، اکثر شاگردان همسرم خصوصیت های اخلاقی او را می دانند و شک ندارند که او خیلی خدمت کرد و جانش را فدای مردم می کرد. همه کسانی که همسرم با کار و تدریس برایشان زحمت کشید برای ایشان دعا کنند نمی دانم چه بگویم. کمکی از دست مردم بر نمی آید اگر مردم کسی را می شناسند فقط می خواهم بروند صحبت کنند با مسولان شاید راهی باز شود و همسرم نجات پیدا کند.
ناگفته ای اگر باقی مانده است، بفرمایید.
اگرچه کسی به ما امید نمی دهد اما ما خودمان امیدواریم، هنوز امید داریم که همسرم را نجات دهند.
با تشکر از شما
0 comments:
ارسال یک نظر