فخری محتشمی در نامه ای به دادستان خواستار شد: تماس تلفنی و آزادی فوری و بلاشرط تاج زاده

فخری محتشمی در بخشی از این عریضه این سوال را مطرح کرده است که چرا ما باید دو شبانه روز در بی خبری کامل از ایشان به سر ببریم؟ چرا نباید حق یک تماس تلفنی داشته باشد؟ گیریم این عدالتخانه او را مجرم تشخیص داده و عقابی درخور جرم برایش درنظر گرفته، خانواده اش چرا باید مجازات شوند؟ پدر و مادر پیر و فرزندان کم طاقتش چرا باید به جرم ناکرده عقاب شوند؟ با وجود این که خواسته اساسی اینجانب به عنوان همسر قهرمان بی گناه دربند تاجزاده سرافراز آزادی فوری و بلاشرط اوست، عجالتا بر خواست پیش پا افتاده و اولیه خود مبنی بر تماس تلفنی فوری ایشان اصرار می ورزم.

 به گزارش کلمه، فخرالسادات محتشمی پور، همسر تاجزاده عریضه ای خطاب به دادستان تدوین کرده است.

متن کامل این عریضه بدین شرح است:
 
بسم الله الرحمن الرحیم
 
اللهم لاتخذلنی فیه لتعرض معصیتک. و لا تضربنی بسیاط نقمتک. و زحزحنی فیه من موجبات سخطک.بمنک و ایادیک یا منتهی رغبة الراغبین.

عریضه دو در ششم رمضان المبارک

از : همسر سید مصطفی تاجزاده یکی از امضاء کنندگان شکایت نامه از کودتاگران نظامی

به : دادستان تهران
 
سلام آقای دادستان. دومین عریضه را در دوره جدید بازداشت همسرم در ششمین روز ماه مبارک رمضان در حالی می نویسم که دستگاه عدل جمهوری اسلامی دومین رمضانی است که با جداکردن ظالمانه او از خانه و خانواده اش تلخکامی را برایمان به ارمغان آورده است. در ماه خدا و در حالی که ضیافت پرشکوه او برپاست که عارف و عامی می توانند از آن بهره ببرند، هرچند ما مظلومان بریده از تمنای غیردوست، حضور قلب بیشتری داریم و بیش از پیش مستعد دعا و استغاثه ایم، اما تشنگی یافتن خبری از یار بر عطش و گرسنگی غلبه کرده است. پدر و مادر همسرم آن به آن از من که همسرش هستم و مانند آنان بی قرار طلب خبر می کنند و من متأسفانه باید بگویم : هیچ. هیچ! این در حالی است که بی خبری از زندانیان سیاسی مانند سم مهلکی در روح و روان خانواده می نشیند و چه بسا او را به کارهای غیرعادی وادار کند. مادر بی تاب مصطفای ما در شب بیداری های خود ناگهان نقشه هایی به ذهنش خطور می کند که صبحگاه اجرایش را به من محول می کند و من که با درد و آه دل مادر آشنایم می ترسم که نکند ناگهان او خود ناامید از اقدام عروسش، ابتکار عمل را به دست بگیرد و بشود آن چه نباید بشود!
 
آقای دادستان

سال گذشته در چنین روزهایی من بی تاب از طولانی شدن حبس زنان و بدرفتاری ها و عسروحرجی که برآنان می رفت، روزهایی را پشت در اتاق شما که تازه بر مسند جدید نشسته و به قول مسئول دفتر و معاونینتان مشغول تهیه گزارش شناخت از اوضاع جاری در دوره دادستان معزول، که باید به زودی در پیشگاه مردم شریف ایران به دلیل اعمال غیرقانونی و البته نه چندان خودسرانه اش محاکمه شود، بودید. من آن روزها با خوش بینی تمام براساس همه اخبار و شواهد و قرائن دال بر خوش نامی و خوش کرداری شما در موقعیت های پیشین و با یک سابقه ذهنی مثبت آمده بودم تا از باب حقوق زنان با شما که در دادگاه خانواده ادعای احقاقش را داشتید صحبت کنم. می خواستم از زندانیان آزاده سرافراز بگویم که کارنامه عملشان پاک پاک بوده و هست. از آنان که آن زمان، یعنی پیش از اعترافات مشفق نامی که به حق باید نام افشاگر ناخواسته کودتا بر او نهاد، تصورم این بود که تنها براثر سوء تفاهم به بند کشیده شده اند و اگر سوء تفاهم ها برطرف شود، خیلی زود به آغوش گرم خانواده ای که اینقدر در حرمت و اهمیتش سخن سرایی و اتلاف هزینه می شود، بازمی گردند. من زبان روزه می آمدم پشت در اتاق شما ساعت ها می نشستم تا شاید روزنی برای گفتگو گشوده شود و کتاب خدا که از بعضی همکاران شما برای قرائت جزء روزانه به امانت می گرفتم شاهد من است که چه دل آزردگی ها از دیدن مظلومان بی پناه در آن راهروی دراز تنگ که به اتاق شما و مسئول دفتر و اتاق انتظار منتهی می شد، می دیدم.
 
باری در ماه مبارک رمضان پارسال که شما هنوز پایان نامه دکتری را دفاع نکرده و هنوز تلمذ و شاگردی می کردید و در جستجوی استاد برای تأیید مطالب بخش ها و فصول پایان نامه خود بودید که نمی دانم عنوانش چیست و قرار است کدام بخش از خلأها را در نظام نیازمند بازنگری و بازآرایی قضا را در کشور اسلامیمان پر کند. من دوست داشتم در جلسه دفاعیه شما شرکت کنم همانطور که دوست داشتم در جلسه دفاعیه دادستان معزول شرکت کنم همو که به اندازه موهای سرش شاکی خصوصی و عمومی دارد و در نظام عدلمان آرزو به دلمان ماند که یک بار مدعی العموم او را به جرم جزئی از کرده هایش به محکمه بکشاند و چه سلطنتی می کرد در ایام مسئولیتش و انسان وقتی در مقابلش قرار می گرفت در همان آغازین لحظات می توانست تفسیر آیات قرآنی را در مورد انسانی که خدا را فراموش کرده مرگ و آخرت را انکار کرده و جز به استیلا بر بندگان خدابه چیز دیگری اندیشه نمی کند در او ببیند و چه بدعاقبتی دارد انسان حقیرناچیزی که از نطفه گندیده آفریده شده آن گاه که به ناحق در جای بزرگان بنشیند و ادعای بزرگی کند. من دوست داشتم در جلسه دفاعیه شما که نمی دانم انجام شد و شما عاقبت مدرک دکتری گرفتید یانه، شرکت کنم تا ببینم. تنها از سر کنجکاوی. فقط برای این که نحوه پاسخگویی شما را به سؤالات احتمالی اساتید داور ببینم و خدا را چه دیدی شاید در پس این همه بی قانونی و در میان همه بی درو پیکری این عدالت خانه، گذرنامه ما را هم که در یورشی غیرقانونی از خانه مان ربوده اند، دادند و توانستیم به کشور دوست سفر کرده و پایان نامه ای را که آماده دفاع است به سرانجام برسنیم و بیش از این شرمنده اساتید برجسته دانشگاه هایی که روی ایران و سه قوه اش حساب می کنند نشویم و در آن جا و در حین « مناقشة » این تجربه هم به کارمان آید. من همچنین دوست داشتم چهره شما را پس از گرفتن نمره عالی مشاهده کنم. کسب رضایت استاد راهنما کار سختی است و از آن مهم تر اقناع اساتید داور بویژه اگر سخت گیر باشند و خدا نکند که با دانشجو خرده حسابی هم داشته باشند حالا به هر نحو ممکن! من از کودکی با وجود هراس از امتحان که از تبعات نظام غلط آموزشی ما برای دانش آموز است، هراس داشتم اما در عین حال آن را دوست داشتم چون بیانگر نتیجه تلاش هایم بود. تلاش برای موفقیت و هرچه بزرگتر می شدم این حس دوگانه در من بیشتر می شد و همیشه این امتحان های کوچک مرا از امتحان بزرگ الهی و کارنامه ای که به دستم خواهند داد بیشتر می هراساند و من این هراس را برای تقوا و خویشتنداری بیشتر موهبتی می دانم و خدای را شکرمی گویم.
 
آقای دادستان

می دانم گرفتاری شما این روزها زیاد است و هر روز هم زیادتر می شود.قصد پرگویی نداشتم فقط یک یادآوری بود از پارسال این روزها که شما از کار دفاعیه خود بازمانده، پرونده ها زندانیان سیاسی را که نمی دانم چرا اصرار دارید نام دیگری برآنان بگذارید، تورق می کردید و خانم دکتری که می گفتند دفاعیه موفقی داشته و سابقه خوبی در دانشگاه و از بدحادثه کارش در دورانی بحرانی به حوزه اجرایی افتاده بود به شما در تهیه گزارش از پرونده ها و نیز ارتباط اولیه با خانواده ها کمک می کرد و یک دفتر دار هم داشت این خانم وقت ها را تنظیم می کرد و سوالات را جواب می داد و امور را رتق و فتق می کرد و ما خوش باورانه چقدر شاد بودیم که این زنانه شدن پیگیری امور می تواند به نفع خانواده ها و لااقل زندانیان سیاسی زن، باشد.

من روزها، ساعات و دقایق زیادی را پشت آن اتاق می نشستم در انتظار گشوده شدن روزنی برای گفتگو می ماندم و در همان اثنا شاهد این تغییرات بودم و در دل می گفتم از این ستون به آن ستون فرج است انشاء الله به خواست خدا و با دعای بندگان خدا گشایشی می شود در کارها. و درب اتاق شما خیلی دیر به روی ما گشوده شد آقای دادستان خیلی دیر، اما باز هم جای شکر داشت و …

پرگویی نکنم می ترسم بخشی از گفته هایم را تاب نیاورید و … این خاطرات باید جای دیگری ثبت شود برای آیندگان که در امتحان ها و هنگام دفاع از پایان نامه هایشان از این تجارب ارجمند بهره ببرند جهت اصلاح عیوب و خلأهای نظام قضایی اسلامیمان. حالا یک سال از آغاز به کار شما گذشته و هنوز زندان ها پر است از زندانیان سیاسی بی گناه که برایشان پرونده های قطوری ساخته اند. و کاش برای حفظ آبرو هم که شده هرگز کیفرخواست ها منتشر نشود. به گمانم اساسا این ها بر همان مبنای غیرقابل انتشار بودن این گونه تنظیم شده. این نیز بماند. من با این اطلاعات حقوقی ناچیز نمی توانم مدعی باشم اما از تاریخ تاحدی سر در می آورم و عاقبت محتوم بی داد و بی عدالتی و مصلحت اندیشی هایی که درپای قدرت می شود، خوب می دانم. داوری تاریخ و داوری آدم ها نسبت به تاریخ و حکم الهی را نیز با اندک سواد دینی خود خوب می شناسم که سیطره حق بر باطل است.
 
آقای دادستان
 
همسر من، که گفتنی های زیادی از او دارم و در عریضه های بعدی تقریر خواهم کرد، و دوستانش به جرم ناکرده و چه می گویم؟! به جرم شکایت از کودتاگران نظامی که خودشان افشاگر آن بوده اند، مجددا به زندان افتاده است و البته آن ها با علم به این عاقبت وظیفه شرعی و ملی خود را انجام داده اند اما سوال من این است که چرا ما باید دو شبانه روز در بی خبری کامل از ایشان به سر ببریم؟ چرا نباید حق یک تماس تلفنی داشته باشد؟ گیریم این عدالتخانه او را مجرم تشخیص داده و عقابی درخور جرم برایش درنظر گرفته، خانواده اش چرا باید مجازات شوند؟ پدر و مادر پیر و فرزندان کم طاقتش چرا باید به جرم ناکرده عقاب شوند؟ با وجود این که خواسته اساسی اینجانب به عنوان همسر قهرمان بی گناه دربند تاجزاده سرافراز آزادی فوری و بلاشرط اوست، عجالتا بر خواست پیش پا افتاده و اولیه خود مبنی بر تماس تلفنی فوری ایشان اصرار می ورزم.

ولله عاقبة الامور

0 comments:

ارسال یک نظر