- هدایت سبز
- دروغ پردازی های منابع آگاه ! روزنامه وابسته به سپاه در خصوص سایت جرس
- مروري بر روزنامه هاي سه شنبه ۱۳ بهمن ۸۸
- راه دشوار آزادی؛ مروری بر ۸ ماه جنبش مدنی سبز از ۲۲ خرداد تا ۲۲ بهمن
- انتقاد به مقاله "سبزها حتما بخوانند؛ استراتژی حکومت کودتا در آستانه 22 بهمن سبز"
- مصطفی ایزدی آزاد شد
- سرودی برای 22 بهمن
- تحلیل یک خبر
- شیون
- مرا از تیغ وشلاقت مترسان
Posted: سیدکاظم علوی -
میرحسین موسوی در گفتگویی با سایت کلمه، بار دیگر نشان داد که ظرفیتهای فراوانی برای هدایت و رهبری جنبش سبز دارد که این ظرفیتها تا قبل از آغاز حوادث پس از انتخابات بری اکثریت زیادی از مردم ناشناخته بود.
وی در این مصاحبه نیز به ظرافت به برخی مشکلات ساختاری فرهنگی موجود درارتباط با روحیه استبدادپرستی ایرانیان اشاره کرده و درعین حال راه چاره را نه صرفاً داشتن قانون خوب که تعریف فرایندها، ساختارها و فرهنگی میداند که هزینه نقض قانون را افزایش دهد.
میرحسین بیش از آنکه فکر میکردیم آگاه به مشکلات ساختاری کشور است. او بر اهمیت عنایت همزمان به آزادی و عدالت واقف است و اصولا ازادی را ذیل عدالت و از ارکان آن تعریف میکند. ازنظراو توجه به باورهای مردم اهمیت داشته و بیهمزمانی ابراز برخی از مواضع جسورانه عقیدتی با حرکت سبز فعلی مورد اشاره اوست (جسورانه در این مقاله فاقد قضاوت ارزشی است).
او به خوبی به عقبگرد کشور در دو دهه گذشته نسبت به سالهای ابتدایی پس از انقلاب اشاره کرده و وضعیت آن سالها را در مقایسه با امروزه نشان داده است. او لزوم وحدت حول یک هدف را یادآور شده و از همه میخواهد اجرای بیتنازل قانون اساسی فعلی را به عنوان کف مطالبات جنبش بپذیرند تا زمینه همکلامی بیش از پیش شود. میرحسین خطر حرکت کور به سوی آیندهای نامعلوم و پنهان شده در تاریکیها راتشخیص داده و مینمایاند.
موسوی درعین حال با جسارتی مثالزدنی امام جمعه بیرحم (جنتی/ احمد خاتمی)، قوه قضاییه، صدا وسیما، دستگاههای امنیتی و انتظامی را خطاب قرار میدهد و چاقوی خوشتراش نقد را بر پیکر بیارزش آنان مینوازد.
حقیقت اینست که باید قبول کنیم هیچ فرد یا گروهی این توان و قابلیت را ندارد که بطور عام تمامی افکار و سلایق جاری در جنبش سبز را نمایندگی کند. پس شرط عقل است که برای هدایت و همافزایی جمعی و گریز از دامهای کودتاچیان، میرحسین را بهعنوان بهترین گزینه موجود بپذیریم.
او ظرفیتها و قابلیتهای منحصر به فردی دارد که هیچ کسی فعلاً از آنها برخوردار نیست. او در قدرت بوده اما کوچکترین شایعه سؤاستفاده از قدرت درخصوصش شنیده نشده است. بزرگترین گناه نوشته در کارنامه قدرت وی سکوت او در زمان کشتار زندانیان سیاسی سال 67 است که تحلیل منطقی و بدور از احساس موضوع گرچه این سکوت را توجیه نمیکند، لیکن با اعتراف به اشتباه و تعهد به عدم تکرار؛ آن را بخششپذیر مینماید. (ببخش و فراموش نکن) او در همین زمان اندک درسهای زیادی از مردم گرفته و حتی گفتمان خویش را دستخوش تغییر و تحول کرده است. او روحیه دیکتاتوری ندارد و از همان ابتدای حرکت اعتراضی مردم به زیرکی پاشنه آشیل جنبشهای ایرانی را یافته و از مردم خواسته که نردبان را برای بالا رفتن دیکتاتوری دیگر علم نکنند. در این گفتگو نیز باز اشاراتی زیبا به این موضوع دارد.
ایران و ملت ایران هزینههای زیادی برای عنایت به ایدهآلیسم و خواستهای حداکثری دادهاند. شاید بد نباشد این بار کمی واقعگرایانهتر به موضوع نگاه کنیم و گرچه اندیشههای سکولار، غایت آمال ما بوده یا ایرانیانی به اجبار کوچیده از وطن هستیم که رنج هزاران تهمت و شکنجه برجان و روح خودمان یا بستگانمان نشسته و یا شیرزنی هستیم که دیگر تحمل قوانین بیربط و ظالمانه جزایی و مدنی فعلی را نداریم و ... بپذیریم وصول به دموکراسی و عدالت روندی تدریجی است و درهیچ جای دنیا این آمال به یکدفعه حاصل نشده است.
اجرای بیتنازل قانون اساسی باعث خواهد شد که دست قوای نظامی (سپاه) از بسیاری از امور برداشته شود، تجمعات آزاد شود، تشکیل NGO ها تسهیل گردد، قانون انتخابات اصلاح شود و ... . روندی که در ادامه کم کم تناقضهای ساختاری قانون اساسی را عریان خواهد کرد. این برهنگی تناقضات، زمینه حرکت به سمت اصلاح قانون را در فضایی شفافتر فراهم میکند. آنجاست که میتوان با زبان منطق و استدلال، بحث کرد. آنجاست که میتوان از تز فشار از پایین و چانهزنی در بالا استفاده نمود.
خیالپردازانه است. اما باید پذیرفت انقلابی دیگر خیالپردازانهتر است و حتی به شرط تحقق هم آیندهای خوب را نوید نمیدهد. در یکصدسال گذشته این کشور دو انقلاب را ازسر گذرانده که بهفاصله کوتاهی بعد از آنها شرایط بهتر نشده که هیچ بدتر هم شده است. دلایل آشکار و روشنی هم بر این قضایا وجود دارد که درصورت تحقق انقلابی دیگر راه گریزی از آنها هم وجود ندارد. یادمان باشد که در همین کشورهای نزدیکمان، دیکتاتوریهایی حاکم بود که اتفاقاً بسیار خشن درصدد حفظ نه سکولاریسم که لائیسیم بودند. و اندیشه جدایی دین و سیاست برای آنها هیچ بهرهای از دموکراسی به ارمغان نیاورد. در این کشور اتفاقاً موقعی نسیم توسعه وزیدن آغاز کرد که گروهی مذهبی در راس حاکمیت قرار گرفتند. این مقایسه به معنی رجحان تفکر مذهبی بر لائیک یا سکولار نیست بلکه ناظر بر بیارتباط بودن وجود دیکتاتوری/ دموکراسی به مذهب یا سکولاریته میباشد. همانگونه که دیکتاتوری مذهبی داریم که دین را ملعبه قدرت و حکومت میکند، دیکتاتوری سکولار هم داریم که هیچ عنایتی به اصول دموکراسی ندارد. وجود دموکراسی نیازمند طرد فرهنگ استبدادی است. فرهنگ استبدادی موجود گرچه رنگ دین نیز به خود گرفته اما در نظامی غیردینی یا ضددینی نیز خود را بازتولید میکند.
تمامی سعی و تلاش این مقاله در این است که لزوم واقعنگری، استفاده از فرصتها و اهمیت همافزایی را با پذیرفتن رهبری جنبش بهدست تنها گزینه قابل قبول و درعین حال تعامل دوطرفه با همین رهبر برای تاثیر پذیری دوطرفه را یادآوری کند.
*ديدگاه هاي وارده در یادداشت ها لزوما ديدگاه جرس نیست. |
دروغ پردازی های منابع آگاه ! روزنامه وابسته به سپاه در خصوص سایت جرس Posted: شبکه جنبش راه سبز(جرس): روزنامه جوان نزدیک به سپاه پاسداران مدعی شد که تمامی ارتباطات داخلی برخی سایت های ضد انقلاب در کشور شناسایی شده است.
این روزنامه تنها چند روز بعد از اظهارت معاون وزیر اطلاعات که مدعی شده بود جرس مهمترین تیم فکری سبز خارج از کشور است، به نقل از یک منبع آگاه بار دیگر بر ادعاهای پیشین پافشاری کرد و مدعی شد که سایت جرس نقش فعالی در هدایت جریان اعتراضات را برعهده دارد. در ادامه این خبر آمده است که جرس، شبکه ای از برخی نیروهای سیاسی معارض نظام و تعدادی از خبرنگاران تشکیل داده که از اخبار، گزارش ها و مطالباشان علیه نظام جمهوری اسلامی برای هدایت فتنه گران استفاده می کند. این مقام آگاه در ادامه با بیان اینکه برخی از این نیروهای سیاسی مرتبط با سایت جرس، تعدادی از عناصر مشارکتی مجلس ششم بوده، اظهارداشت: این افراد که ارتباط تنگاتنگی با این سایت دارند برخلاف مصالح ملی کشور، نسبت به تغذیه و ارائه اطلاعات به این سایت اقدام می کنند که گفته می شود ارتباطات همگی آنها شناسایی شده است. جرس همانگونه که در اساسنامه اش آمده جزء کوچکی از جنبش سبز ملت ایران است که بر اساس ضوابط متعارف حقوقی پذیرفته شده در قانون اساسی جمهوری اسلامی با شیوه ای تحلیلی، نقادانه و راهبردی به مسایل ایران می پردازد.
گفتنی است پیش از این نیز وزارت اطلاعات با ارایه فهرستی از سازمانهای پژوهشی و رسانه ای خارج از کشور, از جرس نام برده بود و هر گونه همکاری با آن را ممنوع و مصداق همکاری با سازمانهای برانداز محسوب کرده بود. |
مروري بر روزنامه هاي سه شنبه ۱۳ بهمن ۸۸ Posted:
روزنامه هاي اصلاح طلب سخنان خاتمي را تيتر نخست خود كرده اند اما برخي روزنامه هاي اصول گرا ترجيح داده اند اصلاح خوشه بندي يارانه ها را تيتر نخست خود كنند
اعتماد
« مهم ترين معيار شجاعت »عنوان مطلبي است به قلم عباس عبدي. وي در سالگرد فوت احمد بورقاني در روزنامه اعتماد مي نويسد :« اگر قرار باشد در عرصه سياست معياري را براي سنجش شجاعت يک سياستمدار تعيين کنيم، آن معيار کدام است؟ به طور عادي ذهن ما به ازجان گذشتگي و اتخاذ تصميمات متهورانه يا زدن حرف ها و سخنان پرهزينه يا ايستادگي در برابر ظلم و امثال اينها معطوف خواهد شد. من اين معيارها را رد نمي کنم اما آنها را ناقص مي دانم زيرا بروز بسياري از اين خصوصيات ممکن است تحت شرايط احساسي و رواني خاصي انجام شود که اولاً با عقلانيت منافات داشته باشد ثانياً لحظه يي و ناپايدار باشد و با گذشت زمان از آنها عقب نشيني شود. همچنين ممکن است انگيزه هاي خودخواهانه يا جاه طلبانه يي در پس ظاهر موجه آن باشد. از جمله کسب شهرت يا حتي منافع شخصي مي تواند پوشش اين رفتارها باشد.
آيا مي توان معيار بهتري پيشنهاد کرد؟ به نظر من دفاع از آزادي مهم ترين معيار است. البته هر سياستمداري تا هنگامي که در مقام اپوزيسيون است، بهترين شعارها را در دفاع از آزادي مي دهد و حاضر است جان خود را هم فداي آن کند، منظور من اين دفاع از آزادي نيست، بلکه منظور دفاع از آزادي در هنگامي است که مي توان مانع آن شد. دفاع کسي از آزادي اصيل و معيار شجاعت است که مي تواند آن را مانع شود. اگر رهبر يک گروه سياسي در داخل گروه مدافع آزادي بيان باشد، اين دفاع اصيل است زيرا مي تواند مانع نقد و آزادي بيان ديگران شود، اما چنين نمي کند و شجاعت آن را دارد که خود و سياست هايش را در معرض نقد ديگران قرار دهد. حال اگر اين سياستمدار در مصدر قدرت قرار گرفت، بهترين آزمون براي سنجش شجاعت او فراهم مي شود. به ميزاني که آزادي را بسط دهد، و مانع نقد و اعتراض ديگران نشود، او را مي توان شجاع به معناي دقيق کلمه دانست. اين شجاعت نه براساس احساس که بر مبناي عقلانيت بروز يافته است، و تا هنگامي که مانع آزادي ديگران نشود، ويژگي شجاعت نزد وي برقرار است. اين تصميم براي کسب شهرت نيست، زيرا با دفاع عملي از آزادي ديگران شهرت و اعتبار خود را در معرض نقد همگان قرار مي دهد. چنين سياستمداري به معناي واقعي اعتماد به نفس دارد.
بنابراين مهم ترين معياري که با آن مي توان سياستمدار شجاع را از ترسو تشخيص داد، تعهد آنان به آزادي بيان و نقد در هر شرايطي است. مقيد کردن اين مشخصه از سوي سياستمدار، چيزي جز مقيد کردن شجاعت او نيست و هنگامي که قيود او بر آزادي زياد شد، از شجاعت گذشته و وارد مرز ترسويي مي شود. جنبش هاي سياسي نيز از اين قاعده تبعيت مي کنند. جنبش هايي که داراي ريشه هاي قوي اجتماعي و اعضايي شجاع و رفتاري مبتني بر عقلانيت هستند، بيش از هر چيز ديگر از فضاي نقد به ويژه نقد دروني جنبش دفاع مي کنند و آن را مشروط به اما و اگرهاي بيهوده نمي کنند. بالندگي اين جنبش ها نيز به ميزان نقدي است که از درون و بيرون آن صورت مي گيرد. اگر با اين معيار مرحوم احمد بورقاني را بسنجيم، جزء سياستمداران شجاع محسوب مي شد، زيرا تا آنجايي که مي توانست نه تنها محدوديتي براي مطبوعات و آزادي بيان ايجاد نمي کرد، بلکه شخصاً مي کوشيد با تشويق ديگران و ارائه امکانات آزادي را بسط دهد. او به معناي دقيق کلمه مديريت و پست و مقام خود را هم در راه اين هدف خرج کرد. در نقطه مقابل بورقاني و شجاعت او، افراد ترسويي قرار دارند که هدفي جز اعمال محدوديت براي مطبوعات و آزادي رسانه ها و بيان ندارند. آنان سياستمداران ترسويي هستند که ترس خود را در پشت کلمات خشن و تهديدهايشان و شعارهاي توخالي و به ظاهر ارزشي پنهان مي کنند. آنان چون افراد ترسويي هستند که از تاريکي شب کوهستان و دشت مي ترسند، اما با صداي بلند آواز مي خوانند تا ترس خود را بپوشانند.
دو سال از فوت مرحوم بورقاني مي گذرد و اکنون و با توجه به شرايط موجود بيش از گذشته متوجه اهميت اين معيار در سنجش سياستمدار شجاع مي شويم. خدايش او را رحمت کند.»
كيهان
« شناسنامه ما » عنوان يادداشت روز روزنامه كيهان به قلم محمد ايماني است كه در بخشي از اين مطلب آمده است :« روند تحولات پرشتاب 3 دهه اخير در دنيا، شاهدي است بر اين مدعا كه گفتمان امام، گفتماني احياگر، نهضت ساز، آزادي بخش و تمدن پرداز است. ملت ايران خود را مديون چنين گفتماني مي بيند و بي دليل نيست كه 20 سال پيش وقتي روح خدا به ملكوت اعلا شتافت، بزرگ ترين تشييع تاريخ در برابر ديدگان شگفت زده دنيا رقم خورد. اما اكنون حق داريم بپرسيم 20 سال پس از آن تشييع بزرگ چه اتفاقي رخ داد كه در نهم دي 1388 - چند روز پس از عاشوراي حسيني- ده ها ميليون ايراني و چند ميليون شهروند تهراني با خشم و خروش تمام پا به خيابان گذاشتند و چه شد كه روزنامه نيويورك تايمز نوشت: «اين راهپيمايي، بزرگ ترين راهپيمايي در تهران از زمان تشييع گسترده پيكر آيت الله خميني در سال 1989 به اين طرف است و بي پايگي سناريوي فروپاشي جمهوري اسلامي را نشان مي دهد».
پيش قاضي و معلق بازي؟! يعني مي شد بر عليه يك ملت انقلابي، فتنه اي ترتيب داد و به خيال وهم آلود خود نام آن را جنبش و انقلاب نهاد؟! آيا مي شد شناسنامه يك ملت را در برابر چشمان كنجكاو و نگران او به استهزا گرفت يا آتش كشيد؟ كار كوچكي نبود به آتش كشيدن تصوير حضرت روح الله در فتنه روز 16 آذر و پس از آن جريحه دار كردن عواطف يك ملت در روز عاشورا. كدام جنايت و خيانت بزرگ تر از هتاكي و هجمه به تك تك فضيلت هاي راهبردي و ميراث هاي ماندگار امام خميني؟ مرگ بر آمريكا و مرگ بر اسرائيل، شعار راهبردي امام و عين كلام الهي بود و فتنه گران با خط كشيدن بر اين شعارها، سران مستكبر اسرائيل و آمريكا را به هيجان آوردند. كدام ميراث، سترگ تر و گرانسنگ تر از «جمهوري اسلامي» و «ولايت فقيه» كه عمله آشوب به تأسي از بازي گردانان فتنه- مغضوبين و ضالين- به هتاكي و فحاشي عليه آن پرداختند؟ جنايت عناصر تروريست و محارب در اين چند ماهه با همه بزرگي به پاي اين جنايت و خيانت بزرگ سران فتنه نمي رسد. ترور و محاربه اگر مجازاتش اعدام، و قتل اگر سزايش قصاص است، پس درباره مجازات فتنه انگيزي چه بايد گفت كه خداوند در قرآن فرمود «الفتنه اكبر من القتل» و «الفتنه اشد من القتل».
آيا نبايد شگفت زده شد وقتي خبر مي رسد فلان آلت دست شبكه صهيونيسم مسيحي در بيانيه 17 خود حرمت شكنان روز عاشورا - تركيبي از اعضاي گروهك هاي منافقين، سلطنت طلب، بهائيت و...- را «مردم خداجو» خوانده يا به همراهي آن شيخ قدرت طلب و ساده لوح، اعدام تروريست هاي بمبگذار و آدم كش را اعدام «شهروندان» تفسير كرده است؟! با اين اوصاف نبايد گفت در خوش بينانه ترين قضاوت، سران فتنه قطعاتي از همان پازلي هستند كه منافقين، بهايي ها و سلطنت طلبان قطعات ديگر آنند؟ آيا جرم اين طايفه كم از خيانت سران بهايي رژيم شاه دارد كه علناً و با صراحت خاك و مال و دارايي و ناموس ايراني را به طواغيت آمريكايي و انگليسي شوهر دادند؟! و مگر نه اينكه فرخ نگهدار عضو مركزيت گروهك ماركسيستي فدائيان خلق- مستخدم فعلي سازمان جاسوسي سيا- علناً درباره حمايت سران فتنه از تروريست هاي اعدامي نوشت: «تصميم آنها به اعتراض، بهايي به سنگيني اعتراض نخست وزير دولت موقت به اعدام هويدا دارد». آيا جز اين است كه آن حلقه 5 نفره كذايي كه خود را در سكوت توأم با رضايت سران فتنه، اتاق فكر جنبش سبز معرفي كرد، اصالتاً مروج بدعت هاي انحرافي گروهك استعماري بهائيت در رد اصالت قرآن و انكار ولايت و مهدويت است؟ سران فتنه را با مهره هاي نشاندار سازمان هاي جاسوسي آمريكا و اسرائيل و انگليس چه كار كه دستور گرفته اند مشخصاً امام خميني، ولايت فقيه و عاشوراي حسين(ع) را به عنوان اركان پيروزي و پايداري انقلاب هدف قرار دهند (كتاب دكتر مايكل برانت رئيس اسبق بخش شيعه شناسي سازمان سيا).»
جوان
اما روزنامه جوان وابسته به سپاه پاسداران در دو مطلب عليه معترضين و خاتمي مي پردازد در اولين مطلب با عنوان « کارنامه سیاه » به قلم عباس حاجی نجاری مي نويسد :« «این هدف ماست که پیش میرود و مهم نیست که چه کسی آن را پیش میبرد» جمله فوق ارزیابی یکی از سران گروهکهای محارب از آشوبهای پس از انتخابات است که در جریان برگزاری دادگاه عاملان حوادث روز عاشورا از سوی یکی از متهمین نقل شده است.
این جمله به درستی نشاندهنده کارنامه داخلی سران فتنه است که با طرح سناریوی «تقلب» و به صحنه کشاندن هواداران و ایجاد اغتشاش و آشوب در کشور در چند ماه اخیر بهترین بستر را برای دشمنان انقلاب اسلامی فراهم کردند تا به زعم خود انتقام شکستهای 30ساله را از مردم مسلمان ایران بگیرند.
سال ها پیش در اوج قدرت همین جریان انحرافی در کشور در سال 79 زمانی که گری سیک عنصر برجسته سازمان سیا و مشاور اسبق امنیت ملی رئیسجمهور آمریکا به ایران آمده بود، در بازگشت از ایران در مصاحبهای اعلام میدارد: «چگونه خوشحال نباشیم از اینکه موج تازهای در ایران بر پا شده که مصمم است تومار حکومت اسلامی را در هم بپیچد و حکومتی نظیر حکومت ایران در دوران شاه و عربستان سعودی را روی کار آورد. من در ایران روشنفکرانی را دیدم که اشارههای ما را دنبال میکنند. آنها ششلولهایی را بالا بردهاند تا هر کس و هرچه با آمریکا ناسازگار است را هدف قرار دهند» و وقتی خبرنگار از او میپرسد چه چیز را هدف قرار دهند؟ گری سیک در پاسخ میگوید: «مثلاً حتی ولایت فقیه را که من فکر میکنم در صحرای طبس تکنولوژی برتر ما را با اراده خود دفن کرد.» و اکنون پس از گذشت 10 سال همان جریان انحرافی البته با تغییر گفتمان و عبور از گفتمان انحرافی اصلاحات و اتخاذ چهره منافقانه دفاع از امام و انقلاب، نهتنها رضایت و حمایت سران استکباری آمریکا، بلکه حمایت منافقین، صهیونیستها، سلطنتطلبها، بهائیت و مرتجعین منطقه و... را برای تداوم فتنه و ضربه به نظام اسلامی جلب کرده است.
مقام معظم رهبری در دیدار پرشور مردم استان مازندران در 6/11/88 در تحلیل عملکرد معارضان و مخالفان نظام اسلامی در 30 سال گذشته خاطرنشان کردند: «در این جبهه همواره دو خطای فاحش وجود داشته است. نخست آنکه خود را بالاتر از مردم میدانستند و دوم آنکه به دشمنان ملت دل بسته بودند.» ایشان در تبیین خطای اول معارضان میفرمایند: «نتیجه بالاتر دانستن خود از مردم این میشود که اگر مردم در یک حرکت قانونی اقدام یا انتخابی کردند، معارضان در مخالفت با اقدام مردم، آن را عوامگرایی و مردم را عوام میخوانند» و در تبیین خطای دوم آنها در دل بستن به دشمنان خاطرنشان کردند: «در طول 30 سال گذشته دولت آمریکا و رژیم صهیونیستی و صهیونیستهای دنیا، دشمنترین دشمنان ایران بودهاند و امروز هم حقاً و انصافاً دشمنترین دشمنان هستند و دل بستن به این دشمنان، خطای بزرگی است.»
نگاهی به عملکرد 7 ماهه سران فتنه که پس از ادبار اجتماعی مردم به آنها تنها نقطه امیدشان بیگانگان و معدود مغرضان و معاندان داخلی است، ماهیت این جریان را بیش از پیش روشن میکند:
1- عملکرد سران فتنهگر سبب شده است که کلیه گروههای منزوی و مطرود مردم اعم از سلطنتطلبها، منافقین، مارکسیستها و بهائیان، مجدداً مدعی انقلاب شده و در پشت سر آنها در مقابل نظام اسلامی صف کشیدهاند.
2- تنفر اجتماعی نسبت به عناصر هتاک و هنجارشکن طیف موسوم به اصلاحطلب، موجب انزوا یا فرار آنها از کشور شده بود، این امر اگرچه سبب شده بود که باقیمانده عوامل اصلاحطلب موفق به اجرای سناریوی نفاق و فریب مردم شوند، اما اکنون همان عوامل افراطی و منحرف اتاق فکر «فرقه سبز» را در داخل و خارج از کشور تشکیل داده و مدعیانی علیه انقلاب و نظام اسلامی شدهاند.
3- بهرغم ارتقای جایگاه ایران در منطقه و جهان در سالهای اخیر، عملکرد سران فتنه در تضعیف موقعیت نظام اسلامی در ماههای اخیر سبب شده است که قدرتهای استکباری به مدعیان علیه نظام جمهوری اسلامی تبدیل و رسماً با اتکا به فتنه اخیر و با تصور تسلیم نظام اسلامی بر فشارهای اقتصادی و سیاسی افزوده و مجدداً از تهدید نظامی سخن به میان میآورند.
4- ایجاد بستر برای شبکههای مجازی دشمن در حوادث پس از انتخابات، سبب شده است که آمریکاییها برای آشوبهای اخیر تعبیر «انقلاب توئیتری» را به کار برده و برای تداوم آن بودجه 55 میلیون دلاری برای پنتاگون (وزارت جنگ آمریکا) برای سازماندهی عوامل و ابزار این جنگ نرم اختصاص دهند، بهگونهای که کلینتون وزیر خارجه آمریکا هفته گذشته در سخنرانی خود در موزه خبر و روزنامهنگاری واشنگتن، میگوید: «جنبش سبز» با کمک توئیتر مؤثرتر از تحریمها برای «براندازی» است. »
جوان همچنين در مورد مواضع اخير سيد محمد خاتمي در مطلبي با عنوان « پايان پدر خوانده! » با اشاره به اينكه « شكست بعدي و مهم تر خاتمي در انتخابات دهم و حوادث بعد از آن، پايان گفتمان او يعني«اصلاحات» بود. » مي نويسد بازنده بزرگ انتخابات دهم كيست؟ برخي ميرحسين موسوي را موصوف اين صفت ميدانند؛ از آن رو كه بعد از 20 سال اعتزال سياسي، نخستوزير چپ مزاج دهه 60 در اولين بخت آزمايي مردمي با چنان «نه» ناباورانهاي از جانب ملت مواجه شد كه شايد 20 سال گوشهنشيني ديگر لازم باشد تا او را از اين شوك تلخ خارج سازد. پارهاي ديگر از تحليلگران، آقاي هاشمي رفسنجاني را بازنده بزرگ انتخابات دهم رياست جمهوري قلمداد ميكنند. به اعتقاد آنان، آقاي هاشمي گرچه در انتخابات رياست جمهوري دوره نهم بسان موسوي و از همان كانديداي جوان رقيب – احمدي نژاد- شكست فاحشي خورد اما سابقه و نفوذ طولاني مدت سياسي او موجب شد تا همچنان به عنوان يك وزنه جدي در عرصه سياست مورد توجه باشد. با اين وجود، هاشمي با ريسك بزرگ حمايت همه جانبه از ميرحسين در انتخابات رياست جمهوري و قرار دادن همه سرمايه سياسي خود در سبد كانديداي مغلوب، به طرز فاحشي از عمق اعتبار و نفوذ خود كاست. گرچه دو تحليل فوق با توجه به واقعيات صحنه سياسي، بخشي از حقيقتند، اما از چند منظر مهم بزرگترين بازنده انتخابات دهم را ميتوان سيد محمد خاتمي، رئيسجمهور سابق ناميد. شايد از همين روست كه امروز بيش از هر كسي ديگر، هم اوست كه تلاش ميكند تا آب رفته را به جوي بازگرداند و با حركتهاي سينوسي و مواضع زيگزاگي، به بازسازي خود بپردازد.»
سيد امير هاشمي آرا نويسنده اين مطلب در ادامه مي نويسد :« موسوي نخستوزير دهه 60 گرچه به دليل بروز برخي صفات شخصي در گذشته و مواضع خود در دهه 60 نوستالوژي جماعتي از چپهاي سنتي به شمار ميآمد، اما نفوذ معنوي موسوي در جريان چپ بعد از دوره دوم خرداد تا حدود زيادي از دست رفت و به رغم احترام ظاهري كه جبهه اصلاحات به او ميگذاشت، عملاً فاقد جذابيتهاي لازم، خصوصاً براي نسل جديد اصلاح طلبان بود. مضافاً اينكه موسوي از بدو ورود به عرصه انتخابات رياست جمهوري هيچ حرف تازهاي كه طليعه گفتمان جديد باشد ارائه نكرد و اگر نبود برخي مصلحت سنجيهاي سياسي، شايد بسياري از فعالان اصلاح طلب نيز به او گرايش پيدا نميكردند. هاشمي رفسنجاني نيز به رغم سوابق طولاني خود در مديريت كشور، از گذشته فاقد ويژگي كاريزماتيك و محبوبيت ويژه مردمي بوده است. اين مطلب را ميتوان با نگاهي به سير آراي او در ادوار مختلف مجلس و رياست جمهوري مشاهده كرد. همچنين هاشمي رفسنجاني را كسي به عنوان مبدع يك گفتمان با شاخصهاي ويژه نميشناسد. او همواره در ميانه ميدان دو جناح چپ و راست و اصلاح طلب و اصولگرا حركت نموده و در هيچ مقطعي نماد گفتماني محسوب نشده است. اما سيد محمد خاتمي، به نوعي از دو ويژگي فوق برخوردار بوده است، يعني در مقطع دوم خرداد 76 بنا به دلايلي – شرايط سياسي، اجتماعي و اقتصادي آن مقطع و نيز ويژگيهاي شخصي – او توانست آراي بالايي از ملت را به خود جلب نموده و تا ساليان متمادي چهرهاي كاريزماتيك از خود به نمايش بگذارد. گرچه بخش عمدهاي از اين وجه كاريزمايي ناشي از تبليغات گسترده و پروپاگانداي رسانههاي اصلاح طلب بود اما در هر حال براي مدتي اين وجه براي سيد محمد خاتمي تثبيت شد.
توشه اصلاحات
از سوي ديگر خاتمي از مقطع دوم خرداد 76 به بعد با طرح شعارهايي چون توسعه سياسي، جامعه مدني، تكثر سياسي و. . . توانست وجهي تئوريك از خود به نمايش بگذارد. گرچه تقريباً تمامي آنچه خاتمي به عنوان گفتمان جديد جريان چپ سابق – و اصلاح طلب لاحق- مطرح ميكرد، ترجمه فارسي آموزههاي تئوريسينهاي ليبرال – سرمايه سالاري غربي بود، با اين وجود به دليل طرح آنها در حوزه عمومي كشور، به عنوان گفتماني جديد قلمداد گرديد كه از جانب خاتمي مطرح شده است. طرفه اينكه حتي عنوان اصلاحات را نخستين بار خاتمي مطرح نكرد بلكه اين اصطلاح توسط روزنامههاي زنجيرهاي ابداع گرديد اما خاتمي بر همين موج سوار شد و عملاً مفهوم گفتمان اصلاحات را به نام خود ثبت نمود. بدين ترتيب با اين دو ويژگي – صاحب گفتمان و كاريزماي مردمي بودن – خاتمي جايگاه منحصر به فردي را در عرصه سياسي كشور براي خود تصور و ترسيم كرد. در مسير افول با افول سياسي جريان اصلاحات و برآمدن نسل نوين اصولگرايان از سالهاي ابتدايي دهه 80 جايگاه فوق الذكر خاتمي نيز دچار نقصان گرديد به گونهاي كه حتي زمزمه عبور از خاتمي در دل جريان اصلاحات به گزينهاي جدي تبديل شد. حمايت تلويحي خاتمي در انتخابات رياست جمهوري سال 84 از كانديداي مغلوب يعني هاشمي رفسنجاني نيز به تنزل جايگاه خاتمي كمك كرد. با اين وجود خاتمي هنوز جايگاه پيشين را براي خود متصور بود. شايد به همين دليل بود كه در انتخابات دوره سوم شوراها در سال 85 و انتخابات مجلس در سال 86 حلقه اطراف خاتمي او را مجاب نمودند تا ليست جريان دوم خردادي ذيل نام و عنوان او به صحنه اين دو آزمون سياسي قدم بگذارد. اقدام ريسك گونهاي كه با شكست سنگين ليست «ياران خاتمي» در هر دو انتخابات، طليعه شكست نهايي خاتمي را آشكار ساخت. البته خاتمي ناكامي خود در اين دو انتخابات را اين گونه تحليل كرد كه ربطي به شخص خود او نداشته است و اگر خود او به ميدان ميآمد، نتيجه به گونهاي ديگر رقم ميخورد. همين تحليل بود كه موجب گرديد تا خاتمي در آستانه انتخابات رياست جمهوري دوره دهم وسوسه شود تا شخصاً وارد صحنه شده و جايگاه مخدوش شده را بازسازي نمايد. او بعد از چند ماه كش و قوس نهايتاً اعلام كانديداتوري كرد. اما از همان ابتدا يك شرط ضمن عقد براي نامزدي خود گذاشت و آن موضوع «يا من يا ميرحسين» بود. گويي او براي بخت آزمايي خود در انتخابات در ترديد به سر ميبرد. بازسازي پشت صحنه
شايد نتيجه نظرسنجيهايي كه بدون واسطه به خاتمي ميرسيد ترديدهاي او را بيشتر و بيشتر كرد تا جايي كه او در جلسه مجمع روحانيون مبارز به صراحت اعلام كرد مشكل من در انتخابات، مسأله رأي است. من براي پيروزي بر احمدينژاد نياز به اين دارم كه حداقل هفت يا هشت ميليون بيش از او راي داشته باشم و اكنون چنين شرايطي وجود ندارد. بدين ترتيب، رئيسجمهور پيشين درصدد برآمد تا به گونهاي ديگر وارد عرصه بخت آزمايي و بازسازي جايگاه خود شود. او با اعلام حمايت از كانديداتوري موسوي تلاش كرد تا ضمن بالا بردن شأن خود به عنوان رهبر جريان اصلاحات، سهم خود را در پيروزي محتمل موسوي بالا ببرد. به همين دليل بود كه ستادهاي اصلاح طلبان در تهران و شهرستانها به همان اندازه كه پوسترهاي موسوي را پخش ميكردند، تصاوير خاتمي را نيز به در و ديوار الصاق مينمودند تا اين گونه قلمداد شود كه اولاً موسوي ذيل سايه خاتمي است و ثانياً پيروزي موسوي، پيروزي خاتمي است.
بازنده بزرگ
اما از بخت بد رئيسجمهور سابق، كانديداي مورد حمايت او – كه توهم پيروزي صددرصدي داشت- با نتيجهاي فاحش از رقيب شكست خورد تا شرنگ تلخ ناكامي براي آخرين بار در دهان خاتمي ريخته شود و او پس از كشمكشي طولاني بپذيرد كه بر جايگاه كاريزماتيك او براي هميشه از جانب مردم مهر ابطال نقش بسته است. از اين منظر بازنده بزرگ انتخابات دهم رياست جمهوري، سيد محمد خاتمي بود كه پس از اين آزمون بزرگ، ديگر با چهره كاريزماتيك خود وداع گفته و محبوبيت مردمي او به افسانه بدل گشته است. بر باد رفته
اما شكست بعدي و مهم تر خاتمي در انتخابات دهم و حوادث بعد از آن، پايان گفتمان او يعني«اصلاحات» بود. حقيقت اين است كه خاتمي خود را پدر معنوي گفتمان و جريان موسوم به اصلاحات ميداند. او چند ماه قبل از انتخابات دهم نيز طي سه جلسه در بنياد باران به تبيين ويژگيهاي هويت اصلاح طلبي پرداخت تا اين گفتمان را به عنوان موتور محركه و گفتمان غالب اين انتخابات معرفي كند. اما اتفاقي كه در حين انتخابات و حوادث بعد از آن افتاد، عملاً هويتي به نام اصلاحطلبي را كاملاً كنار گذاشته است. اكنون موجود ناقص الخلقهاي به نام «جنبش سبز» جايگزين هويت اصلاح طلبي (به پدرخواندگي خاتمي) شده كه بسان كرباسي چهل تكه است كه هيچ مرز هويتي مشخصي ندارد و از سلطنت طلب و لائيك و سكولار و اصلاح طلب و. . . خود را مالك و پيرو آن ميشمارند. » نويسنده اين مطلب در ادامه مي نويسد :« هر تحليلگر سياسي به خوبي ميداند كه چنين موجود بي هويت و وصله پينه دوزي شدهاي كه برآمده از توهمات پست مدرنيستي برخي مشاوران ميرحسين موسوي است توان ادامه حيات نداشته و اجزاي ناهمگون آن به سرعت از هم گسيخته ميشوند، كمااينكه در همين شرايط كنوني اين اتفاق افتاده است به گونهاي كه اتاق فكر 5 نفره اين جنبش شترگاوپلنگي در خارج كشور هر يك سازي جداگانه ميزنند و نمايندگان آن در داخل كشور نيز هيچ يك نميدانند كه چه ميخواهند. با اين تفاصيل، خاتمي در قمار بزرگ انتخابات دهم، هويت گفتماني كه مالكيت معنوي آن را به نام خود ثبت كرده بود (اصلاحات) را باخت و اكنون بر فراز اين مرداب خشك شده، پرچم چهل تكهاي به نام جنبش سبز ميبيند كه نه با او نسبتي دارد و نه اميدي به تداوم اهتزاز آن ميرود. از اين روست كه سيد محمد خاتمي امروز بيش از همه نگران است. نگران جايگاه مردمي از دست رفته خود و نگران ميراث گفتماني برباد رفته خود. بر همين مبناست كه او اين روزها به تكاپويي شديد افتاده است. از جنبش سبز نامي نميبرد و مدام از اصلاحات ميگويد. شعار مردم، مردم را يك لحظه از زبان نمياندازد. نامه مينويسد و نامه تكذيب ميكند. با هنرمند و سياستمدار ديدار ميكند، يعني كه هنوز من هستم. شعار جمهوري اسلامي سر ميدهد كه پلهاي شكسته توسط ياران نادان را درست كند. اما با اين همه، رئيسجمهور پيشين باز هم دچار تناقض و گرفتار تضاد دروني است. او نه راه پيش دارد و نه راه پس. نه ميتواند صريح به اشتباه يارانش اعتراف كند چون به خيانت متهم ميشود و نه ميتواند موضع صريحي چون همفكران خود بگيرد چون به فراست دريافته است راهي كه ميروند به تركستان است. او دوباره به مواضع دوپهلويي بازگشته است كه در واپسين سالهاي رياست جمهوري اش دچار شده بود. مرد دودلهاي كه بين ماندن يا رفتن نميداند كدام را انتخاب كند. او سرمايه سياسي و گفتماني اش را به ثمن بخس به باد داد و اكنون مردد است كه به كدام سو برود. شايد او كورسويي از اميد را براي بازگشت به جايگاه قبلي متصور است و به همين دليل به مواضع متناقض روي آورده است. مرد مردد بازنده بزرگ اين دوران است.»
رسالتصالح اسکندري هم در روزنامه رسالت مطلبي با عنوان « تغيير گارد در معارضه تغيير گارد در معارضه » دارد وي مي نويسد :« 31 سال مردمسالاري ديني در ايران تجربه گرانبهايي است که محصول سه دهه پايداري بر اصول و عقلانيت سياسي مردم اين سرزمين است. مهندسي حکومت ديني در ايران نقطه عزيمت يک تلقي جديد از حاکم در افکار عمومي است . در مردمسالاري ديني، سياست عين ديانت است و نوعي عبادت و مايه تقرب به ذات اقدس اله محسوب مي شود. مردمسالاري ديني يک نوآوري سياسي است که در ادامه سيره پيامبران الهي به عنوان يک الگوي بي بديل در معرض قضاوت فرمانروايان و فرمانبرداران قرن بيست و يکم قرار گرفته است. تجربه31 ساله مردمسالاري ديني نشان داده است که روشها مثل ارزشها از اهميت دوچنداني برخوردارند. در اسلام روشها خيلي مهم هستند و کسب قدرت با توسل به هر روشي و به هر قيمتي وجود ندارد. سياست ورزي عملگرايانه در اين ساختار سياسي پاک نتيجه اي جز شکست هاي پي در پي نخواهد داشت. آنها که در چند ماه گذشته اين تجربه عظيم و ميراث گرانبهاي حضرت امام(ره) را ملکوک کردند تا با توسل به هر روشي به قدرت برسند و اين الگوي پاک را به بهاي ناچيز چند دلار تقلبي آمريکايي فروختند تا شايد جايي براي خود در بين مردم باز کنند، سخت در اشتباهند. آنچه که امروز در افواه عمومي از آن تحت عنوان عقب نشيني سران فتنه ياد مي شود بيشتر يک تغيير گارد در معارضه با نظام است. دشمن که با قمار در انتخابات روي اصل نظام تمام سرمايه خود را از دست داده است در صدد است چند سکه سياه خود را از روي ميز بردارد. اين جريان با ناکامي در جلب افکار عمومي به خصوص پس از حماسه تاريخي نهم دي به ظاهر ميدان زير سوال بردن سلامت انتخابات را خالي کرده و دولت را به رسميت شناخته است اما به موازات آن طرح انحرافي "سقوط زودهنگام دولت قبل از چهار سال" را مطرح کرده است.
اين طرح مضحک که بيشتر به تلاش دلقک ها براي خنداندن مردم در سيرک شبيه است با توجه به کارت هاي سوخته و منابع محدود معارضين بيشتر شبيه يک توهم است. ماشين معارضين که اين روزها فرمان آن در دست بيگانگان است با نا اميدي از پروژه انقلاب مخملي طرح هاي خود را شکست خورده مي بيند، در صدد است با ناکارآمد نشان دادن دولت در عرصه هاي سياسي، اقتصادي و فرهنگي زمينه را براي سقوط دولت قبل از چهار سال فراهم نمايد. بخصوص که دولت طرح هاي بزرگي چون هدفمند شدن يارانه ها و خصوصي سازي را در دستور کار خود دارد. اين پروژه که ناگزير راه حل دوم جريان فتنه است در بين اظهارات اخير کروبي هويدا بود و وي نتوانست آن را کتمان کند. صرف نظر از طراحي هاي دشمن، جريان متخاصم به اين زودي ها دست از معارضه بر نخواهد داشت و ساده لوحي است برخي حرکتهاي تاکتيکي را به اسم عقب نشيني از مواضع پنهان و آشکار تلقي کنيم. بخصوص که دم خروس اين عقب نشيني از مواضع موسوي و کروبي بعد از صدور حکم چند تن از محاربين بيرون زد.
در دهه چهارم انقلاب اسلامي مردمسالاري ديني در مرحله اثبات کارآمدي اسلام در اداره جامعه است. حضور40 ميليون ايراني پاي صندوق هاي راي در22 خرداد نشان داد که ملت ايران ضمن تعظيم انتخابات درجامعه اسلامي اجراي احکام الهي و اسلامي را تنها نسخه شفابخش کشور مي دانند اما درمقابل عده اي سعي دارند فضاي کشور رامستبدانه وانمود نمايند ومنکر دموکراسي واقعي در ايران شوند و به هر طريق ممکن چوب لاي چرخ دولت و نظام قرار دهند.
هر چند اين توطئه نيز به سرانجام نخواهد رسيد و کسي نمي تواند در مقابل اراده ملت مسلمان ايران ايستادگي کند اما بيش از گذشته بايد آگاه بود و با حضور در صحنه مانع از تحرکات مذبوحانه مجموعه نيروهاي ضد انقلاب شد.» وطن امروز
احمد نامجو در وطن امروز روزنامه حامي احمدي نژاد سرمقاله اي با عنوان سران « فتنه و اعدام » دارد او در اين مطلب مي نويسد :« اعدام 2 نفر از متجاوزان به عنف پرونده لواسان که صبح روز شنبه در اوین انجام شد در وهله نخست عاملی شد برای سکینهخاطر افکار عمومی که پس از رخداد جنایت صورت گرفته، در قالب یک مطالبه حداکثری خواهان برخورد قاطع دستگاه قضا بودند. قطعا اجرای حکم اعدام این 2 جنایتکار که با نمودار ساختن قدرت برخورد نظام با اخلالگران امنیت جامعه همراه شد؛ بار دیگر فلسفه «حیاتبخشی» و «سلبحیات» را در احکام قضایی جمهوریاسلامی آشکار کرد. نکته قابل تأمل دیگر اینکه پس از وقوع این جنایت و پیش از صدور احکام قضایی، اکثریت قاطع افکار عمومی خواستار اجرای حکم اعدام برای جنایتکاران شدند. تردیدی نیست این مطالبه حداکثری ملت به واسطه اطلاع از مجازات شرعی و قانونی بزه، پذیرش حقیقت تناسب جرم و مجازات و اثرگذاری اجرای مجازات است. تسریع قوهقضائیه در اجرای این حکم نیز علاوه بر تقویت سرمایه اجتماعی «اعتماد عمومی» در ادامه فراگیر شدن تحقق امنیت ملی را نوید میدهد. البته نباید این مهم را نادیده گرفت که بیزاری مردم از آسیبهای اجتماعی حاصل از وقوع جنایتهای هولناک و مخل امنیت اجتماعی و ملی، موجبات فهم درست آنان از مقررات حاکمیت دینی در برخورد با رفتارهای غیرشرعی مفسدهانگیز را بیش از پیش فراهم میکند و شکی نیست که این درک درست بسترسازی برخی سوءاستفادهها برای تقابل با احکام اسلامی را عقیم میکند. بنابراین باید گفت، اکثریت قاطع افکار عمومی اقدام متجاوزان به عنف در لواسان را مستوجب مجازات قانونی «اعدام» میدانند و این نشانگر پذیرش اثرگذاری حکم شرعی «سلب حیات» در میان اکثریت جامعه است. ضمن اینکه تسریع در اجرای حکم اعدام در مواردی که امنیت عمومی و به تبع آن،امنیت ملی دچار خدشه شده است، امری بهنگام و ستودنی است و اثرگذاری مطلوبی نیز به دنبال خواهد داشت.
صبح روز پنجشنبه 2 نفر از اعضای گروهک تروریستیاي که در حوادث تلخ روز عاشورای امسال اقدام به هتک عاشورای حسینی و ضرب و شتم عزاداران حسینی کردند به اتهام محاربه علیه نظام اسلامی محکوم و اعدام شدند. این تروریستها که به صورت مسلح در تجمعات غیرقانونی حضور یافته و اقدام به آشوبگری علیه نظام میکردند وابسته به گروهک تروریستی انجمن پادشاهی، وابسته به ربع پهلوی بودند. اعدام این 2تروریست که صراحتا و آشکارا علیه جمهوری اسلامی اقدام و امنیت ملی را تهدید میکردند، موجب ابراز ناراحتی رضا پهلوی شد. در کنار رضا پهلوی، گروهک منافقین و حامی اصلی آنان یعنی ایالات متحده نیز از اعدام تروریستهای انجمن پادشاهی ابراز ناراحتی کردند. البته و متاسفانه نگرانی و ناراحتی از اعدام تروریستهای ضدانقلاب به این جماعت محدود نشد و کروبی و موسوی نیز در دیدار «یکدیگر» از اعدام 2 نفر از مخالفان مسلح نظام جمهوری اسلامی که در حوادث ناگوار روز عاشورا اقدام به هتک نسبت به ساحت مقدس امام حسین(ع) و ارزشهای عاشورایی کرده و تخریب اموال عمومی را انجام دادند...
... و مصداق بارز محارب بودند، اعلام «ناراحتی» و دلخوری کردند! دلیل این رفتار عجیب البته آشکار است اما پیش از آن باید چند نکته بیان شود. »
نويسنده اين مطلب در ادامه اين مطلب مي نويسد :« اگرچه در شرایط کنونی برخی افراد همانند شیرین عبادی با پوشش جایزه نوبل، اقدامات فراوانی را برای دینزدایی از قوانین اجرایی و مدنی ایران انجام میدهند و این ماموریت در راستای سکولاریزه کردن جامعه ایرانی دنبال میشود اما سابقه آشکار این اقدامات در انقلاب به دهه 60 برمیگردد. آن زمان که شهید بهشتی، رئیس شورایعالی قضایی، لایحه «قصاص» را به مجلس وقت ارائه کرد و جبهه ملی و نهضت آزادی در تقابلی آشکار با قوانین شرع اسلام، با این لایحه مخالفت کرده و حتی برای این اعلام مخالفت، اجتماعاتی نیز تشکیل دادند. اگرچه واکنش قاطع و مثالزدنی امام(ره) به این اقدام و بیان صریح «مرتد» برای جبهه ملی که در ادامه بیان «غیرمسلم» بودن مصدق را هم به دنبال داشت؛ موجب انزوای این گروه و نیز خروج نهضت آزادی از مناسبات سیاسی کشور شد اما تحرکات حاشیهای این گروهها به عنوان مخالفان «حکومت دینی» همواره ادامه داشته است. فعالیت فراوان و هماندیشی این افراد با جریان رفرم دوم خرداد اما موجب بیان دیدگاههای ضدحکومت دینی آنان در جامعه شد. و حتی دوم خرداد، مجالی برای آنان فراهم کرد تا در معرض اقبال مردمی قرار گیرند ـ که البته نتایج بسیار ناامیدکنندهای برای آنان به همراه داشت ـ مجالست مخالفان اجرای احکام اسلامی در قوانین اجتماعی با سران دوم خرداد البته در انتخابات اخیر ریاستجمهوری نیز تداوم یافت و اخبار تایید شده فراوانی در اینباره منتشر و منعکس شد. قطعا این مجالست و همفکری به واسطه تلاش برای دستيابي به اهداف مشترک است! و قطعا در برخی موارد باید نمود عینی یابد.
بنابراین میتوان گفت، شباهت عجیبی میان ابراز نگرانی موسوی و کروبی از اعدام تروریستهای محارب، با مخالفت جبهه ملی و نهضت آزادی با لایحه اسلامی قصاص وجود دارد. البته قرابت فکری این 2 گروه سابقه متمادی دارد!
اما این موضوع از زاویهای دیگر نیز قابل ارزیابی است و آن اینکه مخالفت با قصاص فعلا درباره موضوعات بسیار ملموس همانند جنایت لواسان انجام نمیشود بلکه در قبال موضوعات سیاسی صورت میگیرد. موسوی و کروبی به بهانه جناحبندیها از اعدام محاربان اعلام نگرانی میکنند اما میتوان اینگونه نیز تحلیل کرد که این ابراز نگرانی بهواسطه هراس آنان از عزم حاکمیت در برخورد قانونی با هتاکان و فتنهگران و محاربانی است که 7ماه آرامش را از پایتخت سلب کردند.
این افراد مهلت 7 ماهه نظام برای اصلاح و بازگشت را قدر ندانستند و لجبازی و عصیانگری پیشه کردند. اگر چه نظام میتوانست از همان ابتدا تجمعات خشونتطلبانه و آشوبگرانه را بشدت محکوم و مجازات محاربان را اعمال کند اما صبر و مهلت نظام باعث شد فریبکاری و دغلکاری این جماعت بر همگان آشکار شود تا زمینه مساعد برای اعمال قانون درباره آنان فراهم شود. اگرچه برخی معتقدند برخورد قاطع نظام با فتنهگران در همان ابتدای فتنهگری، باعث جلوگیری از تداوم آشوبگریها و ایجاد هزینه میشد اما به نظر میرسد، صبر نظام و حاکمیت اثرات مطلوبی به دنبال داشته است. اکنون همه باورهای سیاسی آنان رونمایی شده است، آیا کسی گمان میبرد روزی موسوی و کروبی با اعدام محاربان مخالفت کنند؟!» |
0 comments:
ارسال یک نظر