نترسید ، نترسید ما همه با هم هستیم

فرهاد مرادی
 
یکم -  همه ی ما روزهای اوج جنبش را خوب به یاد داریم . نیروهای گارد یا لباس شخصی ها با تمام توان و خشونت شان به جمعیت حمله ور می شدند . ارعاب حاصل از این موقعیت باعث می شد جمعیت حاضر در خیابان پراکنده شوند. ناگهان زن یا مردی از میان جمعیت فریاد می کشید : " نترسید ، نترسید ما همه با هم هستیم ! "  این بانگ آزادانه در آن موقعیت خشن و پر اضطراب توان جمعیت را احیا می کرد تا در برابر سرکوب نیروهای گارد ایستادگی کنند. تمام کسانی که آن روزها در خیابان حضور داشتند این موقعیت را دیده و انرژی رهایی بخش حاصل از آن را با تمام وجود تجربه کرده اند. همین خصلت رهایی بخش شعار مورد نظر باعث شد تا این شعار به یکی از اصلی ترین شعارهای جنبش بدل شود. بنابراین بی تردید شعار "نترسید ، نترسید ما همه با هم هستیم ! " بخشی از هویت جنبش را شکل داد. تا جایی که می توان ادعا کرد که تاثیرگذاری روانی این شعار بر فرد ایرانی از مرز یک تحریک احساسی فوری عبور کرده و به نوعی از عقلانیت انتقادی منجر شده است. عقلانیتی که توانست با تکیه بر تاریخ اندوهبار زندگی فرد ایرانی نقطه ی اوج خویش را در خیابان بیابد. در واقع معنای مستتر در این شعار فراخواندن به اتحادی است که در نهایت به رهایی فرد ایرانی منجر خواهد شد ، اما اگر این رهایی را تنها رهایی از وضعیت زد و خورد خیابانی بدانیم این شعار هرگز نمی توانست بخشی از هویت جنبش را خلق نماید. در این جا باید کمی عمیق تر باشیم و بتوانیم بخشی از وضعیت روانی حاضران در جنبش را تخیل نماییم . به عبارتی دیگر باید سئوال را این گونه مطرح نماییم :
" شعار مورد نظر در آن لحظه یادآور کدام مفهوم انسانی در ذهن تظاهرات کنندگان بود که چنین انرژی عظیمی را در درونشان به وجود آورد ؟ "
پاسخ به طور قطع یک چیز است : اتحاد اجتماعی !
 
دوم – اگر به این مهم باور داشته باشیم که شرایط اجتماعی ، سیاسی ، اقتصادی و فرهنگی فعلی در وضعیتی قرار دارد که منافع تمام اقشار و طبقات اجتماعی را با تهدید مواجه کرده است ، می توانیم جنبش فعلی مردم ایران را یک جنبش ملی نام گذاری کنیم. زیرا در صورت عدم تحقق مطالبات جنبش منافع تمام این طبقات ، اقشار و گروه ها با آسیب های بسیاری مواجه خواهد شد. از این روست که گسترش آگاهی – خصوصا ً در میان طبقات پایین جامعه – را استراتژی جنبش می دانند. در حقیقت معنای این استراتژی تلاشی برای دست یافتن به تعریف مسئله با یک ظرفیت حداکثری است. ظرفیتی که بتوان در یک فرایند دموکراتیک زمینه ی مشارکت تمام طبقات اجتماعی را در تعریف مسئله به وجود آورد ، اما زمانی که سعی می کنیم تا در راستای عینیت یافتن این دیدگاه گام برداریم در می یابیم که موانع بسیاری بر سر راهمان وجود دارد.
 
سوم – اجرای طرح هدفمند کردن یارانه ها ، اجرای یک طرح ریاکارانه بود. دولت ایران با ریاکاری هر چه تمام با راهنمای چپ به دامن افسار گسیخته ترین سیاست های دست راستی پناه برد. دولتمردان ایرانی برای آن که این رفتار خود را توجیه کنند ، دست به دامن توزیع بخشی از نقدینگی میان مردم شدند. آن ها با اندازه گیری قد اقتصادی مردم و این استدلال که یارانه های نقدی پرداخت شده به مردم می تواند نیازهای آن ها را برآورده سازد حقیقتی بزرگ را سانسور کردند و به هیچ کس اجازه ی مطرح کردن این سئوال را ندادند که در دورانی که ایران به بازار مصرف کالاهای چینی بدل شده ، واردات خودرو به کشور چندین برابر افزایش یافته و تولید ملی این چنین بی سابقه زمین گیر شده است ، آیا باز هم مردم نیازمندند؟ " دکتر یوسف اباذری " در مقاله ی " یوتوپیا، سیاست " پاسخ این سئوال را این چنین می دهد : " در زمانه ای که نفس پیورتین زیر آماج حملات " به میلت عمل کن " قرار دارد و جامعه ی مصرفی هر هفته کالایی را به بازار می فرستد که کالای هفته ی پیش را به زباله دانی که این هفته خریداری شده است می افکند ، چگونه می توان از نیاز سخن گفت ؟ دولت هایی هستند که بر مبنای برآوردن نیاز برنامه ریزی می کنند ، خاصه دولت های نفتی. این گونه دولت ها زمانی که خزانه پر از پول نفت شد ، آن را توزیع می کنند تا نیازها را برطرف کنند ، اما نمی دانند چه خطایی مرتکب می شوند. آنان گمان می کنند مردم نیازمندند و نمی دانند مردم آرزومندند و آرزو در زمانه ی ما پایانی ندارد. " در حقیقت طبقات پایین جامعه از دو سو مورد حمله قرار گرفته اند. اول آن که با تورم ناشی از اجرای این طرح قدرت خرید خود را بیش از پیش از دست داده اند و دوم آن که با حیرت و سردرگمی در میان بازاری مصرفی و فاسد اساسا ً نیاز خویش را گم کرده اند. آن ها در میان این شکاف طبقاتی نمی دانند با یارانه ی نقدی خود باید پول قبض های تکان دهنده ی آب و برق و گاز را بپردازند و یا به صورت ماهیانه قسط تلویزیون LED یا خودروی لیزینگی را بدهند تا پاسدار آبروی خویش باشند. چرا که در این شرایط هر کالای مصرفی جدید نگهبان شرافت خانواده های فقیر شده است . بی گمان این وضعیت اقتصادی به شکلی دیالکتیکی روبنایی فرهنگی نیز می سازد و سردرگمی در تشخیص نیازهای اقتصادی را به سردرگمی در تشخیص نیازهای سیاسی بدل می کند . دقیقا ً در همین نقطه بحران اقتصادی طبقات پایین جامعه در حیات اجتماعی – سیاسی طبقه ی متوسط ایران – به عنوان اصلی ترین حامی جنبش – تاثیری مرموز ، شبح گون و جادویی می گذارد.
 
چهارم – اجرای طرح هدفمند کردن یارانه ها شرایط سختی را نیز به طبقه ی متوسط تحمیل کرده است ، اما دو موضوع باعث می شود تا آزادی عمل این طبقه از طبقات پایین تر بیش تر باشد . اولین نکته آن است که به یمن توجه خاص دولت های سازندگی و اصلاحات به طبقه ی متوسط ، آن ها توانسته اند به رفاهی نسبی دست یابند. رفاهی که می تواند در شرایط فعلی تا حدودی آن ها را از گزند طوفان های اقتصادی حفظ نماید. دومین موضوع نیز به سطح سرمایه ی فرهنگی این طبقه و مهارت های فکری و زبانی آن ها مربوط می شود. اعضای طبقه ی متوسط ایران به مدد این دو ویژگی می توانند در شرایط بحران زده ی فعلی عقلانیت نسبی خویش را حفظ نمایند. این عقلانیت نسبی راهگشای مسائل بسیاری خواهد بود ، یادمان باشد که جنبش هنوز در مسیر صبر و عقلانیت گام بر می دارد. پس اگر همان طور که گفته می شود ، انگیزه ی حقیقی طبقه ی متوسط ایران استقرار دموکراسی و حاکمیت قانون باشد و نه صرفا ً رفاه مالی حاصل از این نوع حکومت ، بنابراین باید در شرایط فعلی عقلانیت جنبش را تقویت نماید. پیش از این در تحلیل استراتژی جنبش گفتیم که تنها در شرایطی چشم اندازی روشن برای جنبش قابل تصور است که تمام طبقات اجتماعی در تعریف مسئله سهیم باشند. در این مرحله اما شرایط اقتصادی حاکم بر جامعه سدی بزرگ بر سر راه این استراتژی خواهد بود ، چرا که هر عقل سلیمی می داند که گرسنگی و تحقیر راه عقلانیت را مسدود می کند .
 برای عینی تر شدن این موضوع بهتر است داستان " گاو " ساعدی را به یاد آوریم و باور کنیم که ریاضت اقتصادی تحمیلی بر طبقات پایین سرنوشتی چون " مش حسن " را برایشان به ارمغان خواهد آورد. طبقه ی متوسط ایران نمی تواند در حالی که خودش در شرایط بحران اقتصادی هنوز بر الگوهای مصرف پیشین پا فشاری می کند ، از خانواده ای که برای حفظ خویش ناگریز است کودکش را به دست تهدید های خیابان بسپارد توقع آگاهی و همراهی با جنبش را داشته باشد. این خیال خامی بیش نخواهد بود و ادامه ی این مسیر از استراتژی جنبش یک کلیشه ی تهوع آور روشنفکرانه می سازد. اگر چه طبقه ی متوسط ایران در دوسال گذشته شهدای زیادی را به وطن تقدیم کرده اما هنوز از زیر بار عدم اعتماد طبقات پایین جامعه نسبت به خود در نیامده است. ما تصویر عریان این بدگمانی را در فیلم " جدایی نادر از سیمین " دیدیم. طبقه ی متوسط مجبور به فهم این وضعیت خطیر خویش است. چرا که از یک سو تاوان بی کفایتی بورژوازی فاسد ، ریاکار و ترسوی ایران را می پردازد و از سوی دیگر هم به علت حضور کلیشه های طبقاتی هنوز نتوانسته همراهی طبقات پایین جامعه ، خصوصا ً طبقه ی کارگر را داشته باشد. حالا وقت آن رسیده تا دوباره طبقه ی متوسط بدون هیچ گونه تعارفی شعار " نترسید ، نترسید ما همه با هم هستیم ! " را بر زبان بیاورد ، اما این بار نیروی رهایی بخش این شعار باید هراس به وجود آمده از بحران های اقتصادی را از میان بردارد.
 
پنجم – روز جهانی کارگر فرصت مناسبی است تا به بازتاب و تحلیل شرایط و مطالبات طبقه ای پرداخته شود که گرچه در آینده ی جنبش تاثیری به سزا و انکار نشدنی دارد ، اما هم چنان به علت گرفتار ماندن در سانسور اقتصادی و فرهنگی از سازماندهی و سخن گفتن درباره ی وضعیت خویش ناتوان است. تضعیف کلیشه های طبقاتی توسط طبقه ی متوسط و هم چنین هم بستگی اقتصادی با طبقه ی کارگر مسیری است که هم عقلانیت جنبش را تضمین می کند و هم با به وجود آوردن هم دلی در جامعه بسیاری از پیش داوری های طبقاتی را که نتیجه ای جز موج سواری صاحبان قدرت ندارد از میان بر می دارد.
نباید از یادمان برود که در روزهای سیاهی چون سی خرداد هشتاد و هشت بسیاری از افرادی که به سوی معترضان آتش گشودند با تحریکات کور و ناآگاهانه ی طبقاتی دست به چنین جنایاتی زدند. مردم ایران مردمی سوگوار و رنجور هستند . در سی سال گذشته جنگ ، زندان ، تبعید و آسیب های اجتماعی خانواده های زیادی را داغدار عزیزانشان کرده است و این زخم عمیق حاصل از سوگ جمعی ایرانیان مرهمی جز اتحاد اجتماعی ندارد.
*نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.

0 comments:

ارسال یک نظر