مرتضی کاظمیان
مهمترین عنصر تهدیدکنندهی امنیت ملی ایران، همین حاکمیت اقتدارگرا در جمهوری اسلامی است.
محمدباقر قالیباف، شهردار تهران و از فرماندهان اسبق سپاه و نیروی انتظامی در یادداشتی بهمناسبت جان باختن سرتیپ حسن مقدم، مسئول سازمان جهاد خودکفایی سپاه، در حادثه انفجار اخیر در پادگان بیدگنه نوشته است: «دشمنان ما بهتر از دوستان حسن را میشناختند. این بچه ها قابل جایگزین نیستند.»
صرفنظر از این نکتهی قابل تحلیل و تأمل در سخن قالیباف که تصریح میکند: «دشمنان ما بهتر از دوستان حسن (سردار مقدم) را میشناختند»؛ و به تعبیری، احتمال «خرابکاری» و دخالت موثر خارجی در انفجار اخیر را برجسته میکند؛ اصل سخن جایی است که شهردار تهران تاکید میکند: «این بچهها قابل جایگزین نیستند.»
در مورد این سخن، دستکم دو ملاحظهی زیر قابل طرح است:
نخست؛ قالیباف و همفکرانش و دیگر نزدیکان و همراهان قدرت، که در چنین مواقعی متأثر میشوند و درپی جلوگیری از «خسران»ها هستند، آیا به پرسشهایی از این دست پاسخ دادهاند که کدام «هسته قدرت» و «پروژه»، «این بچهها»ی «غیرقابل جایگزین» را در پروژههایی نظامی - امنیتی، اینچنین «میسوزاند»؟ و کدام «رهبری» (شخصی یا گروهی)، راهبرد سمت و سو دادن منابع مادی و انسانی کشور به سمت هزینهکرد در حوزهی صنایع نظامی را تجویز کرده و میکند؟
شهردار تهران برای تأمین بودجهی متری پایتخت در تمام این چند سال دچار مشکل بوده و نیک میداند که تصویب و تأمین اعتبارات لازم برای پروژههای عمرانی شهرداری تهران و دیگر عرصهها در نقاط مختلف کشور با چه مشکلات و مصائبی دست به گریبان است. این چنین، او بهتر از ناظران بیرونی میتواند ارزیابی کند که مستقل از نیروهای انسانی که در پروژههای نظامی و امنیتی بهکار گرفته میشوند، چه اعتبارات غریبی صرف «پروژههای ویژهی نظامی و امنیتی» میشود.
نقطه عزیمت همهی این هزینهکردهای مادی و معنوی، در خوشبینانهترین نگاه، تلاش برای تأمین «امنیت ملی» است؛ اگر «حفظ نظام» ترجیح نداشته باشد؛ که مدتهاست برای حاکمیت سیاسی در جمهوری اسلامی، این دومی در اولویت نخست و ویژه قرار داشته و دارد.
حتی با همین نقطه عزیمت (اولویت و اهمیت تأمین امنیت ملی)، دیرزمانی است که مولفههای موثر در تحقق و پاسداشت امنیت ملی، تغییر معنادار یافته و بر ستونهای دیگری (افزون بر نیروی نظامی بازدارنده) مبتنی شده است. دموکراسی، حقوق بشر و حاکمیت ملی و حکومت قانون؛ توسعهی انسانی و رفاه فراگیر؛ جامعه مدنی باثبات و مستحکم و توانمند؛ رویکرد مسئولانه در قبال جامعه جهانی و نگاه صلحآمیز و توأم با تعامل و گفتوگو و پرهیز از تنشزایی در مناسبات بینالمللی؛ ازجمله مولفههایی هستند که متحقق کنندهی «امنیت ملی» محسوب میشوند. این مولفهها در کجای ارزیابیها و اقدامات حاکمیت سیاسی ایران قرار دارد؟
نظام اقتدارگرای مبتنی بر ولایت مطلقه فقیه درحالی تمام همّ و غم خویش را مصروف عرصههای نظامی و امنیتی میکند که تکیه بر موشکهای دوربرد و قارهپیما و سلاح اتمی، حتی دو دهه پیش نتوانست به کرملین کمک کند تا از تجزیه و تفکیک و فروپاشی امپراتوری شوروی جلوگیری نماید.
«نفت»ی که باید چونان «سرمایه» برای نسلهای امروز و فردای ایران مورد توجه و احترام و «سرمایهگزاری» قرار گیرد، چوب حراج خورده است. بشکههای نفتی که خرج سلاح و تهدید و سرکوب میشود، مددرسان «بحران مشروعیت» نظام سیاسی در داخل مرزهای ایران، و التیامبخش انزوا و ماجراجویی و رجزخوانی حاکمیت در خارج از مرزها شده است. تا کی و با کدام هزینه، این روند ادامه خواهد یافت، بر کسی مکشوف نیست.
دیگر؛ شهردار تهران و مقام اسبق نظامی و انتظامی ایران، فقدان «حسن مقدم«ها را «غیرقابل جایگزین» توصیف میکند. آیا او از اتلاف سرمایههای انسانی توسط حاکمیت اقتدارگرا در سطوحی دیگر، بیخبر است؟ آیا این وضع نابسامان مدیریتی، تنها متأثر از بیکفایتی و توهم و جسارت جاهلانهی صاحب منصبان قوهی مجریه است، یا در سطحی فراتر، این ساخت سیاسی اقتدارگرا در جمهوری اسلامی است که عالمان و دانشمندان و نخبگان را به انزوا برده و سفلگان و جاهلان و دروغگویان را منصب و منزلت بخشیده است؟
آیا هزینهای که در تمام سه دههی گذشته، مترتب بر کنار زدن «تخصص» به بهانهی «تعهد» متوجه ایران گردیده، برآورد شده است؟
دستکم، در تمام ماههای اخیر (پس از انتخابات نمایشی 22 خرداد 1388) آیا کسی از یاران و همراهان حاکمیت اقتدارگرا و رهبری خودکامه، برآوردی منصفانه کرده که عوارض ناشی از اقتدارگرایی و سرکوب و خشونت و بیاعتنایی به استانداردهای حقوق بشر و لوازم دموکراسی، چه خسارتی متوجه نیروها و سرمایههای انسانی ایران کرده است؟
آیا قالیبافها از اینکه نخبگان و دانشمندان جوانی چون امید کوکبی بجای تحقیق و تولید دانش، در کنج سلولهای انفرادی و بندهای گوناگون زندان اوین و دیگر بازداشتگاههای کشور، روزگار میگذرانند، ذرهای به خویش لرزیدهاند؟
نیمنگاهی به فهرست زندانیان سیاسی کنونی و حتی تمام آنهایی که پروندهای زیر بغل دارند و حکم محکومیتی چون «شمشیر آویخته» بر صدر سر، نشان میدهد که حاکمیت اقتدارگرا چگونه مواجههای با نیروهای انسانی کشور دارد. و نیز چند میلیون ایرانی مهاجر و غربتنشین اینجا و آنجای جهان؛ کسی از صاحبان قدرت نگاه مسئولانهای به وضع ایشان داشته است؟
کاش میشد یکیک نخبگان زندانی، تحت تهدیدو فشار، منزوی، سرخورده، سرکوبشده، بیکار،و نیز مهاجر را پیش چشم آنان که بهظاهر برای ایران دلسوزی میکنند، ردیف و معرفی کرد؛ تا مشخص شود چه سرمایهی غریبی در حال سوختن است و حاکمان به چه میزان نسبت به آن، بیاعتنایند.
سرمایههایی که متأثر از حاکمیت نظام استبدادی ستیزهجو در ایران میسوزد، غیرقابل محاسبه شده؛ از هزینههایی که پای تجهیز نظامی و تحقیقات اتمی برای تداوم نظام اقتدارگرا میرود تا سوء استفادههای مالی و بیکفایتیها و سوء مدیریتها، و از این هم ه تا خیل نیروهای انسانی که پیوسته سرکوب و منکوب میشوند.
مهمترین عنصر تهدیدکنندهی امنیت ملی ایران، همین حاکمیت اقتدارگرا در جمهوری اسلامی است.
*نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.
مهمترین عنصر تهدیدکنندهی امنیت ملی ایران، همین حاکمیت اقتدارگرا در جمهوری اسلامی است.
محمدباقر قالیباف، شهردار تهران و از فرماندهان اسبق سپاه و نیروی انتظامی در یادداشتی بهمناسبت جان باختن سرتیپ حسن مقدم، مسئول سازمان جهاد خودکفایی سپاه، در حادثه انفجار اخیر در پادگان بیدگنه نوشته است: «دشمنان ما بهتر از دوستان حسن را میشناختند. این بچه ها قابل جایگزین نیستند.»
صرفنظر از این نکتهی قابل تحلیل و تأمل در سخن قالیباف که تصریح میکند: «دشمنان ما بهتر از دوستان حسن (سردار مقدم) را میشناختند»؛ و به تعبیری، احتمال «خرابکاری» و دخالت موثر خارجی در انفجار اخیر را برجسته میکند؛ اصل سخن جایی است که شهردار تهران تاکید میکند: «این بچهها قابل جایگزین نیستند.»
در مورد این سخن، دستکم دو ملاحظهی زیر قابل طرح است:
نخست؛ قالیباف و همفکرانش و دیگر نزدیکان و همراهان قدرت، که در چنین مواقعی متأثر میشوند و درپی جلوگیری از «خسران»ها هستند، آیا به پرسشهایی از این دست پاسخ دادهاند که کدام «هسته قدرت» و «پروژه»، «این بچهها»ی «غیرقابل جایگزین» را در پروژههایی نظامی - امنیتی، اینچنین «میسوزاند»؟ و کدام «رهبری» (شخصی یا گروهی)، راهبرد سمت و سو دادن منابع مادی و انسانی کشور به سمت هزینهکرد در حوزهی صنایع نظامی را تجویز کرده و میکند؟
شهردار تهران برای تأمین بودجهی متری پایتخت در تمام این چند سال دچار مشکل بوده و نیک میداند که تصویب و تأمین اعتبارات لازم برای پروژههای عمرانی شهرداری تهران و دیگر عرصهها در نقاط مختلف کشور با چه مشکلات و مصائبی دست به گریبان است. این چنین، او بهتر از ناظران بیرونی میتواند ارزیابی کند که مستقل از نیروهای انسانی که در پروژههای نظامی و امنیتی بهکار گرفته میشوند، چه اعتبارات غریبی صرف «پروژههای ویژهی نظامی و امنیتی» میشود.
نقطه عزیمت همهی این هزینهکردهای مادی و معنوی، در خوشبینانهترین نگاه، تلاش برای تأمین «امنیت ملی» است؛ اگر «حفظ نظام» ترجیح نداشته باشد؛ که مدتهاست برای حاکمیت سیاسی در جمهوری اسلامی، این دومی در اولویت نخست و ویژه قرار داشته و دارد.
حتی با همین نقطه عزیمت (اولویت و اهمیت تأمین امنیت ملی)، دیرزمانی است که مولفههای موثر در تحقق و پاسداشت امنیت ملی، تغییر معنادار یافته و بر ستونهای دیگری (افزون بر نیروی نظامی بازدارنده) مبتنی شده است. دموکراسی، حقوق بشر و حاکمیت ملی و حکومت قانون؛ توسعهی انسانی و رفاه فراگیر؛ جامعه مدنی باثبات و مستحکم و توانمند؛ رویکرد مسئولانه در قبال جامعه جهانی و نگاه صلحآمیز و توأم با تعامل و گفتوگو و پرهیز از تنشزایی در مناسبات بینالمللی؛ ازجمله مولفههایی هستند که متحقق کنندهی «امنیت ملی» محسوب میشوند. این مولفهها در کجای ارزیابیها و اقدامات حاکمیت سیاسی ایران قرار دارد؟
نظام اقتدارگرای مبتنی بر ولایت مطلقه فقیه درحالی تمام همّ و غم خویش را مصروف عرصههای نظامی و امنیتی میکند که تکیه بر موشکهای دوربرد و قارهپیما و سلاح اتمی، حتی دو دهه پیش نتوانست به کرملین کمک کند تا از تجزیه و تفکیک و فروپاشی امپراتوری شوروی جلوگیری نماید.
«نفت»ی که باید چونان «سرمایه» برای نسلهای امروز و فردای ایران مورد توجه و احترام و «سرمایهگزاری» قرار گیرد، چوب حراج خورده است. بشکههای نفتی که خرج سلاح و تهدید و سرکوب میشود، مددرسان «بحران مشروعیت» نظام سیاسی در داخل مرزهای ایران، و التیامبخش انزوا و ماجراجویی و رجزخوانی حاکمیت در خارج از مرزها شده است. تا کی و با کدام هزینه، این روند ادامه خواهد یافت، بر کسی مکشوف نیست.
دیگر؛ شهردار تهران و مقام اسبق نظامی و انتظامی ایران، فقدان «حسن مقدم«ها را «غیرقابل جایگزین» توصیف میکند. آیا او از اتلاف سرمایههای انسانی توسط حاکمیت اقتدارگرا در سطوحی دیگر، بیخبر است؟ آیا این وضع نابسامان مدیریتی، تنها متأثر از بیکفایتی و توهم و جسارت جاهلانهی صاحب منصبان قوهی مجریه است، یا در سطحی فراتر، این ساخت سیاسی اقتدارگرا در جمهوری اسلامی است که عالمان و دانشمندان و نخبگان را به انزوا برده و سفلگان و جاهلان و دروغگویان را منصب و منزلت بخشیده است؟
آیا هزینهای که در تمام سه دههی گذشته، مترتب بر کنار زدن «تخصص» به بهانهی «تعهد» متوجه ایران گردیده، برآورد شده است؟
دستکم، در تمام ماههای اخیر (پس از انتخابات نمایشی 22 خرداد 1388) آیا کسی از یاران و همراهان حاکمیت اقتدارگرا و رهبری خودکامه، برآوردی منصفانه کرده که عوارض ناشی از اقتدارگرایی و سرکوب و خشونت و بیاعتنایی به استانداردهای حقوق بشر و لوازم دموکراسی، چه خسارتی متوجه نیروها و سرمایههای انسانی ایران کرده است؟
آیا قالیبافها از اینکه نخبگان و دانشمندان جوانی چون امید کوکبی بجای تحقیق و تولید دانش، در کنج سلولهای انفرادی و بندهای گوناگون زندان اوین و دیگر بازداشتگاههای کشور، روزگار میگذرانند، ذرهای به خویش لرزیدهاند؟
نیمنگاهی به فهرست زندانیان سیاسی کنونی و حتی تمام آنهایی که پروندهای زیر بغل دارند و حکم محکومیتی چون «شمشیر آویخته» بر صدر سر، نشان میدهد که حاکمیت اقتدارگرا چگونه مواجههای با نیروهای انسانی کشور دارد. و نیز چند میلیون ایرانی مهاجر و غربتنشین اینجا و آنجای جهان؛ کسی از صاحبان قدرت نگاه مسئولانهای به وضع ایشان داشته است؟
کاش میشد یکیک نخبگان زندانی، تحت تهدیدو فشار، منزوی، سرخورده، سرکوبشده، بیکار،و نیز مهاجر را پیش چشم آنان که بهظاهر برای ایران دلسوزی میکنند، ردیف و معرفی کرد؛ تا مشخص شود چه سرمایهی غریبی در حال سوختن است و حاکمان به چه میزان نسبت به آن، بیاعتنایند.
سرمایههایی که متأثر از حاکمیت نظام استبدادی ستیزهجو در ایران میسوزد، غیرقابل محاسبه شده؛ از هزینههایی که پای تجهیز نظامی و تحقیقات اتمی برای تداوم نظام اقتدارگرا میرود تا سوء استفادههای مالی و بیکفایتیها و سوء مدیریتها، و از این هم ه تا خیل نیروهای انسانی که پیوسته سرکوب و منکوب میشوند.
مهمترین عنصر تهدیدکنندهی امنیت ملی ایران، همین حاکمیت اقتدارگرا در جمهوری اسلامی است.
*نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.
0 comments:
ارسال یک نظر