در واکنش به تداوم فشارها بر دراویش و دگراندیشان عقیدتی، و از سوی دیگر ادعا و تظاهر نزدیکان دولت در خصوص علاقه مندی به عرفان و تصوفِ ایرانی، انجمن جهانی پاسداشت حقوق بشر در ایران، طی نامه ای سرگشاده خطاب به رئیس دفتر محمود احمدی نژاد نوشت "تردید مکنید که جماعت درویشان امروز، همدرسان و همکلاسیهایِ همان اکابر تصوف و عرفان دیروزند."
به گزارش تارنمای انجمن جهانی پاسداشت حقوق بشر در ایران، این انجمن در نامه خود به اسفندیار رحیم مشایی آورده است: در ضمنِ سخنرانی یی که مورخ سه شنبه ۲۸ دی ۱۳۸۹ در هفتمين اجلاس بينالمللي استادان زبان و ادبيات فارسي درباره زبان و ادبيات فارسي ایراد کردید، در تجلیل از حکیم ابوالقاسم فردوسی طوسی اظهار داشتید ايران و تشيع به فردوسي بدهكار است.
این سخن بجای خود ، بسیار دقیق و سنجیده است.
حال جا دارد که در کنار تجلیل از فردوسی، به تحقیق پیرامون مکتبی که چنین رادمردی در آن رشد یافته بود پرداخته شود. نگاهی به تاریخ نشان می دهد که فردوسی بزرگ از ارادتمندان شیخ محمود معشوق طوسی از مشایخ شیخ ابوالقاسم کوُرَکانی خراسانی بود و به امر و اشاره مربی خود دست به کار تالیف خداینامک پهلوی به شاهنامه فارسی زد، و از نظم دری ، دژی استوار ساخت که در گذار زمان، از گزند باد و باران در امان، و حارس و نگهبان جاودان ایران و اندیشه ایرانشهری است.
بناهای آباد گردد خراب زباران و از تابش آفتاب
برافکندم از نظم کاخی بلند که از باد و باران نیابد گزند
بسی رنج بردم دراین سال سی، عجم زنده کردم بدین پارسی
اکنون اگر در احوال این بزرگوارانِ برخاسته از خاک پاک خراسان یعنی شیخ محمود معشوق طوسی و شیخ ابوالقاسم کوُرَکانی با استفاده از متون کهن نگریسته شود در می یابیم که ، همگی از اساتید مکتب انسانساز تصوف و عرفان اسلامی بوده اند که شیرازه واقعی دبستان ایران به شمار می رود.
در ادامه این نامه آمده است: حال این پرسش به ذهن متبادر می گردد که چگونه می شود از فردوسیها و شمس الدین تبریزیها و جلال الدین مولویها و سعدی ها و حافظ ها قدردانی کرد، اما در عین حال نسبت به مدرسهء تربیتی انان بی اعتنا بود، و با بیل و بولدوزر، اماکن گردهمایی و محل تجمعات "همکلاسیهای" آنان را در گوشه و کنار ایران - قم و بروجرد و اصفهان ...تخریب کرد؟! یا در محل عبادت "همشاگردیهای" آنان کود پاشید؟! یا "همدرسیهای" آنان را - متهم به دشمنی با "اهل بیت " کرد؟! آری تردید مکنید که جماعت "درویشان" امروز، همدرسان و همکلاسیهایِ همان اکابر تصوف و عرفان دیروزند. آنان که عشق به خالق و مخلوق دارند و اگر از آنان از احوال عشق و عاشقی بپرسید همان جواب مولانا جلال الدین خراسانی را برای شما تکرار می کنند که :
پرسید یکی که عاشقی چیست؟ گفتــــم که چو ما شـــــــــوی، بدانی
ندر خاتمه این نامه آمده است: می توان از مکتب ایرانی دم زد و درهمان حال در تلاش برای درهم پیچیدن طومار تصوف اسلامی! آن را در چهارچوب عرفانهای کاذب دسته بندی کرد! نباید فراموش کرد که جوانمردان برخاسته از مکتبی که فردوسی از فارغ التحصیلانش بود، ماموریت انسان را در عرصه هستی بسط حرارت و نور، و شکست ظلام ظلمت و ظلم میشناسند و به دنیا و مافیها پشت پا میزنند و گرزِ رزم با اژدها بر دوش میکشند و همزبان با کلام بلند "سام نریمان" در شاهنامه تکرار می کنند :
مرا کرد پِدرود هرکس که دید که بر اژدها گرز خواهم کشیـــد
جهــانی برآن جنگ،نّظّاره بود که ان اژدها سخت پتیــاره بود
0 comments:
ارسال یک نظر