سهم ایران را چه شد؟ / شعری از یک زندانی سیاسی بند ۳۵۰ اوین

یکی از زندانیان سیاسی حامی جنبش سبز که این روزها در بند ۳۵۰ زندان اوین محبوس است، با توجه به حال و هوای سیاسی ایران، خاورمیانه و بهار عربی که این روزها منطقه را دربر گرفته، شعری سروده است که آن را از پشت دیوارهای بلند اوین به ملت سبز ایران تقدیم کرده است:

ای دریغ از یک شکفتن، باغ و بستان را چه شد؟
غنچه ها پژمرده گشتند غنچه زاران را چه شد؟

صد هزاران شاخه پژمرد اشک و آهی برنخاست
«عندلیبان را چه پیش آمد، هزاران را چه شد» (حافظ)

آبشاران را چه رفت و باد و باران را چه شد؟

یک نفس راحت نمی آید ز عمق جان برون
جان ز تنهایی به لب آمد جانان را چه شد؟

صیحه ی جغد ناله ی بلبل بلند در آسمان
بیشه ها را برگرفته بیشه زاران را چه شد؟

از سواران ظفرمند هیچکس آگه نشد
اسبها در خون فتاده تک سواران را چه شد؟

آه و حسرت شد نصیبم باز در فصل بهار
این بهار دیگران است سهم ایران را چه شد؟

در سکوت سرزمینم گرگ ها زوزه کشان
نعره های شادمان میگساران را چه شد؟

چهره های مردمانش درهم و افسرده است
خنده ای بر لب نیاید خنده رویان را چه شد؟

شهر خامش در رگ هر برگ تو خون خزان
فصل سرما جاودان نیست گو بهاران را چه شد؟

زندانی جنبش سبز ملت ایران
پاییز – بند ۳۵۰ زندان اوین

0 comments:

ارسال یک نظر